رفراندم در کردستان عراق علیرغم مخالفت و تهدیدات شورای امنیت و قدرتهای جهانی و منطقه ای برگزار شد و مردم در کردستان عراق به استقلال کردستان رای مثبت دادند. امروز مسئله عملی کردن این خواست و رای، مقابله با تهدیدات دولت مرکزی، جمهوری اسلامی و دولت ترکیه و همچنین ممانعت از تبدیل آن به کارت معاملات احزاب ناسیونالیست کرد با دولت مرکزی در عراق به مسئله اصلی مردم در کردستان تبدیل شده است.

با وجود این برخورد و موضع نیروهای سیاسی در ایران در قبال این رفراندم و مسئله کرد، هنوز جای بحث و برخورد دارد. دو برخورد در میان نیروهای بورژوایی قابل رویت بود یکی ناسیونالیسم کرد و دیگری ناسیونالیسم ایرانی. احزاب اصلی ناسیونالیست کرد در کنار پارازیتهایی چون جریان زحمتکشان رفراندم در کردستان عراق را فرصتی برای دامن زدن به "عرق ملی"، دامن زدن به تفرقه قومی و ملی آنهم بعنوان نمایندگان بی چون و چرای "خلق کرد" کردند.

این طیف با به رخ کشیدن رفراندم در کردستان عراق و خواست مردم به جدایی از عراق به مصداق "من آن ام که رستم بود پهلوان"، قدرت جنبش ناسیونالیسم کرد در منطقه را به رخ جمهوری اسلامی و همه قدرتهای منطقه کشیده و آنرا دستمایه امتیاز گیری های خود میکنند.

احزاب حاشیه ای تر کُردی که به نام چپ و کارگر حرف میزد هم اولا استقلال کردستان را  به تشکیل "دولت ملی کرد" و رسیدن کردها به آرزوی دیرینه خود تعبیر کردند و مهمتر اینکه آنرا به بعنوان بخشی از پروسه رسیدن مردم در کردستان عراق به آزادی، رفاه عنوان کردند.

ناسیونالیسم ایرانی متقابلا با شعارهایی چون "دفاع از تمامیت ارضی و یکپارچگی عراق"، "به خطر افتادن امنیت منطقه"، مقابله با "تجزیه طلبی"،  به جنگ این رفراندم رفتند.

جمهوری اسلامی در راس این قطب، صد البته علاوه بر تبلیغات ناسیونالیستی و دست راستی، از تهدیدات نظامی مستقیم یا از طریق اوباش حشد الشعبی و دامن زدن به پروپاگاند "خطر بروز جنگهای داخلی" در عراق،  کوتاهی نکرد.

در کمپ ناسیونالیسم ایرانی هم طیفی به نام "کارگر و چپ" و نمایندگان خودگماره "توده ها" ، به حرف آمدند و همان مواضع ناسیونالیستی و"ضد تجزیه طلبانه" را تکرار کردند.

این طیف هم،  ادامه حکومت موزائیکی و فدارلیسم قومی در عراق و ابدی کردن تفرقه و نفرت قومی میام مردم منتسب به کرد و عرب، شیعه و سنی، ترکمن و کرد و ... را مناسب ترین، "خلقی ترین" و "رادیکالترین" راه برای "حل" مسئله کرد عنوان کردند.

جریاناتی که تا امروز "یادشان" نبود دولت بارزانی عشیره ای است، ضد کارگر است، فاسد و نماینده بورژوازی است، جریاناتی که در اعتراضات مردم در کردستان عراق علیه همین دولت و سرکوب آن توسط نیروهای دولت اقلیم لام تا کام حرف نزدند، جریاناتی که در باره قتلهای ناموسی در کردستان عراق و فتوای قتل کمونیستها تحت حاکمیت دولت بارزانی، در مقابل پاکسازی مردم عرب زبان در مناطق کردنشین، از به آتش کشیدن منازل و تجاوز و کشتار مردم بیگناه به جرم عرب بودن توسط نیروی "پیشمرگ" احزاب کردی، خفقان گرفته بودند و برای دولت نماینده "کردها" و "پیشمرگان غیور" آنان در منطقه هورا میکشیدند، امروز یادشان افتاده است که دولت بارزانی فاسد است! "پول مردم را بالا کشیده"! و اصلا "ضد کرد" است و با اسرائیلی ها همکاری میکند! و این "کشفیات جدید" را پشتوانه ضدیت خود با حق مردم کردستان عراق برای استقلال میکنند.

در این طیف نگاهی به موضع و سیاست رسمی سازمان راه کارگر، که اصرار زیادی دارد کماکان بعنوان یک جریان چپ، سوسیالیست و البته کارگری به رسمیت شناخته شود، سرنخ مناسبی در بررسی این طیف متلون بدست میدهد. طیفی که از ناسیونالیستهای ایرانی، از سازمان اکثریت تا لیبرالها، دموکراتها و سکولارها و همه "مخالفین ستم ملی" و البته و همزمان مدافعین "تمامیت ارضی عراق"، را در برمیگیرد. 

از مقالات متعدد اعضا رهبری این سازمان در مخالفت با رفراندم و استقلال کردستان عراق میگذریم و فقط به بیانیه هیئت اجرائی این سازمان درباره همه پرسی استقلال کردستان عراق، که قاعدتا موضع رسمی راه کارگر است، میپردازیم.

بیانیه میگوید:

"سیاست سازمان ما درباره پایان دادن به تبعیض های ملی بر دو پایه اساسی قرار دارد: برسمیت شناختن حق ملت ها در تعیین سرنوشت شان از جمله حق جدائی و تشکیل دولت مستقل از یک سو و از سوی دیگراتحاد آزاد و داوطلبانه همه ملیت های تحت ستم برای ایجاد کشوری با رنگارنگی و تنوع ملی و قومی از طریق پایان دادن به تبعیض های ملی و تامین مشارکت و حقوق برابر همه ملیت های کشور!"

ظاهرا در مقابل ردیف کردن کلمات لوکسی چون "حق تعیین سرنوشت"، "حق جدایی"، "اتحاد آزاد و داوطلبانه میلتهای تحت ستم" و "پایان دادن به تبعیض های کلی و تامین حقوق برابر همه ملیتها" نمیتوان هیچ مقاومتی کرد و باید در مقابل این همه برابری طلبی و آزادیخواهی راه کارگر سر تعظیم فرود آورد.

اما اگر این فرمول های شیک و انشا نویسی را کمی خراش بدهیم،  متوجه سیاست راه کارگر برای ابدی و ازلی کردن ستم ملی، تفرقه و نفرت قومی و اتفاقا تداوم این شکاف ها، در "لالا لند" راه کارگر با رنگارنگی و تنوع "ملی و قومی" میشویم.

قبل از پرداختن به جنبه های سیاسی و تئوریک این بحث اجازه بدهید چند سوال ساده از نویسندگان و هئیت اجرایی راه کارگر بکنیم. در این "کشور رنگارگ با تنوع ملی و قومی" کدام زبان زبان رسمی مملکت است؟ کدام مذهب و شاخه مذهبی، بخصوص که راه کارگر به تنوع مذاهب و به رسمیت شناختن همه آنها هم علاقه زیادی دارد، مذهب رسمی مملکت است؟ بالاخره عاشورا روز عزای عمومی رسمی است یا روز مرگ عمر و عثمان یا عیسی مسیح یا موسی؟ تکلیف حجاب اجباری زنان و آپارتاید جنسی چه خواهد شد؟ در "لالا لند" راه کارگر لغو حجاب اجباری بدلیل تقابل با فرهنگ مذهبی و قومی کدامیک از ملل،  ممنوع خواهد بود؟

در مملکت "گل و بلبل" و "رنگین کمانی" راه کارگر، آیا کمونیستها مجازند مذهب و قومیت و ملیت را به تمسخر بگیرند؟ آنرا نقد کنند و خواهان لغو این هویتهای کاذب شوند؟  یا اینها توهین به عقاید و مذهب و ملیت مردم است و پیگیرد قانونی دارد؟ بالاخره اسم این مملکت رنگارنگ چیست و خود را با کدام ملت یا مذهب تداعی میکند؟

اما به تزهای اصلی راه کارگر بپردازیم. تزها:۱- ملیت یکی از هویتهای پایه ای و ابدی و ازلی مردم است، ۲- حق تعیین سرنوشت و جدایی و تشکیل دولت مستقل یکی از حقوق پایه ای دمکراسی و حق مسلم ملتها است، ۳- تشکیل دولت ملی حق همه ملتها است و بالاخره ۴- خودمختاری و فدرالیسم قومی راه حل معضل ستم ملی، است!

ملت هویتی پایه ای، ابدی و ازلی!

از نظر راه کارگر  و کل طیف چپی که در بستر یک جنبش ناسیونالیستی و ملی شکل گرفته اند هویت های ملی و قومی و مذهبی نه هویتهای کاذب که به اندازه و به موازات هویت طبقاتی،  قائم به ذات، ابژکتیو و مهمتر اینکه مقدس و غیر قابل تغییر و الغا و گاها مقدم بر هویت طبقاتی است.

در این تقسیم بندی ملی،  دست بر قضا راه کارگر "سوسیالیست" ما به  "ملت فارس" متعلق است و تلاش میکند بعنوان یک ناسیونالیست منصف با احزاب ناسیونالیست دیگر "ملل"،  رابطه ای دوستانه و مسالمت آمیز داشته باشد تا مانع تقویت گرایشات "تجزیه طلبانه" آنها شود.

دفاع این چپ از "کارگر کرد"، "کارگر عرب"، "فعالین مدنی کرد"، "زندانیان سیاسی عرب"، "دگر اندیشان بلوچ"، "هنرمندان آذربایجانی" و .... همگی برای نشان دادن همبستگی ناسیونالیسم ایرانی با "ملتهای تحت ستم" و مبارزات آنها است. اگر ناسیونالیستها و میدیای دست راستی شان مدام ملیت، قومیت، رنگ پوست و مذهب "مجرمین" را در بوق و کرنا میکنند، ناسیونالیستهای "چپ و منصفی" چون راه کارگر برای نشان دادن همبستگی خود با این ملتها، اقوام و مذاهب، برای  کارگر، زندانی، فعال سیاسی، زن، کودک، پیر و .... شناسنامه قومی، فرهنگی، ملی و مذهبی صادر میکند و آن را به رخ ناسیونالیسم راست میکشد. دیگر به چه زباتی اعلام کند که  جناح چپ همان جنبش است.

راه کارگر برای نشان دادن همبستگی ملی خود وبلاگی به نام "اتحاد داوطلبانه ملل" دارد که در آن ملقمه ای از اعتراض "امام جمعه اهل سنت زاهدان به عدم دعوت خود به مراسم تحلیف ریاست جمهوری" تا وضعیت "زندانیان سنی مذهب در زندان رجایی" و گزارش از "مرگ کودک بلوچ"، و .... بعنوان همدردی با ملل تحت ستم منعکس میشود. کارگر و سوسیالیست پیش کش، این درجه باد زدن هر تحرک ارتجاعی، از جمله رفتن پشت اعتراض امام جمعه های اهل سنت و …  فقط و فقط از سازمان راه کارگر ساخته است! جریانی که پرونده قطوری از دشمنی ملی و ناسیونالیستی با کارگر و پناهنده و مهاجر افغانستانی تا طرفداری از حجاب کودک … را زیر بغل دارد!

راه کارگر پا به پای جریانات ناسیونالیست کرد و ترک و ... و شاید داغتر از آنها "روز زبان مادری" را گرامی میدارد و امیدوار است: "آموزش به زبان مادری بعنوان پایه ای ترین حق طبیعی هر ایرانی، در کشوری فدرال که بر پایه ی اتحادی آزادانه و داوطلبانه استوار شده باشد، زمینه ساز گسترده ترین تبادل فرهنگی و همبستگی انسانی در عرصه های گوناگون و باعث شکوفائی و غنای ادبی، هنری و فرهنگی کشور گردد". از نوع غنایی که در هندوستان هست میزند و نیمی از جمعیت یک میلیاردی کره خاکی که به توالت دسترسی ندارند را در بهشت رنگارنگ قومی و ملی و مذهبی خود جا داده است!

راه کارگر با لفاظی چپ با هویت قومی و ملی دادن به مردم، در تقویت تفرقه قومی و ملی به بهانه "زبان مادری"، فرهنگ و ادبیات و هنر "ملی" در کنار راست ترین جریانات ناسیونالیست می ایستد. ادبیات راه کارگر و کل این طیف چپ مملو از مقولات و ترمهایی است که ناسیونالیستهای آذری و کرد و  رهبران اهل سنت و "شیعیان دگراندیش" و "دراویش گناآباد"، بطور روزمره از آنان استفاده میکند. استفاده از این ترمها اشتباهاتی لپی نیست رهبری و متفکرین این سازمان پا به پای متحدین ناسیونالیست کرد و آذری و .... در دفاع از هویت ملی بعنوان هویتی ذاتی و ابدی و ازلی ساعتها سخنرانی کرده و صدها صفحه را سیاه کرده اند.

اما این همبستگی، تنها به حوزه تبلیغات و منعکس کردن صرفا هر عطسه ای که هر فاشیست کرد یا ترک یا عرب میکند، به نام اعتراض "ملت" یا "اقوام" یا "مذاهب" تحت ستم، منتهی نمیشود. رابطه دوستانه، والبته نه برابر، با جناح چپ این ناسیونالیسم تاکتیک راه کارگر در نگاه داشتن بالانس و تقویت گرایش "اتحاد داوطلبانه" در برابر گرایش "تجزیه طلبانه" آنها است.

سکوت، باج دادنهای راه کارگر به ناسیونالیستهای راست در کردستان، ناسیونال-فاشیستهای آذربایجان، رهبران "اهل سنت بلوچستان" و رهبران "دراویش  گناآباد" و بالاخره رابطه نزدیک و دوستانه، تا به امروز، راه کارگر با کومله منجمله بخشی از این تاکتیک است. 

حق تعیین سرنوشت یک حق پایه و انسانی!

بیانیه راه کارگر در تقدیس "حق تعیین سرنوشت" میگوید:

"به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت از جمله حق جدائی و تشکیل دولت مستقل یکی از پایه های بنیادین دمکراسی و حق مسلم هرملیت ساکن دریک کشور در تعیین سرنوشت خود و یکی از اجزاء اعتقاد به برابری حقوقی همه ملیت های ساکن یک کشور است."

"به رسمیت شناختن حق جدائی مشابه به رسمیت شناختن حق طلاق است. به رسمیت شناختن حق طلاق، معادل تبلیغ طلاق و تشویق فروپاشاندن زندگی مشترک نیست، بلکه برعکس تحکیم آن از طریق قرار دادن مناسبات زندگی مشترک بر پایه داوطلبانه، آزادانه و برابر حقوق طرفین است." (بیانیه هیئت اجرایی راه کارگر)

اولا "حق تعیین سرنوشت" فقط معنی حق تشکیل کشور مستقل و جدایی را میدهد،  نه از جمله جدایی! جدایی ترمی که بیانگر یک چهارچوب سیاسی است و دقیقا در تقابل با آلترناتیوهای بورژوایی و ارتجاعی منجمله آلترناتیوهای "خودمختاری" و "فدرالیسم قومی" در جامعه "رنگین کمانی" راه کارگر و ناسیونالیسم چپ، قرار میگیرد. 

کمونیستها سنتا و تاریخا بهترین، انسانی ترین و رادیکالترین راه برای پایان دادن به ستم ملی و هر نوع جدایی و تفرقه قومی- ملی و مذهبی را جامعه ای با حاکمیتی غیر قومی، غیرمذهبی دانسته اند. جامعه ای که در آن،  سیستم  در مقابل هویتهای کاذب قومی و ملی و مذهبی، در مقابل جنسیت، رنگ پوست، نژاد و .... شهروندان خود کور است. جامعه ای که همه شهروندان آن،  مستقل از همه این هویتها،  در همه ابعاد زندگی سیاسی-اجتماعی و اقتصادی،  برابر و متساوی الحقوق اند!  کمونیست ها در راس مبارزه برای چنین جامعه ای قرار دارند!

از نقطه نظر کمونیست ها شعار "حق ملل در تعيين سرنوشت" که بقول حکمت ترجمه درستی از حق استقلال self determination  در زبان انگليسى  نیست، به معنی جدایی است. در دنیای واقعی در غیاب امکان فوری  پیاده کردن راه حل سوسیالیستی، کمونیست ها از حق جدایی و تشکیل کشور مستقل دفاع میکنند. درچنین  شرایطی برای رفع هر نوع تبعیض و نا برابری منجمله تبعیض بر پایه ملیت، برای بوجود آوردن بهترین شرایط برای ایجاد وحدت طبقاتی در صفوف طبقه کارگر، برای مقابله با رشد ناسیونالیسمی که اولا روی این ستم و تفرقه سرمایه گذاری میکند و ثانیا در دامن زدن به آن نقش اساسی دارد و بالاخرهبرای  زدودن هر توهمی به اشتراک منافع طبقه کارگر و بورژوازی تحت عنوان یک "ملت" و تسهیل مبارزه طبقه کارگر علیه بورژوازی "خودی"، جدایی و تشکیل دولت مستقل تنها راه  است.

اگر حق جدایی و استقلال برای دمکراسی بورژوایی، ناسیونالیستی و رنگین کمانی راه کارگر،  یک پرنسیب و سیاستی برای مقابله با "تجزیه طلبی" است، برای کمونیستها صرفا یک سیاست، یک عقب نشینی، یک اجبار تاریخی در تقابل با یک معضل تاریخی بدلیل محدودیتهای جنبش کارگری و کمونیستی در حل این معضل است.

حق جدایی، آلترناتیو الحاق اجباری و تبعیض آمیز مردم منتسب به ملتهای مختلف در یک کشور است! نه مجوزی برای جامعه "رنگین کمانی" که در آن شهروندان بر حسب تعلقات قومی و ملی  و حتی مذهبی خود درجه بندی شده و خودمختار اند.

پاسخ نهايى کمونيستها برای  پايان دادن هميشگى به ستم ملى، از ميان بردن سرمايه دارى، استثمار و تقسيم طبقاتى بطور کلى است.  قبول حق جدایی قبول یک انفکاک و انشقاق تاریخی در جامعه است. دفاع از حق جدایی بر حسب "هویت ملی"، این هویت دست ساز ناسیونالیسم، هیچوقت اصلی کمونیستی نبوده و همیشه در جنبش کمونیستی بعنوان یک عقب نشینی کمونیستها در مقابل ناسیونالیسم به رسیمت شناخته شده است. همانطور که کمونیست ها بعنوان یک اصل کمونیستی علیه فروش نیروی کار و استثمار و بردگی مزدی اند، اما در عین حال تا هنگامی که قادر به واژگون کردن نظام سرمایه داری نشده اند، نفر اول پشت هر میز مذاکره ای و در هراعتصاب و اعتراضی برای فروش گرانتر نیروی کار، هستند. حق جدایی، از نظر کمونیسم، نه خواستی ایده آلیزه شده و تزیین شده و لوکس شده، که تنها و تنها قدمی در فراهم کردن شرایط مناسب تری برای گسترش و تعمیق و تعمیم مبارزه طبقاتی طبقه کارگر است.

دوما ارتقا این حق، حق جدایی، به یکی از حقوق پایه و بنیادی جامعه مانند حق طلاق (مستقل از قضاوت اخلاقی راه کارگر "فروپاشاندن زندگی مشترک")، فقط و فقط مختص ناسیونالیستها است. ناسیونالیسم "ملت تحت ستم" با ارتقا این حق تا حد حقوق پایه ای مانند برابری زن و مرد، حق طلاق و یا آزادی بیان سهم خواهی خود در قدرت را فرموله میکنند و شوینیستهای چپ "ملت حاکم"،  با ارتقا آن میخواهند تضمین کنند که "تجزیه طلبان" دست بالا را پیدا نکنند. راه کارگر "سوسیالیست" ما که نه فقط حق جدایی بلکه حق زبان مادری را تا حد حقوق پایه ای ارتقا میدهد متعلق به طیف دوم است. پلاتفرم راه کارگر، مقابله جناح چپ ناسیونالیسم ملت بالا دست با "خطر تجزیه طلبان" و"تحزیه طلبی" است. مگر رضا شاه و محمد رضاه شاه و خمینی و روحانی و هاشمی، حرف دیگری میزدند و میزنند؟ راه کارگر هرگز فاصله خود را از صف مقابل، که نه ناسیونالیسم کرد و فارس و .. است که "جدایی طلبان" است، فراموش نمی کند و بلافاصله و برای جدا کردن خود از صف "تجزیه طلبان" میگوید:

"اما به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت و از جمله حق جدائی و تشکیل دولت مستقل، معادل دفاع ازجدائی و تبلیغ تجزیه طلبی نیست. "

از نظر راه کارگر جدایی و تشکیل دولت مستقل، این "حق پایه ای و مسلم هر ملتی"، این محک "دمکراسی پیگیر"، حقی که "همزیستی مسالمت آمیز" را ممکن میکند، چیزی جز "تجزیه طلبی" که به این حقوق پایه و دمکراتیک و ..... لطمه میزند، نیست. همانطور که حق طبیعی و پایه ای طلاق "فروپاشاندن زندگی مشترک" است! دوستان راه کارگر از ناسیونالیسم روس، و شونیسم عظمت طلبانه "رفقا" خروشچف و برژنف و بدیل های داخلی شان حزب توده، "همزیستی مسالمت آمیز"، در کنار"راه رشد غیرسرمایه داری"،  را به خوبی آموخته اند.

از لفاظی های بیانیه در مورد اهمیت این حق، ارتقا آن تا حد حقوق پایه ای و انسانی و ... که بگذریم دم خروس ناسیونالیسم طرفدار "تمامیت راضی" از زیر عبای "سوسیالیستی" راه کارگر بطور زننده ای به چشم میخورد. راه کارگر "سوسیالیست" ما سیاست شناخته شده و رسمی ناسیونالیستی، یعنی ساکت کردن بورژوازی "ملل تحت ستم" از طریق امیتازاتی فرهنگی-اجتماعی و اداری، آنهم به بهای ابدی کردن تفرقه ملی در صفوف طبقه کارگر، را با زبانی چپ، بیان میکند و جدا که در این زمینه مهارت بسیاری دارند.  

اختلاف راه کارگر با "شورای ملی ایرانیان" که "خواهان حفظ تمامیت ارضی ایران با احترام به حقوق شهروندی است" در تعریف میران این حقوق شهروندی است نه "حفط تمامیت ارضی و مقابله با تجزیه طلبان"!

تقدیس دولت ملی

رد پای ناسیونالیسم را در تببین و تعریف از جدایی و تشکیل دوست مستقل نیز، علیرغم تردستی نویسنده بیانیه، میتوان به روشنی مشاهده کرد. راه کارگر میگوید:

"اگر ملت مسلط این حق را دارد که دولت ملی خود را تشکیل دهد، باید همین حق، برای ملیت های دیگر نیز به رسمیت شناخته شود."  (بیانیه هیئت اجرایی راه کارگر)

با تقدسی که پژواک آسمانی مقولات ملت و هویت ملی نزد راه کارگر دارد، طبیعی است که استقلال و تشکیل دولتی مستقل، از نظر راه کارگر بلافاصله به تشکیل "دولت ملی" معنی شود. تز تماما ناسیونالیستی "هر ملتی باید دولت ملی خود را داشته باشد" بعنوان حق طبیعی و پایه ای به حقوق پایه ای مردم در کشور "رنگین کمانی" راه کارگر اضافه میشود.

جدایی و استقلال سنتا برای ناسیونالیستها تشکیل دولت ملی و خودی است که در آن دولت نماینده "ملت در مقابل بیگانگان" و مدافع منافع ملی "ملت" است. برای ناسیونالیست ها، استقلال یعنی مملکتی با حاکمیت ملی که  در آن طبقه کارگر و کمونیستها افتخار اینرا پیدا میکنند تا وزیر و پاسبان شان به زبان محلی سرکوبشان کنند و شکنجه گرانشان به زبان محلی شکنجه شان کنند، قانون کار ضد کارگریشان به زبان  محلی نوشته شود و  کارگر خودی را بی واسطه استثمار کنند. زینت ها و رنگ های قشنگ و  آسمانی که راه کارگر به مقوله و پدیده دولت ملی میدهد، برای سرپوش گذاشتن برواقعیت زمخت طبقاتی بودن کشور جدید و دولت جدید و جایگاه طبقه کارگر و بورژوا در آن است.

از نظر سازمان راه کارگر، طبیعی است زمانیکه هویت ملی بر هویت شهروندی، هویت انسانی ارجحیت دارد، حق "حاکمیت ملی" و تشکیل "دولت ملی" بر هر حق "ثانوی" چون آزادی، برابری، اتحاد طبقاتی با کارگران سایر ملل و ..... ارجحیت دارد.

راه کارگر تشکیل "دولت ملی" را نتیجه منطقی استقلال و خواست "توده کار و زحمت" و اوج آزادی و سعادت آنها میداند. دولت غیر ملی و غیر قومی که بورژوایی مانند بارزانی حداقل شعار آنرا میدهد،  در سیستم فکری راه کارگر محلی از اعراب ندارد. این قافله در کیس کردستان عراق، از بارزانی عقب تر، ناسیونالیست تر، و موضع و جایگاه اش ارتجاعی تر است.

در این مورد شاید باید به "شورای ملی ایرانیان" دست مریزاد گفت که با زبان الکن و ناسیونالیستی خود اعلام میکند: "حق تعیین سرنوشت "مردمان یک منطقه" ضمانتی برای تامین رفاه،‌ امنیت و حقوق مدنی به جهت مردمان آن سرزمین ایجاد نمی‌شود. حقوق شهروندی نه فقط با تغییر و تعیین مرزها به دست نمی‌آید، بلکه تنها با برپایی حکومتی قانونی مبتنی بر حقوق بشر و دموکراسی تضمین می‌شود."  راه کارگر در این کیس از "شورای ملی ایرانیان" هم عقب گرا تر است. 

اینجا هم مشکل راه کارگر ضعف تئوريک و تحلیل نادرست و یا ضعف نظرى شان نيست، بلکه ناسيوناليسم عریان آن است. بازتاب جنبش شان در دنیای واقعی است. نفس شان از جایگاه خرده بورژوای فارس و ایرانی در میآید، که سخاوت بورژوازی بزرگ را ندارد. نمی تواند مثل بارزانی حداقل در گفتار  "دست و دلباز" باشد و وعده های بزرگ بدهد! وسع اش نمی رسد! کسب و کارش از آنها کوچکتر و دکان اش از آنها کم رونق تر است. بذل و بخشش برای این بورژواهای کوچک و خرده پا، میتواند منحر به ورشکستگی شود!

راه کارگر در مقام ناسیونالیست ملت بالا دست "بنده نوازی" میکند،  لطف کرده و حق جدایی و تشکیل "دولت ملی" را میدهد. البته همزمان اعلام میکند استفاده از این حق "تجزیه طلبی" است و باید در مقابل آن ایستاد. حق را با شرمندگی میدهد، اما سدش را در مقابل آن، با سرافرازی اعلام میکند.

راه کارگر "سوسیالیست" ما در سرتاسر این بیانیه حتی یک کلمه از ضرورت یک دولت غیر قومی و غیر مذهبی، سکولار که "قومیت" شهروندان آن مبنای هیچ حق یا بیحقوقی نیست و در هیچ جایی ثبت نمیشود،  از به رسمیت نشاختن هویت های کاذب مذهبی و قومی و ملی و ...، از جامعه ای که در آن همه شهروندان آن مستقل از هویتهای کاذب قومی و ملی و مذهبی و مستقل از جنسیت و رنگ پوست و نژاد و .... بعنوان شهروندان متساوی الحقوق زندگی میکنند، حرفی نمیزند.

انشا نویسی و موعظه و خطبه  در مورد انقلاب اجتماعی و ..... را نباید جدی گرفت اینها برای مرتب کردن و تزئین، بازاریابی و فروش  موضع به غایت راست و ناسیونالیستی شان است.

راه حلی ناسیونالیستی برای پایان دادن به تبعیض های ملی

راه کارگر که نمیتواند از شر به رسمیت شناسی حق جدایی، البته بعنوان یکی از تعابیر از حق تعیین سرنوشت، خلاص شود! آلترناتیو خود برای پایان دادن به ستم ملی را بیان میکند و عنوان میکند که خواهان  "اتحاد آزادنه و داوطلبانه ملتها و ایجاد یک کشور با رنگارنگی و تنوع ملی و قومی" است!

"همبستگی انترناسیونالیستی کارگران و زحمتکشان فارغ از مختصات ملی، قومی، نژادی، فرهنگی و ... ایجاب می کند که شرایط برای مشارکت برابر همه ملت ها و اقوام یک کشور چندملیتی از طریق ایجاد ساختار سیاسی مناسب (به رسمیت شناختن زبان مادری، تدریس آن و رسمیت بخشیدن به آن در مناطق مربوطه، خودمختاری مناطق کشوری در اداره امور داخلی مناطق و یا فدرالیسم) تامین شود. بدین ترتیب اگر دفاع از حق تعیین سرنوشت ازجمله حق جدائی، مبین مرزبندی صریح و روشن با شونیسم بورژوازی ملت ستمگر است، دفاع از اتحاد داوطلبانه بر مبنای همبستگی انترناسیونالیستی مرزبندی با ناسیونالیسم بورژوازی ملت ستمکش است." (بیانیه هیئت اجرایی راه کارگر)

اینجا هم تمام این  لفاظی های "انترناسیونالیستی" برای پوشاندن راه حل به غایت ناسیونالیستی و ارتجاعی راه کارگر است. راه حلی که نه فقط مهر قومی و ملی به هویت شهروندان یک جامعه میزند که با سیستم فدرالیسم قومی و یا خودمختاری تفرقه قومی را در جامعه ابدی میکند.

آلترناتیو خودمختاری و فدرالیسم راه کارگر عبارت است از جامعه ای  که در آن تدریس زبان مادری در مناطق مربوطه به رسمیت شناخته میشود و امور داخلی این مناطق در چارچوب یک کشور بصورت خودمختار و یا فدرالی اداه میشود. این نسخه اى است برای ابدی کردن هویت ملی، شکاف و تفرقه و کشمکش ملی و همزمان ابدی کردن ناسيوناليسم در جامعه است.

راه کارگر مدعی سوسیالیسم، پا به پای راست ترین بخش ناسیونالیستهای کرد و آذربایجانی در عقب زدن فرهنگ سیاسی جامعه، در تراشیدن هویت کاذب و برجسته کردن چنین هویتهای دست ساز ناسیونالیسم و در دامن زدن به قومپرستی و نژاد پرستی نقش دارد.

خصلت ارتجاعى خودمختاری و فدراليسم قومی و عواقب سياسى و اجتماعى مخرب آن براى مردم و جامعه را در نمونه اخیر آن در عراق میتوان دید. جامعه ای که سالها است شاهد جنگهای صلیبی میان کرد و عرب و ترکمن، میان شیعه و سنی و مسیحی، میان شاخه های مختلف سنی و شیعه است. جامعه ای تکه پاره شده که امکان همزیستی مسالمت آمیز و مبارزه مشترک برای رفاه، آزادی و سعادت همگانی در آن،  زیر آواری از نفرت قومی و مذهبی خاک شده است. 

در دنیای واقعی فدراليسم چیزی نیست جز رسميت دادن به تبعيض اجتماعی، سياسى، فرهنگی و اقتصادى ميان مردم بر مبنای هویتهای ملى و قومی. نمونه یوگوسلاوی، بوسنی دیروز و عراق امروز، پاکسازی های قومی، تبدیل مرتجع ترین شخصیتها و جریانات بعنوان نماینده و رهبر ملی مردم و به تباهی کشاندن زندگی میلیونها انسان در کشورهای فدرالی مورد قبول راه کارگر، تجربه زنده جهان معاصر است.  تجربه ای که بیش از هر بحث و استدلالی ارتجاعی و ضد کارگری و ضد سوسیالیستی بودن این آلترناتیو را نشان میدهد.  شعارهای دهان پر کن راه کارگر مبنی بر "تحکیم همزیستی مسالمت آمیز کارگران، زحمتکشان و روشنفکران آگاه همه ملیت ها و اقوام ساکن در یک کشور و برداشتن موانع اتحاد آن ها در مبارزه مشترک هم علیه بورژوازی ملت ستمگر و هم علیه بورژوازی ملت ستمکش." چیزی بیش از بادهای گلو نیست که برای آلوده کردن فضا خارج میشود و باید به همین عنوان هم به ان نگاه شود. 

شاید برای راه کارگر "سوسیالیست" لنین و برخورد او به مسئله ملی،  قدیمی و از مد افتاده است! اما روش و متد لنین در برخورد به مسئله ملی کماکان متد و روش کمونیستهای طبقه کارگر در قرن بیست و یک است و هنوز باید بر آن در مقابل هر جریانی که ادعای سوسیالیست، چپ و مدافع کارگر قلمداد میکند، تاکید کرد:

"کارگران هیچ وقت به خودشان اجازه نخواهند داد تا با سخنرانی‌های شیرین درباره فرهنگ ملی، یا "خودمختاری ملی- فرهنگی" بین آنها نفاق حاصل شود. کارگران تمام ملل همگی با هم و بطور دسته جمعی، از آزادی کامل و برابری کامل حقوق در سازمانهای عمومی، پشتیبانی می‌کنند و این، راه تضمین فرهنگ واقعی و درست می‌باشد.

کارگران تمام جهان در حال ساختن فرهنگ انترناسیونالیستی شان هستند، فرهنگی که مدتها است قهرمانان آزادی و دشمنان ستمگری سرگرم آماده ساختن آنند. کارگران در مقابل دنیای کهن، دنیای ستم ملی، منازعه و انزوای ملی، یک دنیای نوین، دنیای اتحاد زحمتکشان تمام ملل، دنیایی که در آن برای امتیازات خاص یا برای جزئی‌ترین ستم انسان بر انسان جایی وجود ندارد، قرار خواهند داد." (لنین طبقه کارگر و مسئله ملی)

راه کارگر با نام "طبقه کارگر" و "رفع ستم ملی" و با ظاهری چپ موضع راست ترين ناسیونالیستهای ایرانی و ارتجاع منطقه را نمایندگی میکند.

ناسیونالیسم چپی که حاضر است مدارا کند، امیتازاتی به شهروندان درجه دو خود، منجمله کرد، ترک، عرب و.... بدهد اما تمامیت ارضی مملکت تحت حاکمیت خود را از دست ندهد. استراتژی اینها با ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی یکی است اختلاف بر سر تاکتیک و قبول اوضاع جدید و نیم کلاج رفتن همین استراتژی است. به همین دلیل، کل این طیف، از روحانی و ظریف تا کشتگر و سکولار- دمکراتها تا سازمان اکثریت و راه کارگر،  علیه "تجزیه طلبی" اند.

همگی تاریخا دوستان "کردها" بوده اند، یکی دوست طالبانی و دیگری دوست کومله، اما به شرطی که "تمامیت ارضی" مملکت را به خظر نیندازند و هوای "تجزبه طلبی" به سرشان نزند! یکی الحاق داوطلبانه را به زور توپ و تانک متحقق میکند و دیگری با امیتازاتی مانند خودمختاری و فدرالیسم قومی!

راه کارگر "سوسیالیست" ما البته تاریخی از مجاهدات در راه ناسیونالیسم ایرانی و امیتاز دهی به جریانات ناسیونالیستی و مذهبی و زدن مهر قومی و ملی و مذهبی به مردم و مبارزات آنها، دارد.

این سازمان در سال ۱۳۶۲ و در اوج تبلیغات فاشیستی جمهوری اسلامی علیه کارگران افعانستانی در ایران در اطلاعیه ای تحت عنوان "حرکت اعتراضى توده ها بر عليه افغانها" از ضرب و شتم کارگران افعانستانی در تهران و شعار "مرگ بر افغان" توسط "کارگران و زحمتکشان شریف تهران" حمایت کرد. سازمانی که به دولت فشار میآورد که فراریان از جنگ در افغانستان و پناهنده و مهاجر افغانستانی را از ایران اخراج کند.

همین سازمان در اوج انقلاب به کمونيستها فراخوان میداد تا در جدال ميان کارگران و "بورژوازى خودی" در کارخانه ها سیاست "پوشش بيطرفى" را دنبال کنند. در جنگ ايران و عراق بدون کمترین تردیدی،  همراه با حزب توده و مجاهد و سازمان اکثريت، براى شرکت در "جنگ کبير ميهنى" خمينى و بنى‌صدر صف کشیدند.

راه کارگر در سال ۱۳۶۴در مقاله ای تحت عنوان "کليساى کاتوليک و الهيّات رهايى‌بخش" ضمن دفاع از"مذهب مترقى"، "الهيّات رهايى‌بخش" و "کشیشان سوسیالیست" خواهان سازمانيابى مذهبى زحمتکشان در نیکاراگوئه شد و فراخوان متحد شدن مارکسيست‌ها و کشيشان سوسياليست در يک جبهه عليه ديکتاتورى‌هاى نظامى و اسقف‌هاى متحد آن را سر داد. دفاع امروز راه کارگر از "اهل سنت"، "دراویش گناآباد" و "شیعیان دگراندیش" تلاشش برای صاحب مسجد کردن آنها ادامه همین سیاست دهه های گذشته راه کارگر است. 

بطور واقعی اعتبار امروز راه کارگر بعنوان یک جریان چپ و سوسیالیست، نه در به چپ چرخیدن این سازمان که در به راست چرخیدن برخی از سازمانهای مدعی کمونیسم در ایران است. از این رو نباید گریبان این دوستان و متحدین امروزشان را رها کرد!

١ اکتبر ۲۰۱۷

منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ۲۲۲