مصاحبه رادیو نینا با آذر مدرسی

هیمن خاکی: شنوندگان عزیز رادیو نینا، به برنامه امروز ما خوش آمدید. من هیمن خاکی به همراه آذر مدرسی در برنامه امروز با موضوع جدال آمریکا و ایران بر سر مسأله توافق هسته ای با شما خواهیم بود.

از شما دعوت میکنم که با ما همراه باشید.

آذر مدرسی به برنامه امروز ما خوش آمدید. جدال بین ایران و امریکا بر سر مسئله برجام شدت گرفته و در چند روز گذشته و در هفته گذشته با اتفاقاتی که در سازمان ملل افتاد و با سخنرانی ترامپ و روحانی این جدال به اوج خودش رسید. در هفته گذشته سخنرانی ترامپ در مجمع سازمان ملل در مورد ایران که در صحبت های خود ایران را یاغی و حامی تروریسم خواند و حتی اعلام کرد که ایران کشوری استبدادی است با ظاهری دمکراتیک! اینکه ایران به روح برجام متعهد نیست، باعث این شد جدال های بین ایران و آمریکا بر سر مسئله برجام یا توافق هسته ای به شدت بالا بگیرد. در طرف مقابل جمهوری اسلامی چه روحانی، چه خامنه ای و چه رؤسای بخشهای متفاوت، حتی رئیس سپاه، رئیس بخش های نظامی ایران و بخش های متفاوت نظام هم نسبت به این پدیده واکنش نشان دادند و متقابلأ به امریکا تاختند. بعد از ترامپ در مجمع سازمان ملل روحانی سخنرانی کرد و روحانی در آن سخنرانی اشاره کرد که ایران به مسئله برجام پایبند است و اظهار کرد اگر امریکا برجام را نقض کند، قطعأ پاسخی کوبنده دریافت خواهد کرد.

بدور از شاخ و شانه هایی که هیئت حاکمه ایران و امریکا برای همدیگر می کشند و تصویر مشوشی که جلو روی ما گذاشته اند، بعنوان سوال اول خواستم بپرسم که این جدال بر سر چیست و ارزیابی شما از این وضعیت چیست؟

آذر مدرسی: قطعأ یک بخش زیادی از این کشمکش، جنگ لفظی است. ولی پشت این جنگ لفظی، یک کشمکش واقعی بین امریکا و ایران در جریان است. ترامپ از همان ابتدای کاندید شدن برای ریاست جمهوری امریکا، اعلام کرده بود که با سیاست اوباما در خاورمیانه، مبنی بر کنار کشیدن امریکا از خاورمیانه، اساسا به دلیل شکست امریکا در خاورمیانه و لطمات سیاسی، نظامی و مالی آن، مخالف است و خواهان تجدید نظر است. در رابطه با جمهوری اسلامی هم دز ضد ایرانی ترامپ به شدت بالا بود و مسئله لغو برجام را هم در همان ابتدای کاندیداتوری خود طرح کرده بود. در نتیجه تفاوت سیاستهای ترامپ با اوباما در رابطه با ایران، خاورمیانه و در سیاست جهانی واقعی است. در نتیجه پشت این جنگ لفظی، تلاش برای تغییر سیاست هیئت حاکمه امریکا خوابیده است. تلاشی که بخشأ خود را در تحریم های جدید امریکا علیه ایران، تهدیدات سیاسی مبنی بر لغو برجام و بهانه گیری به نقض برجام از طرف ایران و یا تلاشهای ترامپ در منطقه برای محدود کردن دامنه نفوذ و دامنه قدرت ایران در منطقه نشان میدهد.

مسئله محدود کردن دامنه نفوذ ایران در منطقه و تقویت کشورهایی که سنتا متحدین منطقه ای امریکا هستند، مثل عربستان و جبهه کشورهای عربی در منطقه، سیاستی است که ترامپ دنبال میکند. توافق ترامپ با عربستان برای فشار آوردن بر قطر، اساسا به دلیل نزدیکی به ایران و از این زاویه فشار آوردن به ایران، آخرین نمونه آن بود.

تا جائیکه به برجام برمیگردد به نظر من برجام برگشت ناپذیر است و امریکا نمی تواند به تنهایی برجام را لغو کند. برجام قراردادی است بین ایران و کشورهای 1+5. در نتیجه کشورهای دیگر مثل آلمان، فرانسه و ...، باید با لغو برجام موافقت کنند و انریکا و ترامپ راسأ و فردأ نمی توانند برجام را لغو کنند ولی می تواند مشکلات جدی ای بخصوص آنجایی که به رابطه اقتصادی اروپا و شرکت های اروپایی با ایران و سرمایه گذاری این شرکتها در ایران برمی گردد، لطمه بزنند. به هر حال، فشارها واقعی است، کشمکش ها واقعی است، مسئله محدود کردن دامنه قدرت و نفوذ ایران به منطقه از طرف ترامپ واقعی است. اینکه دست ترامپ دراین فشار و در این محدود کردن چقدر باز است و چقدر کشمکش های دیگری بطور واقعی به پیش کشیده خواهند شد، بحث هایی است که می توان در مورد آنها صحبت کرد. طبیعتأ ایران، خصوصأ بعد از برجام که بعنوان یکی از عاملین و بعنوان یکی از مهره های مهم در خاورمیانه به رسمیت شناخته شده، خواهان تشنج جدیدی در خاورمیانه که وضعیت فعلی را به ضرر او تغییر بدهد، نیست. از این نظر جمهوری اسلامی به شدت سیاست محتاطانه ای را بکار می گیرد و به قول معروف تلاش می کند که تحریک نشود، تلاش میکند که اقدامات خارج از بالانسی را انجام ندهد و علیرغم اینکه کوتاه نمی آید و اعلام میکند که به برجام وفادار بوده و علیرغم جنگ لفظی ای که با ترامپ دارد و بخشا با لحن تند جواب ترامپ را میدهند، اما سیاست واقعی جمهوری اسلامی عبور از این فضا و این دوره با کمترین لطمات و با کمترین اصطکاک است. اخیرا طرح مقابله با اقدامات ماجراجویانه و تروریستی امریکا در منطقه را صادر کردند و اعلام کردند که در مقابل آن می ایستند. اما همانطور که گفتم، مستقل از این اقدامات و اعلام آمادگی ایران برای کوتاه نیامدن در مقابل فشارهای امریکا، جمهوری اسلامی به شدت محتاطانه رفتار میکند. ایران به جای تحریک کردن و رفتن به میدان جنگ لفظی شدید با امریکا، سیاست اتکا به کشمکش و تقابل اروپا و روسیه با امریکا، استفاده از این شکاف و اتکا بر این واقعیت است که  برجام توافقی است میان کشورهای ۵+۱ را در پیش گرفته.

هیمن خاکی: همچنان که خود شما در صحبتهایتان اشاره کردید، قرار بود جمهوری اسلامی با توافق هسته، با افق بهبود معیشت و اقتصاد  به وضع موجود سرو سامان بدهد و یا حتی وضع موجود را نگه دارد. اجازه بدهید فوکوس بحث را از بحران در روابط خارجی به بحران در روابط داخلی و در جناح های متفاوت خود رژیم ببریم. اخیرأ اعتراضات وسیعی در سطح جامعه وجود داشته از اعتصاب غذای زندانیان، از بیکاری، فقر و تمام معضلات اجتماعی که در آن جامعه وجود دارد و جدال وسیعی که در دالان های اجتماعی ایران وجود دارد، فشار زیادی را روی هیئت حاکمه آورده است. به گونه ای که الان می بینیم که حتی در جناح های مختلف خود رژیم این بحران تأثیرات خودش را گذاشته. جدال بین اصول گرایان و اصلاح طلبان و حتی بین خود اطلاح طلبان.  هنوز دو سال به انتخابات مجلس باقی مانده و از همین الان زمزمه های انشقاق بین شکست لیست امید، و انشقاق بین اصلاح طلبان دست بالا را گرفته. خواستم نظر شما را در این باره بپرسم و ارزیابی شما را در مورد موقعیت هیئت حاکمه و بطور مشخص دولت روحانی که با شعار بهبود رابطه با غرب و ورود سرمایه به جامعه ایران که هنگام انتخابات در بوق و کرنا کرده بود را  بپرسم و نهایتأ اینکه توافقات هسته ای انجام شد ولی ما متعاقبأ دیدیم که سرمایه به آن شکلی که هیئت حاکمه ایران تبلیغ میکرد وارد ایران نشد. نظر شما در این خصوص چیست و چرا این اتفاق نیفتاد؟

آذر مدرسی: اجازه بدهید دو سطح از مسئله را از همدیگر جدا کنیم. یکی وضعیت جمهوری اسلامی بعد از تشکیل دولت دوازدهم است و دیگری مسئله مردم و وضعیت مردم از نظر اقتصادی و آزادی های سیاسی  در آن جامعه. 

در مورد وضعیت هیئت حاکمه، وضعیت دولت و جناح بندی های داخل دولت، ما همان موقع که روحانی برای اولین بار به قدرت رسید و مسئله برجام پیش کشیده شد، گفتیم که تلاش برای توافق با غرب و در رأس آن امریکا، چرخشی در سیاست عمومی جمهوری اسلامی است. جرخشی که خود را در تشنج کمتر با امریکا، در تخفیف دز ضد امریکایی جمهوری اسلامی و در تلاش برای بهبود رابطه با غرب و  لغو تحریم ها نشان میداد. دلایل و مشخصات آن دوره را ما به تفصیل همان موقع توضیح دادیم. تا آنجا که به جمهوری اسلامی برمیگشت، جمهوری اسلامی بدون این چرخش و بدون تلاش برای بهبود رابطه با غرب و امریکا، امکان ادامه حیات نداشت. تحریم ها فشار اقتصادی جدی ای را به جامعه و به جمهوری اسلامی و اقتصاد بحران زده آن آورده بودند. از طرف دیگر جمهوری اسلامی با جامعه ای سر و کار داشت که علیه حاکمیت اسلام به صحنه آمده بود. جامعه ای که در آن قوانین اسلامی بطور علنی و رسمی از طرف مردم لغو میشد. در نتیجه جمهوری اسلامی برای اینکه از این مخمصه، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی بیرون بیاد، لازم بود که این چرخش را در سیاست خودش انجام بدهد و این چرخش صورت گرفت.

تا آنجا که به جناح های جمهوری اسلامی و به خود جمهوری اسلامی برمی گردد، این چرخش با اتکا به دو مؤلفه جدی صورت گفت. اولأ همراه شدن خامنه ای با این چرخش و اوکی دادن و بطور مشخص قرار گرفتن خامنه ای در رأس این چرخش بود. تائید این سیاست از طرف ولایت فقیه و "آقا" از بالا، این اعتماد به نفس را به جناح روحانی و آن بخش از جمهوری اسلامی داد که این چرخش را با اطمینان خاطر بیشتر و با قدرت بیشتری شروع کنند و از طرف دیگر با مقاومت کمتری از طرف کسانی که مخالف این چرخش بودند و کماکان خواهان ادامه سیاست های قبلی جمهوری اسلامی بودند و اساسأ این استراتژی را که از طریق فشار به غرب می توانیم خودمان را به آنها تحمیل کنیم روبرو شوند. مولفه دیگری که این اتفاق را ممکن کرد ائتلاف "اصلاح طلبان" و "معتدل اصول گرایان" که روحانی نمایندگی میکرد بود. بدون ائتلاف این دو جناح شکست دادن "اصول گرایان تندرو" که بر طبل سیاستهای قبلی می کوبیدند ممکن نبود. این ائتلاف این امکان را به دو جناح داد که اصول گرایان تندرو را شکست بدهند و روحانی بعنوان سمبل این ائتلاف پیروز به قدرت برسد و دولت یازدهم را تشکیل بدهد. چهار سال از برجام میگذرد. من در بخش اول صحبت هم گفتم که برجام برای ترامپ برگشت پذیر نیست. هم روابط اقتصادی اروپا با ایران قابل برگشت نیستند و هم موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه از طرف اروپا و روسیه به درجه زیادی به رسمیت شناخته شده و طی همین مدت هم برای اینکه خاورمیانه بیشتر از این بی ثبات نشود و جمهوری اسلامی نقش بیشتری در بی ثبات کردن خاورمیانه نشان ندهد امتیازاتی به جمهوری اسلامی داده اند. از طرف دیگر مقاومت آن بخشی از اصول گرایان که مخالف برجام بودند هم شکست خورد و برگشت اوضاع به قبل از برجام از طرف این بخش از هیئت حاکمه هم ممکن نیست.

جمهوری اسلامی امروز جمهوری اسلامی پسا برجام است. مسئله اصلی امروز جمهوری اسلامی و بخش اعظم بورژوازی ایران، تثبیت آن موقعیت چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی، بهبود وضعیت اقتصادی ایران است. برای متحقق کردن این هدف ائتلاف دیگری لازم نیست. اتفاقی که در دولت دوازدهم افتاد شکستن ائتلاف اصلاح طلبان و روحانی بود. به همین دلیل روحانی دولت دوازدهم را یک دولت یک دست میخواند و حق دارد دولت دوزادهم اساسا نماینده خط سازندگی است. وقتی به ترکیب دولت دوازدهم نگاه می کنیم، دولتی یکدست، دولتی غیر ائتلافی و دولتی است روی خط جناح سازندگی که هدف اصلی و استراتژی اصلی اش بهبود وضعیت اقتصاد ایران و جمهوری اسلامی، جذب و ادغام شدن ایران در بازار جهانی، و همچنین تشنج زدایی در سطح منطقه و در سیاست خارجی است.

تا آنجا که به سیاست خارجی برمیگردد، پرچم اصلاح طلبان آشتی با غرب، تشنج زدایی و تحریک نکردن امریکا بود که دولت یازدهم به درچه زیادی آنرا متحقق کرد. دولت ائتلافی دوره پیش میخ این سیاست را کوبید و امروز دولت دوازدهم بصورت یکدست همان سیاست را پیش می برد. در نتیجه اگر در بالا اتفاقی افتاده، این است که علیرغم حضور اصلاح طلبان در مجلس اما ائتلاف اصلاح طلبان و روحانی در دولت شکست. نارضایتی اصلاح طلبان بازتاب این واقعیت است. به همین دلیل همانطور که شما هم اشاره کردید، هنوز دو سال به انتخابات مجلس مانده بحث تعیین استراتژی اصلاح طلبان برای انتخابات مجلس است. این سوال در مقابل اصلاح طلبان قرار گرفته که چه استراتژی را تعیین و چه موقعیتی را برای خودشان تعریف کنند. اینکه آیا ائتلاف قبلی در انتخابات آتی مجلس موضوعیت دارد یا نه، که ظاهرا بر سر آن اختلاف نظر هست، بحث اینکه اصلاح طلبان در رابطه با دولت دوازدهم چه پوزیشنی بگیرند، آیا سیاست همراهی با دولت اعتدال، که خاتمی نماینده اش است، و یا اپوزسیون قرار گرفتن، که ظاهرأ عارف نماینده اش است، بحث هایی است که در میان اصلاح طلبان در حال رفت و آمد است. اتفاق جدیدی که بعد از تشکیل کابینه دوازدهم افتاد شکستن ائتلاف در دولت است. ائتلافی که دیگر خاصیتی برای جمهوری اسلامی و برای بخش اعظم بورژوازی ایران ندارد. اصول گرایان به درجه ای بعد از شکست نشان در انتخابات دور قبلی با این شوک روبرو شدند و هنوز کماکان ادامه دارد. بحث اصول "گرایان مدرن"، پیوستن به روحانی یا ماندن بر سر مبانی خود کماکان در میان این جناح در جریان است. اما همانطور که گفتم اتفاق جدید بطور واقعی شکستن ائتلاف "اصلاح طلبان و اصول گرایان معتدل" بود. این ائتلاف موضوعیتی نداشت و خاصیتی نداشت و بیشر از اینکه خاصیتی داشته باشد، دست و پا گیر بود. به همین دلیل است که روحانی می گوید "دولت دوازدهم دولت ائتلافی نیست و از این نظر ما با کمترین اصطکاک در خود دولت می توانیم سیاست هایمان را پیش ببریم".

به هر حال جمهوری اسلامی وارد این دوره شده. دوره ای که خودشان مختصات مختلفی را برای آن ترسیم می کنند. اینکه این دوره دوره ای است که بحران سیاسی و یا اختلافات سیاسی در بالا باید به کمترین درجه از حد خود برسد، اینکه باید دوره ای باشد که در بالا کشمکش های جدی ای بوجود نیاید و هر اختلافی که در بالا هست در همان بالا حل شود و نباید اجازه داده شود به پایین جامعه و به سطح جامعه کشیده شود، از بحثهایی است که در جریان است. جمهوری اسلاممی نمونه دوم خرداد را دارد، نمونه سبز را دارد و به هیچ عنوان در این دوره حاضر نیستند چنین بهایی را برای حل اختلافات درونی خودشان بپردازند. این را خامنه ای بعنوان ولی فقیه می گوید، این را روحانی تحت عنوان اینکه "ما حاکمیت دوگانه نداریم" می گوید و این را حتی بخشی از اصلاح طلبان می گویند. اینکه ایندوره دوره ای است که باید بالاترین ثبات سیاسی را در حاکمیت بوجود آورد، اینکه رفتن در موقعیت جدید بدون حکومتی که در بالا ثبات سیاسی دارد امکان پذیر نیست، حرف بخشی از اصلاح طلبان هم هست. در نتیجه بخش اعظم بورژوازی ایران و بخش اعظم هیئت حاکمه ایران و در رأس آن خامنه ای، روی این جهت هستند و اجازه نخواهند داد که کشمکش های درونی چنان بالا بگیرد که دست و پاگیر شود.

اگر به جامعه برگردیم، بطور واقعی همان موقع هم که مسأله برجام بود، ما گفتیم سرمایه گذاری در ایران آنهم در خاورمیانه ای با این درجه از بی ثباتی، امر به شدت سختی خواهد بود. به همین دلیل برخلاف تبلیغاتی که جمهوری اسلامی و بخش زیادی از اپوزیسیون بورژوایی و نیروهای بورژوایی کردند که گویا بعد از برجام بلافاصله با آزاد شدن سرمایه های بلوکه شده، سیل قرارداد های اقتصادی با ایران شروع خواهد شد و شاهد سرمایه گذاری های وسیع و حل معضلی بیکاری و فقر و .... خواهیم بود، همان موقع گفتیم معضل جمهوری اسلامی برای جذب سرمایه به ایران، معضل سیاسی است. بخشی از این معضل سیاسی، معضل سیاسی درون ایران است، مسئله رابطه مردم با جمهوری اسلامی است و بخش دیگری که در ده سال اخیر بوجود آمده، مسئله بی ثباتی خاورمیانه است. این دو مؤلفه هیچ تغییری نکرده اند. در نتیجه این امید که وضعیت اقتصادی ایران بعد از دولت دوازدهم رو به بهبود می رود و ما شاهد سرمایه گذاری های وسیع و همزمان حل معضلات اقتصادی و رفاهی مردم خواهیم شد، پوچ است. حتی اگر سرمایه گذاری های وسیعی انجام گیرد به هیچ عنوان مستقیما به معنی بهبود وضعیت زندگی مردم نخواهد بود. این را چهار سال گذشته بعد از برجام نشان داد. هر درجه بهبود شاخص ها و آمارهای اقتصادی در ایران به هیچ عنوان به معنی کم شدن گرانی، به معنی کم شدن تورم، به معنای لغو بیکاری، به معنای کم شدن فقر و به معنای بهبود وضعیت معیشتی مردم نخواهد بود. این را مردم چهار سال تجربه کردند و فکر میکنم از این زاویه کمترین توهم را دارند که در صورت کم شدن تشنج امریکا با ایران و در صورت آمدن سرمایه های خارجی به ایران وضعیت اقتصادی بهبود پیدا خواهد کرد. چهار سال بعد از برجام نشان داد که آن وعده ها پوچ بودند، وعده بهبود اقتصادی برای مردم پوچ بود. ممکن است سرمایه هایی هم آزاد شده باشند ولی هنوز جامعه ایران با معضلات اقتصادی بنیادی خودش روبروست و هنوز مردم در ایران و بخصوص بخش محروم و طبقه کارگر هنوز با معضلات معیشتی بنیادی در آن جامعه روبرو هستند.

هیمن خاکی: شما در صحبت هایتان اشاره کردید که هیئت حاکمه ایران قصد دارد که کمترین اختلاف سیاسی یا باصطلاح ثبات سیاسی در حاکمیتش شکل بگیرد تا اینکه بتواند در معادلات جهانی شریک شود. تأثیر این ثبات سیاسی که هیئت حاکمه ایران دنبالش است برجامعه چه خواهد بود؟ آیا این منجر به این می شود که استبداد بیشتری در جامعه ایران بوجود بیاید یا نه. چون ما در ایندوره شاهد بودیم که دولت روحانی از طرح های متفاوتی مثل طرح شهروندی و طرح های متفاوت دیگری پرده برداشته و حرف زده. تبعات این پدیده بر رابطه بین هیئت حاکمه جمهوری اسلامی با مردم چه خواهد بود؟

آذر مدرسی: این مسئله از دو زاویه دو تأثیر خواهد داشت. اول اینکه یک ارتجاع یک دست تر،  ارتجاعی که کمتر در آن کشمکش و اصطکاک وجود دارد به درجه زیادی دستش برای تعرض بیشتر به جامعه بازتر است و این امکان را دارد که یکدست تر و بدون کشمکش های درونی به جامعه تعرض بکند. اگر دوره قبل را به یاد داشته باشید، کشمکشهای بالا در قالب مسائلی مثل اینکه چه کسی باید جواب کشتارهای سال های 60 تا 67 را بدهد، آزادی های فردی و ..... بازتاب اجتماعی پیدا میکرد و دست و پا گیر بود. کنار رفتن این کشمکش ها از طرفی ارتجاع حاکم را یکدست تر خواهد کرد، اما در مقابل هم این امکان که بخشی از هیئت حاکمه بتواند مردم را با وعده های پوچ به دنبال خودش بکشاند و متوهم بکند را از هیئت حاکمه می گیرد. در نتیجه جمهوری اسلامی با این حاکمیت یکدست تر، موقعیت دولبه ای را پیدا میکند. همانطور که گفتم یک ارتجاع یکدست تر قطعأ دست بازتری را برای تعرض به معیشت مردم خواهد داشت. اما از طرف دیگر، این ارتجاع یکدست تر، اتفاقآ کلیت جمهوری اسلامی، مستقل از کشمکش های خودشان و مستقل از تناقضاتی که با همدیگر دارند و جناح بندی هایی که دارند، را در مقابل جامعه قرار می دهد و امکان اینکه هر بخشی از حاکمیت بتواند از کشمکش خود برای متوهم کردن محدود خواهد کرد و از این زاویه جمهوری اسلامی را عریان تر، یکدست تر و واقعی تر در مقابل کل جامعه قرار می دهد.

همینجا من پرانتزی باز کنم آنهم که جمهوری اسلامی خاصیت جناحی خودش را کماکان خواهد داشت وهیچ وقت کشمکش جناح ها در جمهوری اسلامی تمام نخواهد شد. امروز هم علیرغم شکستن اتئلاف دوره قبل در دولت بخش اعظم مجلس طرفداران دولت روحانی و فراکسیون امید را دارند. در نتیجه مهم نیست چقدر ضعیف اند و بالانس چقدر به ضررشان تغییر کرده و یا اینکه ائتلافشان شکسته، اصلاح طلبان همیشه بخشی از هیئت حاکمه جمهوری اسلامی بودند. جمهوری اسلامی در دوره ای کشمکش های درونی خود را از طریق ترور همدیگر، در دوره دیگری از طریق خلع ید همدیگر، در دوره ای از طریق زندانی کردن یا ... حل میکرد. امروز تلاش میکند با طرح نیاز " ثبات سیاسی" آنرا حل کند. در نتیجه اینطور نیست که ما با آتش بس مطلق در میان جناح های جمهوری اسلامی روبرو خواهیم بود. کشمکش در بالا در هر دوره ای می تواند دوباره سر باز کند و حاد شود. بحث بر سر این است که امکان اینکه این کشمکش ها انعکاس اجتماعی جدی ای داشته باشند و به مردم و به جامعه این امکان را بدهد که از این شکاف استفاده ای بکنند را نباید داد. تلاش میکنند کشمکش در بالا را، کنترل و با کمترین انعکاس اجتمای مدیریت و حل کنند.

هیمن خاکی: در تصویری که شما تا بحال ارائه دادید، ما سه مسئله داشتیم. در ابتدای صحبت هایتان اشاره کردید که بعد از روی کار آمدن ترامپ سیاست کلی امریکا در قبال ایران چرخش کرد و در واقع حمله به ایران و سیاست میلیتاریستی را اتخاذ کرد. در بخش بعدی صحبت هایتان شما به موقعیت ایران در خاورمیانه اشاره کردید و نهایتأ راجع به ثبات سیاسی در حاکمیت جمهوری اسلامی که در این دوره سیاست ها، برنامه ریزی ها و استراتژی خودش را حول آن تدوین میکند و پیش میبرد صحبت کردید. قاعدتأ این سه تا تصویر در کنار همدیگر تغییر و تحولات و تأثیراتی را بدون شک بر روی اپوزیسیون ایرانی خواهد گذاشت. وقتی که چهار سال پیش برجام انجام شد ما شاهد بودیم که برای مدت کوتاهی بحث رژیم چنج کنار رفت و یا حتی بخشی از اپوزسیون می گفتند وقتی که ایران برجام را امضا کند بعد از مدی سریع مشخص می شود که ایران برجام را نقض خواهد کرد و امریکا صد درصد حمله میکند. ولی همچنان که شما هم اشاره کردید، ما شاهد بودیم که امریکا سیاست خیلی محتاطانه ای را اتخاذ کرد و حتی امروز ما شاهد این هستیم که این جمهوری اسلامی است که تلاش میکند به دنیا ثابت کند که ایران کشوری نخواهد بود که برجام را نقض کند. به همین دلیل تآثیر این وضعیت بر روی اپوزسیون ایرانی و افقی که اپوزسیون ایرانی از بخش ها و جناح های متفاوتش جلو روی خودش قرار می دهد چه خواهد بود؟

آذر مدرسی: این تغییر اوضاع قطعأ روی صفبندی نیروها تأثیر گذاشته است.

بخش زیادی از نیروهای اپوزیسیون از نظر طبقاتی، از نظر جنبشی با لایه های مختلف درون حکومتی هم منفعت و هم جنبشی هستند. امروز با شکستن ائتلاف اصلاح طلبان و روحانی، شما شاهد رشد نارضایتی و موقعیت  انتقادی طیفی از اپوزیسیون نسبت به جمهوری اسلامی هستید. چه آن نیروهایی که در داخل ایران هستند و به خودشان می گویند اپوزیسیون و چه آنهایی که بیرون هستند. از صادق زیباکلام گرفته تا اکثریت، اینها همگی بعنوان اصلاح طلبانی که از شکستن این ائتلاف ناراضی هستند به درجه ای بیشتر پز اپوزیسیون به خود گرفته اند. به هر درجه انتقادات از جمهوری اسلامی به طبع اصلاح طلبان ناراضی درون حکومتی، بیشتر شود، دز انتقادی این اپوزیسیون برون حکومتی از دولت دوازدهم بیشتر شود و بالا خواهد گرفت. مسائلی مانند حق زنان، سهم زنان در قدرت سیاسی و حضورشان در مراجع قدرت، مسئله اقلیت های قومی و مذهبی و اینکه چگونه باید در ساختار حکومتی نقش بیشتری داشته باشند به مسائل این طیف تبدیل خواهد شد و شاهد تحرکات اینچنینی در میان طیفی از اصلاح طلبانی که به خودشان اپوزسیون می گویند و رأس شان در خارج کشور است خواهیم بود. اینها سنتا و تاریخا شاخه های برون حکومتی اصلاح طلبان بوده اند و نبض شان با خاتمی و عارف و حجاریان و ... زده است.

طیف دیگری از اپوزیسیون و نیروهای سیاسی را داریم که اساسأ امید خود را به کشمکش ایران با غرب بسته اند. این طیف، همانطور که شما هم اشاره کردید، وقتی برجام پیش آمد اعتراض داشتند که چرا غرب با جمهوری اسلامی سازش کرده، نباید به جمهوری اسلامی اعتماد کرد و جمهوری اسلامی برجام را نقض میکند و...... این نیروها با تحرکات ترامپ دوباره خون تازه ای در رگهایشان به جریان افتاده. با تشدید جنگ لفظی و تهدیدات ترامپ، دوباره امید به فشار بیشتر به جمهوری اسلامی، امید به در دستور قرار گرفتن دوباره رژیم چنج در این طیف از مجاهد گرفته تا ناسیونالیست های ایرانی پروغرب، را زنده کرد. هرچند ذزه ای تعمق لازم است تا دید که پشت این جنگ های لفظی  نه سیاست رژیم چنجی در کار است و نه سیاستی برای تغییر رژیم جمهوری اسلامی. اما این نیروها بنا به سیاست و افق همیشکی شان کماکان اینکه از طریق ترامپ بتوانند در آینده سیاسی ایران بعنوان آلترناتیو یکی از قطب های ارتجاعی علیه ارتجاع حاکم در ایران نقشی ایفا بکنند امید بسته اند. این نیروها هم سنتا و تاریخا نبض شان با کشمکشهای امریکا و جمهوری اسلامی میزند.

ناسیونالیست های کرد منجمله از جریاناتی بودند که به کشمکش غرب با ایران امید بسته بودند، با تخفیف این کشمکش ها و خارج شدن سیاست رژیم چنج و جنگ های نظامی و حمله نظامی امریکا علیه ایران، امروز ما شاهد چرخشی در جریانات ناسیونالیست کرد از چپ تا راست آن هستیم. قطع امید از اینکه در سایه سیاستهای امریکا این نیروها میتوانند در کردستان به قدرت برسند و در غیاب امید گسترش اعتراضات خودبخودی که می تواند تحولات سیاسی جدیدی در کردستان به نفع نیروهای اپوزیسیون و جناح چپ ناسیونالیسم کرد بچرخاند، ما شاهد به راست چرخیدن ناسیونالیسم کرد به طرف جریانات قوی تر و اصلی تر کردستانی مثل بارزانی و پ ک ک (اساسأ بیشتر چرخش به سمت جریان بارزانی) هستیم.

بخشی دیگری از نیروهای سیاسی نا امید تر و بی افق تر از سابق کماکان به اسم چپ، به اسم کارگر  به اسم کمونیسم، سیاست انتظار را در پیش دارند. امید به اینکه در اثر اتفاقی خودبخودی فضای اعتراضی در جامعه بالا بگیرد و شانسی برای آنها درست کند، کماکان پایه اصلی سیاست انتطار این جریانات است.

ناسیونالیست های کرد بیشتر به راست چرخیدند، بیشتر به طرف ناسیونالیسم ریشه دار تر در کردستان عراق می چرخند. و جریاناتی مثل مجاهدین، به نظر من بی افق تر از همه کماکان مثل پاندول در کشمکش های ترامپ و جمهوری اسلامی رفت و آمد میکنند. اما نکته مهم این است که بطور واقعی مردم  از این نیروهای سیاسی که در طول چند ده سال گذشته به طور دائم نبض شان یا با نبض بخش هایی از خود هیئت حاکمه ایران و یا نبض کشمکش بین غرب و ایران زده، قطع امید کامل کرد اند. چقدر افق اینکه جمهوری اسلامی بعنوان رژیمی که ذره ای بهبود در زیر سایه اش می تواند متحقق شود، در جامعه ایران کور شده و چنین امیدی را کسی به جمهوری اسلامی ندارد. همین اندازه امید به این نیروهای سیاسی که نه از زاویه منافع مستقل مردم ایران، نه از زاویه منافع مستقل طبقه کارگر ایران، چه به اسم کمونیسم و چه به اسم غیر کمونیسم، بلکه در تقابل با منفعت آزدیخواهانه و برابری طلبانه آن جامعه قرار دارند، از بین رفته است.  جامعه امید به این نیروها برای دستیابی به رفاه، آزادی و عدالت اجتماعی را از دست داده است. و این امکان بزرگی برای ما کمونیست هایی که همیشه و همیشه بر سر منفعت مستقل طبقه کارگر تأکید کردیم و بیگانگی و تقابل تمام این نیروها، چه آنهایی که بخشی از حاکمیت هستند، چه آنهایی که خارج از حاکمیت هستند و به اسم اپوزسیون فعالیت می کنند را با منافع اکثریت عظیم مردم محروم جامعه نشان دادیم، فراهم میکند. ما بیشترین شانس را داریم که بعنوان اپوزیسیون طبقاتی جمهوری اسلامی، آن افق روشن و آن آینده بهتر را مستقل از تمام کشمکش ها و جدال ها و افت و خیزهای کل این نیروها به جامعه نشان دهیم و توجه اش را به این آلترناتیو و به قدرتی که جامعه برای متحقق کردن این آلترناتیو دارد جلب کنیم.

هیمن خاکی: آذر مدرسی؛ کم کم به پایان برنامه رسیدیم. اگر فکر می کنید نکته ای هست که بخواهید در تکمیل صحبت هایتان به آن اشاره کنید، می توانید در این دو دقیقه آخر برنامه بحثتان را ارائه بدهید.

آذر مدرسی: فکر میکنم تمام نکات اصلی را تا آنجایی که زمان اجازه میداد سعی کردیم بپوشانیم. من فقط در آخر می خواهم تاکید کنم که امروز دوره ای است که بر متن بی افقی کل نیروهای سیاسی و بر متن وضعیتی که جمهوری اسلامی در بالای حاکمیت خود دارد، کمونیست ها و  کمونیست های درون طبقه کارگر بیشترین امکان را برای متحد کردن طبقه کارگر، برای نشان دادن راه و افقی که ما کمونیستها مستقل از همه کشمکش های درونی بورژوازی، یک آینده آزاد، یک آینده برابر و یک آینده سعادتمند را برای میلیونها مردمی که در آن جغرافیا زندگی میکنند به ارمغان بیاوریم، را داریم. بطور واقعی ما کمونیستها شانس زیادی برای ایفای نقش داریم. پیش شرط آن اساسأ و اساسأ هرچه متشکل شدن و هر چه متحزب شدن کمونیستها است و حزب حکمتیست تمام تلاشش این بوده که بخش هرچه وسیعتری از این کمونیست ها را در صفوف خودش متشکل کند تا با قدرت هرچه بیشتری جامعه را به طرف این آینده بهتر ببرد.

۶ سپتامبر ۲۰۱۷

با تشکر از آزاد کریمی عزیز برای کمک به پیاده کردن این مصاحبه

منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ۲۲۲