متن زیر بر مبنای مصاحبه با رادیو نینا تهیه و ادیت شده است
وریا نقشبندی: انتخابات آمریکا، شکست ترامپ و پیامدهای آن موضوعی است که با آذر مدرسی از رهبری حزب حکمتیست (خط رسمی) در میان میگذاریم.
آذر مدرسی؛ پیش از اینکه به موضوع پیامدهای انتخابات و شکست ترامپ بپردازیم و این موضوع را در بُعد داخلی و در جامعه آمریکا و هم در بُعد بینالمللی بررسی کنیم، نیاز دانستم که درباره پیش زمینههای این شکست (ترامپ) گفتگو کنیم. یعنی پیش زمینه های ترامپیسم در خودِ جامعه آمریکا چه بوده است و چرا مردم امریکا دست رد به سینه ترامپ زدند؟
آذر مدرسی: همانطور که خودتان گفتید انتخابات آمریکا را میتوان از زوایای مختلفی بررسی کرد. هم به دلیل اهمیتی که آمریکا به عنوان یکی از مهمترین قدرتهای اقتصادی، سیاسی و نظامی در دنیا دارد و هم به دلیل تاثیراتی که به طور ویژه این انتخابات در آمریکا و در جهان میگذارد. من سعی میکنم هم درباره زمینه ها و هم پیامدهای این انتخابات صحبت کنم.
زمانیکه ترامپ به قدرت رسید ما گفتیم که ترامپ نماینده یک ساختار شکنیِ پوپولیستیِ راست در آمریکاست. ساختار شکنی که منشأ آن نارضایتی جامعه از هیئت حاکمه، و بی اعتمادی مطلق مردم به سیستم و ساختار سیاسی حاکم است و ترامپ، در غیاب یک جریان رادیکال و چپ، این ساختارشکنیِ راست و پوپولیستی را نمایندگی کرد و به عنوان پرچمدارِ راستِ این ساختار شکنی به قدرت رسید. چهار سال حاکمیت ترامپ ماهیت واقعی این ساختار شکنی، راست بودن آن، راسیستی و نژادپرستانه بودن و رگه های فاشیستیِ آشکار آن را نمایان کرد و تاثیرات عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در آمریکا داشت. این راست ساختار شکن و در عرصه بین المللی درونگرا و ناسیونالیست، علیرغم شعارهای "آمریکا اول" و "بازگرداندن عظمت دوباره به امریکا"، در عرصه داخلی به انشقاق و تفرقه گسترده ای در آن جامعه دامن زد و در عرصه بین المللی سیاست درونگرایی خود را به متشنج ترین شیوه و تقابل با متحدین اروپایی خود پیش برد. ترامپ و ترامپیسم امریکا را به یک جامعه به شدت متناقض، به شدت پولاریزه شده، البته نه پولاریزه طبقاتی بلکه پولاریزه شده بین سیاه و سفید، نژادپرست و ضدنژادپرست، محافظهکار و ضدمحافظهکارِ راست، و در عین حال به شدت پر تنش و پر کشمکش تبدیل کرد. درنتیجه اگر بخواهیم به زمینه های شکست ترامپ و یا ترامپیسم بپردازیم، باید زمینه های شکست این ساختار شکنی راست و پوپولیستی و تاثیرات اجتماعی عمیق آنرا در خودِ جامعه آمریکا جستجو کنیم.
دلایل شکست ترامپ نه سیاست های جهانی و خاورمیانهای، نه جنگ اقتصادیاش با چین؛ نه خروج از پیمانهای جهانی و "انزوای" امریکا و .... و نه برنامه رادیکال و کاملا متضاد رقیب او، بایدن، بود. به طور واقعی در درون خود آمریکا به ترامپ و ترامپیسم "نه" گفته شد. همانطور که گفتم ترامپ و ترامپیسم در آن جامعه به نژادپرستی، زن ستیزی، لمپنانه ترین، راست ترین و ارتجاعی ترین نوع تعرض به مهاجر و غیر آمریکایی و غیر سفید؛ دامن زد. شکاف ناشی از این وضعیت طیف بسیار متنوعی از چپ تا راست را حول ضدیت با ترامپ و تلاش در شکست انتخاباتی او به نوعی متحد کرد و ما شاهد شکلگیری یک قطب نه الزاما یکدست، بلکه یک جبهه، در برابر این راست فاشیست بودیم. جبهه یا قطبی که به عنوان حامیِ بایدن شناخته میشود. جبهه ای با انتظارات و توقعات متفاوت در آن، جبهه ای که بطور مثال بخشی از آن خود را چپ و سوسیالیست میداند و فقط با هدف شکست ترامپ به بایدن رای داد. جبهه ای که چهار سال پیش کلینتون تلاش کرد شکل بدهد اما بدلیل بدنامی او شکست خورد. بهرحال نتیجه این انتخابات پیروزی بایدن بر ترامپ نیست. "پیروزی" بایدن بیشتر از هرچیزی حاکی از دست رد زدن جامعه به این ساختار شکنیِ راست و ترامپ و ترامپیسم است.
ترامپ و ترامپیسم در این انتخابات شکست خورد. اما اشتباه محض است اگر این شکست را به پایان ترامپیسم و ساختار شکنی راست در آمریکا ترجمه کنیم. ترامپ شکست خورد اما آرا بالایی که اساسا رای به ترامپ بود نه به حزب جمهوریخواه، آرا بالای او در میان بخشهای محروم جامعه حاکی از ریشه های عمیق این ساختارشکنی راست در جامعه و بویژه در بخشهای محروم و ریشه های عمیق بی اعتمادی به بالا در میان این بخش است. انشقاقی که ترامپ در امریکا به وجود آورده است عمیقتر از آن است که بتوان به راحتی و با پایان انتخابات خاتمه پیدا کند. تصوری خام است اگر فکر کنیم تمام زخم ها و انشقاقی که در آن جامعه به وجود آمده، با شکست ترامپ مرهم پیدا میکند، که شکاف ها کم میشوند و مردم آمریکا وارد یک دوره از آرامش، صلح درونی و وحدت همگانی، اتوپی که بایدن روی آن تاکید دارد، میشوند.
آمریکا با این انتخابات، حتی اگر ترامپ هم پیروز میشد، وارد دور جدیدی از کشمکش ها و تنش های درونی، چه در سطح جامعه، چه در سطح دو حزب و چه در درون هردو حزب اصلی شده و دوره پر تنشی را در پیش خواهد داشت.
وریا نقشبندی: اگر به پیامد های این انتخابات و شکست ترامپ بپردازیم، خودِ جامعه آمریکا با این قطب بندی هایی که شما به آن اشاره کردید، این شکاف ها و انشقاق هایی که در درون آمریکا به وجود آمده به کجا میرسد؟ پیامدهای آن برای خود جامعه آمریکا، جدای از جناح بندی ها و دسته بندی های حکومتی چیست؟
آذر مدرسی: شکست ترامپ انشقاق و پولاریزاسیونی که در جامعه آمریکا به وجود آمده بود را تعمیق و تشدید میکند. پولاریزاسیونی که همانطور که گفتم طبقاتی نیست. شما امروز شاهد تقابل دو قطب با ترکیبی کاملا متنوع از طبقات، اقشار و بخشهای مختلف جامعه هستید. در هر دو طرف این تقابل بخشهایی از طبقه کارگر، بخش هایی از مردم محروم، بخش هایی از "سفید پوستها" و "سیاه پوستان"، بخشهایی از مهاجرین، از تحصیلکردگان، از بورژوازی و الیت سیاسی، هنری و اجتماعی و .... را به وضوح میتوان مشاهده کرد. برای درک عمق این انشقاق باید آنرا بر متن شکست ترامپ، ادعای او مبنی بر تقلب در انتخابات و بخصوص سرخوردگی نیروهای راست و فاشیست طرفدار ترامپ قرار داد.
به مجموعه این مولفه ها بحران کرونا، سیاستی که ترامپ در این رابطه اتخاذ کرد، تاثیرات اجتماعی، اقتصادی و زیستی سیاست ترامپ بر زندگی مردم را اضافه کنید. بحران کرونا و سیاست ترامپ در امر تامین بهداشت و خدمات پزشکی رایگان در جامعهای که همه چیز در دست بازار آزاد است، در گسترش ابعاد فقر و بیکاری و فلاکت و ابعاد نابسامانی در جامعه آمریکا، تاثیر جدی داشت. این مولفه نیز و اینکه آمریکا یکی از بالاترین آمار مبتلایان به ویروس کرونا و کشته شدگان بر اثر این ویروس را دارد، در شکست ترامپ تاثیر داشت. استفاده تبلیغی از کرونا و تبدیل آن به یکی از کمپین های تبلیغاتی، گاهی علیه چین، گاهی علیه حزب دمکرات و .... کشمکش ها و تنش های قبلی را تشدید کرده است.
این وضعیت، جوابگویی به این معضلات درونی را به مهمترین مسئله کارزار انتخاباتیِ هر دو نامزد ریاست جمهوری آن کشور تبدیل کرد. برخلاف دورههای پیشین که کمپین های انتخاباتی علاوه بر مسائل درونی و پاسخ به معضلات درونیِ کشور از قبیل فقر، رشد اقتصادی داخلی، تبعیض نژادی یا ....، روی سیاست خارجی، جایگاه آمریکا در جهان دنیای چند قطبی امروز متمرکز میشد، انتخابات این دوره به طور ویژه بر سرِخودِ آمریکا و معضلات اقتصادی و سیاسی و انشقاق سیاسی-اجتماعی-ایدئولوژیکی آن جامعه و مقابله با کرونا و تاثیرات اجتماعی و اقتصادی آن متمرکز بود. معضلاتی که حل آنها و جواب به آنها رنگ خود را بر دولت آتی، بر سیاستها و اولویتهای آن خواهد زد.
اگر دقت کرده باشید بایدن و اتاقهای فکری در امریکا میگویند، اولویت دولت آتی رسیدگی به وضعیت درون آمریکا است. بایدن رسما اعلام کرده است که مسئله اول مقابله با کرونا و تاثیرات گسترده آن بر زندگی اقتصادی-اجتماعی جامعه و پیشگیری از شیوع بیشتر و مداوای بیماران است. اولین سخنرانی بایدن درباره کرونا، اینکه ماسک زدن پلاتفرم و پرچم سیاسی نیست، ضرورت مراقبت از خود شهروندان، اعلام برگشت به "یک امریکا، یک ملت"، ناشی از وضعیت بحرانی در امریکا است. بخصوص کرونا، از پیشگیری از شیوع بیشتر و درمان بیمارانِ آن، ممانعت از مرگ و میر بیشتر در خود آمریکا، تا تاثیرات اقتصادی و گسترش فقر در آن جامعه یکی از مهمترین مسائلی است که دولت آتی، با آن روبرو است.
انشقاق و پولاریزاسیون موجود در امریکا، زخم های که بخشهای مختلف مردم خورده اند، تقابل و تنشی که در جامعه ریشه دوانده، علیرغم ادعای بایدن که "من رئیس جمهور همه هستم" و "دوره آشتی است" و ...، به این راحتی التیام پیدا نمیکند.
به نظر من دوره آتی دوره پر کشمکشی خواهد بود و صورت مسئله هیئت حاکمه امریکا از سر گذراندن این دوره بدون هزینه و یا با کمترین هزینه است. در درون حزب جمهوریخواه طیفی مخالف ترامپ وجود دارد که خواهان بازگشت به یک رابطه سنتی تر و کم تنش تر با حزب دمکرات است. در حزب دمکرات هم همینطور. در هر دو حزب، جناح یا تِندِنسی وجود دارد که این شکاف میان ساختار و مردم، این بی اعتمادی به بنیادهای "دمکراسی" و احزاب و .... هرچه سریعتر تمام شود و علاوه بر آن تنشهای اجتماعی که با شکست ترامپ میتواند افزایش پیدا کند را در جامعه با کمترین هزینه تخفیف پیدا کند. بخصوص که ترامپ کماکان بر طبل تشدید تنش میکوبد و طرفدارانش آماده هر نوع تعرض و هر نوع حرکت میلیتانتی هستند.
درنتیجه همانطور که گفتم دولت بایدن و به طور عام هیئت حاکمه آمریکا با معضلات جدی روبرو است که برخلاف تبلیغاتی که میکنند به این سادگی ها قابل حل نیست. بخصوص که حل مسئله تبعیض نژادی سیستماتیک و ساختاری در امریکا، فقر و شکاف طبقاتی در این جامعه، نه در توان و نه در رسالت حزب دمکرات و بایدن است. با پیروزی بایدن این جبهه متحد علیه ترامپ تجزیه میشود و همین سر منشا تنش ها و کشمکشهای بعدی خواهد بود. بایدن و حزب دمکرات امریکا نه رسالت از بین بردن فقر و شکاف طبقاتی و نه مبارزه با بیعدالتی اجتماعی را بر عهده خود گذاشتهاند. درنتیجه اگر حتی جنبش "زندگی سیاهان مهم است" و یا بخش های محرومتر جامعه و طبقه کارگر، توهمی به این دارند که بایدن میتواند مشکلات اقتصادی و فاصله ها و شکاف های اقتصادی-اجتماعی را به هم بیاورد، به سرعت توهمشان فرو خواهد ریخت و دنبال پاسخهای اساسی و رادیکال خواهد شد.
وریا نقشبندی: اگر بخواهیم به این انتخابات از بعد بینالمللی بپردازیم میبینیم که سران اکثر کشورها از نتیجه این انتخابات و شکست ترامپ استقبال کردهاند. و اعلام کردهاند که آمریکا میتواند دوباره جایگاه خودش را به دست بیاورد. و میگویند "الان زمان پل ساختن است، نه دیوار" و به نوعی از شکست ترامپ خوشنود هستند. در این سطح ارزیابی شما چگونه است؟
آذر مدرسی: من فکر نمیکنم که ما شاهد تغییرات اساسی در سیاست های آمریکا در سطح بینالمللی خواهیم بود. به قول شما سران دول اروپایی و امریکایی از اینکه "باید پل بسازیم، نه دیوار" و اینکه آن شکاف ها را باید از بین ببریم، حرف میزنند. ترامپ علیرغم هر درجه از لمپنیسم و شارلاتانیسمی که داشت، علیرغم لطمه ای که به رابطه دوستانه سابق با اتحادیه اروپا زد و با اقداماتی مثل خروج از پیمان زیست محیطی پاریس، خروج از سازمان بهداشت جهانی، تهدید به خروج از ناتو، جنجالهایی به پا کرد. اما سیاست عمومی هیئت حاکمه و بورژوازی آمریکا در رابطه با اینکه امریکا چگونه در جهان چند قطبی کماکان موقعیت برتر خود را، با کمترین هزینه حفظ کند را نمایندگی میکرد. راسیسم و فاشیسم و حنی انزواطلبی و ناسیونالیسمی که ترامپ نمایندگی میکرد به معنای استراتژی متفاوت او نیست. تفاوت ترامپ با بایدن در راه رسیدن به این هدف مشترک، حفظ موقعیت برتر امریکا در جهان چند قطبی و بخصوص در مقابل رقبایی چون چین و روسیه، است.
در خود هیئت حاکمه آمریکا هم میگویند که ما شاهد تغییرات جدی نخواهیم بود. طبیعتا چه از سر مخالفت با ترامپ و چه از سر لانسه کردن بایدن تبلیغاتی خواهند کرد. تبلیغاتی که اساسا روش رسیدن به هدف را برجسته میکند مانند اینکه "آمریکا به روابط بسیار آرام، غیر تخاصم آمیز و بدون تنش" باز خواهد گشت و اینکه "پل دوستی" بین آمریکا و جهان، در یک سر آن چین و در سر دیگر اروپا و در سر دیگر روسیه، ساخته خواهد شد. اما فراموش نکنیم کشمکش، رقابت و جنگ اقتصادی آمریکا و چین مسئله ای واقعی است، ساخت ذهن و یا ناشی از سیاستهای ترامپ نبود. اینکه شما به چه روشی به آن پاسخ میدهید و چگونه سعی میکنید از نظر اقتصادی چین را شکست بدهید، در این پروسه سایر رقبا را چگونه با خود همراه یا علیه خود بسیج میکنید و ....، ثانوی است. اینکه ترامپ این رقابت را با دامن زدن به تشنج و بایدن به روشی آرام و "دیپلماتیک" و بدون هیاهوی زیاد پیش میبرند تغییری در استراتژی مشترک آنها نمیدهد.
در مورد رابطه امریکا و اروپا در جهان چند قطبی امروز هم همین مسئله صدق میکند. قطعا بایدن با روش تخاصم آمیز و راست و لحن لمپنانهای که ترامپ نسبت به این دوستان دیروز و رقبای امروز خود در مجامع بینالمللی داشت، پیش نخواهد رفت و تلاش خواهد کرد این نوع تنش ها را تخفیف دهد و ما شاهد یک زبان آرامتر و دیپلماتیکتر و "متعارف تر" از سوی بایدن در سیاست های جهانیِ آمریکا خواهیم بود. اما به نظر من تغییرات اساسی در سیاست بین المللی امریکا به وجود نخواهد آمد. امریکا در سطح بین المللی با سوالات و مسائلی روبرو است که باید به آنها جواب دهد. جواب هیئت حاکمه امریکا مشترک است.
میدیای پرو بایدن تلاش میکنند با برجسته کردن نمونه هایی مثل اعلام بازگشت امریکا به معاهدات جهانی مانند سازمان جهانی بهداشت، معاهده پاریس و ... و اغراق در جایگاه و اهمیت این امر در سیاست بین المللی امریکا نوید تغییرات جدی و بهبود روابط لطمه خورده و جریحه دار شده را میدهند. یا از تغییر در سیاست امریکا بر سر مسئله فلسطین، اینکه گویا امریکا سیاست و روال دیگری را در پیش خواهد گرفت، حرف میزنند. گویا بایدن به اندازه ترامپ طرفدار اسرائیل و دولت فاشیستی صهیونیستی نیست. در صورتیکه پرو دولت فاشیستی و صهیونیستی اسرائیل بودن بایدن و حزب دمکرات روشن تر از آن است که نیاز به گفتن داشته باشد. فراموش نکنیم که در سال ۲۰۱۶، زمانی که بایدن معاون باراک اوباما بود، در "کنگره جهانی یهودیان" در نیویورک اعلام میکند که "برای صهیونیست بودن شخص نباید الزاما یهودی باشد. من یک صهیونیست کامل هستم." درنتیجه آیا سیاست عمومی آمریکا در قبال اسرائیل و فلسطین تغییر جدیای خواهد کرد؟ به نظر من اتفاق نخواهد افتاد. قطعا این سیاست برخلاف دوره ترامپ به شکلی متعارف تر، آرامتر، پوشیده تر و بدون لفاظی و بدون تبلیغات پیش خواهند رفت. اما در سطح جهانی شاهد تغییرات اساسی و بنیادی در سیاست آمریکا ر رابطه با مسئله فلسطین و حمایت بی قید و شرط آن از دولت فاشیست اسرائیل نخواهیم بود.
ما شاهد تاثیرات این انتخابات در جهان در سطح دیگری خواهیم بود و هم اکنون هم هستیم. با شکست ترامپ در آمریکا، نه فقط راست ساختار شکن در امریکا که در جهان عقب رانده شده. در انگلیس که جانسون به عنوان نماینده یک جریان راستِ ساختارشکن در دوران رفراندم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، با پرچم راست و علیه اروپای واحد، با دامن زدن به ناسیونالیسم انگلیسی و با شعار "حق حاکمیت ما بر انگلیس" سر کار آمده بود، با روشن شدن شکست ترامپ، در انگلستان فوری "بعد از ترامپ نوبتِ بوریس جانسون است" در ابعاد وسیعی در میدیای اجتماعی منتشر میشود. در اسرائیل شاهد شعار "پس از ترامپ نوبت نتانیاهو است" در تظاهراتهای ضد نتانیاهو هستیم. شکست ترامپ در تضعیف این راست پوپولیست در اروپا در ابعاد اجتماعی را دارد اما این تاثیرات اجتماعی نه ناشی از تغییر سیاست های استراتژیک آمریکا در جهان، که ناشی از شکست این راست در یکی از قدرتمند ترین جغرافیای خود است.
خلاصه کنم ما با یک دولتی روبرو خواهیم بود که به گفته "جامعه جهانی" متعارف تر، دیپلمات تر و با تنش های کمتر است. اما فکر نمیکنم سیاست های عمومی دولت امریکا تغییر اساسی و جدی بکند. سیاست های ترامپ سیاست های اصلی بورژوازی و هیئت حاکمه آمریکا بود و بایدن همان سیاست ها را ادامه خواهد داد اما احتمالا روش هایی که به کار خواهد گرفت متفاوت خواهد بود.
وریا نقشبندی: اجازه بدهید سوال آخر را در رابطه با ایران و جمهوری اسلامی و اپوزیسیون جمهوری اسلامی مطرح کنم. پیامدهای این انتخابات برای ایران و اپوزیسیون چه چیزی میتواند باشد؟ و اساسا در کجای این معادله میتوانند قرار بگیرند؟
آذر مدرسی: جمهوری اسلامی به اینکه با انتخاب بایدن، آمریکا دوباره سر میز مذاکره و برجام بازمیگردد و تحریم ها لغو میشوند، امید بسته بود. طیفی از آنها رسما و علنا اعلام میکردند که اگر بایدن به قدرت برسد هم انتخابات ریاست جمهوری آتیِ ما پر رونق خواهد شد و هم میتوانیم به معضلات اقتصادی مان بهتر پاسخ بدهیم. خامنهای میگوید که "آمریکا سر جای خودش خواهد نشست" و اصلاح طلبان میگویند "ما با رابطه ای دوستانهتر و یا کمتر تخاصم آمیز از سوی آمریکا روبرو خواهیم شد".
به همان اندازه که جمهوری اسلامی به انتخاب بایدن امیدوار است و در انتهای تونل تاریک روابطش با آمریکا نوری را میبینید و به آن امید میبندد و خود را آماده ورود به دورِ جدیدی از مذاکرات میکند، اپوزیسیون راست هم به انتخاب ترامپ و ادامه تنش و کشمکش، ادامه تحریم و سیاست "فشارهای حداکثری" او امید بسته بود.
اما از منظر چپ و طبقه کارگر و مردم ایران این انتخابات و نتیجه آن منشا امید یا نا امیدی نیست. اخیرا مصاحبهای با مردم را پخش کردهاند که نود درصد مردم در جواب به اینکه "آیا پیروزی بایدن پیروزی ما است" میگویند "معضلات ما درونی است و ربطی به آمریکا ندارد"، "بایدن یا ترامپ برای ما فرقی نمیکند".
بورژوازی، چه بخشی که در قدرت است و چه بخشی که در اپوزیسیون هستند هردو به طور جدی به این انتخابات چشم دوختند. بورژوازیِ در قدرت به این امید بسته بود که با پیروزی بایدن بسیاری از تحریمها و فشارها متوقف خواهد شد و دریچه امیدی باز خواهد شد. بیخود نیست جواد ظریف به محض پیروزی بایدن به تمام کشورهای عربی همسایه پیغام داده که "دولت های آمریکایی میآیند و میروند، اما ما ماندنی هستیم و بهتر است که روابطمان را بهتر کنیم". اپوزیسیون راستِ پرو غرب و اساسا پروآمریکایی، نیروهایی بودند که به شدت برای ترامپ تبلیغ میکردند، هنگامی که ترامپ تحریم ها را تشدید میکرد، برایش نامههای تشکرآمیز میفرستاند. از تحریم هایی که نه جمهوری اسلامی یا بورژوازی را، بلکه مردم را در گرسنگی مطلق میاندازد و از دسترسی به دارو محروم میکند، استقبال میکردند. اپوزیسیون راستی که حتی از دفاع از حمله نظامی آمریکا به ایران و یا "رژیم چینج" ابایی نداشت. این بخش هم به اینکه ترامپ انتخاب شود و به سیاست "فشار های حداکثری" ادامه دهد چشم امید بسته بودند. به اینکه سیاست "فشار های حداکثری" زمینهای برای سرنگونی جمهوری اسلامی بدون دخالت مردم و به قدرت رسیدن شان فراهم کند امید بسته بودند.
با شکست ترامپ اپوزیسیون راست به شدت سرخورده است. تلاش میکند "سیاست فعالی" را در رابطه با دولت بایدن در پیش بگیرد. این طیف به اشکال مختلف از اینکه باید تمام تلاش خود را در تشویق دولت آتی امریکا بر ادامه سیاست "فشار حداکثری" به کار ببرند، میگویند. یکی از بایکوت سیاسی-اجتماعی-نظامی-فرهنگی حرف میزند و دیگری از بایکوت سیاسی-نظامی و اقتصادی میگوید.
در مقابل جمهوری اسلامی احساس میکند با پیروزی بایدن دست بالا را پیدا کرده است. اجازه بدهید در مورد این احساس و این امید نکته ای را توضیح بدهم. جمهوری اسلامی به شدت امیدوار است که بایدن به برجام برخواهد گشت. بایدن هم البته پیام داده که ما حاضریم سر میز مذاکره برگردیم. اما این هنوز گویای چیزی نیست. ترامپ هم گفته بود که "ما حاضریم سر میز مذاکره بنشینیم" و هدف از "فشارهای حداکثری" نه تغییر رژیم که کشیدن جمهوری اسلامی پای میز مذاکره بود. در نتیجه بحث بر سر صرف مذاکره نیست، بحث بر سرشروط و موقعیت طرفین در مذاکرات است. بایدن بسیار روشن همزمان با اعلام آمادگی برای مذاکره، اعلام کرده است که "ما جمهوری اسلامی مسلح به سلاح های هستهای و موشکی را در خاورمیانه تحمل نمیکنیم". سیاستی که پیش تر از طرف دول اروپایی اعلام شده بود. علاوه بر این بایدن از "دستاوردهای" دولت ترامپ در فشار به جمهوری اسلامی عقب نخواهد نشست و برعکس بیشترین استفاده را از آنها خواهد کرد. درنتیجه به نظر من سیاست عمومی آمریکا در رابطه با ایران هم تغییر جدی نخواهد کرد. بحث بر سر روش و رویکرد پیشبرد این سیاست است و میزان توافق اروپا و آمریکا بر سر آن است. پوچ بودن امیدی که جمهوری اسلامی برای پاسخ دادن به معضلات درونی خود، از بن بست اقتصادی تا بحران سیاسی، به انتخاب بایدن دارد، خیلی سریع آشکار میشود.
تا جائیکه به رابطه مردم با این دو بخش از بورژوازی، برمیگردد، این رابطه هم تحت تاثیر انتخابات امریکا تغییری نخواهد کرد. دست ردی که جامعه به سینه اپوزیسیون راست زده است، نه از روی درجه نزدیکی آن به دولت آمریکا و حمایت دولت آمریکا از آن، بلکه از سر تناقض بنیادی این اپوزیسیون با امنیت، سعادت، زندگی، شادابی و رفاه آن جامعه است.
معضلات جمهوری اسلامی، مستقل از تحریم و سیاستهای آمریکا و.... مشکلاتی عمیق تر، بن بست های اقتصادی، سیاسی، و ایدئولوژیک بنیادی تری است. این معضلات جوابی بنیادی و اساسی را از طرف طبقه کارگر و مردم محروم در ایران میطلبد.
با تشکر از رفیق سعید محمدی برای پیاده کردن فایل صوتی
منتشر شده در کمونیست ماهانه شماره ۲۵۱