در آبان سال ١٣٥٧ ده نفر از شخصیتهای اصلی و جمع اولیه تشکیل دهنده سازمان زحمتکشان کردستان- کومله بعد از آزادی تعدادی از آنها به مدت ٣٧ روز دور هم جمع میشوند. این نشست، که از آن بعنوان اولین کنگره آن جریان نام برده میشود، اولین نشست وسیع کادرهای اصلی و اولیه کومله از بدو تاسیس آن (سال ۱۳۴۸) تا قیام ١٣٥٧ ایران است. صورتجلسه این نشست تحت عنوان "مباحث کنگره اول کومله" از طرف یکی از شرکت کنندگان در این اجلاس، ساعد وطندوست، و ملکه مصطفی سلطانی منتشر شده است.
متاسفانه انتشار این سند با کمپین اعتراضی "صاحبان" همان کومله روبرو شده است. اعتراض هایی که میتواند، حداقل برای مدتی کوتاه، روی اهمیت تاریخی این سند سایه بیندازد. اعتراض هایی که اگر جواب نگیرند میتوانند ذهن خواننده کنجکاو و کمونیستهایی که اهمیت خواندن این سند برایشان نه از دریچه تنگ موقعیت فردی شرکت کنندگان در این اجلاس بلکه از زاویه دست یافتن به تصویری واقعی از کومله از بدو تشکیل تا امروز مهم است، را به شدت مغشوش کنند.
در این نوشته به این اعتراض ها و "محکوم میکنم" ها و "سندیت ندارد" ها، "اصلا کنگره نبود" و سایر حتاکی ها و هیاهوی "صاحبان بلامنازع" این تاریخ، که گویا بر همه تاریخ کومله "حق آب و گل" دارند، میپردازیم. اما قبل از آن مهم است نگاهی کوتاه به خود سند و تصویری که از این جریان در آندوره میدهد، بیندازیم.
٤٧ سال از تشکیل سازمان زحمتکشان کردستان - کومله میگذرد و تا امروز تاریخ این سازمان قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران بطور مستند در دسترس قرار نگرفته است. تاریخ کومله قبل از کنگره دوم به دو دلیل با تاریخ مبارزه توده ای و رودررویی نظامی با جمهوری اسلامی، با تاریخ "جنبش مقاومت در کردستان" عجین شده است. اولا بدلیل اینکه این سازمان در این مبارزه توده ای در ابعاد اجتماعی و نظامی آن نقش ویژه و تعیین کننده ای داشته و با نقش بلامنازع خود در جنوب کردستان توانست توازن قوا در جامعه کردستان را به نفع چپ تغییر دهد و در ابعاد سراسری کردستان را به سنگر دفاع از انقلاب در مقابل بورژوازی تازه به قدرت رسیده تبدیل کند و ثانیا به این دلیل که اسنادی مکتوب از این سازمان، از دیدگاه هایش، از خط فکری اش، از جدالهای فکری و سیاسی آن و ..... در دسترس نیست. کومله قبل از کنگره سوم (١٣٤٨ تا ١٣٦١)، با دو کنگره و چندین کنفرانس، نه با استناد به اسناد مکتوب که اساسا با اتکا به روایات متفاوت و گاها متناقض، با راویانی که هر یک امروز در دنیای سیاست در گوشه ای ایستاده اند، شناخته شده است. کتاب "مباحث کنگره اول کومله"، که اخیرا منتشر شده است، شاید یکی از مهمترین اسنادی است که تصویری واقعی از کومله، با تمام نقاط قدرت و ضعف اش، قبل از کنگره دوم این سازمان بدست میدهد. این سند و چنین اسنادی میتوانند پروسه تبدیل کومله از محفلی از انقلابیون چپ مائوئیست در کردستان به یکی از پایه های تشکیل حزب کمونیست ایران را نشان دهند.
کنگره اول کومله در متن تحولات انقلابی سال ٥٧ برگزار شده است. دوره ای که طبقه کارگر ایران به صحنه آمد و مهر خود را بر کل تحولات آن دوره زد. "مباحث کنگره اول کومه له" تصویر واقعی کومله آن دوره و مشغله هایش را در مقابل خواننده میگذارد. کومله ای که در دل تحولات سال ٥٧ هنوز محور فعالیت اش روستا است. کومله ای که جامعه ایران در آستانه انقلاب ٥٧ را نیمه فئودال نیمه مستعمره میداند و هنوز طرفدار انقلاب چین و تزهای مائو است.
مهمترین وظیفه ای که کنگره اول کومله ظاهرا بعهده دارد تلاش بخشی از جمع تشکیل دهنده و هسته اصلی کومله، که تعدادی از آنها پس از سالها زندانی کشیدن چند ماهی است آزاد شده اند، برای انسجام بخشیدن به خود، آماده کردن خود برای ایفای نقش در تحولات سیاسی پیش رو و انقلاب در جریان در ایران است. ظاهرا استارت تلاش برای پیدا کردن جواب و جمعبندی از فعالیت و وضعیت "تشکیلات" پس از یکدوره از هم گسیختگی سیاسی، بی برنامگی، فاصله گرفتن های شخصی و ... در این کنگره زده میشود. فواد مصطفی سلطانی شخصیت و چهره اصلی است که تلاش میکند دلایل "انفعال" در درون و بیرون زندان را پیدا کند، آنرا جمعبندی کند و راهی برای پیشرفت "تشکیلات" پیدا کند. جمعبندی از فعالیت تشکیلات که بخش اصلی وقت این نشست ٣٧ روزه به آن اختصاص داده شده به ارزیابی از فعالیت یا انفعال افراد، انتقاد و انتقاد از خود اخلاقی به شیوه مذهبی، خودزنی، روانکاوی خود و دیگران، تزکیه ایدئولوژیک و دخالت در شخصی ترین ابعاد زندگی شرکت کنندگان و حتی کسانی که در کنگره نیستند محدود میشود. ارزیابی و انتقاداتی که مانند همه چپ آندوره متکی به سنت "مبارزه با لیبرالیسم مائو" و "انتقاد و انتقاد از خود" حاکم بر این چپ، به خودزنی، نقد ایدئولوژیک و .... است.
"مبارزه ایدئولوژیک" برای این چپ، که نه تنها از دل جنبش اعتراضی طبقه کارگر علیه بورژوازی بیرون نیامده بود و به آن نامربوط بود بلکه حتی آنرا برسمیت نمیشناخت، جایگاه ویژه ای داشت. چپ ملی که اساسا جنبش روشنفکران ناراضی جامعه، روشنفکران ضد امپریالیست منتقد وابستگی به امپریالیسم و عاشق تولید ملی بود. برای این چپ "مبارزه ایدئولوژیک" در قالب "انتقاد و انتقاد از خود" یکی از مهمترین ابزار "انقلابی شدن" و "زدودن بقایای اخلاقیات و روحیات خرده بورژوایی" و تزکیه ایدئولوژیک و محک صداقت و شرافتمندی اخلاقی اش بود.
اگر در سنت چریکی کوهنوردی ابزار مهمی در "زدودن اخلاقیات خرده بورژوایی"، "انقلابی راسخ شدن"، "مقاوم شدن" و ... بود، در جریانات مائوئیستی "انتقاد و انتقاد از خود" برای "زدودن روحیات لیبرالی خرده بورژوایی" بعنوان مهمترین ابزار کمونیست، انقلابی و خلقی شدن سنتی جا افتاده بود. "تزکیه نفس" و "انقلاب فرهنگی درونی"، "تغییر از درون"، "مبارزه علیه لیبرالیسم" نقش تعیین کننده ای در سیستم فکری این چپ بازی میکرد. یکی با کوهنوردی و حمل کوله پشتی پر از سنگ اینکار را میکرد و دیگری با شمشیر "انتقاد و انتقاد از خود". در سنت چریکی اگر بحث و تلاش برای اصلاح ایدئولوژیک دیگران بی نتیجه میماند اسلحه کشیدن به روی کسی که "ضد انقلاب" و "ضد خلق" شمرده میشد مجاز بود و در سنت چپ مائوئیست طرد و نهایتا اخراج و تصفیه تشکیلاتی.
زمانیکه بخش ارزیابی از تشکیلات و پیدا کردن دلایل "انفعال" و از هم گسیختگی سیاسی و سازمانی در این سند را میخوانید سنتی جا افتاده در چپ آندوره را در زمخت ترین شکل آن مشاهده میکنید. شرکت کنندگان در این اجلاس نعل به نعل "علیه لیبرالیسم" مائو را پیاده میکنند. طبق "تزهای" علیه لیبرالیسم مائو یکی از وظایف همه "کمونيستهای وفادار، صادق، فعال و شرافتمند" در "جبهه مبارزه ایدئولوژیک" مبارزه عليه "گرايش های ليبرالی برخی از افراد" و "به راه راست هدايت کردن" آنها است. این سنت غالب بر چپ ایران بود که کومله نه فقط از آن مبرا نبود که ورژن به شدت عقب مانده، اخلاقی و دهقانی آن بود. هرچه این "انتقاد و انتقاد از خود" اخلاقی تر، شخصی و خرد تر و عقب مانده تر بود، "منتقد" انقلابی تر، رادیکالتر و کمونیست تر بود. "نقدهایی" که فقط در فرقه های مذهبی و ایدئولوژیک قابل فهم و قابل اجرا است. سنتی که ربطی به "بیرحمی"، "بد طینتی" و "دیکتاتور" بودن شرکت کنندگان، که همگی به ترتیب مراسم خودزنی را اجرا میکنند و تلاش میکنند به اندازه دیگران نسبت به خود "قاطع" باشند، ندارد.
اگر بخش "انتقاد و انتقاد از خود" تعلق کومله به سنت مائوئیستی "علیه لیبرالیسم" و "انتقاد و انتقاد از خود" را نشان میدهد، بخش بحثهای سیاسی، تحلیل از وضعیت کردستان، "تحلیل طبقاتی" این جامعه، تحلیل از اصلاحات ارضی و نقش آن در جامعه، جایگاه طبقه کارگر در سیستم فکری، سیاست و پراتیک این جمع تعلق تئوریک این جریان به چپ پوپولیست، مائوئیست بازهم شاخه دهقانی و عقب مانده آنرا نشان میدهد. مستقل از اینکه نتیجه سیاسی این اجلاس چه بود، که قطعا باید به آن پراخت، اما بحثهایی که در این اجلاس در مورد نقش کلیدی دهقانان در انقلاب، نقش مترقی بورژوازی ملی در کردستان، نقش حاشیه ای طبقه کارگر در سیستم فکری و سیاست این جریان، ارتجاعی خواندن اصلاحات ارضی، علیرغم رشد مناسبات سرمایه داری و پرولتاریای صنعتی، بدلیل اینکه دهقان بی زمین شده و "رشد نیروهای مولده را متوقف و منحط کرده"، و ....میشود، همگی بنیه سیاسی، تئوریک این جریان را نشان میدهد. نشان میدهد کومله آن زمان از نظر تئوری مارکسیسم فقیرتر و حتی راست تر از سایر جریانات چپ مانند رزمندگان و پیکار بود.
این صورتجلسات اما در عین حال شم بالایی از تشخیص مکانیزمهای مبارزه اجتماعی، تغییر توازن قوا، نقش کردستان در مبارزه طبقاتی و در دفاع از انقلاب را حداقل از جانب فواد، علیرغم هر کج و معوجی تئوریکی که دارد، نشان میدهد. ظرفیتی که روی فقر تئوریک و راست بودن آن از نظر تئوریک، چنان سایه ای می اندازد که آنرا به نیرویی جدی در مبارزات شهری در کردستان و به قطبی رادیکال و قوی در تقابل با بورژوازی تازه به قدرت رسیده در ایران تبدیل میکند. یک نکته در این اسناد برجسته است و آن دیدن و اتکا این جریان و در اصل فواد به مکانیزم اجتماعی قوی شدن، قدرت گرفتن و رهبری در ابعاد اجتماعی برای جابجایی نیرو و قدرت است. خصوصیت و ویژگی که اولا کومله را به جریانی توده ای و اجتماعی در کردستان تبدیل کرد و ثانیا بعدها کومله را از نابودی نجات داد.
این سند و چنین اسنادی را، که امیدواریم حزب کمونیست ایران بالاخره آنها را در دسترس همگان قرار دهد، باید خواند تا متوجه شد چرا و در چه پروسه ای و تحت چه جدالهای سیاسی و تئوریکی کومله ای که در کنگره اول خود طرفدار تز تصرف شهرها از طریق دهات است و پرولتاریای صنعتی جایگاهی در تئوری، سیاست و پراتیک اش ندارد در کنگره دوم به این امر میرسد که یکی از انتقادهای وارده به این سازمان "نادیده گرفتن پرولتاریای صنعتی و ترجیح دادن فعالیت در میان کارگران عقب مانده و حتی دهقانان به جای آن" است. (جزوه قطعنامه های کنگره دوم کومله)
و یا چه مباحثی و چه جریاناتی روی کومله تاثیر گذاشتند که کومله ای که در کنگره اول طرفدار بورژوازی ملی در صف خلق است، در کنگره دوم خود به نقد این نظرات میرسد و تقسیم سرمایه داری به سرمایه داری بد (وابسته) و خوب (ملی و غیر وابسته) را انحرافی ارزیابی میکند و آنرا به نقد میکشد؟ و مینویسند: "ایران یک جامعه سرمایه داری است. نیروی کار وسیعا به کالا تبدیل شده و بهرکشی از آن شکل اصلی استثمار را تشکیل میدهد." اینکه "تضاد اصلی در جامعه تضاد کار و سرمایه است"، اینکه "ایران یک کشور سرمایه داری تحت سلطه و حوزه تولید فوق سود امپریالیستی است"، اینکه "ادامه و حفظ این مناسبات و تحمیل این شرایط استثمار وحشیانه نیازمند وجود دستگاه دیکتاتوری و سرکوب میباشد. یعنی روبنای سیاسی متناسب با زیربنای اقتصادی ایران، دیکتاتوری و بهر رو ارتجاعی است." (جزوه قطعنامه های کنگره دوم کومله)
و چرا کومله ای که بطور جدی تحت فشار کل چپ ایران بود که کردستان و مقاومت در آنجا را فقط باید حول رفع ستم ملی سازمان داد و کومله باید سازمانی محلی، کردی و ناسیونالیستی از نوع چپ آن باقی بماند، در کنگره دوم خود بر ضرورت تشکیل حزب کمونیست ایران بعنوان صف مستقل طبقه کارگر، و مهمتر بر ضرورت برنامه بعنوان پیش شرط تشکیل حزب (امری که فقط اتحاد مبارزا کمونیست روی آن تاکید داشت)، تاکید میکند.
برخلاف هیاهوی متعرضین که چرا اسناد جلسه ای که مباحث سیاسی آن بشدت نازل و سطحی و غیرمارکسیستی است را منتشر کرده اید، این سند علاوه بر مائوئیسم حاکم بر کومله همزمان ظرفیت رهبری وقت کومله در نقد نظرات خود، در قبول نظرات مارکسیستی، جسارتشان در پیوستن به مارکسیسم انقلابی و تشکیل حزب کمونیست ایران، علیرغم تمام فشارهای گرایش ناسیونالیستی در درون خود کومله، اتحادیه میهنی و بقایای چپ علیه تشکیل حزب کمونیست ایران، را نشان میدهد.
کمپین معترضین به تاریخ مستند
تقریبا تمام کسانیکه در این اجلاس شرکت داشته اند علیه انتشار این سند و نیات "شر" ناشر و ناشرین دست به قلم برده اند. "محکوم میکنم"، "سندیت ندارد"، "ناروا است"، "اصلا این کنگره نیست"، "من قبول ندارم"، "چرا اجازه نگرفتید"، "توطئه ای در کار است"، "تصویر غیر واقعی از کومله و شخصیتهای آن"، "خیانت به خون جانباختگان و به خون خفتگان"، "مستاصل" و "نوستالژیک" بودن ناشر، محترم ترین الفاظی است که علیه ناشرین این سند، و به ویژه ساعد وطندوست، بکار رفته است.
جالب این است که تک تک "معترضین" به انتشار این اسناد بعنوان "سازندگان این تاریخ" و "مالکین بلامنازع آن" هریک روایت خود از این تاریخ را نوشته اند یا در مورد آن حرف زده اند. علاوه بر آن علیه روایتهای همدیگر هم مفصل نوشته و گفته اند. اعتراض مشترک اینها، با تمام اختلافات سیاسی که امروز دارند و یکی خود را از روز اول مارکسیست انقلابی و هم خط منصور حکمت جا میزند و دیگری از روز اول مخالف منصور حکمت، یکی ناسیونالیست دو آشته و دیگری کمونیست دو آتشه، فقط یک دلیل میتواند داشته باشد؛ اینکه این اسناد پوچی روایات دلبخواهی تک تک آنها، حق به جانب بودن همیشگی خود یا سازمان شان، کل قهرمان سازی ها و شیطان سازی هایی که اینها در روایات شان از این تاریخ و کومه له به خورد جامعه داده اند را برملا میکند. "این کتاب سندیت ندارد" فرمول مشترک همگی معترضین مستقل از خط سیاسی امروزشان است.
شرکت کنندگان در این کنگره که برای خود حق آب و گل و حقوق ویژه ای قائلند اعتراض میکنند که چرا با ما مشورت نشد، چرا از ما اجازه گرفته نشد. "معترضین" قاعدتا باید بهتر از هر کسی بدانند که اسناد رسمی احزاب، سازمانها، دولتها و... ملک شخصی کسی نیست و هیچ حزبی، سازمانی یا دولتی برای انتشار اسنادش از شرکت کنندگان در تک تک اجلاسهای آن اجازه نمیگیرد. آخر هرچه باشد تک تک شان بیش از ٤٠ سال است مبارزه سیاسی و حزبی کرده اند.
اما مهمتر از آن تعدادی از همین "معترضین" دو آتشه هر چند وقت یکبار، بنا به اقتضای زمانه و اینکه قرار است علیه چه جریانی و یا شخصی "افشاگری" کنند، سند یا اسنادی که به هر دلیلی در اختیارشان است را بدون مشورت با کسی رو میکنند. ظاهرا حق استفاده از اسناد حزبی، آنهم بنا به مصالح فردی، علنی کردن قطره چکانی اسناد کومله و حزب کمونیست ایران، فقط در انحصار ایشان است!
میگویند سندیت ندارد چون از کردی به فارسی ترجمه شده، تند نویسی شده و معلوم نیست چقدر دقیق است. یکی نیست به این دوستان بگوید آخر قاعدتا تعدادی آدم تحصیلکرده و لیسانسه که به نوبت منشی جلسه بودید نباید فارسی تان تا این حد بد بوده باشد که مهمترین نکات را از قلم انداخته باشید و مثلا به جای "کارگر" بنویسید "دهقان" و یا به جای "تمرکز کار در مراکز صنعتی" بنویسید "تمرکز کار در دهات"!
از نظر "معترضین" این صورتجلسه سندیت ندارد چون آنها آنرا تائید نکرده اند، اما دفترچه خاطرات و روایتهای من درآوردی از این تاریخ و نه فقط این تاریخ که تاریخ کمونیسم در ایران، تغییر تاریخ کومله و حزب کمونیست به تاریخ زندگی سیاسی خود، شجاعتها و قهرمانی های فردی خود، شیطان سازی های دلبخواهی از رفقای دیروز و مخالفین سیاسی امروزشان و ... سندیت دارد. شعبده بازی از این عیان تر؟
میگویند انتشار اسناد نشان از نوستالژی و استیصال ناشر دارد. ارزیابی ناشر از این اسناد جایگاه چندانی در ارزیابی از خود این سند ندارد. اما "مستاصل" و "نوستالژیک" خواندن ناشر آنهم از طرف دوستان محترمی که بخش اعظم وقت مفید خود را به نوشتن داستانها و خاطرات فردی شان اختصاص میدهند که مملو از حسرت از دوران سپری شده و پرافتخار زندگی شان است، شوخی بیمزه ای بیش نیست.
آزار دهنده ترین، عقب مانده ترین و جهان سومی ترین حربه ای که "معترضین" ما بکار میبرند تحریک احساسات و قایم شدن پشت دفاع از "حق جانباختگان" و "به خون خفتگان" (طیب، محمد حسین کریمی و فواد) است. پشت "خون جانباختگان" قایم میشوند. تحریک احساسات میکنند که "نگران حرمت رفقای جان باخته" شان و بخصوص"شکستن شخصیت" فواد، بعنوان شخصیتی که در این اجلاسها نقش جدی داشته است، هستند.
تا جائیکه به فواد و تصویراز او برمیگردد، با مطالعه این سند شما متوجه مائوئیست بودن این جمع در همه ابعاد آن و بخصوص فواد میشوید. اما مهمتر از آن، از این سند متوجه اتوریته فواد در این جمع و نقش منحصر بفرد او در تلاش برای پیدا کردن دلیل از هم گسیختگی و "انفعال" جمع، تلاش برای پیدا کردن راه برون رفت از این وضعیت میشوید. در کنار تحلیل های غیرمارکسیستی از جامعه ایران، قدرت تشخیص و شم سیاسی تیز او را در دیدن روند اوضاع، حتی اگر قادر نیست تبیین مارکسیستی از آن بدست بدهد، در تشخیص اوضاع امروز و آینده، میتوان دید. تشخیص اینکه انقلاب با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی به پایان نمیرسد و تقابل های طبقاتی بعد از سرنگونی شاه حادتر خواهند شد، اینکه خمینی پس از بقدرت رسیدن با اپوزیسیونی قوی روبرو خواهد شد، تشخیص اینکه مسئله مردم، زحمتکشان، حل نشده باقی خواهد ماند، اینکه با سیر رو به رشد اعتراضات و مبارزه مسلحانه در شهر و روستا علیه جمهوری اسلامی روبرو خواهیم شد، دیدن و تشخیص ناتوانی بورژوازی و خرده بورژوازی در رهبری این اعتراضات و ضرورت شرکت فعال در این مبارزات، سازمان دادن آن و بدست گرفتن رهبری آن، تشخیص ضرورت ارتباط و همکاری با نیروهای چپ در خارج از کردستان و توضیح اینکه "بعدها کردستان ميتواند پايگاهی برای مبارزه صريحتر طبقاتی در ايران باشد" به آنها همه و همه وجوه دیگری از فواد را نشان میدهد. آنهم درست در دوره ای که بخش اعظم چپ پوپولیست ایران خمینی و جمهوری اسلامی به قدرت نرسیده را در "جبهه خلق" و "ضدامپریالیست" ارزیابی میکرد و در فکر چگونگی حمایت از آن بود. البته "معترضین" ما به این مولفه ها، که برای کمونیستی که عطش شناختن یک رگه معین از چپ و کمونیسم در ایران را دارد شعف انگیز است، علاقه ای ندارند و با شمشیر زنگ زده "دفاع از خون جانباختگان و حرمت آنها" به جنگ تاریخ واقعی کومله میروند.
"معترضین" ما پشت دفاع از حرمت "رفقای جانباخته" قایم میشوند تا از گذشته خود فرار کنند. معضل اصلی شان این است که با دیدن نقش فواد، با تمام اخلاقیگری اش، بعنوان رهبر فکری، سیاسی و عملی این جمع، با خواندن بحثهای سیاسی سطحی و غیر مارکسیستی، با دیدن شرکت فعال همگی شان در مراسم تزکیه نفس و ..... تصویر قهرمان و "رهبران همیشه حق به جانب" و "همیشه کمونیست" از آنها شکسته میشود. اینها نگران تناقض این صورتجلسه با لاف زنی های شان در مورد نقش ویژه خود در تاریخ اند.
امروز شاخه های مختلف کومله که همگی خود را وارث "کومه له اصیل" معرفی میکنند، از طرفی از کومله قبل از کنگره دوم چنان قدوسیتی ساخته اند که نمیتوان حتی در مورد آن حرف زد و از طرف دیگر هر شاخه ای بنا به تعلق جنبشی خود تصویر از بدو تولد مارکسیست بودن یا ناسیونالیست بودن کومله را میدهد. هر شاخه ای برای توجیه حقانیت امروز خود در مقابل دیگری تصویری جعلی و ساختگی از کومله دیروز بدست میدهد. کتاب "مباحث کنگره اول کومله" نه تنها این قدوسیت کاذب کومه له آن زمان را میشکند که غیر مستند و دلبخواهی بودن تاریخ سازی های شاخه های مختلف کومله را نیز برملا میکند. نگرانی مشترک رهبری شاخه های مختلف کومله به انتشار این اسناد از این "بی آبرویی" است.
برای آن تعدادی از این "معترضین" که از موضعی ظاهرا چپ کومله را مورد نقد قرار میدهند، ظاهرا هر "نقدی" تا زمانیکه در آن از کومله و رهبری آن بعنوان شخص سوم نام برد، مجاز است و بخشا خودشان به کرات گذشته کومله را بی هیچ امتیازی به نقد کشیده اند. در روایات "تاریخی خود" از کومله قبل از تشکیل حزب کمونیست بعنوان سازمانی عقب مانده، پوپولیست، مائوئیست، با گرایشات ناسیونالیستی و.... نام برده اند، کومله را سازمانی که حتی یک سند جدی و یک نویسنده نداشته، جدال تئوریک نکرده، متکی به "پچ پچ" های محفلی و "انتقاد از خودهای کذایی" بود، محفلی که روابط خشن و فرقه ای محفلی داشت و بی اعتمادی و تحقیر و ارعاب مخالفین و تفتیش عقاید و شکنجه روانی در آن باب بود، نام برده اند.
ظاهرا میشود کومله را بعنوان سازمانی که رهبری آن سالها دست به قلم نبرده و در روستاها مشغول درو کردن علف و یونجه و "خدمت به خلق" بوده تحقیر کرد و یک کلام در مورد اینکه "نقاد بیرحم" ما خود عضوی از همین رهبری "عقب مانده"، "پچ پچ کن" و "یونجه درو کن" بوده، نگفت. میشود رهبری کومله قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران را تحقیر آمیز بعنوان "دنباله روعقب مانده ترین و مذھبی ترین و منفعت طلب ترین ذھنیت توده ھا" معرفی کرد و به روی خود نیاورد که ایشان هم عضو همین رهبری بوده. میشود به جای ارزیابی سیاسی، منصفانه و ابژکتیو از نقش کومله در مبارزه طبقاتی و جنبش کمونیستی، به جای نقد سیاسی دیروز و امروز کومله، روی همه دستاوردهای این جریان خط کشید، اما وقت خودش مدال افتخار عضویت در رهبری همین کومله که یک جنبش عظیم اجتماعی و مسلحانه را علیه جمهوری اسلامی سازمان داد و رهبری کرد، کومله ای که سازمان کردستان حزب کمونیست ایران بود، را به سینه زد و به رخ کشید و اعتبار کومله کمونیست را به اعتبار شخصی خود تبدیل کرد.
دوستان محترم! نمیشود در افتخارات کومله سهیم بود و در نقاط ضعفش کلی بافی کرد و خود را به کوچه علی چپ زد و زمانیکه یکی از صورتجلسات همین رهبری منتشر میشود فریاد "حرمت رفقای جانباخته را بر باد ندهید" را سر داد. باور کنید کارتان رقت آور است.
"معترضین" میگویند این همه تصویر کومله ای اجتماعی با همه قهرمانی ها و فداکاریهای آن نیست و این کتاب حرمت و نقش کومله و شخصیتها و رهبران آنرا خدشه دار میکند. قطعا هیچ سندی به تنهایی بازگو کننده همه واقعیات در مورد یک سازمان و حزبی نیست. اولا این تنها سند واقعی و غیر ساختگی از کومه له قبل از انقلاب ٥٧ است و ثانیا اسناد بعد از این کنگره که سیر تحولات بزرگ در کومه له را نشان میدهد، موجود است و همه اینها تصویر روشنتری از کومله بخصوص بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران بدست میدهد. مهمتر از آن هر تاریخ نگار منصفی و بخصوص کمونیستهایی که مشتاق مطالعه تاریخ و پروسه شکلگیری جنبش شان هستند از مجموعه این اسناد، از نقش ابژکتیو کومله در مبارزه طبقاتی در کردستان و ایران تصویری عمومی از کومله، رهبری آن در دوره های مختلف، از جدالهای فکری و گرایشات مختلف در کومله بدست خواهد آورد. همانطور که هیچ کمونیستی تصویر از بوخارین و نقش او در حزب بلشویک و انقلاب اکتبر و پس از آنرا از کتاب محاکمات بوخارین و خودزنی و "اعترافات" او علیه خودش، نمیگیرد، هیچ کمونیستی تصویرش از کومله را صرفا از این سند نمیگیرد. این سند گوشه ای و جنبه ای مهم از تاریخ کومله، که همیشه در هاله ای از ابهام و تقدس نگاه داشته شده است، را نشان میدهد. این سند به مشتاقان این تاریخ و هر کمونیستی امکان میدهد که مستقل از روایات امروز راویان مختلف، مستقل از تاریخسازی های غیر واقعی و مستقل از ادعاهای امروز رهبران وقت کومه له، واقعیت کومله آن دوره را بشناسد و تصویر مستقیم و واقعی تری از آن بدست بیاورد.
"معترضین" ما بهتر است به جای اعتراض به انتشار اسناد تاریخی سازمانی که دوره ای افتخار عضویت در رهبری اش را داشته اند، و نق زدن از اینکه این سند را باید در متن اجتماعی و جنبشی آن قرار داد، آستین بالا بزنند و این کنگره را در متن اوضاع اجتماعی خود قرار دهند، بعنوان "صاحبان آن تاریخ" و نه شخص ثالث آنرا نقد کنند، پیشرفت و سیر تغییر در کومه له از کنگره اول تا دوم را توضیح دهند، بنویسند که چگونه سیستم فکری و سیاسی کومله کنگره اول را مورد نقد قرار دادند، جدالهای فکری و سیاسی آنرا توضیح دهند و مهمتر از همه تمام اسناد دیگری که که کل این پروسه پر از ابهام را در دسترس همگان قرار دهند.
اسنادی چون "مباحث کنگره اول کومله" را باید خواند تا متوجه همه ابعاد موجودیت و هویت کومله شد. کومله ای را دید که انقلاب مدنظرش بر دوش دهقانان و با محاصره شهرها از طریق روستا متحقق میشد. کومله ای که از نظر فرهنگی با تقدیس عقب ماندگی و با تقدیس فرهنگ روستای، عقب مانده و مذهبی به عنوان احترام به باور "توده ها" خود نه تنها از نظر سیاسی که از نظر فرهنگی هم جناح راست چپ ایران بود. و همزمان دید که همین کومله در همان کنگره اول خود، چشم به قدرت دوخته بود و بر اهرمهای گرفتن قدرت و قوی شدن انگشت میگذاشت و تلاش میکرد راهی برای تقویت جریان خود پیدا کند. شاید این خمیر مایه رهبری وقت کومله است که باعث میشود در فاصله دو کنگره اول تا دوم بین اتحادیه میهنی و مارکسیسم انقلابی دومی را انتخاب کند، به نقد باورهای خود بپردازد، به مارکسیسم انقلابی بپیوندد و نهایتا یک پای اصلی تشکیل حزب کمونیست ایران شود. کسانی که در کنگره اول ایران جریان شرکت داشتند همراه طیفی دیگر از شخصیتهای اصلی تاریخ کومله، مستقل از اینکه امروز از نظر سیاسی کجا ایستاده اند، در پراتیک اجتماعی و تحولات سیاسی آن دوره نقش برجسته ای داشتند. اعتراض به انتشار اسناد کومله بعد از نزدیک به ٤ دهه صرفا از دریچه حقیر حسابگری های سازمانی یا فردی فقط دنیای حقیر "معترضین" را نشان میدهد.
نقدی متفاوت!
در میان همه اعتراض ها و "محکوم میکنم" ها و حتاکی ها و .... انصافا نقد ابراهیم علیزاده از جنس دیگری است. نگرانی علیزاده برعکس سایر شرکت کنندگان در این اجلاس شخصی نیست، سیاسی است. علیزاده برخلاف سایر "معترضین"، که نگران تصویر دیروز و امروز خود هستند، اساسا نگران شکستن تصویر کومله رادیکال و انقلابی، نگران شکستن تصویر "کومله از روز اول مارکسیست" که "میتوانست با یک تغییر نام و کمی تغییر آرایش به تنهایی تشکیل حزب کمونیست ایران را اعلام کند"، است. علیزاده برعکس بقیه "معترضین خشمگین" امری سیاسی دارد.
علیزاده با تشبیه بیمورد این صورتجلسه با "تاریخ حزب بلشویک" که اتفاقا روایت رسمی رهبری وقت حزب بلشویک، استالین، از تاریخ حزب بلشویک است، انشتار این سند را "کاری ناروا" که نه در خدمت روشن کردن تاریخ واقعی کومه له، بلکه عملا در خدمت مخالفان این جریان، ارزیابی میکند. علیزاده برخلاف بقیه حقیقت را میگوید. او نگران شکستن تصویر و روایت رسمی است که رهبری امروز کومله از تاریخ این سازمان میدهد و البته نام آنرا "تاریخ واقعی کومله" میگذارد. اتفاقا این سند و اسناد دیگری که متاسفانه در آرشیو حزب کمونیست ایران و کومله خاک میخورد، تصویری واقعی از تاریخ کومله با همه نقاط درخشان و ضعف آن به طبقه کارگر و کمونیستها میدهد. اسنادی که متاسفانه ابراهیم علیزاده و رهبری کومه له امروز آنرا در دسترس کمونیستها قرار نمیدهند.
در دنیایی که صاحبان اسناد این تاریخ، آنها را مخفی میکنند و فقط زمانی حاضر به علنی کردن گوشه ها و منتخبی از این اسناد میشوند که قرار است با سازمان یا فردی تسویه حساب کنند، روی رفقای دیروزشان را کم کنند و اعتباری به دیروز و امروز خود بدهند. در دوره ای که روایت های دلبخواهی با قهرمان ها، ناقهرمان ها و شیطان های ساختگی به جای تاریخ مستند را تحویل ما میدهند، انتشار این سند تصویری واقعی از این سازمان و رهبران آندوره آن، با تمام نقاط قدرت و ضعف شان، بدست میدهد. بدون چنین اسنادی نقش ویژه و منحصر بفرد کومله در کردستان، منشاء سیاستها و تاکتیکهای این سازمان برای سازمان دادن حرکتی عظیم و اجتماعی در مقابل سرکوب انقلاب، تبدیل کردستان از منطقه ای که فاصله ای جدی از قیام ٥٧ داشت به پایگاه انقلاب و ..... ممکن نیست. بدون چنین اسنادی سوالات بی جوابی مانند اینکه چه چیزی کومله را از سایر چپ سنتی و پوپولیست در ایران جدا میکرد؟ چگونه سازمانی با این درجه از فقر تئوریک، مائوئیست به معنای کامل و دهقانی آن، سرنوشت متفاوتی از سایر سازمانهای چپ در ایران که به تدریج مضمحل شدند پیدا کرد؟ چگونه کومله کنگره اول که از اتحادیه میهنی تقلید میکرد و آنرا متحد خود میدانست، جریانی که عقب ماندگی فرهنگی، فرهنگ مرد سالار و مذهبی را به عنوان باور توده ها تقدیس میکرد و بر سر زنان حتی زمانی که به صفوف آن پیوستند روسری میکرد به جریانی پیشرو و کمونیست که برای اولین بار زنان را مسلح کرد و از برابری زن و مرد و از فرهنگ مدرن و شهری دفاع کرد تبدیل شد؟ چرا سازمانهای چپ شهری تر، با پایه کارگری مانند پیکار و رزمندگان به بن بست رسیدند اما کومله توانست با پیوستن خود به مارکسیسم انقلابی نجات پیدا کند؟ طی چه پروسه ای، در کدام جدالهای فکری، سیاسی، تئوریک، سبک کاری و .... مائوئیسم حاکم بر کومله شکست خورد و مارکسیسم انقلابی دست بالا پیدا کرد؟ نقش مارکسیسم انقلابی در نجات کومله از تبدیل شدن به جناح چپ اتحادیه میهنی چه بود؟ چرا کنگره دوم کومله (که اسناد آن کماکان در دسترس نیست) بعنوان نقطه تعیین کننده ای در چرخش به مارکسیسم این سازمان ممکن شد؟ و سوالات متعدد دیگری از این نوع میتواند جواب بگیرد. جواب همه این چرا ها فقط و فقط با اتکا به اسناد میتوانند جواب بگیرند. بدون اسناد و مستندات جنگ دوم امروز تصویر هالیودی از قهرمانان امریکائی و نقش هفت مرد خبیث در شکست فاشسیم به جای تاریخ جنگ دوم در مدارس تدریس میشد. بلایی که امروز بر سر تاریخ کومله، تاریخی که راویان مختلف آن بنا به مصالح سیاسی یا فردی امروزشان بدست داده و میدهند، آمده است.
این سند و مجموعه مباحث قبل از کنگره دوم کومله بر سر تحلیل طبقاتی از جامعه ایران و تقابل دو دیدگاه طرفدار تز نیمه فئودال- نیمه مستعمره با طرفداران تز سرمایه داری وابسته، مباحثی که بر سر وظایف کومله در این سازمان در جریان بود، پروسه جدالهای فکری در رهبری کومله و انتقاد آن از مائوئیسم غالب بر کومله، پروسه گردش به چپ کومله و نزدیکی با اتحاد مبارزان کمونیست، و بالاخره قبول برنامه حزب را با استناد به فاکتهای واقعی نشان میدهد. فاکتهایی که روایت های موجود منجمله روایت علیزاده را زیر سوال میبرد و بی اعتبار میکند.
چنین اسنادی نشان میدهد که برخلاف روایت علیزاده صرف "صداقت و صمیمت این انسانهایی که پاک باخته به کمونیسم عشق میورزیدند" برای مارکسیست و کمونیست بودن کافی نیست.
نگرانی علیزاده از این است که چنین اسنادی پوچی این ادعا که "به نطر من کومه له میتوانست به تنهایی حزب کمونیست ایران را تشکیل بدهد. بدون اتحاد با هیچ سازمانی. ..... همین کومه له هم میتوانست، از نظر تحلیل میگویم واقعیت جور دیگری پیش رفت، حزب کمونیست ایران باشد. فقط یک تغییر نام و تغییر آرایش تشکیلاتی و جواب دادن به ملزومات کیفیت جدیدی که میبایستی متحقق شود، لازم بود." را نشان دهد.
این اسناد بیربطی ارزشگذاری علیزاده از تلاشهای "مرتضی راوندی"، "م سوداگر" و همه دانشمندان صد سال گذشته ایران و جهان به تاریخ واقعی حزب کمونیست ایران و کومله را نشان میدهد. چنین اسنادی تلاش علیزاده در مخدوش کردن تاریخ واقعی کومله و بخصوص حذف یک گرایش و سازمان معین که نقش تعیین کننده و سرنوشت سازی در تاریخ حیات کومله داشت را روشن تر از هر بحثی نشان میدهد. اگر حزب کمونیست و کومله دست از معامله گری سیاسی بردارند و همه اسناد کومله و حزب کمونیست ایران را منتشر کنند آنوقت دست هر کسی باز است تا با اتکا به آنها و نه روایت مختلف و بخصوص روایت رسمی امروز حزب کمونیست تاریخ این سازمان را مدون کند.
کومله و سازمان آن همیشه برای علیزاده مقدس بوده. چنان مقدس است که حاضر است تاریخ آنرا تحریف کند، اسناد تحولات و جدالهای فکری و سیاسی کومله را مخفی کند، به شرطی که تصویر کومله از روز اول کمونیست، مارکسیست، اجتماعی و توده ای با رهبرانی کمونیست، قهرمان، صمیمی و صادق و .... در اذهان شکسته نشود. علیزاده متوجه نیست روایت او در میان کوهی از روایات دیگر، منجمله روایت جمهوری اسلامی، از تاریخ کومله گم خواهد شد. متوجه نیست امروز نه فقط دوستان و مخالفین دیروز و امروز کومله حتی جمهوری اسلامی روایت خود از کومله را با اتکا به ادبیات علنی کومله از سال ٥٧ تا امروز به خورد جامعه و طبقه کارگر در ایران و کردستان میدهد. بزرگترین خدمت به کومله در دسترس قرار دادن همه ادبیات و اسناد کومله از روز تاسیس است.
آذر مدرسی
٣ مه ٢٠١٦
منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ۲۰۶