خبرها کوتاه بودند. صد هزار کودک در ايران "بى هويت"اعلام شدند و به دنبال آن حداقل ١١ هزار کودک دبستانى در استان اصفهان از ثبت نام در مدراس محروم شدند. مهم نبود دليل اين محروميت و بى هويتى چيست. خبر تکان دهنده و شوک آور بود و باور کردن آن سخت. فکر ميکنم هر کسى اين خبر را شنيده احساسى از بغض و شوک و نفرت به او دست داده.

کافى است يک لحظه خود را به جاى اين کودکان بگذاريد. يک لحظه تصور کنيد از فردا ديگر به مدرسه نخواهيد رفت چون ورود شما به مدرسه ممنوع شده است، ديگر دوستان و هم کلاسيهايتان را نخواهيد ديد، ديگر خانواده و دختر دايى و پسر خاله را نخواهيد ديد، تصور کنيد ديگر از بازى در کوچه خبرى نيست، تصور کنيد به شما ميگويند از فردا وجودتان در اينجا ممنوع است و هر روزه بايد در هراس حمله پليس و پاسدار باشيد که شما را از خانواده و دوست و هم‌شاگردى جدا ميکند و به شما ميگويد بايد به "خانه ات"، جايى که هيچوقت به چشم نديده ايد، تعلق خاطرى به آن نداريد، هيچ تصويرى از آن نداريد، برگرديد. بدون اينکه بدانيد چرا، بدون اينکه حق و توان اعتراض داشته باشيد، بدون اينکه کارى از دستتان بر بيايد.

يک لحظه فکر کنيد همين بلا بر سر فرزند شما مى آيد، فکر کنيد از فردا بايد کودک‌تان را در خانه زندانى کنيد و او را "قانع"کنيد که اجازه رفتن به مدرسه را ندارد چون پدرش در افعانستان متولد شده، بايد بغض در گلو او را "متوجه" کنيد که طبق قانون بايد به "کشور خودش" برگردد. واقعا توان جواب دادن به چراهايش را داريد؟ چرا نميتواند ديگر به مدرسه برود؟ چرا ديگر خانواده اش را نميبيند؟ چرا بايد به جايى که نميشناسد برود؟ و هزاران چراى ديگرى که حتى توان پرسيدن آنرا ندارد.

خود اين کودکان معصوم نميتوانند تاثير اين سياست را بر زندگيشان بيان کنند. اما بى ترديد از همان لحظه اول آنرا با پوست و گوشت و احساس کودکانه شان حس خواهند کرد. "بى هويت" کردن يعنى مهر "غير خودى" خوردن! يعنى محروم شدنشان از امکانات اجتماعى! يعنى محروميت از تحصيل! يعنى جدا کردن آنها بعنوان موجودى "غير خودى" از دوستانشان! يعنى ديگر اجازه ندارند در کوچه با دوستانشان بازى کنند! يعنى جنايى کردن محيط زندگى اين صد هزار کودک بى پياه!  

"بى هويت" کردن صد هزار کودک يعنى تبعيض بر مبناى خون و نژاد. محروم کردن بخشى از کودکان از حق تحصيل صرفا بدليل اينکه پدرانشان در جغرافياى ديگرى متولد شده اند و مهر "مليت افغانى"را خورده اند، فقط ميتواند ننگ تاريخ بشريت باشد. اگر تراشيدن هويت ملى براى بزرگسالان جرم است. محروم کردن کودکان از حق زندگى در جامعه خودشان، غير قانونى و جنايى کردن زندگى صد هزار کودک به بهانه تعلق به "مليت" ديگر، به بهانه اينکه خون غير ايرانى در رگشان جارى است، کودکانى که از ايرانى يا افعانى يا برزيلى بودن چيزى نميفهمد، جنايت محض است. اين ديگر صرفا تعرض به حقوق اجتماعى، به رفاه و تحصيل کودک نيست. اين صد هزار کودک قربانيان پاکسازى قومى و تبانى رژيمهاى ايران و افغانستان و سازمان ملل هستند. فرستادن اين کودکان به جهنمى به نام افغانستان که کماکان بوى خون و باروت از شهر و کوچه هاى آن مى آيد، خود يک جنايت است. افغانستانى که هنوز مدارس دخترانه آن مورد حملات موشکهاى دار‌و‌دسته هاى اسلامى قرار ميگيرد. جدا کردن اين کودکان از خانواده شان، دوستان و همکلاسيهايشان به جرم خونى که در رگ دارند يا ندارند را فقط ميتوان با جنايت فاشيستها مقايسه کرد. پاکسازى قومى بخشى از جامعه تحت عنوان اينکه در جغرافياى ديگرى متولد شده اند، تعرض به جسم و روح کودکانى که جرمشان "تعلق خونى شان" به "مليت" ديگرى است فقط با پاکسازى يهوديان توسط فاشيستهاى هيتلرى قابل مقايسه است.

اين کودکان به جنهمى به نام افغانستان فرستاده ميشوند که در آن کودک مطلقا حقى ندارد. به جامعه اى پرت ميشوند که در آن نه از امنيت خبرى هست نه از رفاه و امکانات يک زندگى معمول! کودکانى آسيب پذير که امکان دفاع از خود را ندارند، امکان اعتراض و مقاومت و ايستادگى در مقابل اين تعرض آشکار به زندگى امروز و آينده شان را ندارند.

دفاع از حرمت و امنيت و حقوق اين کودکان کار جامعه، کار همه انسانهاى شريفى است که براى دفاع از حقوق انسانى کودک شرط مليت و مذهب و خون و رنگ پوست را مبنا نميگيرند.  
     
١٢ ژوئن ٢٠٠٤