اپوزیسیون راست و بورژوایی ایران، با تاخیری چهل و چند ساله، بالاخره به این واقعیت پی برد که جامعه ایران، سیاسی تر، متمدن تر و پیشرو تر از آن است که اربابی را بعنوان نماینده خدا، اینبار در قامت "شاهنشاه" و نه "امام" بعنوان قیم خود بر مسند قدرت بنشاند. بالاخره متوجه شدند که برای قابل انتخاب شدن به "چیزهایی" بیشتر از نوستالژی "شاهنشاهی دوهزار و چند صد ساله"، عظمت طلبی ناسیونالیستی و ضد کمونیستی گری صرف نیاز دارند. سعید قاسمی‌نژاد، "تئوریسین" و "کاشف" این واقعیت در برنامه تلویزیونی "انجمن شهریار" تحت عنوان "در دفاع از نوپهلویگرای"، مختصات این "مکتب" جدید را توضیح میدهد. منتقدین تند و تیز "اندیشه"، "تفکر"، "ایدئولوژی" و سیاست روشن و شفاف، بالاخره پی بردند که باید "اندیشه مدون" و "ایدئولوژی" بسیج کننده و شخصیتهای سیاسی که با این "اندیشه مدون" و"ایدئولوژی" تداعی شوند، داشت.

پی بردند چهره زمخت ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، ضد کارگر و ضد چپ را باید روتوش کرد و به آن "هویت" سیاسی-ایدئولوژیک و "متفکر" با بلوغ سیاسی داد. "فرهیختگان" دنیای سیاست متوجه شدند با اتکا به مشتی تکنوکرات، "استاد" و "مهندس" و "کارشناس" و "فرهیخته" بعنوان مشاور "شاهزاده" در سیاست ایران آینده ای ندارند! این "پی بردن" ها و "کشفیات" جدید برای جنبشی که تا امروز پرچمی جز بازگشت "شاهزاده" به هر قیمت، منجمله تحریم اقتصادی، حمله نظامی امریکا و ناتو، انقلاب مخملی و رژیم چینج، در دست نداشت، پیشروی بزرگی محسوب میشود. تا اینجای قضیه، کشف اینکه در صحنه سیاست در ایران نمیتوان با پرچم رنگ باخته "بازگشت به گذشته" ای که با انقلاب مردم به زیر کشیده شد، به جدال و رقابت با جنبش قدرتمند رادیکال، چپ و سوسیالیستی موجود در جامعه رفت، را باید به حساب "پیشروی" و "بلوغ" این جریان گذاشت.

تماشای سیر این "بلوغ سیاسی" و"تغییر" و"شیفت"، تلاش این جریان برای تراشیدن شخصیتهای "فکور"، "تئوریسین"، "فیلسوف"، "سیاستمدار" های" معقول" و"صاحب حرف" در مقابل تکنوکراتها و فالانژهای تاکنونی "شاه پرست" خالی از لطف نیست. اما مهمتر از آن تعقییب، بررسی و آنالایز این "تغییر و شیفت"، تاثیرات آن بر بلوک راست، تاثیرات این بلوغ، در فشرده تر کردن هسته اولترا ناسیونالیست و فاشیست راست، همراه با از میدان به درکردن و حاشیه ای کردن جناح "معتدل تر" و میانه رو تر خود و بالاخره شانس این جریان در آینده سیاسی جامعه، ضروری است. 

"مکتب نئوپهلویسم" نتیجه و چکیده این "تغییر و شیفت" و هویت یابی جدید است! "مکتبی" که "گسست زمانی" با سلطنت و "تغییرجهان" را درک کرده، و منتقد "پهلوی گرایی اولیه" است.  جریانی که مدعی است از انقلاب ۵۷ و به زیر کشیده شدن سلطنت درس گرفته است. "مکتبی" که تلاش میکند راست پرو غرب را از جنبشی پراکنده، با شعبات متفاوت از سلطنت طلب، مشروطه خواه لیبرال و غیر لیبرال تا جمهوریخواه، متمرکز و متحد کند. آنرا صاحب اگر نه حزب، که جبهه ای کند که بتواند علاوه بر"شاه" طیفی از شخصیتهای سیاسی دیگری چون" اسدالله علم" و "محمد علی فروغی" را جلو صحنه بگذارد و از آن سرمایه سیاسی بسازد!

"متفکرین" و "تئوریسین" های این "مکتب" نه "شاهزاده" و "ملکه سابق" که جوانان پرشور قدیم "انجمن اسلامی"، "دفتر تحکیم وحدتی" و فعالین و موسسین "دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران" اند که امروز در "انجمن شهریار" و "نشریه فریدون"، در قامت "فیلسوف"، "تئوریسین"، "تاریخ نگار" و"پژوهشگر" قرار است همان جدال قدیم، زیر پرچم "اصلاحات" و "یا حسن، میرحسن"، در دفاع از "نظام" و برای نجات آن، نه الزاما نظام سیاسی که اساسا نظام اقتصادی، علیه  آزادی و آزادیخواهی و هر درجه از رادیکالیسم و چپگرایی در جامعه، را اینبار زیر پرچم "پرافتخار سه رنگ ایران" و شخص "شاهزاده" با همان حرارت پیش ببرند.

این طیف هسته اصلی "اتاق فکری" "مکتب نوین" را تشکیل میدهند و قرار است " تئوری" و مبانی"اندیشه مدون نئوپهلویسم" با قدرت بسیج را تدوین کنند. "متفکرینی" که منتقد محمدرضا شاه اند! از "اشتباهات" روزهای آخر رژیم سلطنت در ایجاد "فضای باز سیاسی" و "کوتاه آمدن" در مقابل معترضین، درس گرفته اند! فکر میکنند اگر محمدرضا شاه با اقتدار کامل و با اتکا به "دستگاه قدرتمند" ساواک "تروریستها"ی مخالف را نابود میکرد و همه معترضین را در جزیره قشم میریخت تا بپوسند، از انقلاب خبری نبود! در این مکتب جدید جای هیچگونه  "لیبرال" بازی و "دمکراسی" طلبی "بی موقع" وجود ندارد. در طرفداری از حکومت "قانونی" چنان سرسخت است که حتی "محدود کردن دمکراسی" و اقتدار ساواک و ممنوع کردن حق آزادی عقیده و بیان و فعالیت هر جنبنده ای در پایین، را "قانونی" میخواهد! مکتب جدیدی که از این پا و آن پا کردن های شاهزاده و خانواده اش "دلخور" است، و سعی میکند آن را  حاشیه ای و "ماستمالی" کند. از همه مهمتر اینکه "نئوپهلویسم" از همین امروزی که هنوز دهکده ای در دورافتاده ترین کره خاکی را هم تصرف نکرده اند، منتقدین آبکی "رضاشاه دوم" را هم مطلقا تحمل نمیکند و با قرار دادن آنها در رده "ارتجاع سیاه" دایره راست افراطی، "نئوپهلویسم" با محوریت رضا پهلوی و خانواده ش، را تنگ و تنگ تر میکند. 

در این راستا "الحق" که رسانه های پرسروصدای راست بعنوان بال های تبلیغاتی این جریان، گوی سبقت را از هر دستگاه پروپاگاندی در طول تاریخ تحولات سیاسی ایران، ربوده اند. اگر پروپاگاند رسانه ها و تبلیغات، قادر بود بعنوان فعال مایشا سیمای جوامع را تغییر دهد،‌ امروز  طالبان بهترین گزینه مردم و بخصوص زنان در افغانستان و جمهوری اسلامی ایران در قلوب مردم ایران و بخصوص زنان و کارگران، جا خوش کرده بودند.

اما مهمتر از دستگاه های تبلیغات وسیع، نیرویی که پشت این تبلیغات وجود دارد است که میتواند قدرتی در جامعه را جابجا کند. دو بال تئوریک "نئوپهلویسم" و سیاسی فرشگرد، این جریان اولترا راست، علیرغم کمک این رسانه ها، در جامعه زیرپایشان خالی و فاقد قدرت اند.

"نئوپهلویست" های "تئوریک" ما ظاهرا قرار است در جدال سیاسی و در جامعه پولاریزه شده ایران، در کنار تحرکات سیاسی - تبلیغاتی فاشیستهای فرشگردی، با همان دوز و دمای بالا از فاشیسم و ضد کمونیست بودن، لولا و منشا اتحاد درونی صفوف اپوزیسیون راست پرو غرب در مقابل قدرتگیری طبقه کارگر و کمونیستهای آن شوند.

آرمان و رویایی بی ریشه و بنیادی، که نه برای تحقق، که  تنها و تنها برای مقابله با پیشروی طبقه کارگر و کمونیسم آن است. اینها میدانند که بورژوازی ایران فاقد قدرت ایجاد هیچ حزب و سازمان سیاسی "متمدنی" است.

مستقل از ناتوانی این "مکتب" جدید در متحزب کردن اپوزیسیون راست بورژوازیی در ایران، این کلاه برای سر مردم در ایران، برای قالب کردن بازگشت به گذشته و گذشته پرستی در بسته بندی نه چندان شیک و نه چندان جدید، بسیار گشاد است. این "مکتب" مانند "بال سیاسی" خود، فرشگرد، هویتی سیاسی-اجتماعی فراتر از "بازگشت به گذشته"  با پرچم روشن استبداد سیاسی را ندارد. هیچ تئوری و اندیشه و ایدئولوژی من در آوردی بچه های دفتر تحکیم هم نمیتواند این واقعیت را مخفی کند. این طفل اپوزیسیون راست هم مرده بدنیا آمده است. باید در گورستان ققنوس، رستاخیر فیروزه ای و انواع  پروژ های دیگر، از امروز برای خود قطعه ای اختصاص دهد!

این "فرهیختگان" و "فیلسوفان" مکتب سبز-فیروزه ای هنوز ابعاد بلوغ و درایت سیاسی جامعه را دست کم گرفته اند! هنوز "پی نبرده اند" که با هیچ شعبده بازی نمیتوان لباس "تئوریک" و "اندیشه مدون" بر تن فرشگرد فیروزه ای و فاشیست، که همین امروز در میان میانه رو ترین جریانات راست هم بعنوان جریانی بی اعتبار، خطرناک با عناصری بشدت دهان دریده و وقیح، به دهان دریدگی و وقاحت خود جمهوری اسلامی ایران شناخته شده است، را پوشاند!

بچه مسلمان های سابق، اعضا دیروز بسیار فعال دفتر تحکیم وحدت و انجمن اسلامی های ضد کمونیست دیروز، که "مدرنیته" لباس گشادی بر پیکر آنها است، بهتر است پیش از اینکه جنبشی در پائین بساط عوام فریبی و معرکه گیری فاشیستی شان را جارو کند و پروژه شان را به زباله دان بریزد، به فکر آینده دیگری برای فعالیت سیاسی خود باشند. صندلی قدرت برای این جریان،  زیادی داغ است.

۶ سپتامبر ۲۰۲۲

منتشر شده در نشریه حکمتیست هفتگی شماره ۴۲۴