در هفته های گذشته انتخابات امریکا و شکست جمهوریخواهان و بوش در این انتخابات یکی از مهمترین مسائل دنیا بود. تحلیل از خود واقعه، اختلافات واقعی دو حزب دموکرات و جمهوریخواه، دلایل شکست جمهوریخواهان، پیامدهای بین المللی این شکست همگی مسائل مورد بحث هستند.  

این ادعا این انتخابات رفراندمی علیه جنگ بود و مردم با دخالت و رای خودشان بوش را شکست دادند تصویری است که دموکراتها و رسانه های عربی تلاش میکنند از ماجرا بدهند. اعلام پیروزی دموکراتها بعنوان پیروزی مردم در واقع تلاشی است برای محدود و خلاصه کردن همه نفرت و ضدیت مردمی  که از میلیتاریسم و قلدرمنشی، از کشتارهای دسته جمعی که به برکت سیاست نظم نوین جهانی در عراق، افعانستان و فلسطین راه افتاده به دعواهای دو حزبی که تا مدتی پیش در حمله به عراق و از هم پاشاندن جامعه مدنی عراق توافق کامل داشتند. فراموش کردن این توافق عمیق و بنیادی و برجسته کردن مخالفتهای چند ماه گذشته که آنهم پس از روشن شدن شکست امریکا در عراق، بن بستی که امریکا در آن گیر کرده بود و موج اعتراض عمومی علیه میلیتاریسم و در عین حال شارلاتنیسم امریکا و متحدینش در دنیا و امریکا بوجود آمده بود، بخشی از بازیها و ژست های انتخاباتی است که در بازیهای دموکراسی غربی به شدت رایج است.

بوش و سیاست نئوکانسرواتیسم امریکا را نه دموکراتها و نه مردمی که از همان ابتدای این جنگ در سراسر دنیا علیه آن به میدان آمدند و به آن نه گفتند بلکه باتلاق عراق و بن بست سیاست خونین نظم نوین جهانی شکست داد. به همین دلیل ساده پس از شکست بوش این غول عظیم انسانیت، این جهان متمدن و بشریت عدالتخواه نیست که سربلند میکند. شکست بوش را مردم آزادیخواه امریکا علیرغم همه نفرتشان از جنگ و کشتاری که بوش راه اندخته بود، علیرغم اینکه با رای خودشان این نفرت را نشان دادند و شکست بوش را رسمیت دادند، جشن نگرفتند و برای خواستهای دیگرشان و تقابل با دیگرسیاستهای راستی که هر دو حزب در آن شریک هستند به میدان نیامدند، مردم علیه تعرض آشکار به حقوق مدنی شان و پلیسی کردن فضای زندگی در امریکا به بهانه مبارزه با تروریسم ، علیه تعرض به زندگی و معیشتشان به میدان نیامدند. برعکس شکست بوش بلافاصله با قدرتمند تر شدن اسلام سیاسی و در راس آن جمهوری اسلامی و سوال اینکه دنیای یک بلوکی ممکن است یا نه تداعی شد.

 بطور واقعی سیاست بوش مدتها قبل از انتخابات هفت نوامبر در عراق شکست خورده بود. هفت نوامبر صرفا اعلام رسمی این شکست بود. هلهله راه اندختن حول دمکراسی غربی بعنوان ابزاری در دست مردم برای بوجود آوردن کوچکترین بهبودی در زندگی و دنیای سیاست به حدی پوچ بود که فقط چند روزی دوام آورد.

بن بست امریکا ومتحدینش در عراق توازن قوا در میان دول غربی و روسیه و چین را بهم خواهد زد. با نظم نوین جهانی قرار بود امریکا از طریق حمله به عراق و ایران و کرده شمالی، قلدری نظامی خود را تثبیت کند و رقبای دیگرش را از میدان به در کند. نظم نوین جهانی جواب امریکا به دنیای پس از شکست بلوک شرق و پایان جنگ سرد و دنیای دو قطبی شرق و غرب بود. دنیایی که دیگر هژمونی اقتصادی سیاسی و نظامی امریکا موضوعیتش را از دست داده بود و قدرتهای اقتصادی جدیدی مانند روسیه وچین در مقابل غرب و در راس آن امریکا ابراز قدرت میکردند. شکست جمهوریخواهان امریکا را در مقابل این سوال قرار میدهد که چکونه باید این هژمونی را اعمال کرد. با شکست امریکا در عراق و پس از آن در انتخابات هفت نوامبر باید شاهد تقابلهای جدیدی در بلوک غرب بود. این شکست سرآغاز جدالهای جدیدی در قدرتهای اقتصادی دنیا خواهد بود.

ایران پس از انتخابات هفت نوامبر امریکا

انتخابات در امریکا نه فقط بر موقعیت جمهوری اسلامی بلکه کل اوضاع ایران و اپوزیسیون نیز تاثیرات جدی داشته که بروزات اولیه آنرا را میشود به روشنی مشاهده کرد.

موقعیت جمهوری اسلامی پس از هفت نوامبر به سرعت تغییر کرد. نه فقط خطر حمله از جانب امریکا فعلا از دستور خارج شده است، بلکه ایران بعنوان یکی از مهمترین عناصر بازگردادن ثبات به عراق از طرف غرب به رسمیت شناخته شد. ما از همان ابتدا گفتیم که حمله به عراق نتیجه ای جز تقویت اسلام سیاسی و باز کردن دست تروریسم اسلامی در منطقه نخواهد داشت. در عراق در غیاب نیروئی که بتواند نفرت مردم از حمله و اشغال عراق را سازمان دهد نیروهای اسلامی پرچمدار و سازمان دهنده اعتراض مردم علیه اشغال شدند و اینبار مردم را نه فقط علیه اشغالگران بلکه علیه جان و مال و زندگی و امنیت همدیگر به میدان آوردند. امروز عراق شاهد جنگ فقط علیه نیروهای امریکا و متحدینش نیست. جنگی به وسعت تمام عراق و در خیابان و کوچه و خانه مردم در جریان است و جمهوری اسلامی یکی از مهمترین نیروها و قدرتهای این سناریو است. عملا برای جمهوری اسلامی عراق سنگری در دفاع از موجودیت خود و حفظ توازن قوا میان اسلام سیاسی و غرب است. شکست بوش اعلام پیروزی اسلام سیاسی در این جنگ بود.

این موقعیت اعتماد به نفس جمهوری اسلامی در سرکوب بیشتر مردم را بالا میبرد. اما تا جائیکه به مردم و رابطه شان با رژیم و جنبش سرنگونی برمیگردد با کم شدن خطر حمله امریکا فضای جنگی که جمهوری اسلامی تلاش میکرد بیشترین استفاده را از آن علیه مردم و برای سرکوب اعتراضات کند از بین رفته، در عین حال خطر حمله بطور واقعی هراس، سردرگمی و استیصال را در میان مردم بوجود آورده بود که به رفع آن اگر موقعیت از طرف مردم و نیروهای آزادیخواه تشخیص داده شود میتواند اوضاع را به سرعت به نفع مردم و جنبش سرنگونی تغییر دهد. دوره به شدت حساسی است، دوره ای که رژیم تلاش میکند تا با استفاده از سردرگمی مردم و نیروهای سیاسی فرصت تحرک و سازمان دادن را به مردم ندهد وبا سیاست پیشگیری از عروج اعتراضات به سرکوب وسیعی دست بزند. سیاستی که رژیم بطور عملی در پیش گرفته و نمونه هایی از آنرا میتوان دید. دستگیری مجدد فعالین کارگری، فشار بر فعالین جنبشهای اعتراضی، راه اندختن بساط اعدام و ترور فعالین دانشجوئی نمونه هایی از این سیاست عمومی تر رژیم است. در عین حال اگر مردم و نیروهای سیاسی بتوانند از آن بخوبی استفاده کنند میتوانند قدمهای جدی برای سرنگونی رژیم اسلامی بردارند و یکبار برای همیشه جامعه ایران را از شر حاکمیت سیاه مذهب و اسلام سیاسی خلاص کنند.

بررسی وضعیت اپوزیسیون در پرتو شکست بوش قابل تامل است.  راست پرو غرب وهمه نیروهائی که تمام امید خود را به دخالت سیاسی و نظامی امریکا بسته بود امروز از نظر ایدئولوژیک، سیاسی و افق خلع سلاح شده اند. طیفی که بدون حمایت امریکا هیچ، مطلقا هیچ، آلترناتیوی برای آینده ایران ندارند، با شکست سیاستهای فلدرمنشی بوش آچمز شده و عملا در بهترین حالت به نظاره گراوضاع تبدیل خواهد شد. باید در انتظار انشقاقهای دیگری در صفوف این بخش از اپوزیسیون بود همین امروز شاهد چراع سبز نشان داده بخشی از همین راست به جمهوری اسلامی با وساطت اکثریت هستیم.

جریانات قومی که اساسا در پرتو استراتژی فدالیسم قومی امریکا امکان ابراز وجود و تحرک را پیدا کرده بودند نیز با وضعیت بحرانی روبرو شده اند. شکست امریکا در عراق بن بست همه جریاناتی که نقطه امید خود را به بحرانی و نظامی شدن منطقه و ایران بسته بودند را بدنبال دارد.

نیروهائی که تا دیروز به یمن استرتژی امریکا قرار بود عرض اندام کنند و کنفرانس و سمینار و کنگره " ملل و اقوام" را زیر سایه پنتاگون برگزار میکردند امروز بی افق و بحران زده در انتظار پیدا کردن راه حل جدیدی برای ابراز وجود البته کماکان زیر سایه غرب و امریکا هستند.

امروز مردم بیش از هر زمان دیگری به پرچمی برای متحد شدن حول آن نیاز دارند. نیروهای راست پرو غرب و ناسیونالیستهای قومی، نیروهایی که ابراز وجود سیاسی شان را اساسا به یمن حضور امریکا و غرب  امتحان خودشان را پس داده اند. اگر نیروئی شانس ایفای نقش دارد کمونیسم، چپ آزادیخواه، چپ برابری طلب است. چپ و کمونیسمی که بتواند محمل قدرتمند شدن و متحد شدن مردم و محمل بهم بافتن اعتراضات مردم باشد. چپی که بتواند پیروزی مردم بر جمهوری اسلامی را تعریف کند و امکان اینکه افق یاس و استیصال و انتظار به مردم تحمیل شود را ندهد. چپی که نه فقط با سیاست و هوشیاری بلکه با قدرت خود پیروزی را تضمین کند، این شانس مجددی است برای چپ برای ایفای نقش و به انجام رساندن قطعی انقلاب و قیام مردمی که از بیست و هفت سال حاکمیت سیاه مذهب و سرمایه جانشان به لب رسیده. این فرصت را باید دریافت.

٢٣ نوامبر ٢٠٠٦