سی و شش سال از اتقلاب ٥٧ میگذرد و بعد از سی و شش سال رفسنجانی یکی از رهبران و کارا کترهای اصلی جنبش ارتجاع اسلامی یاد نقش طبقه کارگر و بویژه کارگران نفت در انقلاب افتاده است. او در پیام خود به  "همایش نفت، گچساران، انقلاب" از موثر بودن اعتصابات کارگری بخصوص اعتصاب کارگران نفت در سقوط رژیم شاه واز دستاوردهای ماموریت خود و بازگان به عنوان هیئت اعزامی خمینی به میان کارگران اعتصابی حرف میزند، ایشان "لطف فرموده" و از کارگران نفت برای کمک به پیروزی انقلاب قدردانی میکند.

پیام کوتاه رفسنجانی پر از ادعاهای واهی در مورد هم پیمانی کارگران نفت با خمینی و نقش خود در اعتصاب کارگران نفت است. ایشان فراموش میکنند که اعتصاب کارگران نفت علیرغم تلاش او و کل ارتجاع اسلامی برای به سازش کشاندن آن ادامه پیدا کرد، فراموش میکنند که زمانیکه شعار "کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما" به شعار میلیونی تظاهراتها تبدیل شد، هیئت ایشان به بهانه حمایت مالی از کارگران نفت و با گرو گرفتن زندگی خانواده هایشان ، تلاش کرد کنترل اعتصاب را بدست بگیرد. رفسنجانی فراموش میکند که در جریان قیام اعلام کرد این توطئه امریکا است و از مردم خواست به خانه برگردند. فراموش میکند که قیام نقشه آنها برای انتقال قدرت به بازرگان (نماینده خمینی) بدون دخالت مردم را به هم زد. نه، این روزها یادآوری نقش ارتجاعی اش در انقلاب، آنهم خطاب به کارگران نفت، عاقلانه نیست.

 راستی عجیب نیست رفسنجانی بعد از سی و شش سال تازه به یاد نقش طبقه کارگر در انقلاب ٥٧ می افتد؟ چه شده کسی که مدام از نقش بازار و شبکه مساجد و مردم مسلمان در پیروزی انقلاب حرف میزد و در طول این سی و شش سال حتی یکبار هم اسمی از کارگران نفت نبرده، یکباره به یاد نقش موثر کارگران نفت در پیروزی انقلاب افتاده است؟ اینهم یکی از بازی های مستضعف پناهی قدیمی سران جمهوری اسلامی است؟ رفسنجانی برای رفع تکلیف به "همایش نفت، گچساران، انقلاب" پیام داده؟ میخواهد رای کارگران نفت را در انتخابات آتی مجلس بدست آورد؟ میخواهد استفاده جناحی از کارگران نفت بکند؟

 نه! هیچکدام از اینها دلیل عطف توجه رفسنجانی و برگزار کنندگان "همایش نفت، گچساران، انقلاب" را بیان نمیکند. در دنیای واقعی تعریف و تمجید رفسنجانی وزنه اجتماعی طبقه کارگر و کارگران نفت را نشان میدهد. در دنیای واقعی خاطره انقلاب ٥٧ و نقش طبقه کارگر بخصوص کارگران نفت لرزه بر اندام رفسنجانی و برگزارکنندگان همایش انداخته است. این تعریف و تمجید نه از سر کارگر پناهی یا مستضعف پناهی رفسنجانی، که از هراس او از حضور دوباره طبقه کارگر در تحولات آتی ایران است. دلیل تعریفهای آبکی رفسنجانی، ادعای دروغین دوستی قدیمی ارتجاع اسلامی با طبقه کارگر و دراز کردن دست آشتی به طرف طبقه کارگر را باید در خطرامروز و بالفعل طبقه کارگر برای بورژوازی ایران دید.

 جدال بر سر معیشت امروز اصلی ترین و مهمترین جدال در جریان است. جدالی که طبقه کارگر در راس آن قرار دارد. جدالی که همراه با معیشت مسئله آزادی سیاسی، آزادی تشکل، آزادی اعتصاب را به امری فوری تبدیل کرده است. رفسنجانی بهتر از هر بورژوایی میداند نمیتوان فقر و استبداد را طولانی مدت به طبقه کارگر تحمیل کرد و باز بهتر از هر کسی ضرورت تحمیل فقر و استبداد را برای ادامه حاکمیت بورژوازی در ایران تشخیص میدهد. رفسنجانی خطر قبول نکردن میلیونی طبقه کارگر و بیدار شدن غول خفته در پالایشگاهها را بو کشیده. همین خطر نقش کارگران نفت در انقلاب ٥٧ را برای رفسنجانی زنده کرده است. خطری که در انقلاب ٥٧ باعث شد اولین حملات ارتجاع اسلامی متوجه طبقه کارگر ایران و کمونیستهای و احزاب چپ شود. خطری که با منحل کردن شوارها و تشکلهای کارگری، دستگیری رهبران و فعالین آنها، قتل عام وسیع آنها، حمله به نیروهای چپ و اعدامهای وسیع دهها هزار نفر "دفع" شد.

 جمهوری اسلامی میتواند با برادران کوچکتر خود در اپوزیسیون آشتی کند، میتواند با غرب و امریکا آتش بس کند، میتواند شعارهای مرگ بر امریکا را از در و دیوار پاک کند. میتواند با چندرغاز "آزادی"، با تحمل روسری های رنگی و تعیین چند مشاور و رئیس زن در دولت و دستگاه بوروکراتیک مملکت، زنان بوروکرات و فمینستهای اسلامی و غیر اسلامی را راضی کند.  میتواند غرولند لایه های ناراضی بورژوازی را تحمل کند. میتواند با تضمین عدم دخالت آخوندها در بازار سرمایه، دل بورژوازی جهانی را بدست بیاورد، میتواند با شعار توسعه اقتصادی و آشتی با امریکا بخشی از بورژوازی، که با جمهوری اسلامی قهر کرده و سرمایه اش را بیرون کشیده، را راضی کند تا با شعار توسعه اقتصادی به آغوش جمهوری اسلامی برگردند. میتواند با آس موقعیت در منطقه و نفوذ در عراق و سوریه و .... با امریکا وارد معامله شد و مذاکره کرد. همه اینها برای جمهوری اسلامی ممکن است. اما آشتی با طبقه کارگر و راضی کردن طبقه کارگر به آشتی با جمهوری اسلامی و بورژوازی غیر ممکن است. دشمنی با امریکا و رانده شدگان از حکومت و عموزاده های ناراضی، ذاتی جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی میتواند دنده عقب برود و همه خصومتها را رفع کند. میتواند دست از دشمنی با امریکا بردارد و حکومتش را حفظ کند، میتواند دست دوستی به سوی دشمنان و رقبای دیروز دراز کند و در کنار هم زندگی خوشی را شروع کنند. اینها میتوانند سبز و زرد و بنفش و ارغوانی و سیاه شوند و مدام رنگ عوض کنند، میتوانند امروز به روی هم شمشیر بکشند و فردا هم پیمان شوند. اما همین سناریو را برای طبقه کارگر نمیتوان نوشت. خصومت جمهوری اسلامی با طبقه کارگر ذاتی هر حکومت بورژوایی است. دشمنی بورژوازی با طبقه کارگر از جنس دعوای درون خانوادگی کمپ ارتجاع سبز و زرد و بنفش و سیاه نیست، فرق میکند! آشتی و دوستی در میان نیست. یا ادامه وضعیت موجود و استثمار و استبداد و خفقان یا انقلابی کارگری و زیر و رو کردن جهان موجود. یا تباهی میلیونی یا آزادی و رهایی، راه سومی برای طبقه کارگر موجود نیست. اینرا هر بورژوای متوسط الحالی هم میداند.

 تمجید رفسنجانی از کارگران نفت یکبار دیگر نقش ویژه و جایگاه کارگران نفت و پرولتاری صنعتی را در انقلاب کارگری آتی در ایران نشان میدهد. دشمن طبقاتی ما خطر را سریعتر از هر کسی بو میکشد. پیام رفسنجانی در حقیقت گوشه ای از تلاش وسیع بورژوازی ایران و دولتش برای تحمیق طبقه کارگر، برای فریب و رفع خطر عروج دوباره این طبقه علیه وضع موجود است. اینکه کمونیستهای طبقه کارگر چقدر میتوانند نیروی وسیع این طبقه را برای رهایی و پایان بردگی و برای به زیر کشیدن بورژوازی ایران به میدان آورند، سوالی است روی میز ما و همه رهبران و فعالین کمونیست این طبقه.

 

آذر مدرسی

۱۶ فوریه ۲۰۱۶

منتشر شده در حکمتیست هفتگی شماره ۵۰