در حاشیه کنفرانس استکهلم و بیانیه آن
پس از خیزش دیماه دیگر همه از شروع پایان عمر جمهوری اسلامی میگویند و حتی هیئت حاکمه امریکا خطر سرنگونی را در صورت کوتاه نیامدن جمهوری اسلامی در مقابل امریکا هشدار میدهد. اگر گسترش و رادیکال شدن روزمره اعتراضات و ناتوانی جمهوری اسلامی در سرکوب و عقب راندن مردم، نقطه قدرت جنبش انقلابی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی است اما همزمان فعال شدن نیروهای ناسیونالیست و قومی از ناسیونال- فاشیستهای "فرشگرد" تا "ال اهواز" و "مرکز همکاری احزاب کردی"، ضرورت آمادگی صف مردم آزادیخواه و نیروهای سیاسی برای مقابله با سناریوهای ارتجاعی آنان را صد برابر کرده است.
تقابل دو قطب ارتجاعی نیروهای قومی و جمهوری اسلامی تا همین امروز دستمایه ایجاد فضای امنیتی و نظامی و عربده کشی های سران و فرماندهان نیروهای سرکوبگرعلیه مبارزه طبقه کارگر و مردم محروم شده است. "ضد امنیت ملی" کردن اعتراضات توسط دستگاه سرکوب رژیم ، موج دستگیری ها به بهانه دفاع از امنیت جامعه همه و همه میتواند مبارزه انقلابی و رادیکال مردم علیه جمهوری اسلامی و سرنگونی آن را به حاشیه براند و تحت تاثیر خود قرار دهد. خطری که باز ضرورت آمادگی سیاسی، اجتماعی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و در راس آن نیروهای سیاسی را میطلبد.
ما با علم به اینکه پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی پروسه ای پیچیده و پر از تقابلهای سیاسی اجتماعی و طبقاتی است، راه حل خود را در مقابل سناریوهای تدارک دیده شده اعلام کردیم. راه حل ما برای این آمادگی، تعهد نیروهای سیاسی، مستقل از راست یا چپ بودن آنها، به حداقلی از استانداردها و موازین متمدنانه برای دوره پرتلاطم پس از رفتن جمهوری اسلامی و مقابله با مخاطره قومی کردن مبارزه مردم، دخالت نظامی دول ارتجاعی منطقه ای و بین المللی، سناریوهای ارتجاعی برای آینده ایران و تضمین وسیعترین آزادی های سیاسی و اعمال اراده مردم در تعیین نظام آتی حکومت در ایران است. تعهداتی که در "منشور سرنگونی"* اعلام کردیم. "منشور سرنگونی" پرچم ما کمونیستها برای این مقابله با این مخاطرات و فراهم کردن مناسبترین شرایط برای گذار از دوره متلاطم آتی است. راه حلی که میتواند اتحاد و آمادگی چپ جامعه را در پائین، در میان کارگران، معلمان، دانشجویان و .... و کمونیستها در ایران را ممکن کند.
"جامعه بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى دستخوش عمیقترین کشمکش هاى تاریخ سیاسى ایران براى تعیین نظام حکومتى آینده ایران میشود. این اجتناب ناپذیر است. تمام تلاش ما معطوف به آن است که این دوره با ضمانت وسیعترین آزادى ها، با تضمین دخالت مستقیم مردم در سیاست، با تبدیل منشور سرنگونى جمهورى اسلامى به خواست همه مردم آزادیخواه در ایران، امن ترین، آزادترین، کم خشونت ترین و کم دردترین راه را براى تضمین حق مردم در تعیین نظام آتى حکومت در ایران متحقق شود. حزب ما در تلاش است تا یک حزب سیاسى قوى، توده اى و مقتدر ایجاد کند و بتواند با اتکا به نیروى مردم آزادى و امنیت در جامعه را تضمین کند. تضمین کند که انقلابى که جمهورى اسلامى را سرنگون میکند، طبقه کارگر و مردم را در بهترین شرایط براى تعیین نظام آتى حکومت قرار دهد". {بیانیه حزب کمونیست کارگرى حکمتیست (خط رسمی) فوریه ۲۰۱۸}
راه حل دیگری که سنتا در میان جریانات موسوم به چپ رایج است ایجاد "اتحاد عمل"ها و "ائتلافهای استراتژیک" و .... سازمانها است. راه حلی که مخاطبین اصلی آن نه چپ در جامعه، نه طبقه کارگر و کارگران کمونیست که چپ های "همیشه عاشق وحدت" است، راه حلی که قرار است طی آن این نیروها "اختلافات" خود را به نفع مبارزه همه با هم "سوسیالیستی" کنار بگذارند. طبیعتا این نسخه برای نیروهایی که در یک جنبش سیاسی-اجتماعی- طبقاتی قرار دارند اگر نه بهترین راه حل که مناسبترین راه حل برای حل معضلات شان منجمله معضلات سازمانی، بی افقی و نداشتن استراتژی روشن، است.
کنفرانس"یک آلترناتیو سوسیالیستی ضروری و ممکن است" که روز شنبه ۲۲ سپتامبر بدعوت شش حزب و سازمان سیاسی چپ در استکهلم برگزار شد ظاهرا آخرین "آس" طیفی از نیروها در این راستا است.
کنفرانسی که، بنا به ادعای برگزار کنندگان آن، قرار است "پرچم تلاش مشترک برای شکل دادن به یک آلترناتیو سوسیالیستی" را برافرازد. نگاهی به بیانیه این کنفرانس و تبیین این نیروها از صفبندی نیروهای سیاسی در ایران، پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی، احتمالات و مخاطرات در سیر سرنگونی، نقش و وزن نیروها و جنبشهای سیاسی در این پروسه، تبیین این سازمانها از انقلاب آتی ایران و بالاخره از سوسیالیسم، و .....، نشان میدهد که این بیانیه نه فقط نشانی از سوسیالیسم را در خود ندارد که طبقه کارگر را در مقابل مخاطرات سر راه سرنگونی و انقلاب کارگری کاملا خلع سلاح میکند. سوسیالیسم اولین قربانی این تلاش برای شکل دادن به جبهه چپی است که نه بعنوان جنبش و نه بعنوان سنت سیاسی و اجتماعی ربطی به سوسیالیسم کارگری و کمونیسم نداشته و ندارند. خط حاکم بر این بیانیه خط ائتلافی ناسیونالیسم چپ در کردستان (کومله) و چپ ناسیونالیست ایرانی، راه کارگر و چریک فدایی، است.
مستقل از وزن اجتماعی این سازمانها پرداختن به این بیانیه و تصویر ملی و قومی از جامعه و مبارزه طبقه کارگر، تصویر ساده انگارانه از پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی، تصویر وارونه آن از سوسیالیسم و جا زدن آن تحت نام سوسیالیسم، برای خودآگاهی کمونیستی و سوسیالیستی آنهم در این دوره که جای پای کمونیسم را در اعتراضات جاری می توان دید، ضروری است.
بیانیه و قومی کردن جامعه
بیانیه در توضیح اوضاع پرتلاطم امروز در ایران، به تلاش بخشی از اپوزیسیون بورژوایی برای دست بدست کردن قدرت از بالا و بدون دخالت مردم میپردازد و از حمله نظامی، کودتا، "انتخابات آزاد"، "رفراندم" بعنوان سناریوهای محتمل غرب و نیروهای بورژوایی طرفدار آن نام میبرد. اما این بیانیه "سوسیالیستی" حتی کلمه ای اشاره به خطر نیروهای ناسیونالیست قومی مانند الاهواز، احزاب دمکرات کردستان در ایران، باند زحمتکشان و ...... ندارد. نیروهایی که رسما ماموریت کشاندن جنگ نیابتی به کردستان و خوزستان و بلوچستان را به عهده گرفته اند و آنرا مخفی هم نمیکنند.
بیانیه نیروهایی چون حزب دمکرات، باند زحمتکشان و الاهواز و .... را که در کنار مجاهد و ناسیونالیستهای ایرانی مشغول لابیگری برای "نا امن کردن ایران"، دامن زدن به انشقاق قومی و تبدیل مبارزه مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی به جنگ خانه به خانه "اقوام" بر سر "حق من" یا "تمامیت راضی"، اند را مخاطره ای بر سر مبارزه امروز و آینده مردم و طبقه کارگر و "سوسیالیسم" مورد نظر خود نمیبیند. آنهم در دوره ای که قومی کردن خاورمیانه سیاست فعال نیروها و دول ارتجاعی منطقه و قدرتهای امپربالیستی است. در دوره ای که راه اندختن جنگهای قومی و نسل کشی به نام عرب و ترکمن و کرد و ترک، کشتار مردم بیگناه به نام شیعه و سنی و سلفی و علوی و ..... به نرم زندگی میلیونها انسان در دنیا تبدیل شد است. دوره ای که "ملتها"، "اقوام"، "مذاهب" عهد عتیق را از "گنجینه" تاریخ بیرون میکشند و با دفاع نامقدس شان از حق این "ملتها" و .... دنیا را به تباهی میکشانند.
نویسندگان "سوسیالیست" بیانیه، نقش امروز ناسیونالیسم قومی در صحنه مبارزه و سیاست دنیا را "نمیبینند". این واقعیت را که اگر دوره ای ناسیونالیسم جنبش سهم خواهی بورژوازی ملت تحت ستم بود، امروز در دنیای پسا جنگ سرد، ناسیونالیسم قومی در قامت منحط ترین، فاسدترین و خطرناکترین نیرو نه فقط در ایران که در دنیا قد علم کرده است، را "نمیبینند". اگر نویسندگان "سوسیالیست" بیانیه آگاهانه چشم خود را بر این ماهیت اولترا ارتجاعی امروز ناسیونالیسم میبندند، اما قربانیان نسل کشی ها در اروپای شرقی و جنگ صرب و کروات و چک و اسلواکى، طرفیت این نیروها و "خاصیت" احیا هویتهای قومی و نیروهای قومی و "راه حل های" ناسیونالیسم قومی برای مردم دنیا را تجربه کرده اند. در دنیای پس از حمام خونها در عراق، سوریه، لیبی و داعش و در دوره سیاست اولترا ارتجاعی قومی کردن خاورمیانه، در دوره عروج ناسیونالیسم راست در قلب "جهان متمدن"، مردم دنیا برخلاف نویسندگان "سوسیالیست" بیانیه خطر ارتجاع ناسیونالیسم و قومیگری، کشف ملیتها و اقوام جدید را بعنوان مستمسک کشمکشهای سیاسی دیگر، میبینند.
امضا کنندگان بیانیه این نیروها و کثافات ناشی از آنرا خطری در مقابل طبقه کارگر و "آلترناتیو سوسیالیستی" خود نمیبینند و نتیجتا مقابله با نیروهای ناسیونالیست و قومی بعنوان نیروهایی که میتوانند مهره های جدی سوریه ای کردن ایران باشند را نه در مقابل خود و نه در مقابل طبقه کارگر قرار نمیدهند.
"ندیدن" این خطر اتفاقی نیست. برعکس بیانگر قبول قومی بودن مبارزه مردم و همزمان سیاست و موقعیتی است که نیروهای امضا کننده بیانیه امروز در آن قرار گرفته اند. ندیدن این خطر و برعکس زدن مهر قومی به جامعه و آینده آن را در احیا فرمول "حق تعیین سرنوشت" از جانب نویسندگان بیانیه میتوان دید.
در بند ۹ اقدامات بینادی که معنای سرنگونی جمهوری اسلامی، پیشروی انقلاب کارگران و زحمتکشان را تضمین میکند آمده است:
"۹- نفی هرگونه ستم و تبعیض و نابرابری در جامعه از طریق اعلام و اجرای برابری کامل حقوق همه شهروندان، صرفنظر از جنسیت، مذهب، ملیت، نژاد و تابعیت. نفی ستم ملی و حل مسئله ملی با بهرسمیت شناختن حقِ تعیین سرنوشت و حق جدائی با مراجعه به آرا خود آنها. ما در عین حال خواهان اتحاد آزادانه و داوطلبانه همه ساکنین ایران هستیم و بر این باور هستیم که این اتحاد به سود طبقه کارگر و تودههای زحمتکش است."
نویسندگان بیانیه با زیرکی کلمه "ملل" را از عنوان کامل "حق ملل در تعیین سرنوشت"، حذف کرده اند. ظاهرا قرار دادن "حقوق برابر شهروندی" و "حق جدایی" در کنار "حق تعیین سرنوشت" قرار است سازمانهای امضا کننده بیانیه را از "حفظ موضع خود" راضی نگاه دارد اما مهمتر اعلام "حق تعیین سرنوشت" چراغ سبزی است به نیروهای ناسیونالیست و قومی که در آلترناتیو "سوسیالیستی" مورد نظرشان "حق" نیروهای قومی رعایت خواهد شد..
مستقل از این شامورته بازی باید از نویسندگان بیانیه پرسید از نظر شما کدام "ملتها" در ایران میتوانند از این حق استفاده کنند؟ آیا هر قوم يا کسانیکه به یک زبان خاص حرف میزنند یا در جغرافیای معینی زندگی میکنند مانند مردم لر زبان، بلوچی زبان، بختیاری، قشقایی و ..... هم از این حق برخوردارند؟ باید پرسید معنی حق تعیین سرنوشت چیست و تبیین شما از "حق ملل در تعیین سرنوشت" چيست؟ از نظر نویسندگان بیاینه ملتی که از فردا حق تعیین سرنوشت خود را پیدا کرده به چه حقوق ویژه ای دست پیدا میکند؟ آیا این همان به رسمیت شناختن حق جدایی است، یا این "ملل" باید برای حفط "تمامیت ارضی" در چارچوب ایران بمانند؟ آیا "حق تعیین سرنوشت" یعنی خودمختاری اداری و فرهنگی؟ یعنی حق انتخاب استاندار و فرماندار خودی، حق پوشیدن لباس کردی و لری و عربی، حق تدریس زبان مادری؟ یا فدرالیسم قومی که راه کارگر از مبلغین و مدافعین جدی آن است؟ یا تبیین حزب دمکرات کردستان ایران که ملغمه ای است از "ماندن در چارچوب یک دولت بسیط، خودمختاری و فدرالیسم و در نهایت استقلال"!؟؟؟ نویسندگان بیانیه قطعا جواب مشترکی برای این سوالات ندارند اما مصلحت "سوسیالیستی" حکم میکند وارد این جزئیات نشوند.
تمام خاصیت فرمول عمومی "حق تعیین سرنوشت" آنهم دربند مربوط به رفع ستم ملی همزمان با خاصیت مخرج مشترکی گرفتن آن و اعلام وفاداری و "سرخط" ماندن رهبری هر یک از سازمانها بر "مواضع" خود برای اعضا و طرفداران خود، سپر انداختن امضا کنندگان بیانیه در مقابل نیروهای قومی و ناسیونالیست است. زیر این فرمول "عام" از خودمختاری و فدرالیسم قومی حزب دمکرات و راه کارگر تا استراتژی "به پیروزی رساندن جنبش کردستان" کومله بعنوان "نماینده جنبش انقلابی مردم کردستان" جا میگیرد. در این میان جریانی مانند حزب منتسب به حکمتیست هم که پاندولی بیش در این میان نیست میتواند فرصت طلبانه بخش اول بند یعنی "نفی هرگونه ستم و ....حق جدایی " را برجسته کند و دل خود را به افتخار نشستن بر سر میز "آلترناتیو سوسیالیستی"، آنهم بعنوان حزبی مطرح، خوش کند.
نویسندگان "سوسیالیست" بیانیه به تبیین رایج در چپ ناسیونالیستی که نه فقط مقوله "ملت" را بعنوان يک واقعيت ابژکتيو قبول کرده است، بلکه تقديس آن را وجه مشخصه اصلى خود قرار داده است، بازگشته اند. راه کارگر بعنوان نماینده این چپ ناسیونالیست که بر تفکیک کارگر و مردم معترض به "کارگر کرد"، "کارگر عرب"، "فعالین مدنی کرد"، "زندانیان سیاسی عرب"، "دگر اندیشان بلوچ"، "هنرمندان آذربایجانی" اصرار زیادی دارد، فرموله کننده این سیاست است و بیانیه تلاش میکند همین سیاست را با کمی دستکاری بعنوان مطالبه ای سوسیالیستی به خورد خواننده میدهد.
"سیاست سازمان ما درباره پایان دادن به تبعیض های ملی بر دو پایه اساسی قرار دارد: برسمیت شناختن حق ملت ها در تعیین سرنوشت شان از جمله حق جدائی و تشکیل دولت مستقل از یک سو و از سوی دیگراتحاد آزاد و داوطلبانه همه ملیت های تحت ستم برای ایجاد کشوری با رنگارنگی و تنوع ملی و قومی از طریق پایان دادن به تبعیض های ملی و تامین مشارکت و حقوق برابر همه ملیت های کشور!" (بیانیه هیئت اجرائی راه کارگر درباره همه پرسی استقلال کردستان عراق)
همان موقع ما در نقد این موضع سانتیمانتال اما راست گفتیم این سیاست ابدی و ازلی کردن ستم ملی، تفرقه و نفرت قومی و اتفاقا تداوم این شکاف ها، در "لالا لند" راه کارگر با رنگارنگی و تنوع "ملی و قومی" است.**
جواب تاریخی و سنتی کمونیستها به پایان دادن به ستم ملی و هر نوع تفرقه قومی- ملی و مذهبی ایجاد جامعه ای با حاکمیتی غیر قومی، غیرمذهبی است. جامعه ای که همه شهروندان آن، مستقل از هویت قومی، ملی، مذهبی، نژادی و جنسی، در همه ابعاد زندگی سیاسی-اجتماعی و اقتصادی، برابر و متساوی الحقوق اند! به رسمیت شناختن این حق شهروندی برابر یا به رسمیت شناختن حق جدایی تنها راه پایان دادن به تفرقه قومی و ستم ملی است. هر راه بینابینی مانند "خودمختاری"، "حق ملل در تعیین سرنوشت" یا "فدرالیسم قومی" فقط و فقط منتج به ادامه نفاق ملی یا دامن زدن به نفاقهای ملی و ازلی و ابدی کردن آن است. کافی بود امضا کنندگان بیانیه به کردستان عراق نگاهی می انداختند تا این نتیجه سیاست "سوسیالیستی" خود را در قامت "دولت اقلیم کردستان" ببینند.
اگر در دوره ای "حق ملل در تعیین سرنوشت" صرفا فرمولی قدیمی، کلی، بی خاصیت و تفسیر بردار بود، امروز در دوره قومی کردن خاورمیانه، در دوره جنگهای نیابتی فرمولی در راستای همین قومی کردن زندگی و مبارزه مردم و مستمسک راه اندازی جنگهای قومی است.
"ندیدن"خطر قومیگری و بویژه احزاب قومی و ناسیونالیست ارتجاعی در ایندوره از مبارزه مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی، "ندیدن" خطر احزابی که عاملین جنگهای نیابتی اند، اشاره صرف به مخاطرات بورژوازی پرو غرب و سناریوهای آنان برای سرنگونی جمهوری اسلامی و مخفی شدن زیر فرمول "حق تعیین سرنوشت" حاکی از عدم تعلق نیروهای امضا کننده بیانیه به جبهه سوسیالیستی و کمونیستی طبقه کارگر در جدال طبقاتی پیش رو است. بیانیه پلاتفرم ائتلاف جناح چپ ناسیونالیسم کرد (کومله) و ناسیونالیسم چپ ایرانی بدهکار به "ملل تحت ستم" (راه کارگر و فدایی) است. بقیه نیروهای امضا کننده اساسا نقش کاتالیزاتور را دارند.
- سرنگونی جمهوری اسلامی، انقلاب و انقلاب کارگری:
بیاینه ابتدا تعلق خود به انقلاب کارگری را بیان میکند اما در توضیح و ادامه آن تصویر از سیر سرنگونی و همچنین سوسیالیسم مورد نظر نویسندگان بیانیه نه فقط التقاط که خلط مبحث، تصویر کمونیسم روسی را از انقلاب کارگری و سوسیالیسم نشان میدهد.
ابتدا به سیر سرنگونی جمهوری اسلامی بپردازیم. در اینکه کمونیستها تلاش میکنند سرنگونی جمهوری اسلامی به صورت انقلابی صورت بگیرد، در اینکه سرنگونی جمهوری اسلامی اولین قدم در پیشروی طبقه کارگر به سوی انقلاب کارگری است، تردیدی نیست. اما این تنها امکان و تنها راه سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. امروز جنبش سرنگونی فقط شامل طبقه کارگر و متحدینش نمیشود، امروز بخشی از بورژوازی در ایران و بخشی از ارتجاع منطقه ای خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی اند. هنوز کودتا و ضد کودتا در درون خود رژیم منتفی نیست. هنوز اینکه با رفتن رژیم جامعه وارد یک دوره پیچیده بىثباتى سیاسى و کشمکش نظامى میان نیروهای ارتجاعی و یا ارتجاع و نیروی انقلاب کارگری شود، یک امکان محتمل است. دیدن این احتمالات اولین شرط آماده کردن خود برای تقابل های آتی است.
اما نویسندگان بیانیه چنان مدهوش "آلترناتیو سوسیالیستی" خود شده اند که این واقعیت را که جمهورى اسلامى رژيم سلطنت، حاکمیت بی ریشه ای نیست که به راحتی ذوب شود و صحنه را خالی کند، "نمیبینند". نویسندگان با "درایت" بیانیه جناح ها، باندهای مسلح رسمی و غیر رسمی درون حاکمیت مانند بسیج و سپاه و نیروهای قدس، تا جریانات اولترا ارتجاعی دست ساز آن در منطقه مانند حشدالشعبی را که در صورت سرنگونى رژيم در دفاع از جمهوری اسلامی به تحرک درخواهند آمد، نمیبینند. "سوسیالیستهای" ما انواع نیروهای قومی و ناسیونالیست از ناسیونالیستهای کرد تا ناسیونالیستهای آریایی، باندهای مذهبی، حکومتی و غیر حکومتی، و .... که همه و همه در سیر سرنگونی و پس از آن مانند قارچ سبز خواهند شد، نمیبینند. ندیدن این مخاطرات و این واقعیت که طبقه کارگر و کمونیستها بدون خارج کردن این نیروها از صحنه امکان پیشروی به سوی انقلاب کارگری را نخواهد داشت، آنهم در دوره ای که سوریه، عراق و لیبی پتانسیل ارتجاع منطقه ای و بین المللی را برای خون پاشیدن به مبارزه مردم را در مقابل دنیا قرار داده است، و در عوض صرف این ادعا که "ما میخواهیم جمهوری اسلامی را با قدرت خود سرنگون کنیم" در بهترین حال بی درایتی مطلق صاحبان بیانیه را نشان میدهد.
امروز دیگر لازم نیست کمونیست باشید تا این سناریو و این امکانها و مخاطرات را ببینید. اینرا حجاریان و تاجزاده و مخملباف میگویند، که "جمهوری اسلامی رژیم شاه نیست که راحت برود، که در سیر سرنگونی یا فردای آن همه ما برای دفاع از موجودیت نظام به میدان میآئیم". اینرا همین امروز نیروهای قومی و ناسیونالیستی اعلام میکنند که در فردای سرنگونی به نام "حق ملت کرد، عرب، بلوچ و .... ادعای سهم خواهند کرد.
نتیجه طبیعی مقدمات بیانیه در مورد سناریوهای مختلف صرفا بخشی از بورژوازی (ناسیوالیسم ایرانی) برای سرنگونی، امیتاز دادن به نیروهای قومی و مذهبی، از سلفی ها و ناسیونالیستهای کرد و عرب گرفته تا باندهای درونی جمهوری اسلامی که مهره های اصلی سناریوی سیاه در آینده هستند، "ندیدن" مخاطرات جدی پیش رو، نپرداختن به ملزومات مقابله با سناریوی سیاه و مخاطرات موجود و خلع سلاح طبقه کارگر با ادعای "اعلام میکنیم در مقابل هر نوع بند و بستِ بورژوائی و هر نوع آلترناتیوسازی از بالای سر طبقه کارگر و زحمتکشان خواهیم ایستاد و.... "، است. ادعایی که هیچ کارگر کمونیستی نمیتواند آنرا جدی بگیرد. طبقه کارگر در ایران بهار عربی و ظرفیت اولترا ارتجاعی نیروهای قومی، مذهبی، تبدیل مبارزه مردم برای آزادی به محمل کشمکشهای منطقه ای و جهانی را دیده اند و خود را برای مقابله با آن آماده میکنند. سازماندهندگان کنفرانس در این تلاش نه فقط در کنار طبقه کارگر نایستاده اند بلکه با لاپوشانی کردن خطر این نیروهای ارتجاعی قومی و مذهبی در مقابل این تلاش و سنگر بندی قرار میگیرند.
تمام افشاگری از ناسیونالیسم ایرانی در بیانیه اساسا برای راضی کردن خود، نشان دادن وحدت امضا کنندگان علیه نیروهای ناسیونالیست راست ایرانی و چراغ سبز به نیروهای قومی دیگر است.
قلمفرسایی در مدح انقلاب سوسیالیستی، باد در غبغب انداختن که "ما مصممیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم" و ..... بدون دیدن این مخاطرات و دادن چنین تصویری ساده انگارانه از سرنگونی و انقلاب کارگری، ندیدن پیچیدگی مبارزه طبقاتی و تقابل نیروها پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، ندیدن بخشی از بورژوازی بعنوان نیروی برانداز و داعی سهم در جریان سرنگونی، ندیدن خطر سناریو قومی کردن مبارزه مردم، ندیدن این واقعیت که طبقه کارگر همزمان با خلع ید از جمهوری اسلامی باید مقاومت بورژوازی و همه نیروهای ارتجاعی قومی و مذهبی در جامعه را در هم بشکند، فقط میتواند حاکی از عدم صلاحیت این نیروها بعنوان یک نیروی سیاسی جدی، نه حتی کمونیست، در کشمکشهای سیاسی و طبقاتی امروز و آینده ایران باشد. نیروهایی که نه فقط خود و طبقه کارگر را برای مقابله با آن آماده نمیکنند و سیاستی برای مقابله با آن ندارند بلکه با شعارها و پز انقلاب و سوسیالیسم خاک در چشم طبقه کارگر میریزند.
اما انقلاب کارگری مورد نظر صاحبین بیانیه هم در التقاط و فاصله عمیق آن از انقلاب کارگری و سوسیالیسم کارگری دست کمی از بقیه بیانیه ندارد. در این بخش هم دم خروس "کمونیسم اردوگاهی" از زیر عبای بیانیه "سوسیالیستی" بیرون میزند.
بیانیه میگوید:
"ما عمیقا اعتقاد داریم که پیشروی و سازمانیابی شورایی طبقه کارگر و سازمانهای مستقل کارگری در جریان اعتصابات و اعتراضاتِ رو به گسترش جاری و اتحاد آن با جنبشهای اجتماعی و اعتراضی پیشرو با چشمانداز و استراتژی سوسیالیستی است که میتواند سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و مناسبات طبقاتی حاکم را تضمین کند و افق رهایی از کلیه مصائبِ نظام سرمایهداری را به روی جامعه بگشاید. از اینرو، دولت برآمده از انقلاب، که باید دولتی شورائی و کارگری باشد، با انحلال ارتش، سپاه پاسداران، نیروهای انتظامی و کلیه ارگانهای سرکوب و بوروکراتیک حاکم و نهادهای تبلیغاتی و ایدئولوژیکِ جمهوری اسلامی و الغای قانون اساسی و سایر قوانین ضد انسانی جمهوری اسلامی، با مسلح کردن کارگران و مردم انقلابی برای دفاع از آزادی، برای سرکوبِ مقاومتِ ضد انقلاب جمهوری اسلامی و مقابله با تعرض هر نیروئی به آزادیها و حقوق مردم، سرنگونی جمهوری اسلامی را اعلام و با اجرای اقدامات بنیادی زیر بهعنوان معنای سرنگونی جمهوری اسلامی، پیشروی انقلاب کارگران و زحمتکشان را تضمین میکند:" (تاکیدها از من)
در لابلای جملات پیچیده و طولانی بیانیه این تز را میتوان دید که سرنگونی جمهوری اسلامی، توسط انقلاب مورد نظر نویسندگان بیانیه، منتهی به روی کار آمدن دولتی شورایی و کارگری میشود. به زبان ساده یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی توسط یک انقلاب کارگری ممکن شده و دولت کارگری و شورایی حاکم در ایران هم وظیفه معنی کردن این سرنگونی را دارد (البته معلوم نیست اگر انقلاب کارگری پیروز شده و دولت کارگری حاکم است چه نیازی به معنی کردن سرنگونی داریم) و هم تضمین پیشروی انقلاب کارگران و زحمتکشان!
فعلا در ساده انگاری نویسندگان بیانیه و سناریوی کودکانه آنان در پیروزی انقلاب کارگری سهیم شویم و ببینیم بیانیه برای پیشروی این انقلاب چه اقداماتی را در دستور میگذارد. بیانیه با همین فرض اولین اقدام دولت کارگری را اعلام میکند:
"برقراری حاکمیتِ کارگران و زحمتکشان از طریق ارگانهای اعمال اراده مستقیم مردم. گسترش شوراها در محل کار و زیست تا سطوح شهری و منطقهای و سراسری به جای حاکمیت جمهوری اسلامی با تضمین حق رای عمومی، همگانی، آزاد، مخفی و برابر همه شهروندان با بهکارگیری همه اشکالِ مشارکتِ مستقیم تودهای."
این باز تاکیدی است بر اینکه پس از سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب، قاعدتا کارگری، دولتی سوسیالیستی با هدف پیشروی انقلاب کارگری در جامعه حاکم است.
با این تصویر سراغ مفاد بعدی که قرار است این سرنگونی را معنا و همزمان پیشروی انقلاب کارگری را تضمین کند برویم.
٦- تضمین تامین معیشت و رفاه همه شهروندان متناسب با استانداردهای دنیای امروز، توسط شوراها و نهادهای منتخب کارگران……
روشن نیست منظور نویسندگان بیانیه از شوراها و نهادهای کارگری همان دولت کارگری حاکم بر جامعه است یا شوراها و نهادهای منتخب کارگری در هر محل و مرکز تولیدی؟ اگر منظور دولت کارگری است باید از نویسندگان پرسید چرا رسما از دولت کارگری نام نمیبرند؟ اگر منظور شوراهای محلی است که همان تبیین قدیمی و تخیلی آنارکوسیندیکالیستها از رابطه شوراهای محلی و دولت مرکزی و قدرت شوراهای محلی است. تبیینی تخیلی است چرا که تضمین تامین معیشت و رفاه همه شهروندان را به نهادهای محلی میدهد که ظاهرا در اقتصاد، تولید و توزیع نقشی ندارند.
بیاینه در بند بعدی میگوید:
۱۳- برقراری مالکیت اجتماعی بر بخشهای کلیدی صنعتی، بانکی، خدماتی و تجاری در دوره گذار انقلابی
اولا اگر بنا به فرض بیانیه انقلاب سوسیالیستی پیروز شده و دولت کارگری با اتکا به شوراها حاکم است، چرا دولت کارگری مد نظر بیانیه، فورا لغو مالکیت خصوصی را در دستور خود قرار نمیدهد؟ چرا فقط بخشهای کلیدی صنعتی، بانکی، خدماتی و تجاری؟ منظور نویسندگان بیانیه از مالکیت اجتماعی چیست؟ منظور مالکیت دولت بر این بخشها است یا مانند بند ۶ صرفا مالکیت "شوراها و نهادهای منتخب کارگری" بر این بخش از اقتصاد جامعه؟
برخلاف تصویر و تبیین غیر مارکسیستی نویسندگان بیانیه انقلاب سوسياليستى برای کمونیستها و طبقه کارگر انقلابى عليه خصلت طبقاتى جامعه و مالکيت خصوصى بر وسايل توليد و عليه نفس استثمار طبقاتى و لغو کار مزدی است نه برقراری مالکیت اجتماعی بر بخشی های کلیدی صنعت و تجارت و .....
در سنت ناسیونالیسم چپ هدف از اجتماعی کردن بخشهای کلیدی صنایع و بانکها و .... ، و نه لغو مالکیت خصوصی، چیزی جز تضمین شکوفایی اقتصادی و صنعتی کردن مملکت و ... نیست.
این بند بیان موجز آرمان نیروهای ناسیونالیست چپ ایرانی عاشق شکوفایی اقتصادی، منجمله راه کارگر، که سنتا طرفدار سرمایه داری دولتی، مدافع دولتى کردن وسيع صنایع اصلی با هدف صنعتى کردن و خودکفائى اقتصادى اند، است. هدف از اجتماعی کردن (منظور دولتی کردن) بخشهای اصلی صنعت و تجارت و ... متحقق کردن آرمان های ملی گرایانه منشويکهای وطنی مبنی بر رشد اقتصادی بورژوایی، صنعتی شدن، رشد نیروهای مولده و ملی کردن نفت و ... است.
تبیین بیانیه از سوسیالیسم تبیین آشنای چپ ناسیونالیست حزب توده، راه کارگر و فدایی است که امروز بعد از ۴۰ سال تلاش ما کمونیستها در عقب راندن آن، در بیانیه کنفرانس "سوسیالیستها" دوبار اعلام وجود میکند. وصلت بخشی از شرکت کنندگان پشیمان از باورهای دیروز خود، پیوستن آنها به طیف ناسیونالیستهای چپ وطنی و در بوق کردن این عقب گرد به نام "آلترناتیو سوسیالیستی" اگر یک تراژدی نباشد یک خودفریبی آگاهانه است.
ثانیا منظور از دوره گذار انقلابی چیست؟ در این رابطه هم راهی نیست جز حدس زدن، سوال کردن و تناقضات را نشان دادن.
آیا منظور بیانیه از دوره گذار انقلابی، گذار از "مرحله دمکراتیک انقلاب" به "مرحله سوسیالیستی" است؟ اگر آری مگر بیانیه نمیگوید سرنگونی جمهوری اسلامی بلافاصله به حکومت کارگری منجر میشود؟ شاید منظور نویسندگان "مارکسیست" ما گذار از سوسیالیسم به کمونیسم است. در اینصورت چرا بیانیه به صراحت از لغو استثمار و کارمزدی حرفی نمیزند؟ شاید هم منظور گذار از سرنگونی جمهوری اسلامی تا برقراری رژیم سیاسی مطلوب طبقه کارگر است؟ دوره گذاری که دولت اساسا وظیفه در هم شکستن مقاومت بورژوازی و تثبیت قدرت طبقه کارگر و نه سازمان دادن اقتصاد، را به عهده دارد؟ اگر آری پس دولتی کردن مالکیت فقط بر بخشی از اقتصاد مملکت را چگونه توضیح میدهند؟
طبیعتا توقع جواب به این سوالات سخت از نویسندگان "سوسیالیست" و "مارکسیست" بیانیه توقع زیادی است.
بند ۵ اقدامات عملی بیانیه از "برقراری کنترل کارگری بر تولید و توزیع" میگوید.
کنترل کارگری شاید یکی از تفسیر بردارترین و مجادله آمیزترین مقولات در ادبیات کارگری و چپ است. پشت این دو کلمه "کنترل" و "کارگری" میتوان تبیینهای متضادی از تبیین آنارکوسندیکالیستی، تبیین منشویکی تا تبیین لنینی را در جنبش کارگری و کمونیستی دید. کنترل کارگری در چه دوره ای؟ در دوره بحرانی برای از کنترل خارج کردن تولید و توزیع از دست بورژوازی؟ مانند دوره فوریه تا اکتبر ۱۹۱۷؟ یا کنتزل کارگری پس از کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و کمونیستها، مانند پس از انقلاب اکتبر؟ کنترل کارگری با تبیین آنارکو سندیکالیستی "کنترل کارگران هر مرکز تولیدی بر تولید و توزیع کارخانه یا فابریک خود"؟ یا تبیین منشویکی، به معنی "کنترل کارگری یعنی کنترل توسط دولت کارگری بر تولید و توزیع"؟ یا تبیین لنینی که ترکیبی از کنترل دولت کارگری و شوراهای کارگری در محل و نظارت بر تولید و توزیع است؟ جدال لنین با تبیین منشویکی و آنارکوسندیالیستی از کنترل کارگری، جدال بر سر تعریف از کنترل کارگری، جایگاه شوراهای کارگری و دولت کارگری در این میان، جدل بر سراینکه چه دوره ای باید و میتوان کنترل کارگری را بعنوان یک سیاست فعال و با اتکا به چه نهادهای کارگری مطرح و اجرا کرد، همه و همه بخشی از مباحث و مجادلات سیاسی، تئوریک و پراتیکی درون جنبش کمونیستی است که جای پرداختن به آن در این نوشته نیست.
صرف وارد کردن کنترل کارگری بر تولید و توزیع بدون روشن کردن نحوه اجرای این کنترل (مانند بند ۶ که تضمین معیشت جامعه را به شوراهای منتخب کارگران میدهد) واژه های مورد علاقه چپ سنت دار "کمونیسم اردوگاهی"، هم اعلام پیوستن سازمانهای دیگر امضا کننده بیانیه به این تبیین منشویکی سنت دار در چپ ملی ایران (راه کارگر و فدایی) است.
شاید سوالات ما از نظر کسانیکه مدهوش "زیبایی" لفاظی های "سوسیالیستی" خود شده اند، کسانیکه برای تهیه بیانیه وارد چرتکه انداختن و معدلگیری "مواضع" بوده اند، مته به خشخاش گذاشتن باشد. اما پشت هر ادعای سوسیالیستی این بیانیه و لابلای کلی گویی ها و تناقضات این بیانیه در رابطه با پروسه سرنگونی، انقلاب، حکومت کارگری، دوره گذار، علیرغم بمباران کلمات قصاری چون سوسیالیسم، انقلاب، حکومت کارگری، شورا و .... نه فقط شلختگی تئوریک نویسندگان بیانیه که اساسا خط شکست خورده "کمونیسم روسی" راه کارگر را میتوان به روشنی دید.
کنفرانس استکهلم مانند تلاشهای همیشگی قدیمی چپ سنتی و ملی که دائما مشغول ایجاد انواع اتحاد عملها و ائتلافها و .... مانند اتحاد چپ کارگری، شورای هماهنگی نیروهای چپ و .....بودند، حرکتی است برای جواب دادن به نیازهای دیگری جز تقویت چپ و کمونیسم و سوسیالیسم در ایران. با این تفاوت که اینبار زیر فشار چپ در جامعه تلاش برای بالا بردن دز "سوسیالیستی" این جبهه بیشتر شده است.
کنفرانس استکهلم برای هریک از سازماندهندگان آن، بخصوص حزب کمونیست و راه کارگر خاصیتی دارد. حزب کمونیست ایران زیر فشار راست روی علنی کومله و نزدیکی استراتژیک آن با ناسیونالیسم کرد به چنین کنفرانسی برای اعاده حیثیت از خود و سازمان کردستانش بعنوان نیرویی چپ و کمونیست نیاز دارد، خاصیت این کنفرانس برای کومله این است که میتواند بدون صرف کمترین "هزینه ای" در رقابت با "مرکز همکاری احزاب کردی"، برای رهبری "جنبش کردستان"، این بلوک و جبهه را بعنوان متحدین سراسری خود به رخ بکشد. برای راه کارگر که با تشکیل حزب تازه تاسیس فدایی متحدین طبیعی خود را از دست داده، این جبهه امکانی است برای احیا خط شکست خورده و منزوی شده خود در چپ ایران و اعلام وجود و حضورمجدد ناسیونالیسم چپ. بازی دادن سایر نیروها در چنین مجامعی اساسا برای بزرگ نشان این جبهه است.
طبیعتا برگزار کنندگان کنفرانس، تلاش میکنند این اجتماع و بیانیه خود را پیروزی برای جنبش کمونیستی و چپ معرفی کنند و آنرا اینبار نه بعنوان "اتحاد عمل پایدار نیروهای چپ" که بعنوان تلاش برای "نهادینه کردن همکاری نیروهای چپ" شکل دادن به قطبی سوسیالیستی به طبقه کارگر و کمونیستها بفروشند.
صلاح مازوجی از حزب کمونیست ایران، از اینکه "کنفرانس استکهلم پرچم تلاش مشترک برای شکل دادن به یک آلترناتیو سوسییالیستی را برافراشت" یا اینکه "...اتخاذ موضع مشترک این نیروها در قبال وقایع مهمی که اتفاق می افتند قطب چپ و رادیکال جامعه را در موقعیت مناسب تری برای پیشروی قرار می دهد." و اینکه این کنفرانس با بیانیه هایش "جنبش سوسیالیستی را در موقعیت تعرضی تری قرار دهد"، میگوید
حسین منصوری از سازمان فدائیان اقلیت از ناکافی بودن کنفرانس میکوید و بر تلاش برای اتحاد عمل های پایدارتر و اقداماتی عملی تر میان شش سازمان تاکید میکند.
رحمان حسین زاده اما در مداحی از این حرکت و "اهمیت تاریخی" این کنفرانس برای جنبش کمونیستی ایران سنگ تمام گذاشته و میگوید این کنفرانس اعلام این است که:
"امروز چپ ایران به جایی رسیده که سرنگونی جمهوری اسلامی را میخواهد و به هیچ آلترناتیو بورژوایی رضایت نمیدهد".
قطعا باید این درجه از "چپ شدن" را به نیروهایی چون راه کارگر که در دوره جنگ ایران و عراق با پرچم شوینیستی دفاع از میهن پشت جمهوری اسلامی رفتند و ملى شدن بانک و صنایع و ... از طرف جمهوری اسلامی را قدمی در نزدیکی آن به سوسیالیسم خود میدیدند و براى جمهورى اسلامى غش میکردند، نیروهایی که پرچم اصلاح رژیم از درون را بدست داشتند، تبریک گفت. اما در اصل باید به رحمان حسین زاده و حزبش هم، که اصرار دارند نام کمونیسم کارگری و حکمت را یدک بکشند، برای این درجه از گردش به راست و رفتن زیر پرچم چپ ملی و ناسیونالیست (چه ایرانی و چه کرد آن)، قبول کردن "حق ملل در تعیین سرنوشت"، قبول سرمایه داری دولتی به جای سوسیالیسم، به رهبری سازمان راه کارگر، تبریک گفت.
اما رحمان حسین زاده به این اکتفا نمیکند و میگوید:
"تصور کنید یکماه قبل از ۲۲ بهمن، در همان دیماه، زمانیکه بورژوازی در "نوفل شاتو" آلترناتیو سازی میکرد، پیشکسوتان کمونیست آن وقت ما، جریانات کمونیست آندوره، آن خودآگاهی، آن عزم را داشتند که در دیماه میگفتند رژیم سلطنت میرود، اما اجازه نمیدهیم حاکمیت بورژوایی بیاید، خودمان حاکمیت را میگیرم. اگر آنوقت رهبران و فعالین کارگری نفت، رهبر سرسخت ما، یدالله خسرو شاهی یادش بخیر، و کسان دیگری همراه رهبران آنوقت سازمانهای چپ و کمونیست یکدهم آنچیزی که در این کنفرانس امروز گفته شده و در این بیانیه ها آمده، را میگفتند، فکر میکنم مسیر تحولات سیاسی ایران در چهل سال گذشته فرق میکرد."
رحمان حسین زاده با این "آرزو"ی خود عملا دست رد به تمام تلاش جنبش ما (جنبشی که اصرار دارد خود را با آن تداعی کند) برای نشان دادن غیر کارگری بودن کل چپ پوپولیست و خرده بورژوایی دوره انقلاب ۵۷، میزند. رحمان حسین زاده با این لاف زنی بیمایه در مورد این کنفرانس بر تلاش این خط برای تفکیک کمونیسم کارگری و مارکسیسم از کمونیسم خرده بورژوایی با آرمانهای رشد اقتصادی و "استقلال میهن"، "ضد امپریالیست و بورژوازی وابسته" اما طرفدار "بورژوازی ملی"، خط بطلان میکشد. رحمان حسین زاده تلاش میکند جدال جنبش ما برای شفافیت سیاسی، تاکید بر نشان دادن فاصله های جنبشی، سیاسی، تئوریکی، پراتیکی و .... میان مارکسیسم ارتدکس و پوپولیسم، میان کمونیسم کارگری و چپ ملی و پرو روس و ...، را بعنوان بی درایتی "پیشکوستان" آندوره و درایت خود، بعنوان پیشکسوت امروز، به خورد کمونیستها بدهد.
رحمان حسین زاده حق دارد. اگر در دیماه ۵۷ کمونیستهای طبقه کارگر دست در گردن نیروهای خرده بورژوایی مانند چریک و راه کارگر و پیکار و ..... می اندختند و کنفرانس استکهلمی راه می اندختند، مسیر تحولات سیاسی در ایران فرق میکرد. اگر پیشکسوتان رحمان حسین زاده با این "چپ" علیرغم دفاعش از "بورژوازی ملی"، دفاعش از جمهوری اسلامی در جنگ ایران و عراق، دفاعش از "خمینی ضد امپریالیست"، دفاعش از دانشجویان خط امام برای اشغال سفارت امریکا، و بعدها دفاعش از خاتمی و دو خرداد، و بالاخره همپای موسوی "سبز" شدنشان و .....، اتحاد میکرد، امروز این چپ ناسیونالیست، جنبشی که امروز رحمان حسین زاده افتخار پیوستن به آن را پیدا کرده است، میتوانست خود را نماینده کمونیسم در ایران معرفی کند. اما خوشبختانه کمونیستهای آندوره در تقابل سیاسی، تئوریک و اجتماعی با این چپ صف کمونیستی مستقل طبقه کارگر را شکل داد و اجازه نداد آرمانهای جنبش روشنفکران ناراضی و ملی بتواند به نام چپ و کمونیسم میدانداری کند.
قطعا خود فریبی بی نهایت هر فردی جایز است اما تحریف تاریخ جنبش کمونیستی و تلاش برای فروختن جنس ارزان و بنجل اتحاد نیروهای ناسیونالیست چپ را به نام نقطه عطفی در جنبش کمونیستی دیگر جایز نیست.
اگر در دوره ای سوسیالیسم خلقی جنبش و تئوری روشنفکر ناراضی و خرده بورژوای طرفدار استقلال و رشد ملی بود و شائبه ای از رادیکالیسم خرده بورژوایی داشت، امروز و در ایندوره با بلند کردن پرچم حق ملل در تعیین سرنوشت و طرفداری از سرمایه داری دولتی به نام سوسیالیسم کمترین شائبه ای از رادیکالیسم را با خود ندارد.
آلترناتیو سوسیالیستی قطعا در ایران ممکن است اما سازمانهای شرکت کننده در کنفرانس استکهلم نه فقط نیروهای متحقق کردن این آلترناتیو نیستند که برعکس برای شکل دادن به یک آلترناتیو سوسیالیستی باید با تصویر غیر کمونیستی و پرچمی که شرکت کنندگان این کنفرانس بلند کرده اند، مقابله کرد.
۱۰ اکتبر ۲۰۱۸
* منشور سرنگونی جمهوری اسلامی ایران
http://www.hekmatist.com/2018/Hekmatist-215-Manshour-sarnegoni.html
** ناسیونالیسم چپ و معضل "حق تعیین سرنوشت"
منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه ، دور دوم، شماره ۲۳۳