هیچ جریانی به اندازه نیروها و احزاب بورژوایی در اپوزیسیون وضعیت فلاکت بار و متناقضی ندارند. اینها تاریخ "پربها" و "گرانمایه ای" از مبارزه برای "استقلال و آزادی ایران" دارند. جریاناتی که برای رسیدن به اهداف "والای خود" و "نجات میهن" حاضرند با شیطان هم دست بدهند. حاضرند برای حمله نظامی به ایران روزشماری کنند، خواهان تشدید "تحریمهای هوشمندانه"علیه مردم ایران و" دخالت بشردوستانه" غرب در ایران میشوند، برای تبدیل شدن به "آلترناتیو" غرب در سناریوی "رژیم چینج" جمهوری اسلامی "دخالت فعال" میکنند و مسابقه میگذارند و دست و پا میشکنند.
همزمان اگر ببینند جناحی از رژیم برای "نجات ملت" به میدان آمده و دل غرب را هم برده، هرچند سرخورده از غرب، هرچند نامطمئن از قبول شدن در کلوپ خودی ها، لحظه ای از تلاش برای دفاع از آن کوتاهی نمیکنند و در اوج استیصال با "قامتی افراشته" دست دوستی به سوی برادران بزرگتر در حاکمیت دراز میکنند. تلاش برای آشتی با جناح "میانه رو"، "اصلاح طلب" و "معتدل" جمهوری اسلامی دارند. حمایت از "پرزیدنت رفسنجانی، سردار سازندگی"، عهد بستن با "دولت اصلاحات" و "گفتگوی تمدنها" و بالاخره اعلام وفاداری امروزشان به "دولت اعتدال" و "تلاشهای آن برای گشایش اقتصادی"، حمایت از روحانی، که قرار است آمال و آرزوهای بر باد رفته شان را برآورد کند، در مقابل "افراطیون" و "کارشنکنی های" آنها، بخش دیگری از تاریخ این نیروها است. نیروهایی است که نه داوطلبانه که با زور از قدرت حذف شده و به دامن اپوزیسیون جمهوری اسلامی انداخته شدند. نیروهایی که ادامه همان جنبش ارتجاعی در خارج حکومت و اپوزیسیون اند.
وضعیت این نیروها اینروزها تماشایی است. کل طیف ناسیونالیستهای وطنی و ملی اسلامی تا لائیک و دگراندیش یکبار دیگر افتخار همسنگری با دولت "اعتدال" این چشم چراغ "ایران آزاد و مستقل" را دارند. در کنار اصلاح طلبان حکومتی مفتخرا برای مهار کردن اعتراضات و قانع نگاه داشتن مردم به وضعیت موجود، بیدریغ و مخلصانه تلاش میکنند. جبهه ملی در حمایت از روحانی در مقابل "اصولگرایان تندرو" نامه مینویسد، گنجی علیه رقبای "تندرو" و "راست افراطی تنشجو" و در حمایت جبهه روحانی- رفسنجانی "تنش زدا و معتدل" دست به قلم میبرد، فرخ نگهدار ضرورت فتح مجلس دهم توسط "یاران معتدل" را به روحانی گوشزد میکند و جمهوری خواهان اعلام میکنند برای رسیدن به توافق هسته ای باید با افراطی ها در هر دو سو مقابله کرد! و البته همگی همصدا خطر به میدان آمدن دوباره "احمدی نژادی ها" و "افراطی ها"، تلاششان برای "بازگشت به گذشته" را هشدار میدهند که مردم به از ترس مرگ به تب رضایت دهند.
کل این ارکستر همصدا سمفونی دروغین گشایش اقتصادی، بهبود زندگی، آزادی، رفاه و شادی و سعادت زیر سایه دولت "اعتدال" را مینوازند. فقر و فلاکت امروز را دستمایه دامن زدن به امید به بهشت برین فردا میکنند. نق نق های شان برای بازی داده شدن خودشان را تقابل با استبداد حاکم، فساد و "الیگارشی متمرکز قدرت" جا میزنند.
این طیف دوره ای به یمن در قدرت بودن جناح رقیب میتوانستد همراهی جناحی خود با بخشی از حاکمیت را به نام مخالفت با جمهوری اسلامی قالب کنند و شانسی داشتند تا ژست اپوزیسیون و سهیم در مبارزه علیه جمهوری اسلامی را بگیرند. در دوره سبز شانس اینرا داشتند که بر شانه توهم عمیق مردم به بخشی از بورژوازی حاکم رسیدن به رفاه و آزادی را زیر پرچم موسوی تبلیغ کنند. امروز که نماینده شان در قدرت است و حتی ولی فقیه هم با اینها همصدا شده، امروز که جمهوری اسلامی آخرین قدمهای"اعتدال" و "لیبرالیسم" را برمیدارد، شانسی برای بردن مردم زیر پرچم اعتدال ندارند. امروز که دولت "اعتدال" آخرین امید ارتجاع محلی و بین المللی است، دیگر شانسی برای ژست اپوزیسیون گرفتن و تداعی کردن خود به مبارزه علیه جمهوری اسلامی ندارند.
تا جائیکه به مردمی که برای رفتن جمهوری اسلامی روزشماری میکنند برمیگردد این نیروها تفاوتی با جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب تازه تاسیس ندای ایرانیان ندارد. مدتها است از نظر مردم اینها در جبهه مقابل آزادی و رفاه و برابری شان قرار دارند. زمانیکه فریادهای "بعد از عراق نوبت ایران است"، "بعد از لیبی نوبت ایران است"، "بعد از قذافی نوبت خامنه ای است" زمانیکه هورا کشیدن این نیروها برای "دخالت بشردوستانه" امریکا و "تحریم های هوشمندانه" غرب گوش دنیا را کر کرده بود، مردم آنها را در جبهه مقابل خود دیدند.
امروز که دوباره با رژیم اسلامی بیعت کرده اند و به مبلغین و مدافعین دولتی تبدیل شده اند که جز ادامه فقر و فلاکت و استبداد سیاسی ارمغان دیگری برایشان نداشته است. امروز مردم بیش از پیش آنها را در ردیف پادوهای درجه چند و جبون بورژوازی حاکم قرار میدهند. پرونده سیاسی این نیروها مدتها است برای بخش اعظم جامعه، طبقه کارگر و مردمی که برای رفاه و آزادی همین امروز علیه جمهوری اسلامی صف کشیده اند و مبارزه میکنند، بسته شده است.
ایران آبستن تلاطم ها و تقابل های جدی است. تقابل حاد تر و مستقيم تر مردم محروم و طبقه کارگر با حکومت ارتجاعى در پیش است. در این تقابل این نیروها نه میتوانند سدی در مقابل مردم ببندند و نه آینده ای دارند. ریسمانی که این جریانات به آن آویزان شده اند نازک تر از تار مویی است اما ضخامت رشته تاریخی وقاحت شان حیرت انگیز است.
آذر مدرسی
١٥ مارس ٢٠١٥
منتشر شده در حکمتیست هفتگی شماره ۵۴