پرواز بمبافکنها و جنگنده های آمریکا در نزدیکی مرز ایران و بر فراز خلیج فارس، حضور ناوگانهای مسلح، منجمله زیردریایی اتمی امریکا و زیر دریایی اطلاعاتی اسرائیل، در خلیج فارس به بهانه سالگرد کشته شدن قاسم سلیمانی و امکان عملیات "انتقامجویانه" جمهوری اسلامی و"بازداشتن ایران" از حمله به اهداف آمریکایی و دوستان و متحدین امریکا در خاورمیانه، تهدیدات فرماندهان سپاه به عبور امریکا و اسرائیل از خط قرمز و تهدید به شکار زیردریایی اسرائیل و قطع صدور گاز به عراق و .... باردیگر سرها را به طرف خاورمیانه، بویژه ایران بازگرداند.
این امر بار دیگر سوالات قدیمی را روی میز دولتها، اتاقهای فکری شان و نیروهای سیاسی قرار داد. با این تفاوت که اینبار احتمال حمله نظامی امریکا به ایران، خطر تشدید کشمکش نظامی میان ایران و امریکا و متحدین منطقه ای او و بروز کشمکشهای نظامی و گسترش نا امنی در منطقه و ... را باید بر متن مولفه های جدیدی منجمله، بن بست سیاسی-اقتصادی جمهوری اسلامی و موقعیت ضعیف آن در منطقه، افزایش نقش اسرائیل در این رودرویی نظامی، نقش و موقعیت کشورهای عربی رقیب ایران، موقعیت اسرائیل و متحدین منطقه ای آن (عربستان، مصر، امارات و ...) و بالاخره کشمکشهای درون هیئت حاکمه امریکا قرار داد تا متوجه دلایل واقعی و ابعاد واقعی مخاطرات شد. مولفه هایی که طی چهار-پنج سال گذشته تغییرات اساسی کرده اند.
تا جائیکه به جمهوری اسلامی بر میگردد، طی این مدت بحران سیاسی داخلی در ایران و جدال مردم آزادیخواه و در راس آن طبقه کارگر با حاکمیت تشدید پیدا کرده، وضعیت اقتصادی جمهوری اسلامی زیر" فشار حداکثری" ترامپ و تشدید تحریمها وخیم تر و دامنه فقر و فلاکت گسترش بیسابقه ای پیدا کرده است. موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی برخلاف چهار- پنج سال گذشته تضعیف شده و ترور های اخیر ضربه پذیر بودن مهرهای رژیم در"امن ترین" نقاط را بطور برجسته ای نشان داد.
وضعیت رقبای جمهوری اسلامی در منطقه برخلاف پنج سال قبل به درجه زیادی به نفع آنها تغییر کرده است. در عراق که حیاط خلوت جمهوری اسلامی و نقطه قدرت و میدان ابراز قدرت در مقابل امریکا و رقبای منطقه ای بود، امروز شاهد فاصله بیشتر دولت و نیروهای سیاسی عراق از جمهوری اسلامی و نزدیکی بیشتر آنان با امریکا و رقبای منطقه ای ایران هستیم. طرح "معامله قرن" ترامپ- کوشنر، که اساسا نه برای"حل مسئله فلسطین" که برای تقویت موقعیت اسرائیل و متحدین منطقه ای اش بود، آشتی رسمی و اتحاد دول عربی و اسرائیل را پس از سالها، متحقق کرد. اتحادی که با توجه به معضل فلسطین انتهای ناروشی دارد. تاجایی که امروز برخلاف پنج سال پیش ما شاهد تلاشهای گسترده این دولت ها برای شکلگیری یک قطب متحد از رقبا و"دشمنان" جمهوری اسلامی در منطقه به ریاست و در سایه امریکا و نایب رئیسی اسرائیل هستیم. اجازه عبور به ناوگان اسرائیل از طرف دولت مصر و حفاظت از آن توسط ناوهای اتمی خود نمونه اخیر شکلگیری این قطب است.
بهانه "نگرانی از عملیات انتقامجویانه ایران" و"هشدار به ایران" برای حضور ناوگان اتمی امریکا و زیردریایی اسرائیل در خلیج فارس و پرواز بمب افکنهای امریکا، آنهم با علم به وضعیت نابسامان جمهوری اسلامی، پوچ تر از آن است که کسی آنرا باور کند. جمهوری اسلامی در بعد منطقه ای با از دست دادن بخش زیادی از حامیان و متحدین خود، در موقعیتی نیست که بتواند در این راستا حتی پروپاگاندهای سنتی ش را پیش ببرد. بعلاوه جمهوری اسلامی امروز بیش از همیشه زیر فشار در خود جامعه هشتاد میلیونی ایران است که دیگر حربه دشمنی با نیروها و قدرتهای خارجی تماما بی اثر شده است. از این نظر کاملا در منظر جامعه هم خلع سلاح شده است. این امر بیش از همه موقعیت جمهوری اسلامی در بازی با کارت دخالت در معادلات خاورمیانه را تضعیف کرده است. رقبای تروریست و جنایتکار در منطقه و در سطح جهانی به این امر واقف اند. امروز قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی جنازه و مترسکی بیش نیست.
جمهوری اسلامی بعنوان نیرویی که میتوانست با یک عملیات تروریستی در عراق امنیت منطقه را به خطر بیندازد، نیرویی که با اتکا به حضور خود در سوریه میتوانست در مقابل امریکا و دوستانش در منطقه عرض اندام کند، نیرویی که چه در داخل ایران به جنبشی عظیم برای به زیر کشیدنش مواجه است و هرلحظه منتظر عروج مجدد این غول از زیر آوار کرونا است، امروز علیرغم عر و تیز فرماندهان سپاه در انتقام گیری، مداوما پیام "رفع تشنج در منطقه"، "تحریک نکنید"، که بیان کننده قدرت و موقعیت واقعی جمهوری اسلامی در تحرک نظامی از ترور و بمب گذاری تا موشک پراکنی، است، را میدهد. "هراس" از چنین حکومتی فقط بهانه ای برای اهداف استراتژیک تر امریکا در منطقه است. اهدافی که قرار است دوباره مردم در ایران، عراق، سوریه، مصر، لبنان و فلسطین تاوان آنرا بدهند.
ترامپ در ادامه سیاست اوباما مبنی سیاست کم کردن حضور خود در خاورمیانه و واگذار کردن کشمکشهای خاورمیانه به "نیروها و دولتهای منطقه ای"، "مستقل" کردن قدرت نظامی مقابله متحدین خود و کم کردن هزینه انسانی خود در خاورمیانه، که دیگر اهمیت و جایگاه استراتژیک پیشین خود را ندارد، به صرف بیرون کشیدن نیروهای خود از عراق و افعانستان وصلح با طالبان اکتفا نکرده است.
ترامپ در کنار" فشار حداکثری" بر جمهوری اسلامی و تشدید محاصره اقتصادی، دامنه حضور و نفوذ جمهوری اسلامی را در حیاط خلوتهای خود در منطقه کم و کمتر کرد. بطوریکه امروز کمترین درجه از نزدیکی و"دوستی" با ایران برای هر دولت و نیرویی در مطنقه هزینه بردار شده است. همزمان با طرح "معامله قرن"، برای شکل دادن به یک قطب، ظاهرا صرفا به هدف مشترک مقابله با نفود ایران، با اتکا به قدرت نظامی اسرائیل بعنوان حافظ آرامش، صلح و امنیت منطقه، بشکل متمرکزی تلاش کرد. تلاشی که پشت آن بستن پرونده معضلی تاریخی بنام مسئله فلسطین و مظلومیت مردم فلسطین و خلاص کردن "جامعه جهانی" از چرک و خون این زخم عمیق تاریخی، است.
شکل گیری ائتلافهای نظامی قدرتهای محلی این دوره، در عین حال پاسخی است به خیزشهای اعتراضی در منطقه. امروز دیگر سناریوی حضور نظامی مستقیم آمریکا، آفرینش داعش دیگری در این منطقه، قابل تکرار نیستند. تجربه عراق، افغانستان، سوریه، و حتی لیبی در این دوره، نافرجامی این دخالت های مستقیم و غیر مستقیم نظامی را نشان داده اند. خیزشهای جاری در عراق و لبنان، مدتی است که از مترسک جمهوری اسلامی و سیاست های ارتجاعی اش بمثابه ریشه اصلی وضعیت وخیم در خاورمیانه، عبور کرده است و خواست "همه تان با هم بروید" را جایگزین آن کرده است. این جنبشی است که می تواند با یک جرقه، خود را به مردم فلسطین وصل کند. هراس از گسترش این جنبش نشان دادن چنگ و دندان نظامی بورژوازی منطقه را، هم برای بورژوازی حاکم در کشورهای عربی و هم در اسرائیل را، ضروری تر کرده است.
فرمول "واگذار کردن برقرای آرامش به قدرتهای منطقه ای" بیان بسته بندی شده و شیک این سیاست است. امروز قرار است رقبای جمهوری اسلامی نه با اتکا به حمایت نظامی امریکا، بلکه "مستقلا" و با اتکا به یک قدرت منطقه ای، اسرائیل، کشمکش با جمهوری اسلامی را پیش ببرند. اینکه این سیاست تا چه اندازه پیش برده خواهد شد، اینکه معضل فلسطین تا چه حد امکان پایداری اتحال دول عربی و اسرائیل را میدهد، اینکه عدم حضور مستقیم امریکا در منطقه با چه عکس العملی از طرف اروپا، روسیه، چین و تلاش برای پر کردن این عدم حضور روبرو خواهد شد هنوز مسائل بازی هستند.
اما صورت مسئله در خاورمیانه، کشمکش بر سر تقسیم قدرت میان نیروهای ارتجاعی، در این منطقه جنگ و فقر زده کماکان باز است. برای مردم این منطقه دست بالا پیدا کردن جانورانی مانند جمهوری اسلامی و متحدینش یا عربستان و اسرائیل معنایی جز قربانی شدنشان توسط بمب افکنها یا باندهای تروریست و جانی یا بدلیل محاصره اقتصادی و تحمیل فقر و فلاکت و ... ندارد. این کشمکش به نفع هر قطبی تمام شود تاوان آنرا میلیونها انسان در ایران، افعانستان، فلسطین، عراق، سوریه، لبنان، لیبی و یمن و .. خواهند داد. میلیتاریزه شدن بیشتر منطقه، عادی شدن حضور ناوگانهای اتمی امریکا و اسرائیل در آبهای منطقه، عادی شدن پرواز بمب افکنهای امریکایی بر آسمان شهرهای ایران، برای امنیت و زندگی میلیونها نفر در این منطقه به همان اندازه خطرناک اند که حضور حشدالشعبی و سپاه قدس در عراق و لبنان و سوریه!
واقعیت این است که دست و پای جمهوری اسلامی، این اختاپوس وحشت و ترور، در منطقه به درجه زیادی قطع شده است اما به قیمت جنگ و ترور و تخریب و فجایع انسانی زیادی از سوریه تا عراق و فلسطین و لبنان و مصر و....! اگر این نیروهای ارتجاعی دخالت نمی کردند، انقلابات بهار عربی و تحرکات آزادیخواهانه در لبنان، ایران وعراق و ..... در خاورمیانه راه پیشروی خود را هموار میکردند. جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران، قطع دست و پا جمهوری اسلامی در منطقه را بلافاصله به گسترش امنیت و اسایش در منطقه، و به آزادی و امنیت و رفاه در ایران گره می زدند و توام میکردند. همزمان میدان را برای مانور نیروهایی به همان اندازه مخرب، ارتجاعی با پتانسیلی به همان اندازه ضد انسانی، تنگ میکرد! نیروهایی که حضور و اقدامات آنها به نام "مقابله با ایران"، تا جایی که به مردم آزادیخواه ایران و جدال آنها با جمهوری اسلامی برگردد، بیشترین لطمات را به زندگی، امنیت و اعتراضات آنها زده اند.
پایان دادن به زندگی تمام اختاپوسهای وحشت و ترور، جانیان و مرتجعین منطقه کار جنبشی آزادیخواهانه و رادیکال و سوسیالیستی است. طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در ایران میتوانند ورق را برگردانند و قهرمانان این جدال و آغازگر کوتاه کردن دست این جانیان از زندگی مردم در ایران و منطقه و پیام آوران آزادی و امنیت و رفاه باشند.
۳۱ دسامبر ۲۰۲۰
منتشر شده در نشریه هفتگی حکمتیست شماره ۳۳۹