در حاشیه مانورهای سیاسی حککا

اخیرا حزب کمونیست کارگری، سند دیگری را با هدف کسب رهبری جنبش ارتجاعی سبز منتشر کرده است. نگاهی به این سند (منشور جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی)، ضرورت و دلیل انتشار آن برای شناحت دقیقتر از سیر تحول راست و چپ در جنبش سبز ضروری است. خوانندگان میتوانند کلیت این سند را در سایت اینترنتی این حزب، "سایت روزنه"، بخوانند.

حمید تقوائی، لیدر این حزب، دلیل انتشار این سند را چنین توضیح میدهد: ".. انقلابی (منظور جنبش سبز است) که در واقع برآمد جنبش سرنگونی طلبانه مردم است و در برابر تلاشهای "اصلاح طلبان" حافظ نظام شکل گرفته و به پیش رفته است. ازاین نقطه نظر باید گفت در این شرایط سیاسی مشخص انتشار این منشور اقدامی است برای شناساندن و هویت بخشیدن به جنبش انقلابی جاری در ایران در تمایز از و در مقابل خط و سیاستهای امثال "شورای سبز امید" و یا حزب مشارکت و کلیه فعالین درون و بیرون حکومتی که امر خود را مشاطه گری و مرمتکاری و نهایتا حفظ نظام قرار داده اند." (مصاحبه با حمید تقوائی انترناسیونال ٣٩٤)

بیش از اینکه حمید تقوایی برای جنبش سبز منشور صادر کند، "شورای هماهنگی راه سبز" ورسیون دوم منشور جنبش سبز را با تائید موسوی و کروبی منتشر کردند.

به گفته رهبران سبز، با تغییراتی در منشور خود، چون حذف یا اضافه کردن یک کلمه و کم کردن "دز اسلامی" و زیاد کردن "دز ملی" در ورسیون دوم آن، تلاش میکنند بخشهای مختلف و بویژه نیروهای کمتر اسلامی، "چپ تر"، "پایه رادیکالتر" سبز را جذب کند. سران سبز متوجه شده بودند که نمیشود از احمدی نژاد بیشتر به سر ولی فقیه قسم بخورند، و هنوز از احمدی نژاد نسبت به ولی فقیه "منتقد تر" باشند! نمیشود صرفا با اسلحه اسلام و وفاداری به "انقلاب شکوهمند اسلامی" و ادامه راه خمینی، بخش وسیعی از اپوزیسیون بورژوائی را زیر پرچم خود آورد! نیروهائی مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و کل جناح راست سبز، در داخل و خارج کشور، از این منشور حمایت کردند. آنرا فراجناحی، دمکراتیک تر از منشور اول خواندند. و دستکاری کردن آنرا، نشانه بالا بودن درجه تعقل و هوشمندی رهبری سبز، برای اصلاح کمبودهای گذشته خود، اعلام کردند. و به استقبال آن رفتند. اما بخش "رادیکالتر" سبز هنوز "دز اسلامی" آنرا زیاد میداند. از تعهد منشور و سران سبز به قانون اساسی که ولایت فقیه بخش لایتجزای آن است، ناراضی اند. و این تعهد را مغایر "حقوق ملت" و "خواست ملت در تعیین تکلیف با ولایت فقیه" میدانند. ظاهرا همین نارضایتی، رهبری "هوشمند" و در کمین کسب هژمونی در حزب کمونیست کارگری را به فکر استفاده از فرصت برای ارائه آلترناتیو "انقلابی" خود انداخته است. منشور حمید تقوایی، پلاتفرمی برای دخالت در تقابل های جنبش سبز، و استفاده از فرصت هایی است که منشور دوم سبز برای جناح چپ خود بوجود آورده است.

دلیل دیگر انتشار این سند به گفته حمید تقوائی، لیدر این حزب، این است که: "بالاخره خیزش میلیونی ۸۸ اینها همه برآمدهای مختلفی از جنبش سرنگونی طلبانه در دهه اخیر هستند. امروز این جنبش عمدتا به شکل تظاهرات و درگیریهای خیابانی بروز پیدا میکند و بخصوص جوانان در محله ها و در مراکز شهرها وسیعا در این مبارازت فعال و درگیر هستند. این جنبش عظیم بطور واقعی و عملی علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی است اما بخشهای زیادی از نیروهای آن و حتی غالب فعالین و رهبران محلی آن تصویر و درک روشن و شفافی از سرنگونی حکومت ندارند. این جنبش انقلابی باید با نام و شناسنامه و پرچم خود بمیدان بیاید و صریح و روشن اعلام کند که چه میخواهد و برای چه میجنگد. این امر همانطور که در مقدمه سند آمده علت اصلی انتشار منشور سرنگونی است."(مصاحبه با حمید تقوائی انترناسیونال ٣٩٤) منشور حزب کمونیست کارگری آلترناتیو منشور موسوی و برای جذب همان "نیروها و پایه رادیکالتر" جنبش سبز است یا به عبارتی ساده تر تلاشی برای رهبری همین جنبش است. این سند قرار است پرچم فعالین و رهبران محلی جنبش سبز، "پایه های رادیکال" این جنبش، علیه رهبری "سازشکار" آن باشد. این سند قرار نیست پرچم و سند مبارزه طبقه کارگر و رهبران رادیکال و کمونیست آنها باشد. این سند برای طبقه کارگری که تابحال به مناسبتهای مختلف به جنبش سبز نه گفته، و به همین دلیل هم مورد انتقاد جناح چپ سبز قرار میگیرد، صادر نشده است. این سند به گفته حمید تقوائی برای جذب رهبران محلی و فعالین جنبش سبز است و بس!

حککا، یکی از احزابی بود که پس از انتخابات سال ٨٨ و عروج جنبش سبز با سرعت شگفت انگیزی به آن پیوست. جنبشی که بر شانه های سرکوب چپ در جامعه امکان بروز پیدا کرده بود و با شعار "رای من رو پس بده"، یا حسین، میرحسین" و با هدف ریاست جمهوری موسوی شکل گرفت را "جنبش جاری"، "جنبش سرنگونی" و "انقلاب سال ٨٨" نام گذاشت. این حزب به یکی از نیروهای "پرشور" و "اکتیو" و خوشبین این جنبش تبدیل شد. تا جائی که رئیس دفتر سیاسی این حزب دست به نوشتن "روزشمار انقلاب" زد، و پیروزی این جنبش ارتجاعی را تحت نام انقلاب لحظه به لحظه ترسیم میکرد. برای حککا، همچون موسوی، کروبی و داریوش همایون، سلطنت طلبان پیوسته به دو خرداد و کهنه چپی های تازه لیبرال شده، همراه گنجی و حجاریان و شاخه های مختلف حزب توده ، مقاطع تعیین کننده این "انقلاب" عبارت بود از نماز جمعه رفسنجانی و عاشورا و تاسوعا! در سند "مانیفست انقلاب ایران" - مصوب کنگره هفتم این حزب، جنبش ارتجاعی سبز که رهبرانش بارها و بارها اعلام کردند که ادامه دهنده خط امام اند را نه اعتراضی فقط برای رهائی از جمهوری اسلامی، بلکه "انقلابی علیه دوره تاریک نظم نوین جهانی"، "علیه عروج اسلام سیاسی و جنگ تروریستها، خواندند. آن را به اسپارتاکوس، انقلاب فرانسه، کمون پاریس و بالاخره انقلاب اکتبر وصل کردند. پیروزی آنرا "تکیه گاهی برای پایان دادن به تاریخ طبقاتی و شروع تاریخ واقعی انسان" خواندند.

چشم امید بستن بخشی از جامعه، برای ایجاد کمترین بهبود و گشایش در زندگی سیاسی – فرهنگی و اجنماعی خود، به این جنبش، متوهم شدن و پیوستن آنرا به جنبش سبز دستمایه "رادیکال و انقلابی" نامیدن آن کردند. آنرا با نام انقلاب جاری، انقلابی برای "رهایی انسان در همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، فکری، فرهنگی و اقتصادی" و "انقلابی علیه همه هویت های کاذب اعم از مذهبی، قومی و ملی برای انسان و نهایتا پایان دادن به تقسیم انسانها به طبقات"، یعنی انقلاب سوسیالیستی، معرفی کردند. و بطور خارق العاده ای تلاش کردند رهبری آنرا از "رهبران بی صلاحیت و اصلاح طلب" آن بقاپند.

جنگشان با رهبری جنبش سبز، جنگی بر سر رهبری این جنبش بود و امروز هم هست. سیاست قاپیدن رهبری جنبش سبز از طرف حککا، به قدمت عروج جنبش سبزاست که منجر به سبز شدن "انقلاب" در حزب کمونیست کارگری شد. از همان آغار عروج سبز، برای قاپ زدن رهبری آن از دست صاحبان اصلی آن مانند موسوی و کروبی "مانیفست انقلاب" و "ده خواست فوری مردم" را منتشر کردند، شعار انقلاب سوسیالیستی و جمهوری سوسیالیستی را به انقلاب انسانی و جمهوری انسانی تغییر دادند. و امروز منشور جدیدی صادر کرده اند که در آن خواهان انقلاب همگانی و جمهوری همگانی هستند و قرار است سایر "مخالفین جمهوری اسلامی" ، منجمله، کروبی، موسوی و گنجی و سازگارا، هم در آن نمایندگی شوند.

سندی برای سرنگونی انقلابی ؟

سند حککا به دوبخش تقسیم شده است بخش اول که منشور سرنگونی است و معنی سرنگونی از نظر این حزب را بیان میکند و شامل پنج بند است و بخش دوم که جنبش مطالباتی مردم است و الزاما ربطی به سرنگونی ندارد.

بد نیست ببینیم لیدر این حزب در توضیح بخش اول سند چه میگوید: "منشور در پنج بند اول تبیین و تعریف روشنی از سرنگونی حکومت بدست میدهد. احزاب و جنبشهای مختلف برحسب نقد و اعتراضشان به وضع موجود تعابیر مختلفی از سرنگونی دارند. از کنار گذاشتن ولی فقیه و تعویض دولت و کابینه تا عزل مقامات و لغو برخی قوانین و تا تغییرات دیگری در این سطوح. اما تمایل و خواست توده مردمی که میخواهند نظام جمهوری اسلامی را بزیر بکشند بهیچوجه به این نوع تغییرات محدود نمیشود. مردم میخواهند کل نظام جمهوری اسلامی با تمامی مقامات و قوانین و نهادها و ارگانهایش بزیر کشیده بشود." (مصاحبه با حمید تقوائی انترناسیونال ٣٩٤)

نگاهی به سند، تصویر حککا از سرنگونی را در تمایز با بخش راست جنبششان (جنبش سبز) نشان میدهد.

اولین خواست منشور، که سند "سرنگونی و در هم شکستن نظام جمهوری اسلامی" است، "خلع ید از ولی فقیه، رئیس جمهوری و کلیه مقامات دولتی از قدرت" است. این خواست در جامعه صاحب دارد و پرچم جنبش معینی از ناراضیان دورن حکومتی با رانده شده از حکومت است. حککا یا متوجه نیست یا طبق معمول خود را "به کوچه علی چپ" میزند، و فکر میکند که اگر با "زیرکی" خواست خلع ید از ولی فقیه را در کنار دو - سه خواست ظاهرا رادیکال بگذارد کسی متوجه نمیشود، و با مهارت، مهارتی اپورتونیستی، این خواست را از گنجی و کدیور می قاپد. وارد شدن ترم "خلع ید از ولی فقیه" در ادبیات جریانی که مدعی مارکسیسم است، یادآور وارد شدن واژه "امام خمینی" در ادبیات حزب توده و بخشی از چپ ایران است. این بند برای بدست آوردن دل بخش ناراضی و منتقد موسوی در جنبش سبز نوشته شده است، نه برای کارگررادیکال و سوسیالیستی که جمهوری اسلامی را با ولی فقیه یا بی ولی فقیه سمبل فقر، استبداد و بیحقوقی میداند، و هیچگاه خلع ید از ولی فقیه و رئیس جمهوری بعنوان دو مقام مسئله اش نبوده است. این بند برای جلب توجه پایه جنبش خودی سبز به حککا است، و به همین دلیل هم با واژه خود این جنبش فرموله میشود.

بندهای دیگر منشور با زیرکی خاصی، خواست "انحلال وزارت اطلاعات و همه نهادها و نیروهای امنیتی، سرکوبگر و مسلح حکومت"، "انحلال دولت، مجلس، قوه قضائیه، دادگاهها، بنیادها و سایر نهادهای سیاسی و اجرائی و ایدئولوژیک رژیم"، " الغای قانون اساسی، قانون مجازات اسلامی، قانون قصاص، قانون کار و سایر قوانین ضد انسانی جمهوری اسلامی "، مطرح کرده است. در تمام این بندها، کلمات با دقت خاصی کنار هم چیده شده اند تا ضمن حفظ ظاهر رادیکال و "سرنگونی طلبانه" آن، هیچ چیزی نگویند. انحلال همه نهادهای امنیتی و سرکوبگر، بدون نام بردن از سپاه، ارتش، دارودسته های مسلح سبز و سیاه، پوچ است. جریانی که از انحلال نیروهای سرکوبگر بطور عام حرف میزند، اما از خلع سلاح آنها و از مسلح کردن مردم برای دفاع از خود در مقابل توطئه های نیروهای ارتجاع و دفاع از دستاوردهای خود حرفی نمیزند، حزبی که از الغای قانون اساسی حرف میزند اما از اینکه چه قوانینی باید در جامعه حاکم شود حرفی نمیزند، از انحلال دولت حرف میزند اما در مقابل اینکه چه کسی قدرت را بدست میگرد سکوت میکند یا شارلاتان است یا نادان.

این اما اپورتونیسم هم کشف حککا و رهبری آن نیست. قبل از این حزب، منشویکها همین روش را اتخاذ کردند و لنین در جدال خود بر سر این مسئله با مارتینف میگوید: "کسی که نتواند پاسخ روشن و قاطعی به این سؤالها (این سرنگونی حکومت چگونه قرار است جامۀ عمل بپوشد؟) بدهد معنای شعار "سرنگون باد استبداد!" را نمیفهمد. این سؤالات ناگزیر ما را به مسأله دولت موقت انقلابی میکشاند. فهم این نکته دشوار نیست که انتخابات واقعا آزاد و مردمی برای مجلس مؤسسان، تضمین صد در صد حق رأی واقعا همگانی، برابر و مستقیم با رأی مخفی، در رژیم استبدادی نه تنها نا محتمل، بلکه عملا غیر ممکن است. و اگر ما در طرح خواست عملی سرنگونی فوری حکومت استبدادی صادق و جدّی هستیم، باید تصور روشنی در این باره در ذهن داشته باشیم که دقیقا چه دولت دیگری را میخواهیم جانشین دولتی سازیم که قرار است سرنگون شود. بعبارت دیگر، فکر میکنیم برخورد سوسیال دمکراتها به [مسأله] دولت موقت انقلابی چگونه باید باشد؟" (لنین، سوسیال دمکراسی و دولت موقت انقلابی)

اما مصطفی صابر، رئیس دفتر سیاسی حککا، در جواب به این سوال که نگرانی مردم از بعد از جمهوری اسلامی و اینکه چه کسی سر کار می آید میگوید: "هرچه این سرنگونی قاطع تر، عمیق تر و برگشت ناپذیر باشد، هرچه در جریان این سرنگونی مردم قدرت خود را بسط دهند و برقرار کنند، آنطور که منشور حزب میگوید، آنوقت نگرانی از اوضاع بعد از جمهوری اسلامی کمتر میشود. چرا که در این حالت اختیار جامعه در دست مردمی قرار میگرد که خواسته ها و مطالبات خود را میشناسند، با قدرت انقلاب و تشکل خود ریشه های جمهوری اسلامی را بیرون کشیده و حالا اداره امور زندگی را بدست میگیرد و جلوتر میرود."

باید از مصطفی صابر پرسید لطفا شما یک نمونه از اینکه مردم چگونه در پروسه و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی با "قدرت و تشکل خود" اداره امور رندگی را بدست میگیرند را در سند خود به ما نشان دهید؟

اما در پس طفره رفتن از اعلام رسمی چه نمیخواهم و سکوت در مورد اینکه چه میخواهم، آلترناتیو این حزب را میشود دید. حرف زدن از سرنگونی بدون روشن کردن دقیق اینکه بعد از سرنگونی چه کسی سر کار می آید، روشن نکردن اینکه پس از این همه انحلال چه نوع حکومتی، موقت یا دائم، جایگزین حمهوری اسلامی میشود، ادامه سیاست اعلام شده این حزب است مبنی بر "انقلاب همه با هم" و "انقلاب انسانی" و اینکه فعلا جنگ با موسوی و سبز بعنوان بخشی از اپوزیسیون در دستور نیست، و این تضاد عمده جامعه نیست. جنگ با موسوی به بعد از سرنگونی موکول میشود. این همان نسخه چپ خرده بورژوایی است که با این توهم و با این پلاتفرم، وارد انقلاب ٥٧ شد و به زیر بیرق خمینی خزید.

بخش دوم سند شامل مطالبات زیر است: آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، لغو مجازات اعدام، لغو حجاب اجباری و جداسازی جنسیتی. لغو فوری همه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان.، جدائی کامل مذهب از دولت، از سیستم قضائی و از آموزش و پرورش. آزادی کامل مذهب و بی مذهبی بعنوان عقیده و امر خصوصی افراد، آزادی بی قید و شرط عقیده، بیان، اجتماعات، مطبوعات، تظاهرات، اعتصاب، تشکل و تحزب، برسمیت شناسی حقوق مساوی برای همه شهروندان کشور مستقل از مذهب، زبان، قومیت، جنسیت، ملیت و تابعیت، حسابرسی مالی از کلیه مقامات حکومت و وابستگانشان و...، افزایش فوری دستمزد، رایگان کردن فوری طب و آموزش و پرورش.

این بخش به گفته حمید تقوائی "گرچه مستقیما به درهم شکستن نظام و ماشین دولتی جمهوری اسلامی مربوط نیست اما جزء اهداف فوری جنبش انقلابی است. همانطور که در منشور توضیح داده شده تحقق فوری این اهداف برای ممانعت از تلاشهائی که از جانب نیروهای مختلف برای دولتسازی از بالای سر مردم و یا تحریف و متوقف ساختن انقلاب صورت میگیرد و همچنین برای ایجاد شرایط مساعد برای دخالتگری سیاسی مردم در تعیین دولت آتی ضروری است." (مصاحبه با حمید تقوائی انترناسیونال ٣٩٤)

بنابراین سرنگونی جمهوری اسلامی بدون متحقق شدن این خواسته ها هم ممکن است. سرنگونی که در آن خواست های اولیه و فوری برآورده نمی شود و فقط مثلا ولی فقیه برکنار میشود. یا با برداشتی دیگر متحقق شدن این خواستها با حاکمیت جمهوری اسلامی تناقضی ندارد. میشود جمهوری اسلامی داشت که در آن آزادی بیقید و شرط بیان، لغو حجاب و حدائی کامل مذهب از دولت و لغو مجازات اعدام متحقق شده اما هنوز سرنگون نشده و سر کار است. البته بدون ولی فقیه! و به این میگویند جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی. واقعا رهبری "هوشمند و تردست" این حزب تفاوت بین طرح مطالبه از جمهوری اسلامی، با طرح خواستهائی که متحقق شدن آنها جز با رفتن جمهوری اسلامی، آنهم با قدرت طبقه کارگر و توده وسیع مردم، ممکن است را نمیداند؟ این رهبری یا بی درایت است یا اپورتونیست و مشاطه گر.

به موازت این که، منشور دوم جناح راست سبز، با هدف جذب بخشهای ناراضی جنبس سبز، تغییراتی کرده است، حککا هم بلافاصله با همین هدف سندهای قبلی خود (مانیفست انقلاب و ده خواست فوری مردم) را با تغییراتی "سبز تر" کرده است. موسوی "دز ایرانی گری" و "ملی" پلاتفرم خود را زیاد کرده است، و حککا "سخت گیری" خود بر سر "سرنگونی فقط با انقلاب" را زیر فرش کرده است. البته هر دو "دز ضد ولایت فقیهی" سندشان را زیاد کرده اند. این نقطه اشتراک و پایه نزدیکی های آینده، دو جناح در جنبش سبز است.

اما حککا با انتشار این بیانیه در عین حال خود را در مخمصه عجیبی قرار داده است. البته اگر رهبری این حزب، حافظه جامعه و ما را دستکم نگرفته باشد. در سال ٢٠٠٥ ، زمانیکه حزب حکمتیست منشور سرنگونی خود را منتشر کرد، موجی از "نقد" و فحاشی علیه این سند از طرف رهبری این حزب براه افتاد که مراجعه به آنها لازم است تا عمق اپورتونیسم رهبری این حزب را روشن کنیم.

راست زیر پوشش کمونیسم

شش سال پیش حمید تقوائی دهها صفحه در "نقد" ما و شانتاژ علیه کورش مدرسی سیاه کرد. ما این "نقدها" را همان موقع پاسخ دادیم و گفتیم که تعرض آنها نشان یک انقلابیگری سطحی، چرخش به راست رهبری این حزب تحت نام سوسیالیسم و انقلاب است. اما شانتاژهای آندوره حمید تقوائی و سایر رهبری این حزب را باید امروز در مقابل آنها قرار دهد و پاسخ خواست! این حداقل کاری است که این "رهبری" رو به جامعه و رو به به صفوف خود، بدهکار است.

نگاهی به تزهای مهم حمید تقوائی علیه منشور سرنگونی حزب حکمتیست بیندازیم.

١- منشور برای بعد از سرنگونی است.

یکی از تزهای حمید تقوائی در نقد منشور حزب حکمتیست این بود که این منشوری برای بعد از سرنگونی است. و "منتقد" دیروز ما با "زیرکی و هوشمندی" خاص خود "کشف"میکند که دلیل مسکوت گذاشتن چگونگی سرنگونی از طرف ما، این است که "در استراتژی سیاسی حزب حکمتیست انقلاب و رهبری و سازماندهی انقلاب و سوسیالیسم و جمهوری سوسیالیستی کنار گذاشته شده است."

منشورحزب حکمتیست که ضمیمه است، علاوه بر معنی کردن سرنگونی جمهوری اسلامی، تلاش کرده است که شرایط تضمین این سرنگونی را هم تعریف کند. به قول لنین این که "سرنگونی حکومت چگونه قرار است جامۀ عمل بپوشد" و دولت آتی ضامن این سرنگونی را تعریف کند . این امر از نظر حمید تقوائی "کفر و راست روی" محسوب میشود. به همین دلیل در سند امروز خود، کلمه ای در مورد چگونگی عملی کردن این سرنگونی، تضمین حفظ دستاوردها، تسلیح مردم و سرکوب ضد انقلاب حرفی نیست.

منشور حزب حکمتیست بخصوص موارد زیر را به روشنی اعلام میکند:

- " نزديک ترين، مطمئن ترين و کم دردترين ره سرنگونى جمهورى اسلامى و تضمين منشور پيروزى جنبش سرنگونى قيام مردم عليه جمهورى اسلامى است. حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست براى سرنگونى رژيم ارتجاعى و جنايتکار اسلامى توسط قيام طبقه کارگر و توده وسيع مردم آزاديخواه ايران و تصرف قدرت سياسى تلاش ميکند."

- "سرنگونی بی قید و شرط و کامل جمهوری اسلامی، باز داشتن عوامل آن از امکان مقاومت در مقابل مردم و پاشاندن بنیادهای زندگی مدنی و همچنین تضمین حق مردم در انتخاب آزاد و آگاه نظام حکومتی آینده کشور، اساس منشور سرنگونی جمهوری اسلامی است. سرنگونی جمهوری اسلامی پیش شرط تضمین حق مردم در تعیین نظام آتی ایران است."

- "معنی پیروزی جنبش سرنگونی، جایگزین شدن جمهوری اسلامی با یک دولت موقت با وظیفه اعلام فوری مطالبات انقلابی زیر به عنوان قانون و اجرای بی قید و شرط آنها است."

و بالاخره اعلام سرنگونی و انحلال جمهوری اسلامی به عنوان اولین مطالبه منشور، خواست مسلح کردن مردم در میلیس های توده ای، اعلام جدائی کامل مذهب از دولت و آموزش و پرورش، آزادی بدون قید و شرط سیاسی، لغو مجازات اعدام، تضمین بیمه بیکاری و ١٣ بند دیگر به عنوان شرط سرنگون شدن جمهوری اسلامی.

٢- "جمهوری سوسیالیستی بعدا: عدول از برنامه "یک دنیای بهتر"، "انقلاب بعدا یک سیاست راست"

حمید تقوائی سال ٢٠٠٥ میگوید منشور سرنگونی حزب حکمتیست عدول از برنامه “یک دنیای بهتر” است چرا که "سوسیالیسم فورا، روح و جوهر برنامه یک دنیای بهتر است."، میگوید کسی که انقلاب سوسیالیستی و جمهوری سوسیالیستی را فورا نخواهد "ضد حکمت، بورژوا، راست، حجاریانی و مرتد" است.

حمید تقوایی سال ٢٠٠٥ میگوید که جدا کردن مسئله سرنگونی از انقلاب، یک سیاست راست است. میگوید "سرنگونی" رژیم جمهوری اسلامی معادل "سوسیالسم" و "انقلاب کارگری" است، میگوید لیست کردن خواسته هائی که بخش کوچکی از مطالبات برنامه ای حزب است، دارد قدرت را به راست واگذار میکند. میگوید بکار بردن "جنبش سرنگونی به جای انقلاب با هژمونی چپ"، اعلام پیروزی آن با تحقق یکسری مطالبات اعلام زودرس پیروزی و در حقیقت به شکست کشاندن انقلاب"، " پهن کردن بساط دیپلماسی قانون اساسی و مجلس موسسان" و "واگذار کردن سیاست به راست" است. و باز دهها صفحه را در "افشا" این حزب "مرتد"، "راست"، سیاه میکند.

آیا همین نقد در مورد سند امروزشان که رندانه نام آنرا منشور سرنگونی گداشته اند صادق است؟ در سند سال٢٠١١ حزبی که حمید تقوائی لیدر آن است، یک کلمه در مورد سوسیالیسم، جمهوری سوسیالیستی، حتی غیر فورا آنهم، اشاره ای به انقلاب و قیام دیده نمیشود. در این سند خلع ید ولی فقیه، رئیس جمهور و كلیه مقامات دولتی از قدرت یعنی سرنگونی حکومت و درهم شکستن نظام جمهوری اسلامی.

٣- دولت موقت:

حمید تقوائی میگوید "دولت موقت یعنی استراتژی واگذاری قدرت به راست و بایگانی کردن انقلاب، سوسیالیسم و دولت سوسیالیستی" است.

دولت موقت که یکی از با ارزشترین و مهمترین مباحث مارکسیستی است، و لنین و منصور حکمت در دوره های مختلف تئوریزه کننده آن بودند، را حمید تقوائی کاریکاتور میکند. او میگوید "هيچکس صبح از خواب بيدار نميشود بگويد اين جمهورى اسلامى ما را بيچاره کرد کاش يک دولت موقت داشتيم! کاش زودتر دولت موقت بيايد..."

تصویر حمید تقوائی از دولت موقت نه مارکسیستی است و نه ربطی به مباحث لنین و منصور حکمت در مورد دولت موقت دارد. برعکس حمید تقوائی تصویرش از دولت موقت را، از بورژوازی و میدیای مانند بی بی سی میگیرد. او میگوید "دولت موقت دولت آشتی ملی است"، حمید تقوائی با روش همیشگی هزل گوئی خودش میگوید "دولت موقت هيچ آرمانی را در خودش منعکس نميکند، “طبقاتی” نيست، موقت است، قرار است برود."

حمید تقوائی که عمق تفکرش از عمق کف دست بیشتر نیست، با حساب "دو دوتا چهارتا" جواب انقلاب سوسیالیستی و کسب قدرت سیاسی را میدهد و میگوید " اگر به تنهائی ميخواهيد دولت تشکيل بدهيد اين سوال طرح ميشود که چرا بخودتان موقت ميگوئيد؟ کدام حزب عاقل سياسی دولت خودش را موقت مينامد؟" حمید تقوائی معتقد است يا انقلاب شده است و يک حکومت چپ بقدرت رسيده و يا کودتا شده و يک حکومت راست قدرت گرفته است. در حالت اول مردم در خیابانها هستند و از دولت سوسیالیستی شان دفاع میکنند و در حالت دوم ضد انقلاب با اتکا به ارتش در حاکمیت است. بعد از آن جامعه کارش را میکند و هر بحث دیگری "پوچ و راست و اپورتونیستی و غیر طبقاتی" است.

این استدلالهای مشعشع را با این بحث منصور حکمت در "دولت در دوره های انقلابی"، رابطه دولت و انقلاب مقایسه کنید تا متوجه اوج سطحی نگری و بیگانی حمید تقوائی با مارکسیسم شوید.

"به دولت در دوره هاى انقلابى بايد برخوردى زنده و بدور از تعاريف و برداشتهاى کليشه اى داشت. فى الواقع دولت در چنين شرايطى خود پديده زنده و متحولى است که فلسفه وجودى و خصلت خود را از معضلات و قانونمندى حرکت جامعه در دوره تاريخى خاصى مى گيرد. اين خصلت اساسى دوره هاى انقلابى است که در آن انکشاف سياسى - انقلابى جامعه خود به محمل حرکت و تکامل اقتصادى - توليدى آن تبديل مى گردد. دولت نيز از خصلت اساسى اين دوره تاريخى تأثير مى پذيرد. محور درک دولت و عملکرد آن در اين دوره ها و رابطه ويژه اى که با طبقه خود مى يابد، همان درک خصوصيات ويژه دوره انقلابى است. انقلاب عامل تعيين کننده در روند حرکت جامعه در اين دوره هاست و لذا دولت در دوره انقلابى، در تمايز با دولت در دوره غير بحرانىِ کارکرد جامعه، اساسا حول انقلاب بايد تحليل شود. براى درک صحيح رابطه زيربناى اقتصادى با دولت در اين دوره ها بايد بدوا رابطه اين زيربنا با انقلاب را تحليل کرد و سپس با واسطه انقلاب به مقوله دولت رسيد. دولت بورژوايى در دوره انقلابى على الظاهر از نيازهاى اقتصادى بلافصل اين طبقه جدا مى شود تا در سطحى پايه اى تر، با تلاش در سرکوب انقلاب، نقش خود را در حفظ اين زيربنا بازى کند. از سوى ديگر، دولت انقلابى پرولتاريا در اين دوره ها يک ابزار سياسى در تداوم مبارزه انقلابى است. اين دولت با مناسبات اقتصادى موجود در تناقض است، بى آنکه خود عينا رژيم سياسى و دولت متناسب با نيازهاى اقتصادى نوين باشد. دولت پرولترى در دوره انقلابى نيز يک دولت موقت انقلابى است و با "دولت متعارف" حاصل از انقلاب (اگر اطلاق چنين عبارتى به ديکتاتورى ثبات يافته پرولتاريا اصولى باشد) از جهات بسيارى متفاوت است."(منصور حکمت، دولت در دوره های انقلابی)

"تئوری" های حمید تقوائی در سال ٢٠٠٥ تحت نام دفاع از مارکسیسم، با شانتاژ علیه حزب حکمتیست که "دنیا و انقلابات را طبقاتی نمیبیند"، "طرفدار راست است"، "سازشکار است" و ... خاصیت درون حزبی و برای بسیج نیرو علیه حزب حکمتیست داشت. همان زمان هم ما نوشیتم و گفتیم که در پس این "نقد رادیکال"، در پس "انقلاب" و " قیام" و "سوسیالیسم" گرایشی راست و غیر مارکسیستی خوابیده است. گفتیم زدن راهنمای چپ، برای گردش به راستی است که در آن حزب شروع شده بود. سیر وقایع این شش ساله صحت بحثهای ما را نشان داد. به راست چرخیدن این حزب، حمایت این حزب از جریانات فاشیستی در آذربایجان و کردستان تحت عنوان ضدیت با جمهوری اسلامی، ورودشان به کمپینهای ارتجاعی امریکا و غرب علیه جمهوری اسلامی، تحت عنوان "مبارزه علیه اسلام سیاسی" و بالاخره پیوستنشان به جنبش ارتجاعی سبز نحن عنوان "چنبش سرنگونی" همگی به راست چرخیدن این حزب را در این مدت نشان میدهد. "چپ" بودن دیروزشان "پُز" بود. راست بودن امروزشان هویت واقعی این جریان را نشان میدهد. حککا سالها است که ربطی به اعتراض رادیکال، اعتراض کارگر سوسیالیست، زن و جوان آزادیخواه در این جامعه ندارد. حککا جناح چپ جنبش سبز است و تلاش میکند به نام کمونیسم و سوسیالیسم، طبقه کارگر را به سیاهی لشگر جدال جناح های مختلف بورژوازی تیدبل کند. تلاش میکند درست مانند موسوی و کروبی با اتکا به نفرت عمومی مردم از استبداد و خفقان فرهنگی و اجتماعی، با اتکا به فشار اقتصادی و فقر تحمیل شده به میلیونها نفر در ایران برای جنبش خودش (جنبش سبز) نیرو جمع کند. نقد و افشا این جناح چپ جنبش سبز، یکی از مهمترین کارها، در شفافیت بخشیدن به صف کمونیستی طبقه کارگر است.

چند کلمه در مورد نام این سند

سوالی که برای هر کس، با درجه ای از آشنائی با سیاست و بویژه تاریخ حککا و سابقه نفرت پراکنی رهبری این حزب نسبت به حزب حکمتیست، بوجود می آید این است که حزبی که تا این درجه حتی با "نام منشور سرنگونی" مخالفت و حتی دشمنی داشت، جریانی که به هیچ کلمه ای کمتر از انقلاب رضایت نمیداند و برای این "انقلاب جاری" مانیفست و "ده فرمان" مینوشت، چگونه یکباره نام سند خود را "منشور سرنگونی" میگذارد.

حقیقت این است انتخاب این نام بی دلیل نیست. رهبری این حزب آگاهانه نام منشور سرنگونی (نام "مکروح" سند یک "حزب ملعون") را انتخاب کرده است. با کمپین جمهوری اسلامی و روزنامه کیهان علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و حزب حکمتیست بعنوان حزب موثر و با نفوذ در شکل دادن به این جنبش، با طرح اسناد این حزب ( دو سند منشور سرنگونی و حقوق جهانشمول انسان) بعنوان پرچم دانشجویان آزادیخواه وبرابری طلب، میلیونها نفر در ایران توجه شان با این دو سند و حزب حکمتیست جلب شد. طبیعی بود برای هر کارگر، زن، و جوانی که برای دفاع از حرمت و شخصیت خود، برای ایجاد بهبود در زندگی خود، برای آزادی و برابری، نه از نوع سبز، مبارزه میکند، حزب حکمتیست بعنوان نماینده و پرچمدار این تلاش و مبارزه برای انتخاب در دسترس قرار گرفته است. این واقعیت عظیم را رهبری حککا با سیاست "قاپیدن رهبری" جواب داد. دلیل این نام گذاری همین است. رهبری این حزب تصویرش از سازمان دادن انقلاب معادل "هنرپیشگی" سیاسی، تلویزیون و شکل دادن به گروههای اینترنتی و فضای مجازی است. فکر میکند با انتشار این سند میتواند کسانی را که مثلا در "گوگل" در جستجوی منشور سرنگونی هستند که کیهان و رژیم به جنگ آن رفته است، حککا و سند جدیدالنتشار آنها را پیدا میکند، و به این ترتیب آنها میتوانند جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه را تصاحب کنند!

برای هزارمین بار باید به این رهبری "با درایت" و اپورتونیست، گفت که آینده "بند بازی" و "انقلابیگری" به شیوه حزب توده همین است. باز هم باید به این طیف یاد آوری کنیم که "رهبری احزاب در جنبشها را نمیشود قاپید"، نمیشود با "انقلاب انقلاب" رهبر سبز شد! رهبران آن اجازه نمیدهند، که تا بحال هم اجازه نداده اند! و علیرغم صدور هزار مانیفست و ده فرمان و منشور "رادیکالتر" از موسوی، علیرغم حضور دائمتان در خیابان، شما کماکان در رده دهم این صف نشسته اید. جنبش آزادیخواهی و برابری طلب هم به این راحتی و با انتشار یک سند "سبز متمایل به قرمز" و "رادیکال"، شما را بعنوان صاحبخانه قبول نمیکند.

این صندلی هم اشغال شده است. دانشجویان آزادیخواه وبربرای طلب، حزب حکمتیست، کارگران سوسیالیستی که این دو سال در مقابل سبز صف بستند، مدتها است شما را در صف مقابل خود دیده اند!

آذر مدرسی

۲۵ مه ٢٠١١