عمیقتر شدن هر روزه بحران جمهوری اسلامی و بن بست آن مرتبا مسائل جدیدی را در مقابل رژیم بوجود میاورد. دوخردادیها بیشتر از هر نیرویی دستخوش تغییر و تحول شده اند و هرکس و جریانی از آنها تلاش میکند در این روزهای آخر عمر رژیم سناریویی را برای جلوگیری از رشد اعتارضات مردم و بوقوع پیوستن انقلابی که کل سیستم سیاسی و اقتصادی را زیر و رو نماید، ارائه کند.


اینها چند سال است که با انواع سیاستهایی مانند "آرامش فعال"، "نافرمانی مدنی"، "خروج از حاکمیت" و غیره تلاش کردند بنوعی از این بن بست خارج شوند اما هر بار ضعیفتر و شقه شقه شده تر از دور قبل بیرون آمدند. اما امروز علاوه بر هر انتقادی که به ولایت فقیه و راه ندادن برادران کوچکتر در قدرت و حذف خودشان داشتند، روی جدا شدن نهاد دین از دولت، حمله به مذهبی، غیر دمکرات خواندن احکام اسلامی، و اصلاح ناپذیر بودن رژیم وارد این کارزار شده انده اند. این موج جدید با انتقاد هاشم آغاجاری شروع شد، محمد رضا خاتمی آنرا در نامه به عسگر اولادی ادامه میدهد، دفتر تحکیم وحدت در اعتراض به خامنه ای نامه مینویسد و "مانیفست گنجی" که طبق معمول با هلهله برادارن اکثریت و ملی- اسلامی ها و دوخردادیهای ناراضی روبرو شده، نمونه آخر این تلاشها و شاید "رادیکالترین" آن باشد. به تزهای مانیفست گنجی باید در فرصت دیگری پرداخت، اما میشود کوتاه به دلایل بروز چنین |رادیکالیسمی" اشاره کرد.

صورت مسئله بطور واقعی این است که روزهای آخر عمر رژیم نزدیک است و مسابقه پرش آزاد از این کشتی شکسته و در حال غرق شروع شده است. دارند بر سر جدا کردن حساب خود از جنایات رژیمی که خود از این جنابان در آن شریک بوده اند، مسابقه میدهند. بزعم خودشان تلاشی است برای پاک کردن پرونده سیاهشان در مقابل انقلاب آتی مردم. ترس از انقلاب مردم است که گنجی را به چنین موضع "رادیکالی" کشانده است.

این نتیجه گیری ها که جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست، اسلام پر از نابرابری و بخصوص تبعیض علیه زن است، اینکه جوانان فرهنگشان متاثر از غرب است و نه از اسلام و آل احمدها، حاصل یکدوره تفحص و اندیشیدن گنجی در زندان نیست. واقعیت بسیار عظیمتری اینها را به این نتیجه رسانده است. اینها سازماندهندگان جمهوری اسلامی و دستگاههای سرکوب آن هستند، اینها را نه تفکر صرف و بازنگری در اندیشه های سابقشان که فشار اچتماعی و واقعی مردم به این نتیجه گیری رسانده است.

اگر ضدیت آشکار مردم، زنان و جوانان با اسلام و حاکمیتش در هر شکل و رنگی نبود، اگر اعتراض علیه آپارتاید جنسی نبود، اگر ۱۸ تیرها و ۸ مارس ها نبود، اگر گرایش وسیع مردم به اپوزیسیون سرنگونی طلب و کمونیست نبود، و اگر خطر سرنگونی رژیم نبود، اینها هنوز سر پستهایشان بودند و هیچکدام شان به فکر انتقاد از اسلام، انتقاد از سرکوب ۲۴ ساله، و انتقاد از نبودن آزادیهای مدنی در جامعه نمی افتادند. مردم میدانند هر عقب نشینی که اینها میکنند حاصل پیشرویهای بزرگی است که جنبش آنها برای سرنگونی جمهوری اسلامی داشته است، اما قالب کردن این عقب نشینی در مقابل تعرض جنبش قدرتمند مردم به نام دفاع از آزادیهای سیاسی، نلاش عبثی است. اینکه جنبشی عظیم مردم علیه حاکمیت اسلام و در ضدیت با خود اسلام در حال شکلگیری است، و اینکه انقلاب آتی ایران یک انقلاب عظیم چپ و ضد اسلامی خواهد بود را همه حکومتی ها و منجمله گنجی و یارانش بو کشیده اند. تلاش آنها برای بیرون آمدن از این بن بست و برای سد کردن حرکت مردم است.

راستی گنجی فکر نمیکند یک معذرتخواهی "کوچک" به مردم آزادیخواه، زنان و جوانانی که سالها است علیه آپارتاید جنسی و علیه حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، به همه کسانیکه در کنفرانس برلین آمدند و گفتند جمهوری اسلامی اصلح پذیر نیست و گنجی و یارانش علیه آنها ایستادند و از هیچ فحاشی و اتهامی علیه آنها کوتاهی نکردند، بدهکارند؟ اینها مثل همیشه دو غاکتور "کوچک" را فراموش میکنند. یکی فاکتور مردمی است که جانشان از دست اسلام و حاکمیتش سر آمده و سالها است برای سرنگونی جمهوری اسلامی به میدان آمده اند و با فرمولهایی مانند رفراندم، آنهم زیر سایه جمهوری اسلامی، به خانه برنمیگردند. فاکتور دیگر حزب کمونیست کارکری ایران است که در راس مبارزه برای سرنگونی رژیم و یک دنیای آزاد، رمفه و سعادتمند در صحنه سیاسی ایران حضور دارد.

طرح گنجی همانطور که خودش میگوید طرحی برای خروج از بن بست است، اما جنبش عطیم مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی این سیاست را هم مانند سیاستهای دیگر دو خرداد به شکست میکشاند. حزب کمونیست کارگری ایران اینرا تضمین میکند.

آذر مدرسی

۲۰ سپتامبر ۲۰۰۲

منتشر شده در نشریه انترناسیونال هفتگی، دور اول، شماره ۱۲۴