چند هفته اخیر شاهد اتفاقات هشدار دهنده ای در سیاست ایران بودیم. تشدید تحرک نیروهای ناسیونالیست و قومی، حمله مسلحانه در اهواز، درگیری در بلوچستان از یکطرف و تشدید حملات نظامی جمهوری اسلامی، دستگیری های وسیع به بهانه های "مقابله با تروریسم" و"دفاع از امنیت" و امنیتی کردن فضای شهرها از سوی دیگر هستیم. اتفاقاتی که اگر در مقابل آن آماده نبود و سدی نبست میتواند سرآغاز روندی مخرب و خطرناک در سیر اوضاع در ایران باشد.
خیزش دیماه را همه به حق آغاز پایان حاکمیت جمهوری اسلامی دانستند. خیزشی که تمام قد نفرت اکثریت محروم را نه فقط از جمهوری اسلامی که از سیستمی که بانی فقر، گرانی، استثمار و استبداد است، منعکس کرد. این زنگ خطری بود برای کل بورژاوزی ایران در حاکمیت یا در اپوزیسیون آن. زنگ خطری که نیروهای ارتجاعی از جمهوری اسلامی و باندهای درونی آن تا نیروهای قومی و مذهبی و ناسیونالیسم ایرانی پرو غرب را برای مقابله با آن بسیج کرد. رفتن جمهوری اسلامی چنان عیان است که حتی رئیس "اتحاد علیه ایران هسته ای"، به جمهوری اسلامی ایران هشدار میدهد "اگر پای میز مذاکره نیائید با انقلاب دیگری روبرو خواهید شد"!
با روی میز آمدن سیر عملی سرنگونی جمهوری اسلامی، و عیان شدن این واقعیت که در این سیر از عقب نشینی اکثریت محروم مردمی که برای به زیر کشیدن آن به صحنه آمده اند خبری نیست، طیفی از نیروهای مخرب و دست راستی، به تحرک درآمده اند. نیروهایی که هرگز در تمام حیات زندگی سیاسی، جنبشی و طبقاتی شان، به نیرو و قدرت مردم و خواست های آنها، نه تنها اعتماد و اعتقاد ای نداشته اند، که همیشه ۱۸۰ درجه خلاف آن حرکت کرده اند، به وسط میدان برای ایفای نقش در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران شیفت کرده اند.
نیروهایی که از پادویی بوش تا ترامپ، از حمایت دیروزشان از حمله نظامی به ایران تا حمایت امروزشان از تحریمهای اقتصادی، البته از نوع "هوشمند" آن، از افتخاراتشان است، لاشه بی رمقشان را در زرورق "ایران را پس میگیرم"، "زنده باد جنبش کردستان" و...... پیچیده و وارد صحنه شدند.
با روشن شدن اینکه در این دوره در کیس ایران "حمله نظامی" و صدور "حقوق بشر" و "دمکراسی" با تکرار مدل افغانستان، عراق و لیبی، نزد صاحبین این پروژه ها در دستور نیست و سیاست های دیروز جای خود را به سیاست "حمایت از اپوزیسیون داخلی" و سناریوی "باید از داخل ایران کاری کرد" داده است، نامربوط ترین و حاشیه ای ترین باندها و جریانات سیاسی را به ایفای نقش در جنگ جاری محرومین در ایران با حاکمیت، کشانده است. در این میدان قوم پرستان و ناسیونالیست ها، ستارگان اپوزیسیون های مخرب راست ایران اند.
در این شرایط و در ضعف یک آلترناتیو چپ، سوسیالیستی و مردمی، قدرتمند و آماده کسب قدرت سیاسی که بتواند توده محروم بپاخواسته را سازمان دهد و به پیروزی برساند، نیروهای ارتجاعی قومی و مذهبی از ناسیونال- فاشیستهای عظمت طلب ایرانی تا نیروها و باندهای قومی در خوزستان، بلوچستان و کردستان، که رسما رسالت کشاندن جنگ نیابتی به کردستان را به عهده گرفته اند، میتوانند برای مقابله با این جنبش و سهم گرفتن از آینده سیاهی که در تدارکش هستند نقشی ایفا کنند.
در مقابل نیروهای قومی برای دامن زدن به تفرقه قومی میان مردم در کردستان، خوزستان، بلوچستان، جمهوری اسلامی و ناسیونال- فاشیستهای در اپوزیسیون با دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی ایرانی که "فرزندان ایران را شهید کردند" و یا در دفاع از "تمامیت ارضی ایران" به میدان آمده اند.
کشمکش نیروهای ارتجاعی، میدانی است که در آن قرار است قربانیانش مردم محرومی باشند که مهر کرد، عرب، فارس، ترک و بلوچ را بر پیشانی شان زده اند. کشمکشی که قرار است مبارزه مشترک کارگران فولاد اهواز، هفت تپه، کارگران در کردستان، خودرو سازی ساوه، کارگران نفت کرمانشاه، مبارزه معلم و پرستار و مردم محروم در سنندج، تهران، اهواز، شیراز و تبریز را به جنگی قومی بر سر هویت کاذب و کثیف قوم کرد و فارس و ترک و عرب تبدیل کنند. قرار است این کشمکش و تفرقه قومی بر جنبش اعتراضی طبقه کارگر و مردم محروم ساید بیندازد، آنرا به حاشیه براند و دستمایه عقب زدن، سرکوب و مقابله با جنبش انقلابی مردم از طرف جمهوری اسلامی باشد.
اگر در مقابل آینده مردم در ایران و مبارزه و تلاش شان برای خلاصی از حاکمیت جمهوری اسلامی و جنگ شان برای دستیابی به آزادی، برابری، رفاه و امنیت، مخاطره ای وجود داشته باشد، همین تحرکات در کمپ ارتجاع بورژوایی است. حساب جمهوری اسلامی و باندها جنایی و تحرکات میلیتاریستی اش علیه مردم ایران، روشن است. حساب این دشمنان در صف دوستان مردم را هم باید روشن کرد.
باید صف خود را از این نیروهای ارتجاعی جدا کرد. باید در مقابل این تحرکات ایستاد و اعلام کرد "از آنٟ ما نیست! ". در مقابل هویت قومی دست ساز بورژوازی کرد، ترک، عرب، فارس هویت انسانی و طبقاتی مان را اعلام کنیم.
باید هرچه سریعتر و هرچه وسیعتر شوراهای خود را در محل کار و زندگی تشکیل داد و اتحاد خود را علیه کل این کمپ ارتجاع حفظ کرد. باید زیر پرچمی رادیکال متحد شد راه متفاوت خود را در تقابل با جمهوری اسلامی نشان داد و به زیر کشیدن کل این نظام و سیستم را تضمین میکند. باید آن ضعفی که این جریانات ارتجاعی بر روی آن سرمایه گذاری میکنند، یعنی ضعف سازمانیابی و اعمال قدرت سازمان یافته، هماهنگ و همبسته محرومین، را فورا برطرف کرد و خود را قدرتمند کرد. تنها قدرتمند شدن ما، طبقه کارگر، محرومین و محکومین و میلیونها مردم تشنه آزادی، رفاه و امنیت، میتواند پروژه های مخرب در اپوزیسیون و عواقب زیانبار آن را به بیرون از جامعه پرت کند. تنها ما میتوانیم این ها را ایزوله کنیم.
جریانات راست و بورژوایی که به امید ائتلاف و اتحاد و دیپلماسی با جریانات قوم پرست سناریو سیاهی، برای خنثی کردن عواقب زیانبار پرچم و جنبش سیاسی شان، دل بسته اند، تنها و تنها زمینه ساز تقویت و قدرت یابی بیشتر آنها هستند. ارتجاع، محلی یا بین المللی را باید منزوی کرد و از سوخت و ساز سیاسی جامعه به قدرت خود، به بیرون پرت کرد.
باید حول پرچم و منشور سرنگونی خود، که در مقابل تحرکات سناریو سیاهی،چه برخاسته از درون حکومت و چه از درون اپوزیسیون، سد محکمی می بنند و شرایط پیروزی را فراهم میکند، متحد و متشکل شد. شرایطی که تنها و تنها در آن شرایط میتوان تصور کرد که مردم در ایران بتوانند آزادانه و آگاهانه نظام حکومتی آینده خود را انتخاب و معلوم کنند.
منشور سرنگونی جمهوری اسلامی پرچم طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در مبارزه برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی است. سرنگونی که مهمترین قدمهای آن اعلام انحلال جمهوری اسلامی و دستگیری سران آن، انحلال و خلع سلاح سپاه پاسداران، ارتش و کلیه دارودسته های نظامی و شبه نظامی وابسته به جمهوری اسلامی و مسلح کردن مردم در میلیس های توده ای برای دفاع از آزادی، انحلال کامل وزارت اطلاعات و “حوزه های علمیه”، اعلام جدائی کامل مذهب از دولت و آموزش و پرورش، لغو کلیه قوانین و مقرراتی که منشاء مذهبی دارند، اعلام آزادی مذهب و بی مذهبی، اعلام آزادی بی قید و شرط عقیده، بیان، مطبوعات، اجتماعات، تشکل، تحزب و اعتصاب، اعلام برابری کامل و بی قید و شرط زن و مرد، اعلام برابری کامل حقوق همه شهروندان، صرفنظر از جنسیت، مذهب، ملیت، نژاد و تابعیت، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، لغو مجازات اعدام، لغو تمام پیمان های ضد مردمی، نظامی، سلطه طلبانه و سرکوبگرانه، لغو تمام کمکهای مالی و نظامی به دسته های قومی و مذهبی، تضمین بیمه بیکاری برای همه افراد آماده بکار بالای ۱۶ سال و بالاخره ارجاع مساله تعیین نظام حکومتی آینده ایران و تهیه قانون اساسی به مجمع نمایندگان مستقیم مردم حداکثر ظرف ۶ ماه، است.
متحد شدن حول این منشور و تبدیل آن به پرچم خود تنها راه سد بستن در مقابل نیروهایی است که در مقابل مبارزه مردم برای آزادی، رفاه، امنیت، سعادت و عدالت اجتماعی صف کشیده اند.
منتشر شده در نشریه حکمتیست شماره ۲۲۷