انتخابات مجلس در راه است و برخلاف معمول شاهد تقابل برنامه ها و وعده ها و .... جناح ها با هم نیستیم. برعکس انتخابات امسال صحنه به نمایش گذاشتن سردرگمی و تشتت جناح ها، نمایش بن بست و تلاش برای یافتن راهی برای جان سالم به در دادن "نظام"  از طریق  برگزاری "آبرومندانه" انتخابات است. کار به جایی رسیده که دیگر نه فقط هر جناحی که هر شعبه و شاخه و فردی از هر جناح راه حل خود، برای برون رفت جمهوری اسلامی از بن بست سیاسی-اقتصادی و برای از سر گذراندن دوره متلاطم و"خطرناک" امروز، مطرح میکند. چند ماه به انتخابات مانده و"اصلاح طلبان" این ستارگان کشیدن مردم پای میز انتخابات، این"امید نظام" به متوهم کردن جامعه به خود، این آخرین شانس نظام برای بقا، متشتت تر، بی آبروتر، سردرگم تر از همیشه در فکر پیدا کردن راههایی برای کشیدن مردم به پای صندوق انتخابات، "احیا مشروعیت خود"، "جلب مجدد اعتماد مردم"، "رفع نا امیدی از اصلاحات" و بالاخره شرکت در پروژه مشترک همه جناح ها یعنی"فرار از خطر سرنگونی" اند.

موقعیت اصلاح طلبان همیشه محکی برای دیدن موقعیت جمهوری اسلامی است. بحران اصلاح طلبان، استیصال، بن بست و آینده تاریک شان، نماد بحران، استیصال، بن بست و آینده تاریک جمهوری اسلامی است. امروز پرچم شکست اصلاح طلبان نه در دست شریعتمداری و رقبای"انحصار طلب" و  "بی نزاکت" در کمپ اصولگرایان و .. که در دست تئوریسینها و متفکرین و شخصیتهای اصلی اصلاح طلبان است. سرافکنده و مغبون اقرار میکنند که دیگر سیاست "انتخاب بین بد و بدتر" هم شانسی ندارد. تئوریسین های شان میگویند "مردم تفاوتی میان اصولگرا و اصلاح طلب نمیبیند"، "اصلاح‌طلبان هم همان نقش منفی اصولگرايان را دارند"  و ....! 

فائزه هاشمی بعنوان "رادیکال ترینشان" با "امتیازدهی" به جمهوری اسلامی و قیاس ناموزون آن با اتحاد جماهیرشوروی، اعلام میکند که جمهوری اسلامی مانند شوروی در آستانه فروپاشی است! و این نقطه اشتراک در بخشی از واقعیت، یعنی "فروپاشی نظام" و در واقع سرنگونی آن، او را به الگوبرداری از تجربه شوروی می کشاند! هاشمی با علم به اینکه کلیت نظام زیر فشار سیاسی-اجتماعی پائین تجزیه و متشتت شده است، با آرزوی پروستریکا و گلاسونست اسلامی، به دنبال ظهور گورباچفی شجاع و "با عضله" در صف اصلاح طلبان میگردد،  تا وظیفه نجات جمهوری اسلامی را به عهده بگیرد.  فائزه هاشمی، دو دهه است که از سیر تحولات در پایین، عقب است.

۱۹سال پیش، زمانیکه جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی زمین را زیر پای سران نظام به لرزه در آورده بود، رهبر اصلاح طلبان تلاش کرد با ادعای گورباچف و وعده توسعه سیاسی و اقتصادی راه نجاتی در مقابل رژیم قرار دهد و خامنه ای اعلام کرد "این سید اهل گلاسنوست نیست"، منصور حکمت گفت:

"خاتمى و جبهه دوم خرداد يک تلاش کاملا اسلامى و "خودى" براى نجات رژيم اسلامى، و از جمله خود جناب خامنه اى، از ضربات موجى هستند که براى در هم کوبيدن حکومت اسلامى براه افتاده. خاتمى و دوم خرداد در اين روند کاره اى نيستند. اهرمى براى کنترل اوضاع در دست ندارند. مشکل اين حکومت مردم اند، مردمى که رژيم اسلامى را نميخواهند و فهميده اند که ميتوانند از آن خلاص شوند. مشکل اين حکومت اقتصاد است، اقتصادى که از تامين نيازهاى اوليه انسانها عاجز است و بر فقر دائم ميليونها انسان بنا شده. مشکل، نظام سياسى است، نظامى که انسان قرن بيست و يکم را برده و مجرم و صغير و بى حق تعريف ميکند و تحقير ميکند و ميکوبد. ايدئولوژى است، مذهب است، دستگاه فکرى فاسد و جنايتکارانه اى که بشر را گناهکار ميشمارد و سعادت را ممنوع اعلام ميکند. ايدئولوژى اى که علنا به جنگ زن ميرود. مشکل اين نظام، خود اين نظام است. نظامى که جلوى تلاش انسانها براى رفاه و برابرى و آزادى و سعادت فردى و جمعى شان را سد ميکند. مردم حکم به رفتن اين نظام دادند. و خاتمى ها براى نجات نظام پا بميدان گذاشتند. اکنون معلوم شده است که دوم خرداد راه نجاتى براى حکومت اسلامى نيست. مردم ديگر در خيابانند. اگر خامنه اى دنبال قياس تاريخى در روسيه ميگردد، توجه اش را به سال ١٩١٧ جلب ميکنم".

امروز پس از دیماه و هفت تپه وفولاد، پس از اعلام رسمی پایان عمر اصلاح طلبان و امید به توسعه اقتصادی و سیاسی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، دوره به میدان آمدن جنبش برای سرنگونی و اتوریته و هژمونی رادیکالیسم کارگری،  باید بار دیگر توجه فائزه هاشمی و اصلاح طلبان رادیکال را به انقلاب ۱۹۱۷ جلب کرد!

منتشر شده در نشریه حکمتیست هفتگی شماره ۲۷۲