گفتگو رادیو نینا با آذر مدرسی

آسو فتوحی: با سلام خدمت بینندگان عزیز رادیو نینا. من آسو فتوحی هستم و با برنامه ای دیگر از برنامه های رادیو نینا در خدمت شما عزیزان هستیم. اخیرا کمپینی به نام کمپین "نه به جمهوری اسلامی" به راه افتاده که حول این کمپین مسائل و زوایای متفاوتی را از این کمپین شاهد هستیم. ماهیت کمپین "نه به جمهوری اسلامی"، علت و چرایی این کمپین و برخوردها به این کمپین موضوع این برنامه خواهد بود. به این منظور رادیو نینا از آذر مدرسی، دبیر کمیته مرکزی حزب حکمتیست(خط رسمی) دعوت کرده ایم که با ما باشند. آذر مدرسی به برنامه ما خوش آمدید!


آذر مدرسی: خیلی ممنون، عصر شما بخیر!

 آسو فتوحی: در میان جریانات و شخصیت ها و روشنفکران بورژوازیی شاهد پایکوبی و هیجان و تبلیغات داغی بر سر کمپین "نه به جمهوری اسلامی"، هستیم. همگی این نیروها تلاش دارند تصویری ارائه بدهند که گویا بعد از چهل سال به فرمول جدیدی دست یافته اند که تنها "راه نجات مردم ایران" است و بهترین انتخاب برای آنهاست! اما به طول همین چهل سال تاریخ حاکمیت جمهوری اسلامی ایران شاهد هستیم که این جریانات هر از چند گاهی فرمول هایی را کشف می کنند و تحت عناوین و پروژه های رنگارنگی مثل ققنوس، شورای ملی ایرانیان، فرشگرد و انتخابات آزاد، رفراندم، شورای مدیریت گذار و غیره و ذالک عنوان می کنند. و هر بار که با شکست یکی از این پروژه ها روبرو می شوند، با کمپین دیگری و سرمست از کشف فرمول جدیدی هلهله کنان دوباره به میدان می آیند. آذر مدرسی، شما ماهیت این کمپین نه به جمهوری اسلامی را چگونه برای ما ارزیابی می کنید؟

 آذر مدرسی: اجازه بدهید قبل از اینکه به ماهیت این کمپین بپردازیم، یک سری فاکت ها را مرور کنیم. چون هر چه بیشتر از این کمپین میگذرد اطلاعات بیشتری، البته خیلی قطره چکانی، در مورد کمپین و فراخوان دهندگان آن، در مورد اهداف کمپین علنی می شود و به اطلاع عموم می رسد. اگر اشتباه نکنم در ابتدای شروع این کمپین اعلام شد که این کمپین یک کمپین "خود جوش" و "خودبخودی" است و عده ای از فعالین سیاسی و به قول خودشان کنشگران سیاسی در داخل و خارج کشور به این نتیجه رسیدند که باید این کمپین را راه بیندازند و یکی از نقاط قدرت این کمپین این است که به هیچ حزب سیاسی، به هیچ نیروی سیاسی و اپوزیسیونی متعلق نیست و از این نظر "از آنؚ همگان" است و همه صاحب آن هستند، به خصوص مدعی شدند که "مردم ایران" صاحب این کمپین هستند چون چند نفر از اصلاح طلبان قدیمی یادشان افتاده که جمهوری اسلامی باید سرنگون شود و یا اینکه باید به جمهوری اسلامی نه گفت. این را بعنوان نقطه قدرت این کمپین و "همگان شمول" بودن آن عنوان کردند. البته پوچی این ادعا خیلی سریع با اعلام حمایت آقای رضا پهلوی از این کمپین و اعلام این که صاحب این کمپین ایشان هستند و اینکه وی در ادامه پیام نوین تلاش کرده اند با نیروهای مختلف و شخصیت های مختلف سیاسی در داخل و خارج تماس بگیرند و این کمپین را راه بیندازند، روشن شد. با روشن شدن اینکه کمپین صاحب دارد و متعلق به یک جناح و یک جریان و حتی یک فرد مشخص در اپوزیسیون است دیگر این پوشش که کمپین "خودجوش" است و "مال همگان" و است و به هیچ حزب سیاسی تعلق ندارد و آقای رضا پهلوی مثل یک شخصیت معمولی فقط آن را امضا کرده است به کنار رفت. البته بدون اینکه به روی خودشان بیاورند که تا دیروز چه دروغهایی را تحویل مردم داده اند، این هیاهو را به کناری گذاشتند و اعلام کردند که حضور رضا پهلوی در این کمپین و اینکه ایشان جزو امضا کنندگان این کمپین است از نقاط قدرت این کمپین است.

این کمپین به طور واقعی صاحب دارد، این کمپین "خودجوش" و "مستقل از نیروهای سیاسی" نیست و همانطور که شما هم گفتید این کمپین یکی از تلاشهای نیروهای راست در اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که راههای متعددی را برای چفت شدن با راست در ایران و نشان دادن مطلوبیت و قدرت خود به دولت امریکا، امتحان کرده اند. تلاشهایی مانند دفاع از تحریم اقتصادی، دفاع از حمله نظامی آمریکا به ایران، تشکیل ققنوس، تشکیل از شورای مدیریت گذار، تشکیل فرشگرد و کمپین ها و پروژه های متعدد دیگری که یکی پس از دیگری اتوماتیک به فراموشی سپرده می شود و آخرش هم معلوم نمی شود که تمام این پروژه ها و کمپین ها کجای جدال سیاسی جامعه با جمهوری اسلامی و جدال بر سر آزادی و رفاه قرار می گیرند، چه ربطی به همدیگر دارند و کجا به اعتراضات مردم علیه جمهوری اسلامی در ایران وصل می شوند. ظاهرا امروز بعد از شکست پروژه های قبلی و تشدید کشمکش سیاسی میان مردم و جمهوری اسلامی و مبارزه برای سرنگونی آن، نوبت کمپین "نه به جمهوری اسلامی" است و این کمپین به راه افتاده است. در عین حال حتی اگر آقای رضا پهلوی نمی گفت که صاحب این کمپین است، از ترکیب همان امضا کنندگان اولیه که تقریبا ششصد و خورده ای نفر می شدند و این کمپین را اعلام کردند، خیلی روشن می شد فهمید که چه کسانی پشت این کمپین هستند و صاحب این کمپین چه کسانی هستند. علاوه بر جناح راست اپوزیسیون طیف کسانی که در داخل ایران بخشی از حکومت بودند و صاحب پروژه ای به اسم "اصلاح جمهوری اسلامی" بودند و سالها برای ترمز کردن اعتراض مردم علیه حاکمیت، تلاش کردند. طیفی که در مقابل اعتراضات مردم ایستادند و ادعا کردند جمهوری اسلامی را میشود اصلاح کرد، هنوز هم بخشی از آنها کماکان روی این خط و سیاست هستند، و بخش دیگرشان که خواسته یا ناخواسته از این دایره بیرون افتادند و مورد بی لطفی حاکمیت قرار گرفته اند، در دوره جنبش سبز و یا در دوره های بعدی، ترکیب صاحبین این کمپین را تشکیل می دهند. بدون اظهار نظر آقای پهلوی هم صرف ترکیب "صاحبین" این "کمپین خودجوش" به اضافه پرچمی که بلند کرده اند، به نظر من گویای ماهیت این کمپین است.

صاحبین دروغین و صاحب واقعی این کمپین کسانی اند که دیر به میدان آمده اند و یا اعلام میکنند که به وسط میدان آمده اند. این ترکیب شکست خوردگان پروژه های قبلی خود هستند. پروژه های شکست خورده "اصلاح رژیم از درون" و یا پروژه "دخالت نظامی امریکا در ایران"، "رفراندم"  و.... که یکی بعد از دیگری علیرغم تمام جنجالی که کرده اند، علیرغم اینکه نتوانستند مانعی در مقابل جنبش اعتراضی مردم و مبارزه مردم برای خلاصی از جمهوری اسلامی تولید کنند، شکست خوردند و جالب است هیچکس هم به روی خودش نمی آورد و هیچکس هم توضیح نمی دهد که این پروژه ها چرا شکست خورد، چه دلیلی داشت که شکست خورد و کجای آن سیاست غلط بود. این ترکیب از راست در داخل و خارج ایران امروز آمده اند و با یک کمپین دیگر می خواهند با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارند و اعلام کنند که آنها هم بخشی از این جنبش نه به جمهوری اسلامی هستند. جنبشی که از بدو تولد جمهوری اسلامی در جامعه ایران وجود داشته است و اینها نیروهایی بودند که در این چهل سال در مقابل آن ایستادند. "نه به جمهوری اسلامی" از روز جهانی زن در سال ۵۷، بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، از مقاومت مردم در کردستان علیه جمهوری اسلامی، شروع شد. از روز اعتراض کارگران در مراکز مختلف کارگری و به گلوله بستن آن اعتراضات توسط رژیم، "نه به جمهوری اسلامی" شروع شد و به طول عمر جمهوری اسلامی این جنبش وجود داشته است. جنبشی که افت و خیز داشته، موانعی در مقابلش ایجاد شده، گاهی مثل خیزش ۹۶ و آبان ۹۸، بروز علنی داشته، و در تمام دوره ای که بخشی از این امضا کنندگان از طرفداران آقای خاتمی بودند و وعده اصلاحات می دادند وجود داشته است. صاحبان این کمپین نیروها و کسانی هستند که امروز تصمیم گرفته اند خود را با این جنبش تداعی کنند و چنان با حرارت از ضرورت "نه به جمهوری اسلامی" و از نیاز جامعه به "نه گفتن به جمهوری اسلامی" حرف می زنند که گویی با کمپین اینها این جنبش در ایران متولد شده است. در صورتی که اینها بازندگان پروژه های مختلف هستند که امروز تلاش میکنند به عنوان صحنه گردانان یک جنبش اجتماعی خود را  معرفی کنند. اما علیرغم تمام تبلیغاتی که می کنند، کافیست کسی از میدیای اجتماعی مثل رادیو فردا و بی بی سی و فیس بوک و غیره فاصله بگیرد و به دنیای واقعی قدم بگذارد، تا متوجه شود که اثری از این کمپین و شخصیت هایش نیست. یک کمپین میدیایی، که اگر در دنیای واقعی هیچ ربطی به مردم داخل ایران و مبارزه آنان ندارد. کمپینی پر سرو صدا در سطح مدیای اجتماعی است و مخاطبان دیگری جز مردم در ایران دارد. این سرو صدا ها هم مثل پروژه های قبلی  فروکش میکند. ظاهرا برای اینها فصل که عوض می شود، وقت این است کمپین های جدیدتری اعلام کنند و فشفشه های جدید تری هوا کنند و اعلام کنند که ما "گل سر سبد" اعتراضات جامعه ایران هستیم.

اینها می دانند که دیر کرده اند! اینها می دانند که مردم یک بار دیگر فریب "انقلاب همه با هم" را نمیخورند و مانند انقلاب پنجاه و هفت زیر پرچم جنبشی که نقطه اشتراک آن " شاه باید برود" بود، نمی روند. اما قبل تر هم توضیح دادم مخاطب این کمپین مردم ایران نیست، مخاطب این کمپین طبقه کارگر ایران نیست که چهل سال است در حال جنگ با جمهوری اسلامی است. مخاطب این کمپین دولت آمریکا و دول غربی هستند. این کمپین با رفتن ترامپ و آمدن بایدن و اینکه ممکن است برجامی صورت بگیرد، نبضش می زند. و در اصل کمپینی برای ادامه "سیاست فشار حداکثری" ترامپ به بایدن است. در پشت این کمپین لابیسمی شکل گرفته برای اینکه دولت بایدن را از "سازش" با جمهوری اسلامی و بازگشت بر سر میز مذاکره بر حذر بدارد. به همین دلیل نه نیازی به امضای یک کارگر و موافقت با طبقه کارگر ایران دارد، نه نیازی به تحرکی در داخل ایران دارد. با یک پرچم علی العموم یک عده زیادی را که "دست بر قضا" همگی عکس رضا پهلوی یا عکس شاه سرنگون شده و پرچم سه رنگ و شیروخورشید را در دست دارند به این کمپین آری گفته اند. مخاطب مردم ایران نیستند که درس گرفته اند. مخاطب دولت بایدن، دول غربی و بقیه آنهایی که به نزدیکی با جمهوری اسلامی فکر می کنند، هستند که به طور واقعی تاثیر جدی روی آنها هم ندارند. منافع پایه ای تری نزدیکی یا دوری امریکا و دول غربی با جمهوری اسلامی را رقم می زند تا چنین کمپین های میدیایی و دوره ای.

آسو فتوحی: دقیقا این سوالی است که مردم هم در این رابطه می پرسند که ماجرا چیست که شما از زوایایی به این سوال پاسخ دادید. اما سوال من از شما این است که چطور شد که امروز طیف ها و جریانات مختلف و بخشا متناقض از مدافعان دیروز حمله نظامی امریکا به ایران، از مدافعان تحریم اقتصادی ایران، از جماعت خوشبین به اصلاحات در جمهوری اسلامی و جناح های اصلاح طلب و اصولگرا با چند سال تاخیر و عقب بودن از همان واقعیاتی که شما در مورد جامعه ایران بیان کردید، تازه یادشان افتاده و به فکر کمپین "نه به جمهوری اسلامی" افتاده اند؟ دلیل واقعی این تغییر فرم ها و آرایش گرفتن ها و دوری و نزدیکی ها از کجا نشات می گیرد و چه مسائلی در عملکرد این جنبش های بورژوایی باعث می شود که برخلاف گذشته اشان در تناقض با طرح دو روز قبلشان در دفاع از اصلاحات یا جنبش سبز، امروز به کمپین نه به جمهوری اسلامی شیفت کنند؟ از نظر شما آیا اینها خطر آلترناتیو موجود دیگری در جامعه ایران را حس کرده اند که به این موقعیت شیفت کرده اند؟

آذر مدرسی: ببینید؛ به نظر من دو اتفاق باعث شد که یک پروژه جدید در دستور کار این نیروها قرار بگیرد. در بررسی هر پروژه ای که اینها در دستور کار می گذارند باید نگاه کرد که در جامعه ایران و در رابطه دول غربی و بخصوص دولت امریکا با ایران چه اتفاقی دارد می افتد. 

پروژه "ققنوس" زمانی بود که اینها فکر می کردند که بخشی از رژیم به "مدیریت بد" جمهوری اسلامی معترض بودند و اینها گفتند مردم به "مدیریت بد" اعتراض دارند و در نتیجه شروع کردند به اینکه ما مدیر می آوریم، دولت کارشناسان و "دولت مدیران و متخصصین" را می آوریم. امروز معلوم نیست آیا این پروژه با "مدیران" و "سیاست گذارها" و "کارشناسان" آن در صفحات آرشیو کدام یک از سایت هایشان موجود است یا اصلا موجود نیست. پروژه "شورای مدیریت گذار" وقتی بود که مردم گفتند "جمهوری اسلامی باید برود" و اینها شورای مدیریت گذار را مطرح کردند که گویا قرار است این دوره "گذار" را مدیریت کنند و لازم نیست کسی کاری بکند. کمپین "نه به جمهوری اسلامی" برای ممانعت از پروژه تخفیف کشمکش امریکا با ایران است !

به نظر من تا جایی که به داخل ایران بر می گردد، این کمپین دلیلش دقیقا همان چیزی است که شما هم اشاره کوتاهی به آن داشتید. آن هم وجود یک آلترناتیو دیگر است. ببینید؛ جامعه ایران مدت هاست که پولاریزه شده است، نه فقط صف چپ و راست خیلی روشن تر و خیلی واضح تر از قبل است. چپ و راست در مقابل هم  خیلی روشن صف آرایی کرده اند و در مقابل هم آرایش می گیرند.  در طیف راست و بورژوازی  برای مقابله با قدرتگیری و "خطر" چپ و کمونیسم ما شاهد پیوندهای جدید هستیم که کمپین "نه به جمهوری اسلامی" یکی از آنهاست. تشکیل "دولت در تبعید" از طرف جمهوری خواهانی که از تیمساران بازنشسته و مقامات قدیمی گرفته تا مقامات جدید و فائزه هاشمی رفسنجانی را در آن می بینیم، از همین ائتلاف ها و پیوندهای جدید است. از آنطرف چپ، طبقه کارگر و محرومین هم مشغول ائتلاف های جدید هستند. رابطه طبقه کارگر با بخش های دیگر مردم محروم قوی تر و محکم تر شده است. رابطه طبقه کارگر با معلم معترض با بازنشسته معترض و با کسانی که زیر خط فقر زندگی می کنند و به این فقر و فلاکتی که به آنها تحمیل شده اعتراض دارند، بیشتر و بیشتر شده است. در نتیجه یک پولاریزاسیونی در آن جامعه شکل گرفته است و در متن این پولاریزاسیون جامعه به درجه زیادی انتخاب خودش را کرده است. طبقه کارگر، بخشهای محروم جامعه و مردم آزادیخواه، چپ را انتخاب کرده است. علیرغم هر تبلیغاتی که نیروهای راست می کنند چپ و کمونیسم در جامعه ایران محبوب است و خود را چپ یا کمونیست دانستن مایه افتخار است و برعکس؛ راست بودن در ایران مایه ننگ است. به هر حال جامعه ایران چپ را بعنوان نیروی واقعی خودش، نماینده خودش و آلترناتیو مورد انتخاب خودش رسما اعلام کرده است. از اینکه کارگر هفت تپه و بازنشسته اعلام می کند اداره شورایی تا اینکه هر بخش محروم دیگری اعلام می کند که اگر نمی توانید حکومت کنید بدهید دست شوراها حکومت کنند، همه اینها مهر چپ و کمونیسم را بر خود دارند. این آلترناتیو و "خطر" اینکه انقلابی صورت بگیرد و راست نتواند نه فقط آن را کنترل کند، بلکه نتواند حتی کوچک ترین تاثیری روی آن بگذارد را بیشتر و بیشتر کرده است و از نظر روابط غرب یا دولت امریکا با ایران هم، رفتن ترامپ که اینها امید زیادی به آن بسته بودند و طرفدار رسمی "فشارهای حداکثری" او بودند، و اینکه ممکن است بین امریکا و ایران دوباره مذاکراتی صورت بگیرد و برجام دوباره احیا بشود و تحریم ها لغو شود، تحت عنوان اینکه دارند با جمهوری اسلامی "سازش" می کنند، پروژه جدیدی را علم کنند که فکر می کنم عمر آن حداکثر چند هفته دیگر باشد. فعلا ششصد و ده نفر به هزار و چهار صد نفر رسیده است. عده ای فقط از این رو که گویا صرف "نه به جمهوری اسلامی" کافی است آن را امضا کرده اند. اینکه خطای سیاسی می کنند یا تصمیم سیاسی گرفته اند امر خودشان است ولی فکر نکنم بیشتر از دو هفته دیگر این کمپین هم  ادامه داشته باشد. هشتگ "نه به جمهوری اسلامی" عمرش خیلی کوتاه تر از حتی یک اعتراض واقعی چند ساعته به جمهوری اسلامی است و تاثیرش از یک "نه" واقعی، از یک "نه" کارگر فولاد و نفت و هفت تپه و بازنشسته، بر روی مبارزه مردم ایران و بر روی جامعه ایران کمتر است.

آسو فتوحی: بطور واقعی تصویری که شما ارائه دادید، هیچکدام از این جریانات و جنبش ها حاضر نیستند در مورد مسائلی که شما مطرح کردید جواب بدهند اما به شکل خیلی زیرکانه ای فقط یک بخش ساده و روبنایی از آن را بر می دارند و به پاسخ به آن می پردازند. بحث من این است که همین مباحثی که شما طرح کردید و یا حتی سوالی که مردم از اینها دارند که ماجرا چیه که شما امروز این کمپین را اعلام کرده اید، همین مباحث را اگر جلو هر کدام از شخصیت ها و کمپینرهای این جنبش ها و یا مدافعین جناح های درون حاکمیتی اشان و یا اپوزسیون امروزی اشان بگذاریم، تصویری ارائه می دهند که گویا باید مبارزه را در عمل امتحان کرد. گویا قبلا نمی دانستتند که مثلا نباید به جمهوری اسلامی متوهم بشوند و این راه را باید می آمدند و این تئوری ها را در فضای مجازی و جاهایی که مجبور می شوند به مردم جواب بدهند می آورند  و به این مسئله دامن می زنند که سطح آگاهی اجتماعی و سطح مبارزاتی در هر دوره ای اینگونه اقتضا کرده که ما یک سیاست مشخصی را اتخاذ کنیم و در نهایت می گویند که مسئله اصلی و مهم این است که به هر حال امروز به این نتیجه رسیده ایم که همه با هم به جمهوری اسلامی نه بگوییم و این چه اشکالی دارد. به هر حال اگر بخواهم به اصل مسئله برگردم اینجا چند تا سوال مرتبط به هم می شوند و آن هم این است که مردم می پرسند که به هر حال اسم این کمپین ها چه باید گذاشت؟ بی پرنسیبی و بی مسئولیتی در برابر هزینه یک عمر از زندگی مردم چه اسمی می تواند داشته باشد؟ باید حتما به پای چنین طرح هایی می رفتند که به قیمت چندین سال فلاکت و بدبختی بیشتر به مردم بر سر دفاع از اصلاحات و یا هر کدام از طرح های دیگرشان می رفتند و بعد به این نتیجه می رسیدند که این درست نبوده است. سوال من از شما این است که شما در این مورد چه فکر می کنید آیا این منفعت جنبشی اشان است یا همانطور که مردم می گویند یک کمپین مخملی است و اینها نقاب زده اند؟ نظر شما در این مورد چیست؟

آذر مدرسی: ببینید؛ در مورد اینکه اینها چه توجیهاتی می کنند به نظر من لازم نیست که شما حتما باید یک حزب سیاسی جدی باشید تا متوجه پوچی و سفسطه گری در این نوع جواب ها باشید. این جواب ها را شما اگر جلو یک محصل دبستانی هم بگذارید به شما خواهد گفت که شما اگر بعد از چهل سال به این نتیجه رسیدید که جمهوری اسلامی باید برود، حداقل رسما بگویید که اشتباهات شما کجا بوده است، بگویید که شما تغییر جهت داده اید و لطفا ابتدا به احترام مردمی که چهل سال علیه این حکومت مبارزه کرده اند و نیروهای سیاسی که اساسا چپ ها و کمونیست ها بودند و علیه این حاکمیت مبارزه کردند و قربانی دادند و کشته دادند، کمونیستهایی که قربانی یک نسل کشی از طرف جمهوری اسلامی شدند اولا کلاه از سر بردارید و ثانیا به زیر پرچم شان بروید. کسی که این کار را نمیکند، کسی که حاضر نیست از اشتباهاتش در دفاع از جمهوری اسلامی حرفی بزند، یا اینکه در مورد سیاست "اشتباهاتش" در توافق با حمله نظامی امریکا به ایران حرفی نزند، و یا اینکه توضیح بدهد چرا از تحریم اقتصادی دفاع کرده است و یا اینکه چرا زمانیکه مردم برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی به میدان آمده اند، به مردم گفت "من شورای مدیریت گذار را تاسیس کردم و شما لازم نیست دخالت کنید" و .... ریگی در کفش دارد. مهمتر اینکه علیرغم تمام این واقعیات امروز حق به جانب بیانیه بدهند و به مردم بگویند که حول کمپینی که ما امروز به راه انداخته ایم جمع شوید، شعور مردم و جامعه را زیادی دست کم گرفته است.

اینها اگر ریگی در کفش ندارند باید قبل از هر چیز از جامعه ایران معذرت خواهی کنند و بعد توضیح دهند که حق با ما کمونیستها، آزادیخواهان بود. باید اعلام کند که کمونیست ها راست می گفتند، کارگران راست می گفتند، زنانی که گفتند کمپین یک میلیون امضا را نمی خواهیم، اصلاحات را نمی خواهیم، ما برابری کامل و رهایی کامل را می خواهیم راست می گفتند.

این نیروها و شخصیتهایشان نیازی به اینکار ندارند چرا که مخاطبشان اصلا مردم نیست. قرار نیست مردم حول پرچم اینها کاری بکنند چون پرچم شان هیچ چیزی نمی گوید.. مردم از اینها خیلی جلوتر هستند. مردم جدا از "نه به جمهوری اسلامی" گفته اند که به چه چیزی هم پاسخ آری می دهند. مردم به اینکه "ما خود اداره جامعه را خودمان به عهده می گیریم" آری گفته اند. مردم به "اداره شورایی" جامعه آری گفته اند. مردم سالها است گفته اند ما امیدی به دخالت آمریکا نداریم و نه فقط امیدی نداریم، لطفا دخالت هم نکنید. ما خودمان بلد هستیم چطور این حکومت را بیندازیم، لازم نیست شما برای ما چلبی درست کنید و بفرستید، ما خودمان بلدیم چطور حکومت کنیم. مردم از اینها خیلی جلوتر هستند و در نتیجه پُز اینکه من "پیشرو" هستم و جنبشی برای "نه به جمهوری اسلامی" راه انداخته ام لباس خیلی زیادی گشادی است که اینها بر تن کرده اند و خودشان متوجه بی قوارگی لباس بر تن نحیف جنبش شان نیستند.

آسو فتوحی: یعنی به نظر شما فشار مردم باعث شده که اینها در این پوزیشن ظاهر شوند و به مردم بگویند که ما هم با شما هستیم یا اینکه برعکس، در تقابل جنبشی که در داخل وجود دارد این پوزیشن را گرفته اند و می خواهند آنها را بزنند؟

آذر مدرسی: به نظر من در مقابل این جنبش و خیزش برای سرنگونی جمهوری اسلامی بدست مردم و طبقه کارگر هستند. من در پاسخ به سوال قبلی هم گفتم که ترس از این آلترناتیو و ترس از آن جنبشی که در داخل به راه افتاده واقعی است. کسی که اگر از یک جنبشی با این مشخصات ترسی داشته باشد هیچوقت تلاش نمی کند که حتی دنباله رو آن جنبش باشد. بلکه تلاش می کند و بورژوازی همیشه تلاش کرده است با پرچم اینکه من هم بخشی از جنبش شما هستم برایش پشت پا بگیرد و مانع ایجاد کند و نه فقط جلو پیشروی اش را بگیرد بلکه باعث شکستش هم بشود. در نتیجه دقیقا به همین شکل است، این "نه" یک "نه مخملی" است همانطور که ما گفته بودیم. گفتیم این "نه" یک "نه مخملی" است درست مثل انقلاب مخملی که غرب می خواهد انجام بدهد. این "نه" همانقدر باعث سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی می شود که انقلابات مخملی می شدند. در نتیجه دقیقا در مقابل با آن جنبش قرار دارد. پرچم "من هم بخشی از شما هستم"، که البته خیلی هم دیر به میدان آمدند و کلی هم ادعا دارند که مردم نا آگاه هستند و قرار است این بزرگواران لطف کنند و مردمی که چهل سال پیشتر از اینها به جمهوری اسلامی گفتند نه و پنج سال پیشتر هم گفته اند که چه می خواهند را "آگاه" کنند و آنها را به زیر پرچمی بیاورند که معلوم نیست چی هست. "نه به جمهوری اسلامی" هنوز هیچ چیزی را توضیح نمی دهد. ترامپ هم می گفت "نه به جمهوری اسلامی"، بوش هم می گفت "نه به جمهوری اسلامی". بوش "نه به صدام" را هم وقت خودش می گفت و دیدیم که چه فاجعه ای را در عراق بوجود آوردند. "نه" به تنهایی کافی نیست و هیچ چیزی را توضیح نمی دهد. درست مثل "شاه باید برود" که به تنهایی هیچ چیزی را توضیح نمی داد.

من در بخش قبلی هم توضیح دادم که مخاطب اینها مردم نیستند و اگر دنیای مجازی و میدیا را کناری بگذارید و به جامعه ایران نگاهی بیندازید، بحث محافل کارگری، بحث محافل روشنفکری، بحث کانون های داغ مبارزاتی و اینکه چگونه باید مبارزه کرد، در میان معلمان، در میان بازنشستگان و در بین زنان و جوانان در مورد این کمپین نیست. برعکس بحث های دیگری در جریان است. جدل های دیگری در جریان است. راه های دیگری جلو پا می گذارند. در نتیجه اصلا مهم نیست که آنها حرفی بزنند یا نه. این کمپین قرار است نیروهایی که طرفدار "انقلاب همه با هم"، طرفدار "سرنگونی همه با هم" و طرفداران تکرار تجربه انقلاب پنجاه و هفت، اما این بار نه زیر پرچم خمینی بلکه زیر پرچم آقای پهلوی و دوستان، حالا با هر اسمی که بر روی خود می گذارند، هستند را جذب کنند. نیروهایی را می توانند جذب بکنند که به اسم چپ، مانند حزب کمونیست کارگری، از این کمپین استقبال می کنند و اعلام می کنند که این کمپین پیوستن کمپ راست به جنبش سرنگونی است و خیلی نکات مثبتی دارد، به خودشان هم مدال می دهند که بر آنها تاثیر گذاشته اند و آنها را رادیکال کرده اند. به هیچ عنوان نه ماهیت پشت آن را می بینند و نه علاقه ای دارند که ببینند. چون استراتژی آنها هم همین است که همه با هم باشیم. و تنها نقدی که چنین نیروهایی به کمپین دارند این است که بیانیه شان کمی لیبرال است. اگر آقای رضا پهلوی با کسی مثل حمید تقوایی همفکری می کرد احتمالا می توانست یک رنگ و لعاب رادیکال تر و "چپ" تری به آن بدهد و دیگر لازم نبود که آقای تقوایی تلاش بکند که "نه" آقای رضا پهلوی را "تعمیق" کند و رنگ چپ به آن بزند. این نیروها هم محاطبین این کمپین هستند. مخاطبینی که به جای تحریم می گویند بایکوت! و معلوم نیست که این بایکوت دقیقا به چه معنی است؟ آیا فقط انزوای سیاسی است یا عواقب اقتصادی هم دارد برای جامعه ایران؟

به هر حال جواب سوالاتی که مطرح شده اند را مردم به خوبی می دانند به نظر من. می دانند که این "نه" یک "نه مخملی" است و از این کلاه ها سرشان نمی رود. جامعه ایران خیلی پخته تر، خودآگاه تر، هوشیار تر و سیاسی تر از آن است که بتوان با چنین شعبده بازی هایی سرش کلاه گذاشت و اتفاقات پشت چنین فشفشه هوا کردن هایی را از دید آنها پنهان ساخت.

آسو فتوحی: بعنوان سوال آخر و با در نظر گرفتن تمام این نظرات و انتقادات و همه مسائل مربوط به راه کارها و طرح هایی که جنبش های بورژوایی پیش روی جامعه می گذارند، شما و حزب حکمتیست (خط رسمی) به طور مشخص، چه راه کار مبارزاتی را پیش روی مردم می گذارد و بالاخره اینکه بر کدام جنس از مبارزه نقطه تاکید می گذارد؟

آذر مدرسی: ما همیشه گفته ایم که ما فقط خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیستیم. سرنگونی جمهوری اسلامی برای ما کمونیست ها و برای طبقه کارگر ایران اولین قدم در این راه است که کل نظام کاپیتالیستی را زیر و رو بکنیم و یک انقلاب کارگری، یک دنیای مرفه و سعادتمند و امن را برای مردم ایران، مستقل از اینکه هر مهر و انگی  به آنها می زنند، فراهم کنیم. و این چیزی است که ما در دستور گذاشته ایم. ما در منشور سرنگونی خیلی روشن اعلام کردیم که در مورد رفتن جمهوری اسلامی چه فکر می کنیم و رفتن جمهوری اسلامی از نظر ما یعنی چی؟ نه به جمهوری اسلامی یعنی چی؟ فقط این نیست که معمم برود و مکلا جایش را بگیرد. بلکه بحث بر سر این است که باید ارتش و تمام نیروهای نظامی و ماشین سرکوب جمهوری اسلامی، از سپاه و بسیج و اوباش چاقو به دست و غیره را منحل کرد. باید برابری کامل زن و مرد را به رسمیت شناخت، تحمیل فقر به طبقه کارگر ممنوع اعلام شود و مفاد زیاد دیگری که همگی در منشور سرنگونی موجود است. و به روشنی اعلام کرده ایم که "نه به جمهوری اسلامی" یعنی چه. فکر کنم حدود دو سال پیش بود که فراخوان دادیم که مردم حول این منشور جمع شوند. طبیعتا با توجه به استبدادی که در ایران هست جمع شدن دور این منشور به طور علنی امکان پذیر نیست ولی مفاد این منشور و مطالباتی که این منشور در خود دارد را شما در لحظه به لحظه اعتراضاتی که در آن جامعه وجود دارد می بینید. جامعه ایران تشنه رسیدن به این نوع از سرنگونی و این نوع از آزادی و رفاه و سعادت است. ما خیلی روشن اعلام کرده ایم که اگر به قدرت برسیم قانون اساسی پیشنهادی ما سند "حقوق جهانشمول انسان" است و در آن با جزئیات گفته ایم که اگر ما به قدرت برسیم چه چیزهایی را در آن جامعه متحقق می کنیم. در همه عرصه ها. در عرصه اقتصادی چطور برابری را ممکن می کنیم، در عرصه سیاسی چه می کنیم، در عرصه اجتماعی، برابری زن، کوتاه کردن دست مذهب از زندگی مردم و غیره، همه را به جزئیات گفته ایم و برایش کار می کنیم. و به نظر من بخش زیادی از اینها را به دلیل اینکه بیان واقعی خواست مردم است، با کلامی دیگر در میان جنبش های اعتراضی مردم و در بخش های مختلف می توانید ببینید. و این فشار از پایین همان چیزی است کمپ راست را ترسانده است و می خواهند در مقابلش صف آرایی کنند. اما جامعه ایران سیاسی تر از این است که بتوان با این کمپین ها سرش کلاه گذاشت. جامعه ایران چپ را انتخاب کرده است. بحث بر سر این است که این چپ قدرت و توان خودش را برای اینکه قدرت را بگیرد و برای اینکه در راس آن اعتراضات و آن جنبش قرار بگیرد و این جنبش پولاریزه شده را به سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و پیشبرد انقلاب کارگری سوق دهد، کاری است که در مقابل ما قرار گرفته است و به محض متحقق شدن آن تردید نکید که ایران شاهد یکی از عظیم ترین و انسانی ترین انقلاب های قرن بیست و یک خواهد بود.

 

*  با تشکر از رفیق آزاد کریمی که فایل صوتی این مصاحبه را نوشتاری کرده است


۲۸ مارس ۲۰۲۱

منتشر شده در کمونیست ماهانه شماره ۲۵۳