تخلیه افغانستان و تحویل دادن مجدد قدرت در افغانستان به طالبان از هیچ زاویه ای طبق نقشه و انتظارات طرفین، امریکا و طالبان، پیش نرفت.
قرار بود امریکا با"تخلیه آرام و متمدنانه" نیروی نظامی و شهروندان غربی از افغانستان، با خروج تمام تسلیحات نظامی ناتو، با تسخیر و اشغال تدریجی شهرها توسط طالبان و مقاومت چند ماهه دولت پوشالی افغانستان و "دفاع" از شهروندان و بالاخره تمکین مردم افغانستان به حکومت این وحوش، سرافراز و سربلند "پایان ماموریت" و "جنگ علیه تروریسم" را اعلام و دوباره بر مسند "رهبر جهان آزاد" بنشیند.
قرار بود طالبان، در انظار جهانیان "خوش خیم" و "متمدن" شده، موی دماغ دولتها و جوامع غربی نشود، دم از مصالحه با جهان و بویژه امریکا بزند و دولتهای غربی و منطقه و .... در مقابل آن را بعنوان حکومت منتخب مردم افغانستان، یا دقیقتر حکومت مستحق مردم در افغانستان، به رسمیت بشناسد و میدیای دست راستی بر طبل پیروزی بکوبند.
قرار بود جهان زیر تبلیغات و هیاهوی "پایان جنک با تروریسم"، "پایان جنگ در افغانستان" و "بازگشت آرامش" به افغانستان و جهان، در این "پیروزی" سهیم شود. قرار بود میدیای رسمی با سانسور اخبار تلاش این باند جانی را در تحمیل بیحقوقی مطلق به زنان و دختران افغانستانی، در دستگیری و اعدام ژورنالیستها و مخالفین "امارت اسلامی" و تلاش در بازگرداندن افغانستان به دوره قرون وسطی و بربریت، به بشریت متمدن اطمینان دهند که در افغانستان خبری نیست و آرامش برقرار است.
قرار بود، در بهترین حالت، گرفتن اجازه و حق آموزش و تحصیل و کار برای زنان، در چهارچوب تنگ و برده وار مقتضیات "شرعیت اسلام" و "یک جامعه اسلام زده" را نهیات خوش شانسی و سهم میلیونها زن در افغانستان اعلام کنند و جشن پیروزی "تنده غربی" بر "بی تمدنی شرقی" را بگیرند و پی کارشان بروند.
هیچ بخشی از این سناریوی هالیودی و تهوع آور "پیروزی تمدن غرب بر توحش و بربریت شرق"، "خاورمیانه عقب مانده و قومی- مذهبی" و .... نه فقط متحقق نشد که برعکس خروج ناتو از افغانستان، به جا گذاشتن تسلیحات و اسناد محرمانه دولتها، انتقال سراسیمه شهروندان کشورهای عضو ناتو و ..... به هر چیزی شبیه بود جز تخلیه آرام و متمدنانه!
جهان با چشمان خود ناظر فروپاشی قلعه و برج و باروی یک حکومت موزائیکی، فرار امپراطورهای بین المللی و بومی و رها شدن افسار پوسیده ترین مومیایی های عصر تحجر و جاهلیت تاریخ بشری شد.
پیشروی طالبان به هر چیزی شبیه بود جز حرکتی تدریجی و آرام! مقاومت دولت و ارتش تعلیم دیده آن تبدیل به فرار شد و دولت پوشالی افغانستان به جای دفاع از حکومت خود و حفظ جان شهروندان، فرار را بر قرار ترجیح داد و سران فاسد آن برای جلوگیری از ریخته شدن خون خویش، زندگی میلیونها نفر را در یک چشم بهم زدن تحویل طالبان دادند.
اما در این میان یک فاکتور از محاسبات همه این جانوران حذف بود! آنهم مقاومت پائین، بخصوص زنان در افغانستان بود، که حاکمیت طالبان و توافقات بین المللی برای تطهیر آن به قیمت تباهی زندگی خود را نمیپذیرند! فاکتور و نیرویی که واری توافقات و مضحکه فرار حکومت "گلخانه" ای و ناتو و میراث برجای گذاشته شان، طالبان، کوتاه نمی آید و حق خود از زندگی را در هیچ معامله ای به حراج نمیگذارد!
مهمترین بخش سناریو است که امکان حکومت کردن را از طالبان سلب کرده و و امکان به رسمیت شناختن این باند تروریست بعنوان دولت رسمی و مشروع افغانستان را از غرب گرفته است، مقاومت مردم افغانستان و در راس آن زنان افغانستان و فریاد آنان برای برابری و آزادی، برای برخورداری از حقوق شهروندی برابر است، که ورق را برگردانده است!
بازگشت به بیست سال پیش، به بیحقوقی زن، به تحمیل زندگی سیاه و تحقیر آمیز به نیمی از جامعه، ضرب و شتم، تیرباران و سنگسار زنانی که حاضر به تن دادن به چنین زندگی حقارت آمیزی نبودند، هراسی بود که نه فقط زنان در افغانستان که بشریت متمدن از به قدرت رساندن مجدد طالبان توسط امریکا، در دل داشتند. هراسی که به سرعت جای خود را به امید به مقاومت، به حمایت، به اعلام همسنگری مردم آزاده از ایران تا اروپا و امریکا با زنان و دخترانی که فقط چند ساعت پس از تسخیر کابل شجاعانه به خیابانها آمدند و اعلام کردند بیحقوقی را قبول نمیکنند، داد.
مقاومتی که طالبان و امریکا و "جامعه جهانی" را با مخمصه جدی روبرو کرده است. مقاومتی که مهر خود را از همین امروز نه فقط بر آینده طالبان که بر آینده سیاسی و حکومت آتی در افغانستان زده است.
اگر بیست سال پیش بیحقوقی زن و قدرت طالبان در تحمیل قوانین قرون وسطایی خود به زنان در افغانستان، نشانه ظرفیت و قدرت این باند وحشی بود، اگر بیست سال پیش تعرض به حقوق زن و برقعه بر سر زنان کردن محمل تعرض به جامعه و نشان از ناتوانی جامعه در دفاع از خود بود، امروز زنان و جدالشان برای برابری به پاشنه آشیل طالبان تبدیل شده است. امروز در افغانستان جنگ بر سر حق زن، مقاومت در مقابل سلب حق تحصیل، ازدواج اجباری دختران و زنان، سلب حقوق شهروندی و راندن زنان به گوشه خانه با وظیفه تولید مثل و خانه داری و نگهداری از خانواده، جنگی به وسعت افغانستان است.
انعکاس فریاد خشمگین زنانی که میگویند: "از زندگی ام میگذرم اما از حقم نه" را در اعتراض کودکانی که با پلاکاردهای "بدون خواهرم به مدرسه نمیروم" علیه این بیحقوقی ایستاده اند، در سخنرانی پرشور دانش آموز دختری که میگوید "طالبان کیست که حق و امکان تحصیل را از من بگیرد" میتوان شنید. امروز کودکان دختر و پسر در جدال بر سر برابری حق تحصیل دختران، آموزش دفاع از برابری زن و مرد، دفاع از برابری را میبینند.
این نسل به توحش طالبان تن نمیدهد. پشت چهره و آرامش معصومانه دختران و پسرانی که آواز "خاک پاکم را گرفتی، درس و مشقم را نگیر" را میخوانند خشم نسلی خفته است که خود را برای جنگ علیه بربریت اسلامی آماده میکند.
زیر فشار این جنبش متمدنانه و برابری طلبانه است دول "متمدن" غربی ناچار به اعتراض به بیحقوق زنان و دختران در افغانستان شده و "رعایت حقوق بشر" را شرط به رسمیت شناختن طالبان میکنند، زیر فشار این جنبش است که چین و روسیه که برای به رسمیت شناختن طالبان کفش و کلاه کرده بودند ناچار شدند مکث کنند، زیر فشار فریاد زنان و دانش آموزان دختر و پسر در سرتاسر افغانستان است که سخنگوی طالبان اعلام میکند در محدویدت آموزش دختران تجدید نظر میکند و "میخواهیم به خواستههای زنان و دختران در رابطه به حق کار و آموزش رسیدگی کنیم!" و البته همزمان، با گروگان گرفتن حق زن، خطاب به دوستانشان در غرب میگوید: "تا زمانی که ما به رسمیت شناخته نشویم و آنها انتقاد نمایند، این به فکر ما برخورد یک جانبه است. خوب است که همراه ما برخوردشان مسوولانه باشد و حکومت فعلی ما را به رسمیت بشناسند. بعد از آن هر نگرانی که داشته باشند را با ما به شکل قانونی شریک بسازند، ما نگرانی شان را رفع میسازیم."! زیر فشار این جنبش است که سازمان ملل جبوبانه قبول سفیر طالبان، بعنوان نماینده حکومت در افغانستان، را به تعویق انداخته و عملا آنرا غیر ممکن میکند.
امروز جنبش برابری زن و مرد در افغانستان، تن ندادن به قوانین اسلامی و به رسمیت نشناختن "جایگاه زن در اسلام" مهر خود را بر آینده افغانستان و بر معادلات بین المللی زده و تلاش مشترک قدرتهای جهانی، از چین تا امریکا، و قدرتهای منطقه، از ایران تا روسیه و عربستان، برای بستن هرچه سریعتر پرونده افغانستان و به رسمیت شناختن طالبان را با مشکلات جدی روبرو کرده است.
امروز جنبش برابری زن و مرد در افغانستان معضل مشترک همه قدرتها، دولتها و باندهای جنایتکار در جهان و منطقه است. جنبشی که حمایت پرشور مردم متمدن و آزاده جهان و بویژه ایران را دارد و به حداقل رضایت نمیدهد. جنبشی که صف دوستان و دشمنان خود را به خوبی میشناسد و نه عنتر بازی سران جمهوری اسلامی در انتقاد از بیحقوقی زنان در افغانستان و ضرورت رعایت حقوق شهروندان و نه "بشردوستی" دول غربی و قبول پناهندگی چند ده ورزشکار و خبرنگار و هنرمند و ... میتواند خاک در چشم اش کند.
به پیروزی رساندن این جنبش در افغانستان و پایان دادن به حاکمیت طالبان در افغانستان و ایران، امر مشترک شهروندان هر دو جامعه، همه مردم منطقه و در راس آن امر کمونیستها و سوسیالیستها است!
۲۳ سپتامبر ۲۰۲۱
منتشر شده در نشریه هفتگی حکمتیست شماره ۳۷۶