جنگ و گریز خیابانی میان جوانان محلات فقیر نشین و محروم در بیش از 20 شهر فرانسه، چهره دیگری از فرانسه را نشان میدهد. چهره واقعی فرانسه و همه اروپا! چهره جامعه ای که در آن فقر و محرومیت و راسیسم بیداد میکند. عصیان جوانان مهاجر در فرانسه نشان داد پشت ظاهر فریبنده "دمکراسی" و "دولت رفاه" و "تمدن غربی" واقعیت سیاه و تلخ سرمایه و تبغیض و فقر و بیکاری و راسیسم نشسته است.

شورشهای دو هفته اخیر در فرانسه عصیان مردم به تنگ آمده از فقر و بیکاری و محرومیت، از سیاست های راست گتوسازی و جداسازی و راسیسم دولتی و غیر دولتی در فرانسه است. عصیان مردمی که سیستم نژاد پرست و تبعیض آمیز، آنها را طرد و نسل اندر نسل مانند مردم فلسطین در خانه و شهر خودشان در گتوهای "خارجی نشین" محبوس و از بقیه مردم جدا میکند. مردمی که از تحقیر روزمره، از مهر "خارجی"، "غیراروپائی" خوردن، از تبعیض و محرومیتی که به خاطر رنگ و محل تولشان به آنها تحمیل شده، به تنگ آمده اند. جوانانی که متولد پاریس و لیون و مارسی هستند اما هیچگاه بعنوان شهروند برابر درفرانسه به رسمیت شناخته نشده اند. کسانی که بدون اینکه یک روز هم خارج از فرانسه زندگی کرده باشند، مارک مراکشی الاصل، الجزایری الاصل و ... غیر فرانسوی میخورند و به این خاطر به حاشیه جامعه پرتاب میشوند.

این بخش از جامعه فرانسه که مشابه اش در بقیه "جهان متمدن" در آلمان و سوئد و آمریکا هم وجود دارد، امروز جان به لبش رسید است، با عصیان کور به در و دیوار میکوبد و نفرتش از دنیای سیاهی که برایش درست کرده اند را بر فرق جامعه کوبیده است. این عصیان جوابی به سیاستهای راست، راسیسم، گتوسازی و محصولات سیاست نسبیت فرهنگی موجود در اروپا است. خشمی که مستاصل و بی هدف به همه چیز چنگ میزند و نه تنها دولت و پلیس، بلکه مدارس و اموال مردم را هم هدف خود قرار میدهد و به آتش میکشد. شورشهای اخیر در فرانسه اعتراض به دنیای سیاهی است که سرمایه برای بخش وسیعی از مردم از پاریس و نیویورک و لندن تا دهلی و تهران و کابل ساخته است.

این لحظاتی است که تجسم تمام عیار تقسیم جهان بر محور دو قطب فقر و ثروت در مقابل چشمان همگان قرار میگیرد. عصیان در پاریس باز هم نشان داد که از آفریقا تا آمریکا و اروپا و آسیا جهان نه بر محور دوقطب کاذب و دروغین "دمکراسی" و "جهان سوم" که بر قطب بندی دیگری، حول فقر و ثروت تقسیم شده است. هم سرنوشتی تلخ و دردناکی که محرومین همه جوامع سرمایه داری را، از تهران تا نیویورک و پاریس به هم وصل میکند، واقعیت انکار ناپذیر جهان غیر انسانی سرمایه است. هم سرنوشتی و هم منفعتی همه استثمارگران و مفت خوران سرمایه هم که از فقر و نداری اکثریت مردم جهان ثروتهای افسانه ای میاندوزند، روی دیگر این واقعیت است. مرز جهان فقر و ثروت از قلب نیویورک و پاریس و تهران و کابل میگذرد. جهانی که در آن فقر و محرومیت اکثریتی، اکثریتی که خالق همه مواهب زندگی است در یک طرف تلنبار میشود و ثروت و سرمایه اقلیتی مفت خور در سوی دیگر! جهانی که در آن کارگرش در تهران بدنبال دریافت دستمزد ناچیز اش باید راهپیمایی کند و بدود، در نیویورک روزهای بیکاری اش را در گوشه خیابانها و لابلای آشغالها بدنبال سرپناهی باشد، و در پاریس رسما توسط مقام دولتی "آشغال" لقب بگیرد.

در غیاب یک جنبش سوسیالیستی قوی، جنبشی که همسرنوشتی همه محرومان جامعه را نمایندگی کند، جنبشی که مسببین و بانیان این اوضاع را هدف قرار دهد، هر دارودسته قومی و مذهبی میتواند رنگ هویت کاذب خود را به این اعتراض بزند. اگر طبقه کارگر آگاه و سوسیالیست در راس این اعتراض قرار نگیرد، راسیسم دولتی، به این حرکت هم مثل همه جای دیگر رنگ ناسیونالیسم و مذهب میزند.

نباید اجازه داد جوانان معترض به فقر و راسیسم، کسانی که خود قربانی راسیسم و هویت کاذب ملی و مذهبی اند، باز هم قربانی دسته بندی های ملی و مذهبی شوند. نباید اجازه داد صفی که باید علیه فقر و محرومیت متحد و همبسته باشد را دوشقه کنند و تحت عنوان فرانسوی و مهاجر در مقابل هم قرار دهند. فقر و محرومیت درد مشترک همه اقشار و طبقات محروم است و صف معترضین به این وضعیت هویت ملی و مذهبی ندارد.

۱۱ نوامبر ۲۰۰۵