کلاهبردار، دروغگو و فاسد تنها القابی اند که مدتها است نه فقط مردم که حتی میدیای رسمی در بریتانیا به نخست وزیر این مملکت، بوریس جانسون، و دولت آن میدهند. تهیه لیست دروغ ها و کلاهبرداری های بوریس جانسون و دولت او، امروز از یک شوخی به واقعیتی تلخ تبدیل شده است. بوریس جانسون امروز برای بخشی از حزب محافظه کار، برای دمکراسی و ارزشهای اخلاقی بورژوازی انگلیس خطری جدی محسوب میشود. فاصله گرفتنهای مدام شخصیتهای این حزب و حتی میدیای دست راستی از وی، بردن طرح عدم صلاحیت وی به کمیسیون مجلس از طرف نمایندگان حزب محافظه کار گوشه هایی است از موقعیت جانسون در حزب محافظه کار.  اما معضل بورژوازی انگلیس از این ها فراتر است. بوریس جانسون فقط در چاه عفونت و گندیدگی ساختار سیاسی و دمکراسی پارلمانی غرب را باز کرده است.

به گفته میدیای رسمی انگلیس، لیست دروغ های بوریس جانسون قبل از انتخابات پارلمان و پیروزی حزب محافطه کار در سال ۲۰۱۹ (یعنی قبل از برگزیت و ...) به  ۶۰ میرسید و امروز، با گذشت دو سال از انتخابات، این لیست نه فقط کوتاه که بلند و بلتد تر شده است. دروغهایی که در ابتدا حزب محافظه کار برای به قدرت رسیدن به آنها نیاز داشت و حاضر بود با خونسردی و البته وقاحتی بالا از کنار آنها بگذرد، حاضر بود رئیس حزب و نخست وزیرش بعنوان حقه باز و دلقک شناخته شود و کماکان از وی حمایت کند و به هجو گویی هایش بعنوان فرهنگ "عامه پسند" افتخار کند. میتوانستند فساد مالی روشن و عریان در دولت انگلیس که در اثر آن دوستان وزاری دولت، که با قراردادهای چند میلیارد پوندی در بحران کرونا به نان و نواهای کلانی رسیدند و میلیاردر شدند، را با خونسردی رد کنند و به سیستم، دمکراسی پارلمانی، نهاد دولت و ثبات آن هم ضربه ای وارد نشود.

امروز اما علنی شدن دو افتضاح که با عکس العمل های تند مردم روبرو شد، امکان ادامه سیاست قدیم را نه به دولت و پارلمان و نه حزب محافظه کار میدهد. برای بورژوازی انگلیس ادامه بیش از این سیاست قدیم و حمایت از دولت جانسون بازی با آتشی خطرناک است.

اولین افتضاح، برخورد لاقیدانه، غیر انسانی و غیر مسئولانه دولت انگلیس، و وزارت امور خارجه آن، به خروج خانواده شهروندان انگلیسی با پیشینه افغانستانی و همکاران افغانستانی دولت انگلیس از افغانستان بود. برخوردی که مایه اسیر ماندن دهها هزار نفر در افغانستان، دستگیری و کشته شدن صدها نفر از کارمندان و کارکنان افغانستانی دولت انگلیس توسط طالبان شد. افتضاحی که بنا به "مصالح ملی" از طرف میدیا برجسته نشد و سخنگوی دولت با وقاحت تمام اعلام کرد "برنامه نجات همکاران و خانواده هایشان یکی از عظیمترین و پرافتخارترین عملیاتهای تاریخ انگلیس بود و با موفقیت کامل به پیش رفت".

دومین افتضاح، زیر پا گذاشتن قوانین و محدودیت های دوره کرونا از طرف دولت و شخص نخست وزیر در سال گذشته بود. خبرهایی که به روالی همیشگی با انکار، اعلام "بی خبری" نخست وزیر از آن، از طرف دولت جواب گرفت. انکاری که با درز کردن فیلمها و عکسهایی از تجمع و جشن در ساختمان نخست وزیری با حضور جانسون و خشم و عصبانیت مردم از این درجه از وقاحت، بی خاصیت شد و قرار است با کمپین "واکسینه کردن همه بزرگسالان تا آخر ماه دسامبر" این افتضاح را زیر فرش کنند.  

مدتی است "کارشناسان" و "تحلیلگران" حزب محافظه کار هشدار میدهند که ادامه "تحمل" شارلاتانیسم بوریس جانسون و وقاحت وی در دروغپردازی و حمایت بی چون و چرای حزب محافظه کار و پارلمان از وی میتواند نه فقط اعتبار و اعتماد به این حزب، که بنیادهای ساختار سیاسی، مقبولیت دمکراسی و پارلمان بعنوان مهمترین نهاد آن را زیر سوال ببرد. هشدار دادند که ادامه وضعیت میتواند به رشد رادیکالیسم در جامعه، رادیکالیسمی فراتر از "رادیکالیسم" تعریف شده، قانونی و قابل قبول، رادیکالیسم پارلمانی، منجر شود و باید به سرعت فکری به حال آن کرد.

کنترل اوضاع، دفاع از بنیادهای ساختار سیاسی، دمکراسی پارلمانی، تمرکز انتقاد روی شخص بوریس جانسون، اعلام رسمی اینکه بوریس جانسون به نقطه ضعفی دمکراسی پارلمانی و اعتماد مردم به آن تبدیل شده است، از طرف نمایندگان حزب محافظه کار در پارلمان، انتقادهای نیم بند و تهوع آور حزب کارگر بریتانیا، که امروز با "رادیکالیسم زدایی" جناح چپ خود تماما به راست چرخیده، اعلام اینکه "بوریس جانسون و دونالد ترامپ نماد عروج بربریسم نوین اخلاقی" اند، آنهم از طرف دست راستی ترین ژورنالیستهای انگلیس، تلاشی مشترک برای نجات ساختار سیاسی، ممانعت از دخالت مستقیم و رادیکال مردم و فراتر رفتن از چارچوبهای تعریف شده "دخالت" از نوع دمکراتیک و پارلمانتاریسمی آن، به بهای قربانی کردن فرد یا افرادی است.

به قدرت رسیدن جانسون، مانند برگزیت، رای عدم اعتماد مردم به ساختار سیاسی حاکم در بریتانیا، رای عدم اعتماد به احزاب سنتی و بیشترین استفاده مردم ناراضی و سرخورده از دمکراسی پارلمانی به "حق رای" و حق دخالت خود بود. محبوبیت بوریس جانسون مانند ترامپ در غیر "معمول" و "غیر متعارف" بودن وی بود، از لمپنیسم تا کلاهبرداری و دلقک بازی و .... همه و همه مطلوبیت خود را در "نه" مردم به ساختار موجود در غرب بود. ساختار شکنی که راست را به قدرت رساند و حتی با استاندارد بورژوایی، که به سرعت در حال سقوط است، غیر مسئول ترین دولت، بیمایه ترین و نازلترین دولت بورژوایی را در انگلیس به قدرت رساند.

سرکشی نمایندگان پارلمان علیه جانسون، تقاضای رای عدم صلاحیت به وی از طرف نمایندگان حزب محافظه کار، صرفا جنگ داخلی جناح های درونی حزب محافظه کار نیست، این جدالی است بر سر نجات دمکراسی پوسیده و گندیده پارلمانی از مردم سرخورده از آن!.

نه دروغگویی، نه شارلاتانیسم، نه فساد مالی و "پارتی بازی" وزرا و نمایندگان پارلمان، نه دلقک بازی های بوریس جانسون برای مردم تازه و نو نیست. مردم در تمام کشورهای مهد دمکراسی غربی، انگلیس، امریکا، فرانسه، آلمان و ...، دروغگویی دولتهای خود برای توجیه بمباران مردم بیگناه عراق، افغانستان، سوریه، یمن و ..... و رای نمایندگان پارلمان به این حملات، رای آنها به تعرض به معیشت و آزادیهای فردی و مدنی شهروندان و .... علیرغم مخالفت، اعتراضات میلیونی خود دیده و تجربه کرده اند. این مردم اعتراضات "قانونی" و "معقول و سنتی" و قابل قبول را تجربه کرده اند. به خیابانها ریخته اند، خطاب به رای دهندگان به حمله نظامی، به قطع خدمات اجتماعی، به جنایی کردن فرار از جهنم های دست ساز دولتهای غربی و متحدینشان و .... طومارهای اعتراض نوشته اند، هر چهار سال یکبار از "حق رای" خود برای آری یا نه گفتن به احزاب سنتی استفاده کرده اند و تجربه کرده اند که "آب از آب تکان نخورده است"!

اعتراض "قانونی"، تظاهرات، طومار نویسی، چهار سال یکبار رای دادن به این یا حزب بورژوایی، نهایت "حق" مردم برای دخالت و اعمال اراده خود بر زندگی خود، بر زندگی میلیونها انسان دیگر در جهان است. این نهایت "حق" و "قدرت" مردم در تضمین یک زندگی آزادی و مرفه، "حق" و "قدرت" میلیونها خانواده کارگری برای مقابله با تعرض سازمان یافته و سیستماتیک بورژوازی به زندگی و معیشت و زندگی خود است و بورژوازی و دستگاه تبلیغاتی آن در بوق و کرنا میکنند که باید این "حق" انتخاب برده دار خود و نحوه استثمار و ستمکشی از خود را غنیمتی دانست و به آن بعنوان والاترین دستاورد بشری ارج گذاشت. تبلیغاتی که دیگر گوشی برای شنیدن آن پیدا نمیشود!.

معضل بورژوازی در انگلیس، مانند فرانسه و امریکا، نه روسای جمهور یا نخست وزیرهای نالایق و کلاهبردار، که رشد و گسترش ساختار شکنی چپ و رادیکال در اعماق جامعه و از دل طبقه کارگر این کشورها است. معضل بورژوازی غرب نه صرف بن بست دمکراسی پارلمانی که رشد و گسترش و مطلوبیت رادیکالیسم کارگری در مقابل این ساختار پوسیده است. جلیقه زردهای فرانسه سال گذشته فراخوان "پیش به سوی دمکراسی مستقیم" را دادند و طبقه کارگر اروپا امروز آخرین امیدها و توهم های خود را به "اعمال اراده" از طریق احزاب پارلمانی از دست داده و به راههای "غیر متداول" اما سنتی طبقه کارگر به دخالت در اوضاع و عبور از دمکراسی گندیده پارلمانی فکر میکند. امروز سرها را به طرف افقهای جدید، نیروهای تازه نفس، سوسیالیسم، "رادیکالالیسم سنتی" و ریشه دار طبقه کارگر، چرخیده است.

۱۶ دسامبر ۲۰۲۱

 

منتشر شده در نشریه هفتگی حکمتیست شماره ۳۸۸