عروج تمام قد طبقه کارگر برای تعیین تکلیف!
هیمن خاکی: شنوندگان عزیز رادیو نینا به برنامه امشب ماه خوش آمدید. در این برنامه من همین خاکی همراه با آذر مدرسی دبیر کمیته مرکزی حزب حکمتیست (خط رسمی) گفتگویی خواهم داشت تحت عنوان "فضای سیاسی جامعه ایران و قدرت طبقه کارگر". از شما دعوت می کنم که با ما همراه باشید.
بر هیچ کس پوشیده نیست که اوضاع سیاسی جامعه ایران در یک سال گذشته تحولات عظیمی را به خود دیده است. از دی ماه تا هفت تپه و فولاد ما شاهد تقابل عظیم بین بخش اعظم جامعه با جمهوری اسلامی، برای رفاه، امنیت و زندگی بهتر بودیم. شاید در هیچ دوره ای مانند امروز سران جمهوری اسلامی تنشان به لرزه در نیامده است.
این فقط بورژوازی در قدرت نیست که ترسیده و رنگ باخته بلکه بخش اعظم بورژوازی چه در اپوزیسیون چه در پوزیسیون در فکر این هستند که چگونه میتواند وضع موجود را به نفع خود تغییر دهند و جاپایی برای خود باز کنند. شاید اگر یک سال پیش کسی ابراز میکرد که حاکمیت شورایی و خواست و مطالبات بنیادی کارگران به خواست و مطالبه اصلی جامعه تبدیل می شود همه آن را دیوانه خطاب می کردند اما امروز این واقعیتی جدا ناشدنی از جامعه ایران است.
آذر مدرسی در ابتدا می خواهم در مورد اوضاع جامعه ایران کمی حرف بزنید. مایلم تصویر شما را از پازل سیاسی ایران داشته باشم، حتما در سوالات بعدی با هم سعی می کنیم که جنبههای متفاوت شرایط کنونی را بررسی کنیم. اما شما فکر می کنید که در یک سال گذشته پازل سیاسی ایران چه تغییراتی به خودش دیده و اوضاع سیاسی ایران امروز چه ویژگی هایی دارد.
آذر مدرسی: یک سال پیش وقتی که خیزش دی ماه در بیش از ۹۰ شهر ایران اتفاق افتاد، نه فقط ما بلکه همه دنیا به این امر اذعان کردند که سوت پایان عمر جمهوری اسلامی به صدا درآمده. خیلیها دی ماه را زمین لرزه سیاسی در جامعه ایران دانستند. خیلی ها آنرا به دوران پر تلاطم انقلاب ۵۷ تشبیه کردند و .... جمهوری اسلامی طبق معمول آنرا توطئه امریکا و ضد انقلاب و شورش های کور خواند. علیرغم همه اینها یک چیز مسلم بود و آن این بود که ایران بعد از دی ماه دوباره به قبل از دیماه برنمیگردد. روشن بود که توازن قوا در این جامعه بعد از دی ماه امکان ندارد هیچ وقت به قبل از دیماه برگردد. روشن بود جنبشی که برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی به میدان آمده و روشن، عیان و عریان در نود شهر ایران ابراز وجود کرد و اعلام کرد که دیگر توهمی به کشمکشهای درونی جمهوری اسلامی ندارد و جمهوری اسلامی را مانع اصلی برای دستیابی به آزادی، به سعادت، به رفاه و امنیت خود میداند و برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی به میدان آمده است.
روشن بود که این جنبش حتی اگر فروکش کند، این جنبش حتی اگر سازمان یافته نباشد که نبود، این جنبش حتی اگر پرچم روشنی نداشته باشد که نداشت، این جنبش حتی اگر رهبری روشن و به اصطلاح معلومی ندارد که نداشت ، اما چنان عمیق، چنان اجتماعی، چنان طبقاتی و چنان قدرتمند و چنان مصمم است که به جمهوری اسلامی و حاکمیت اجازه نداد یک شب آرام سر بر بالین بگذارند. یک سال گذشته به طور واقعی دنیای تاریک و سیاهی برای جمهوری اسلامی و دنیایی پر از امیدواری و پر از پیشروی برای مردم بود. برای جمهوری اسلامی سیاه نبود چون مثلا ترامپ از برجام بیرون رفت یا ناروشنی آینده برجام، سیاه نبود برای اینکه دولت روحانی داشت به طور مرتب با استیضاح وزیرانش روبرو میشد، سیاه نبود به خاطر اینکه پرونده فساد مالی و پولشویی سران و دست اندرکاران جمهوری اسلامی روز به روز بیشتر رو میشد، سیاه بود به خاطر اینکه جنبش و خیزش دی ماه هر چند تپش ده روز اول را نداشت، اما عمیق تر و طبقاتی تر درون تمام رگهای جامعه و در میان تمام اقشار محروم جامعه و بخصوص در طبقه کارگر ریشه دواند و عمیقتر، قدرتمندتر، سازمان یافته تر، متحدتر، روشن تر و رادیکال تر به میدان آمد.
در این یکسال جمهوری اسلامی هر روز با یک بحران جدی، با یک اعتراض جدی، با یک تلاطم جدی که از طرف طبقه کارگر به او تحمیل میشد روبرو شد. سال گذشته جمهوری اسلامی هر روز با یک بحران جدی روبرو شده و بحرانی که این بار نه بحران درون حکومتی، نه بدلیل جدال دفتر امام و ولی فقیه با این جناح و آن جناح یا با رئیس جمهور یا رئیس جمهور با مجلس بلکه بحرانی که جامعه از پایین به جمهوری اسلامی تحمیل کرد و این جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی عمیقتر، طبقاتی تر، سازمان یافتهتر، متحدتر و روشنتر روزبهروز خود را گستردهتر و وسیعتر پیش میبرد. یک سال گذشته همانطور که گفتم سال خطرناک و هراس آوری برای جمهوری اسلامی و در عین حال سال پیشروی ها، سال اتحاد ها، سال قدرتمندتر شدن جنبش ما و سال روشن تر شدن افق رسیدن به آزادی و رفاه و امنیت و عدالت اجتماعی و برابری برای میلیونها انسانی بود که چهل سال حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی را تحمل کردند و سال گذشته اعلام کردند که بیش از این تحمل نخواهند کرد.
هیمن خاکی: شما در صحبتهایتان دی ماه را به عنوان یک مثال زدید و تصویر کردید و بعد گفتید که این اوضاع که پیشرفت طبقاتیتر رادیکالتر و ریشهدارتر شد. ما در یک ماه گذشته شاهد اعتراضات کارگران هفت تپه و فولاد بودیم بدون شک این اعتراضات و اعتصابات یکی از مهم ترین اتفاقاتی بود که در این سال اتفاق افتاد. دوست دارم نظر شما را در این رابطه بدانیم که خود این اعتراضات و اعتصابات فولاد و هفت طبقه بر متن این اوضاع بعد از دیماه چه تأثیری را بر اوضاع سیاسی ایران زد یا به قولی چه مهری را بر اوضاع سیاسی ایران زد. چون ما شاهد بودیم که این اعتراضات و اعتصابات به وسعت بسیار زیادی در جامعه ایران تکثیر پیدا کرده چه از خواست و مطالباتش چه از اتفاقاتی که رخ میداد به وسعت بسیار زیادی هفت تپه و فولاد در یک ماه گذشته تاثیر گذاشتند و شما فکر میکنید که بر این متن این اعتراض و اعتصاب چه مهری را بر اوضاع سیاسی ایران زد.
آذر مدرسی: همانطور که خودتان گفتید یک سال گذشته ما شاهد اعتراضات وسیع کارگری بودیم که هفت تپه و فولاد در رأس شان و شاخص ابراز وجود و به میدان آمدن طبقه کارگر در جدال برای رفاه آزادی و سعادت بود. ما شاهد اعتراض کارگران خودروسازی، کشاورزان در اصفهان، کارگران پتروشیمی، معلمان، بازنشستگان و شاهد اعتراض دانشجویان علیه خصوصی سازی ها و وضعیت فلاکت بار دانشگاهها بودیم. جامعه ایران در این یکسال گذشته درست همانطور که پیشبینی میشد شاید طپش ده روز دی ماه را نداشت، اما هر روز شاهد اعتراضاتی که از گوشه و کنار آن جامعه سر بلند میکرد بودیم.
اما فولاد و هفت تپه به طور واقعی ابراز وجود طبقه کارگر را در قامتی دیگر و در سطحی دیگر در جامعه نشان داد. اگر دی ماه یک زمین لرزه ی سیاسی بود، ابراز وجود طبقه کارگر در قامت فولاد و هفت تپه یک سونامی است! یک سونامی به شدت عمیق تر، یک سونامی به شدت طبقاتی تر، یک سونامی که خیلی روشن و شفاف میداند چه میخواهد، یک سونامی ویران کننده تر از زمین لرزه دیماه، برای کل جمهوری اسلامی و کل بورژوازی در ایران است. ببینید چهل روز دنیا شاهد طپش اعتراضات فولاد و هفت تپه، و حضور هرروزه کارگران معترض در خیابان بود. چهل روزی که شهر شوش و اهواز در تصرف کامل طبقه کارگر بودند. چهل روزی که رنگ خود را به کل آن جامعه زد، چهل روزی که کارگران هفت تپه و فولاد یک جنبش عمیق، رادیکال، طبقاتی، با پرچمی به شدت روشن تر از دیماه را نمایندگی کردند و نشان دادند که این جنبش به میدان آمده. چهل روزی که طبقه کارگر را به سخنگو و نماینده اکثریت محروم آن جامعه و هر انسانی که خواهان آزادی و رفاه ، حرمت انسان و عدالت اجتماعی، حق زن و حق پیر و حق هر بخش محروم جامعه، تبدیل کرد. چهل روزی که طبقه کارگر را به نماینده همه این مردم تبدیل کرد. جنبشی پا به عرصه وجود گذاشت که پاسخ خود و آلترناتیو خودش را برای اداره جامعه داشت. زمانیکه در ابعاد اجتماعی به این ابراز وجود و به میدان آمدن این طبقه و جنبش رادیکال و ماگزیمالیستی آن نگاه میکنید، شاهد ابراز وجود طبقه کارگر به عنوان صاحب جامعه، ابراز وجود طبقه کارگر به عنوان نماینده اکثریت محروم، ابراز وجود طبقه کارگر به عنوان طبقهای که میتواند و میخواهد جامعه را از این وضعیت فلاکت بار بیرون بیاورد، هستید. کارگر فولاد و هفت تپه و طبقه کارگر مهر خود را به همه گوشه زوایای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی و .... جامعه زد. به همین دلیل برای این طبقه شعر میگویند، سرود درست میکنند، نمایندگانش را برجسته میکنند و برایشان محبوب اند، اکثریت مردم نمایندگانشان را قهرمانان خود و پیش قراولان مبارزه خود برای آزادی و برای نجات از وضعیت فعلی میبیند.
اینها فقط لحظات هیجان انگیزی نیست که یک جوان یا دو جوان به آن دچاره شده باشند. وقتی دانشگاه اعلام میکند من فرزند هفتتپه هستم، "فرزند کارگرانیم"، وقتی که از هنرمند تا وکیل تا نمایندگان اقشار مختلف اعلام میکند "من هفت هفته ای هستم" فقط و فقط وزن طبقه کارگر را درتحولات امروز و در این جامعه نشان میدهد. این اتفاق حتی در دوره انقلاب ۵۷ به این وسعت و عمق اتفاق نیفتاد. امروز واقعیت اجتماعی و وزن اجتماعی طبقه کارگر حتی از انقلاب ۵۷، حتی از وقتی کارگر نفت به میدان آمد و مردم شعار دادند "کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما"، عمیقتر بنیادی تر و قوی تر است. همه مردم معترض هفت تپه ای و فولادی هستند از دانشجو تا معلم، از بازنشسته تا وکیل و هنرمند، حتی اپوزیسیون بورژوازی که همیشه "فرهیختگان" را به رخ کارگر می کشید و کارگر حتی در فرهنگ تبلیغاتیش جایی نداشت و "لیاقت" اسم بردن را نداشت، امروز سنگ کارگر هفت تپه، سنگ کارگر فولاد و سنگ نمایندگانشان را به سینه میزنند و به قول خودشان از "کارگران میهن اش" دفاع میکنند. اینها همه وزن طبقه کارگر در این جامعه و در تحولات آتی را نشان می دهد.
ببینید اعتصابات و اعتراضات فولاد و هفت تپه، دستگیری نمایندگانشان نه فقط در ذهن من و شما، نه فقط در ذهن کارگر فولاد و هفت تپه، بلکه در ذهن کل آن جامعه مهمتر از استیضاح ظریف، مهمتر از استیضاح وزیر آموزش و پرورش و کشمکش های درونی رژیم بود. کسی دیگر به این فکر نمی کرد که حالا اگر ظریف استیضاح شد چه اتفاقی می افتد ولی همه به این فکر میکردند نمایندگان زندانی کارگران هفتتپه راچگونه باید بیرون کشید. و این مسئله روی کل جامعه سایه انداخته بود و مهمترین مسئله سیاسی و اجتماعی ایران بود.
اعتراضات این دو مرکز کارگری فقط اعتراضات دو بخش از طبقه کارگر برای پرداخت حقوق های معوقه شان یا برای اداره شورایی کارخانه، علیرغم تمام رادیکالیزمی که این شعار دارد، نبود، بلکه ابراز وجود طبقه کارگر در جامعه برای تعیین تکلیف بود. بلکه برای اعلام این امر بود که جدال آتی و تعیین کننده در ایران، جدال بین بورژوازی و طبقه کارگر است، اینکه جمهوری اسلامی یک آلترناتیو طبقاتی و یک دشمن طبقاتی دارد و آنهم طبقه کارگر است. طبقه کارگری که چنان آگاه، چنان روشن است که میداند نجات زن از این حاکمیت در گرو به میدان آمدن او است. میداند نجات معلم، نجات دانشجو، نجات کشاورز در گرو به میدان آمدن او است و مهمتر اینکه آماده است در این قامت ابراز وجود و نقش ایفا کند. به نظر من شور انگیز بودن آن چهل روز را باید در این واقعیت دید. اعلام اینکه "من هم هفت تپه هستم"، "قلبم با هفت تپه میزند" از طرف بخشهای مختلف مردم دقیقا به دلیل ورود تمام قد طبقه کارگر، در قامت هفت تپه و فولاد، در این جدال طبقاتی و این اعلام آمادگی که با پاسخ و آلترناتیو و با پرچم خود میتواند این جامعه را در این جدال به پیروزی برساند. این شعف انگیزترین و شورانگیز ترین اتفاقی بود که در این مدت افتاد و در عین حال هراس انگیزترین اتفاق نه برای جمهوری اسلامی بلکه برای کل بورژوازی در پوزیسیون و اپوزیسیون است. بورژوازی خود را برای مقابله با آن آماده میکند و ما در کنار طبقه کارگر خود را برای جدال آتی آماده کنیم.
مهمترین شاخص اوضاع امروز در ایران عرض اندام این طبقه نه فقط بعنوان طبقه ای معترض که میتوانند آنرا زیر پرچم دیگران ببرند، بلکه بعنوان یک طبقه مدعی، با پرچم خود و برافراشته نگه داشتن آن و برای زدن مهر خود به کل تحولات ان جامعه است. طبقه کارگر مهر خود را نه فقط به آن چهل روز بلکه به آینده ایران زد و این آن تحولی است که از زاویه فولاد و هفت تپه باید دید. باید دید که امروز چطور کارگر در آن جامعه عنصری مهم، قدرتمند، با پاسخ مستقل خود، قابل اتکا و با قابلیت رهبری کردن است. امروز کارگر رادیکال و طبقه کارگر رادیکال و ماگزیمالیستی را میبینیم که در مقابل هر ترفندی چه از طرف جمهوری اسلامی چه از طرف هر نیرویی دیگری ایستاد، مقاومت کرد و مبارزه اش را ادامه میدهد.
هیمن خاکی: در متن این اعراضات و اعتصابات و در اوضاع کنونی قاعدتا اتفاقات خیلی زیادی افتاد و اوضاع طوری بود که سرعت تحولات انقدر زیاد بود که گاهی اوقات باید ثانیه ای تحولات را پیگیری میکردید تا متوجه میشدید داخل جامعه ایران دارد چه اتفاقی می افتد. مشخصات اعتصاب و اعتراض کارگران فولاد و هفت تپه که نمونه بارز این مسئله بودند است، سخنرانی ها از اعتصاب باشکوه شان، از پیوستن مردم به این اعتراضات و اعتصابات. ولی بعد از اینکه نمایندگان کارگران را دستگیر کردند مشخصات اسماعیل بخشی بعد از اینکه آزاد شد و مشخص شد که اسماعیل بخشی را شکنجه کردند و در این مورد هم بحثهایی به وجود آمد که بعضی میگفتند که نه شکنجه نشده و بعضی میگفتند شکنجه شده تا بعد از اینکه خود اسماعیل بخشی در این رابطه نامهای داد و در رابطه با شکنجه شدن اش حرف زد. شما در صحبت هایتان در مورد شرایط کنونی حرف زدید و مهری که فولاد و هفت تپه به وضع موجود زدند، مشخصات ما شاهد بودیم بعد از این که اسماعیل بخشی نامه اش را منتشر کرد باز ما شاهد بودیم جمهوری اسلامی که تاریخش با شکنجه و زندان و اعدام عجین بوده یک طوری دیگر به این نامه واکنش نشان داد، به شیوه دیگری با این مسئله برخورد کرد. من دوست دارم نظر شما را در این رابطه بدونم که در بطن این اوضاع شما این مسئله را چطور ارزیابی می کنید و نظر شما در این رابطه چیه؟
آذر مدرسی: همانگونه که خودتان گفتید شکنجه یک بخش از حاکمیت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی بدون شکنجه، زندان، سرکوب، بدون چماقدار و اوباش فالانژاش که اصلا امکان ندارد در آن جامعه دو روز دوام بیارود. اگر تا امروز هم سرپا مانده اساسا با اتکا به سرکوب و اتکا به یک دستگاه و ماشین سرکوب است. در نتیجه نامه اسماعیل بخشی رعد و برق در آسمان بی ابر نبود و گویا قبل از آن هیچکس نمیدانست شکنجه هست. این نامه، اولین نامه و یا اولین افشاگری در مورد شکنجه هم نبود و اسماعیل بخشی نه اولین و نه آخرین کسی است که شکنجه شده. روشن بود که در کنار اسماعیل بخشی، سپیده قلیان، که او هم به اتهام دفاع از کارگران هفت تپه دستگیر شده بود، به شدت مورد شکنجه قرار گرفته است. اینکه یک عده مزدور جمهوری اسلامی یا خود جمهوری اسلامی اعلام میکنند خیر شکنجه ای در کار نبوده و امروز میگویند که خوب معلومه شکنجه میشوید انتظار داشتید در زندان بهتان گل و بلبل بدهیم و ...، مهم نیست. این نوع دفاعیات و توجیهات پوچ تر از آن است که بتواند تاثیری روی واقعه مهمتری که افتاده بگذارد.
نامه اسماعیل بخشی برخلاف تصویری که تلاش میشود داده شود که گویا این نامه یک کارگر و یک انسان رنج دید و شکنجه شده است، در مورد صرف شکنجه نیست. نامه اسماعیل بخشی ادعانامه یک کارگر شکنجه شده علیه کل آن حاکمیت است. دعوت از وزیر اطلاعات برای مناظره دعوت از حاکمیت برای اثبات این واقعیت است که این حاکمیت بدون شکنجه امکان نداشت بتواند حاکمیت اش را ادامه بدهد. نامه اسماعیل بخشی ادعانامه یک طبقه علیه یک حاکمیت است. قبلا هم در مورد شکنجه صحبت شده و نفس شکنجه در جمهوری اسلامی امر تازه ای نیست. مسئله ای که تازه است این است که بر متن اوضاع امروز است که وقتی کارگری اعلام میکند من شکنجه شدم بلافصله به یک زمین لرزه سیاسی تبدیل میشود. ما قبلاً هم شاهد این بودیم که زبان فعال کارگری را بریدند، اما با وجود اینکه خبر آن در میدیا منتشر شد ، هیچ اتفاقی نیافتاد، شاهدیم که احکام شلاق زدن به کارگران اجرا شد و ما کمونیستها و خود فعالین کارگری اعلام کردند چرا کارگری که اول ماه مه را جشن میگیرد باید شلاق بخورد و اعتراض شد اما آب از آب تکان نخورد! این که نامه کارگری که اعلام میکند من شکنجه شدم باعث چنین بحرانی در حالا میشود که یکی تکذیب میکند، مجلس اعلام میکند باید رسیدگی بشود، میگویند باید در کمیسیون امنیت ملی بررسی شود، خودشان به اسماعیل بخشی توصیه میکنند شکایت را قانونی کند، مستقل از اینکه می خواهند این شکایت از یک ادعانامه و افتضاح سیاسی به یک امر قانونی تبدیل کنند، اما فقط و فقط حاکی از یک امر است آنهم وزن اجتماعی این طبقه و فشار آن روی حاکمیت. نشان اینکه یک کارگر به نمایندگی از آن طبقه میتواند حاکمیت را زیر سوال ببرد و آنها مجبورند زیر فشار این طبقه به حرف بیایند! نمایندگان مجلس که "شوکه شده اند" و همه مردم می دانستند اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را از لحظه دستگیری با ضرب و شتم به زندان برده اند و بعد روشن بود در آن یک ماه که در زندان بودند جز شکنجه و بی حرمتی هیچ رفتار دیگری را با آنها نداشتند. اینها همه روشن بود اما اعلام علنی این مسئله و جواب خواستن از حاکمیت در مقابل جامعه، ادعانامه یک طبقه است. در این توازن قوا طبیعی بود که این نامه به یک زمین لرزه در بالای تبدیل شود و جمهوری اسلامی را به واکنش ناچار کند.
هیمن خاکی: شما در صحبت هایتان تاکنون در مورد این حرف زدید که بعد از زلزله دی ماه و اعتراضات اتفاقاتی که طی یک سال گذشته افتاد، از قدرت طبقه کارگر حرف زدید و مهری که طبقه کارگر به اوضاع کنونی زده با خواست و مطالباتش با برنامهاش با این اینکه به عنوان یک طبقه برنامه داره برای آینده جامعه ایران. و اینکه بعنوان یک طبقه برنامه دارد که جامعه ایران و خواست و مطالبات مردم ایران را به کرسی بنشیند حرف زدید و اشاره کردید که این اعتراضات و اعتصابات هفت تپه فولاد چه تاثیر بسزایی گذاشته روی وضعیت کنونی جامعه ایران. ما شاهدیم که خود مسئله شورا ها، حاکمیت شوراها یکی از مهمترین چیزهایی بود که در این دوره حداقل به طور خیلی مشخص و ویژه ای به یکی از بحثهای اصلی جامعه تبدیل شد، به یکی از جدی ترین مباحث اوضاع سیاسی جامعه ایران تبدیل شد. با این اوصاف حزب حکمتیست خط رسمی در اطلاعیه ها و بیانیه هایش از یک چیزی حرف میزند به اسم جامعه پسا هفت تپه و فولاد. من دوست دارم شما کمی در این رابطه حرف بزنید که جامعه پسا هفت تپه و فولاد چیست و چه مشخصاتی دارد. یعنی وقتی که میگه جامعه پسا هفت تپه و فولاد مشخصات اش چیست؟
آذر مدرسی: اتفاقات و تحولاتی هست که مهر خود را بر روند اوضاع در یک جامعه میزند. اعتصاب کارگران فولاد و هفت تپه یکی از آنها است. یک دوره همه به درست میگفتیم دنیا بعد از دی ماه به عقب برنمی گرد. الان هم پسا هفت تپه و فولاد نه نگاه جامعه به طبقه کارگر، نه نگاه طبقه کارگر به خود، نه سازمان یابی طبقه کارگر، نه قدرت طبقه کارگر، نه اعتماد به نفس طبقه کارگر، نه وزن اجتماعی طبقه کارگر و بخصوص نه رابطه طبقه کارگر با حاکمیت با دوره قبل از هفت تپه و فولاد قابل مقایسه نیست. این وضعیت امکان ندارد به قبل برگردد! ایران پسا فولاد و هفت تپه ایرانی است که در آن طبقه کارگر اعلام کرده که برای تعیین تکلیف نهایی و برای رهبری مبارزه مردم علیه بورژوازی ایران به میدان آمده است. غولی که بعد از فولاد و هفت تپه از شیشه بیرون آمده را هیچکس نمیتواند دوباره تو شیشه کند. نه تشکیل شوراهای اسلامی دست سازشان، نه فشار و شکنجه، نه آلترناتیو سازی بورژوازی پروغرب، نه جدالهای درون رژیم و ..... دیگر تعیین کننده نیست. از وقتی که کارگران فولاد و هفت دقیقه به میدان آمده اند، از وقتیکه طبقه کارگر در آن جامعه اعلام کرده که من برای آزادی و رفاه و امنیت و سعادت جامعه مبارزه می کنم، آلترناتیو سازی بورژوازی و مباحث و یا تلاشهای جریانات بورژوازی را چه درون حکومتی و چه بیرون حکومتی برای اینکه اوضاع را به طرف دیگری ببرند، به حاشیه رانده شده اند، ازشان خبری نیست و همه رفتند زیر سایه سنگین طبقه کارگر! دیگر حرف از آلترناتیو سازی های جریانات اپوزیسیون بورژوایی پرو غرب و نیروهای قومی و ناسیونالیسم کرد و ترک و عرب و .... به شدت حاشیه ای شده است. همه این نیروها تلاش میکنند به هر شکلی که شده از زیر فشار سنگین طبقه کارگر بیرون بیایند.
بعد از هفت تپه و فولاد جدال دیگر جدال بین لایه های مختلف بورژوازی چه در حاکمیت و چه در بیرون نیست. جدال طبقه کارگر با همه اینها است. با کل نیروهایی است که سعی کردند مبارزه مردم را قومی کنند، با کل نیروهایی است که سعی کردند مبارزه مردم برای رفاه و آزادی را به مبارزه برای برگشت به عقب، به دوران سلطنت تبدیل کنند، با کل آن نیروهایی است که تلاش کردند طبقه کارگر را سیاهی لشکر اهداف خودشان کنند. همه اینها به کنار رفت! ایران پسا فولاد و هفت تپه جامعه ای است که در آن طبقه کارگر مهر خود را کوبیده، با آلترناتیو و پاسخ خود در راس جدال برای آزادی و رفاه قرار گرفته است.
هنوز این جنبش، این طبقه و ما کمونیست های آن باید قویتر، سازمان یافتهتر، تعرضی تر، متحدتر، قدرتمندتر به میدان بیاییم و باید بخش های هرچه وسیعتر جامعه را زیر رهبری خود برای رسیدن به آزادی و رفاه و امنیت و سعادت و عدالت اجتماعی بیارویم. هنوز کارهای زیادی هست باید کرد. اما غولی که از شیشه بیرون آمده، طبقه کارگری که بعنوان نماینده اکثریت محروم عرض اندام کرده را با هیچ یک از تلاشهای جبونانه ای که بورژوازی میکند نمیتوان به عقب برگرداند. ممکن است مثل دیماه ما شاهد تغییر شکل ابراز وجود این طبقه باشیم، ممکن است شاهد تغییر روشی در مبارزه اش باشیم، ممکن است برای مدتی کوتاه کمی به قول معروف فیتیله ها پایین کشیده شود و ... اما یک چیز مسلم است آنهم اینکه طبقه کارگر بعنوان طبقه ای که تعیین تکلیف نهایی را میکند، طبقه ای که ادعایش را دارد، قدرتش را دارد، سمپاتی و حمایت بخش اعظم جامعه را با خود دارد، پا پیش گذاشته است. این شعف انگیزترین مولفه در ایران "پسا فولاد و هفت تپه" است. باید به استقبال آن رفت. امیدوارم سال آتی ما، سال پیشرویهای بیشتر، تعرض بیشتر و پیروزی این طبقه بر بورژوازی باشد.
مصاحبه با رادیو نینا
۶ ژانویه ۲۰۱۹
با تشکر از آسو فتوحی عزیز برای کمک در کتبی کردن مصاحبه