برون رفت از بن بست اقتصادی، بهبود رابطه با غرب، رفع موانع توسعه اقتصادی هنوز یکی از معضلات جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران است. دولت روحانی سیاست اقتصادی که دولت سازندگی سوت شروع آنرا به صدا در آورد را اینبار در موقعیت بهتر و مناسب تری ادامه میدهد. ممکن بودن این سیاست، موانع داخلی و بین المللی متحقق شدن آن، موقعیت امروز جمهوری اسلامی در منطقه، رابطه جمهوری اسلامی با بورژوازی ایران و طبقه کارگر همگی کماکان مسائل وسوالاتی است که باید به آنها جواب داد. در این نوشته تلاش میکنیم در حد امکان به این سوالات بپردازیم.

دولت روحانی و پلاتفرم سیاسی اقتصادی آن:

روحانی برخلاف تبلیغات اصلاح طلبان و اصولگرایان خیلی صریح و روشن از روز اول اعلام کرد که نه دولت اصلاح طلب و یا اصولگرا که "دولت اعتدال" است. از جنس "دولت سازندگی" رفسنجانی و با همان پلاتفرم سیاسی- اقتصادی است. پلاتفرمی که برای اولین بار از طرف رفسنجانی پس از پایان جنگ ایران و عراق برای برون بردن جمهوری اسلامی از نابسامانی اقتصادی، برای توسعه اقتصادی، برای بهبود موقعیت سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی و باز گرداندن جمهوری اسلامی به کلوپ "جامعه جهانی"، اعلام شده بود. رفسنجانی علنا خواهان فاصله گرفتن از چارچوب سیاسی اقتصادی جمهوری اسلامی دوران خمینی بود، چرخشی که در آندروه با مقابله جدی جناح رقیب، حزب الله آندوره و اصولگرای امروز، روبرو شد و شکست خورد. آندوره جمهوری اسلامی برای چنین تغییراتی نه فقط آماده نبود که متحقق شدن چنین تغییراتی مستلزم جدالی سنگین و خونین میان جناح های درونی جمهوری اسلامی برای حذف رقیب بود. هراس از همین زلزله سیاسی و قدرت جناح رقیب، پروژه رفسنجانی را به شکست کشاند.

روحانی اما در موقعیت بسیار متفاوتی، چه از نظر داخلی و چه منطقه ای و بین المللی، قرار دارد. نه جمهوری اسلامی و جناح های آن مانند سالهای ٥٧ تا ٦٧ هستند، نه موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی شباهتی به آندوره دارد و نه بخش اعظم هیئت حاکمه ایران از مجلس تا بیت رهبری علاقه زیادی به تداعی شدن با جمهوری اسلامی ضد امریکائی و ضد غربی پس از انقلاب ٥٧ را دارند، و نه اسلامیت جمهوری اسلامی به وضع فلاکت بار و رقت انگیز امروز رسیده بود. اسلامیتی که آن روزها وسیله حفظ سیادت سیاسی  شان بود امروز کوله باری  اضافی بر گرده حفظ حاکمیت سیاسی و اقتصادی شان است.

امروز بر خلاف دوره رفسنجانی بخش اعظم بورژوازی ایران بر سراین سیاست بعنوان آخرین و تنها راه حل بیرون رفتن از بن بست اقتصادی، توسعه اقتصادی و پیوستن به کلوپ "جامعه جهانی" توافق دارند. پروسه تغییرات اساسی در جمهوری اسلامی که رفسنجانی شروع کرد و در پیشبرد آن شکست خورد را، قرار است روحانی به پایان برساند. به همین دلیل از "اصولگرایان معتدل" تا بیت رهبری و شخص ولی فقیه، از بورژوازی غرب تا بورژوازی صنعتی ایران همه و همه امروز چشم امید به موفقیت روحانی دوخته و آینده سرمایه در ایران و نجات آنرا در گرو موفقیت پلاتفرم اقتصادی و بویژه سیاسی روحانی میبینند.

شکست سیاست احمدی نژاد مبنی بر توسعه اقتصادی، بهبود رابطه با غرب و جا باز کردن برای ایران در "جامعه بین المللی" با اتکا به قلدری و اسلامیت جمهوری اسلامی و حفظ قدرت ماوراء اقتصادی نهادهای مذهبی آن، با اتکا به موقعیت قدرتمند جمهوری اسلامی در راس ارتجاع اسلامی و کمپ ضد امریکا در منطقه، تاثیر جدی در شکستن مقاومت و رام شدن بخش اصلی این جناح داشت. در دوره احمدی نژاد جمهوری اسلامی بعنوان راس تحرکات اسلامی ضد امریکا و متحدینش در منطقه از هر زمانی فعال تر، سرکش تر اما در عین حال تحت فشار تر بود. همین امر بخش جدی از جناح "اصولگرا" یا حزب الهی را به همراهی، تسلیم، سکوت در مقابل دولت روحانی کشاند. شخص ولی فقیه البته با داریت کامل خود را در راس این چرخش و "آشتی قهرمانه" قرار داد. جبهه مقابل امروز ضعیف تر از هر دوره ای به منتقدینی و مزاحم هایی تبدیل شده اند که به یمن ائتلاف ناگفته و غیر رسمی  خامنه ای- رفسنجانی - روحانی به سرعت کنترل میشوند. روحانی برخلاف رفسنجانی نه فقط ولی فقیه و بیت رهبری را در مقابل خود ندارد که جدالهای سنگین برای تحمیل این عقب نشینی و تغییر ریل را پشت سر گذاشت. اصلاح طلبان، سبز، احمدی نژاد و جبهه پایداری تلفات این جدال اند.

جدال امروز جناح های جمهوری اسلامی بر سر راه حل های اقتصادی و انتقال از اقتصاد دولتی و نیمه دولتی به اقتصاد متکی به بازار و خصوصی سازی ها، که مدتها است شروع شده، نیست. سیاست اقتصادی روحانی ادامه سیاستهای همه رئیس جمهورهای قبلی منجمله دوره احمدی نژاد است. خصوصی سازی ها، برداشتن سوبسیدها،  تحولی عظیم و بزرگ بود که در دوره احمدی نژاد پیش رفت و بدون تلاشهای آن دوره روحانی به راحتی امروز این راه را نمیتوانست برود. جدال امروز بر سر سیاست حفظ اسلامیت و ضد امریکایی گری جمهوری اسلامی، بر سر جایگاه اسلام و ولایت فقیه در جمهوری اسلامی، تجديد نظر در هويت سياسى رژيم است. ضعف و تشتت امروز در صفوف اصولگرایان افراطی از شریعتمداری تا جبهه پایداری را باید در عدم جوابگویی پلاتفرم و راه حلهای سیاسی آنان به نیاز امروز سرمایه و بورژوازی ایران جستجو کرد. این طیف بیشتر به گذشته جمهوری اسلامی تعلق دارد تا به آینده آن!

برقراری رابطه با امریکا، کنار گذاشتن ضدیت با امریکا، فاصله گرفتن و تجدید نظر در هویت جمهوری اسلامی که با همین هویت قادر به سرکوب خونین انقلاب شد، میتوانست به معنی نابودی جمهوری اسلامی باشد اگر جنبشی عظیم و انقلابی برای سرنگونی و تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی در صحنه بود. این سیاست در دوره خاتمی به همین دلیل شکست خورد. هراس از مردمی که در کمین رژیم نشسته اند و برای نابودی آن نه فقط دقیقه شماری میکنند که خود را سازمان میدهند، سیاست "آشتی تمدنها" ( اسم رمز دوستی با امریکا بود) را به شکست کشاند. امروز به یمن سرکوب سالهای ٨٦ در دانشگاهها، پس از پیوستن اپوزیسیون بورژوایی به جمهوری اسلامی، در غیاب یک جنبش قدرتمند و انقلابی و رادیکال، جمهوری اسلامی با کنترل کشمکشهای درونی، با تصفیه عناصری از جناح های درون حکومتی (در سیر عروج و افول جنبش سبز) این چرخش را ممکن کرد.

روحانی امروز بر شانه های جدالهای بیست سال گذشته درون جناحی جمهوری اسلامی و عقب زدن آخرین مقاومت های جناح رقیب و سوختن راه حل های دیگر، نه فقط حمایت بخش اعظم بورژازی لیبرال و در اپوزیسیون که بورژوازی در قدرت را دارد. سوت روند تغییرات جدی در جمهوری اسلامی مدتی است به صدا در آمده، جمهوری اسلامی امروز نه از نظر جناح بندی های درونی، نه از نظر مختصات سیاسی و نه رابطه اش با غرب، نه اسلامیت و ضد امریکایی گری و..... آن با جمهوری اسلامی سالهای ٥٧ و حتی ٨٦ شباهتی ندارد. جمهوری اسلامی آخرین پله های تغییرات و چرخش درونی را طی میکند.

اتوپی توسعه اقتصادی در دل خاورمیانه اسلام زده

اما دورنمای توسعه اقتصادی، رشد سرمایه داری در ایران و پیوستن بازار داخلی ایران به اقتصاد جهانی سرمایه علاوه بر مولفه های داخلی و سرنوشت کشمکشهاى جناح هاى رژيم اسلامى، منوط به حل معادلات و مولفه های سياسى پيچيده ترى در سطح منطقه است. از جمله مساله فلسطين، مسئله قدرت و موقعیت بورژوازی عرب در منطقه، مولفه تعيين تکليف ارتجاع اسلامى در خاورميانه و شمال آفريقا همگی مسائلی است که اولا بهبود رابطه ایران و امریکا و ثانیا برون رفت از بن بست اقتصادی فعلی به آنها گره خورده است. صرف محدود شدن قدرت نهاد های اسلامی و کم کردن فشار اسلامیت رژیم،  برای ایجاد ثبات و امنیت سرمایه در ایران و حتی تلاش ایران برای دادن تصویری "متمدن"، "غیر تروریست" و "مطیع و دوست غرب" برای بهبود رابطه و باز شدن امکان صدور سرمایه به ایران،  کافی نیست. امروز دیگر حتی چرخش علنى، روشن، ايدئولوژيک جمهوری اسلامی و بازار و اقتصاد ایران به طرف غرب و تمایل به تبدیل شدن ایران به یکی از متحدین وفادرا غرب در منطقه برای بیرون آمدن جمهوری اسلامی از بن بست اقتصادی کافی نیست.

مستقل از اینکه خاورمیانه و کشورهای اسلام زده تاریخا حوزه مناسبی برای صدور سرمایه و رشد آن نبوده اند، امروز با تبدیل شدن خاورمیانه به میدان تقابل ارتجاع بین المللی و محلی، به میدان تسویه حساب بورژوزای عرب با ایران، تبدیل شدن به میدان تاخت و تاز انواع باندهای تروریست اسلامی از القاعده و جبهه النصر تا داعش بیش از هر زمانی دورنمای هر نوع بهبودی به نفع انکشاف سرمایه در این منطقه را کمتر و کمتر کرده است. خاورمیانه بحرانی و جمهوری اسلامی که یکی از مهمترین عناصر این بی ثباتی و نا امنی و تروریسم است، بی ثبات تر از آن است که بورژوازی جهانی برای صدور سرمایه به آن و گسترش تجارت در آن،  ریسک کند. این معضلی است که حل آن در حیطه قدرت و توان جمهوری اسلامی نیست. مانع رشد سرمايه دارى در ايران و توسعه اقتصادى در ایران کماکان سياسى، ايدئولوژيک و منطقه ای است.

بهبود رابطه با امریکا، در حد لغو کامل تحریمها صرفا بخشی از معضلات اقتصادی بورژوازی ایران را حل خواهد کرد. میزان واردات و صادرات رشد خواهند کرد. لغو کامل تحریمها میتواند روی تورم، گرانی، بیکاری و تاثیران موقت و گذاریی داشته باشد. اما اولا این به معنی صدور سرمایه به ایران در بخش تولیدی و صنعتی و حل معضلات ریشه ای تر و بنیادی تر اقتصاد ایران و بورژوازی در ایران نخواهد بود و ثانیا هر نوع گشایش اقتصادی برای سرمایه در ایران به معنی بالا بردن استثمار طبقه کارگر و تحمیل فشار اقتصادی، معیشتی و سیاسی بیشتر و بیحقوقی بیتشر به طبقه کارگر خواهد بود. سرمایه در ایران بدون بالا بردن درجه استثمار و تحمیل استبداد مطلق امکان حرکت، رشد و سودآوری را ندارد. علیرغم لغو بخشی از تحریمها، آزاد سازی سرمایه های بلوک شده ایران، بانک جهانی نرخ رشد اقتصادی ايران را نسبت به ميانگين رشد در جهان، در دنيای در حال توسعه و حتی در خاورميانه، در سطح بسيار کمتری قرار داده است. طبق گزارش بانک جهانی نرخ رشد ايران را در سال ۲۰۱۵ زير يک درصد (۰.۹ درصد) اعلام شده در حالیکه نرخ رشد کشورهای در حال توسعه ٨.٤ گزارش شده.

موقعیت بحرانی و سیاه خاورمیانه و موقعیت جمهوری اسلامی بعنوان یکی از بازیگران اصلی در تقابلهای خاورمیانه، مساله تروریسم اسلامی و تقابل آن با غرب، امروز مانع جدی  بر سر راه ورود ایران به کلوپ "جهان متمدن" است.  اگر دوره ای موقعیت جمهوری اسلامی در خاورمیانه برگی برنده در رابطه با غرب و در مذاکرات با امریکا بود، امروز این موقعیت و قدرت دست و پاگیر و مانع رسیدن به توافق نهایی است. کنترل کردن و محدود کردن نقش جمهوری اسلامی در منطقه موضوع اصلی مذاکره با غرب و یکی از مجادلات جناح های درونی حاکمیت است.

تغییر تصویر جمهوری اسلامی که در خاورمیانه بعنوان یکی از نیروهای اصلی و جدی تحرکات اسلامی در تقابل با امریکا و متحد آن (بورژوازی عرب) شناخته شده، اگر در بهبود رابطه با غرب نقشی ایفا کند اما برای جلب سرمایه به این منطقه نا امن و اسلام زده کافی نیست. این یکی از مهمترین معضلات سیاسی بورژوازی ایران برای جلب و رشد سرمایه در ایران است. قرار گرفتن در دایره مجاز توسعه اقتصادى و صدور سرمايه، دسترسى به منابع سرمايه گذارى و تکنولوژى در بازار جهانى، در خاورمیانه بحرانی و سیاه که خود ایران یکی از پایه های نا امنی آن است، ممکن نیست. نزدیکی ایران به روسیه از نظر اقتصادی و مبدلات اقتصادی که اساسا در حوزه صدور گاز و  نفت و مواد عذایی به ایران و ایجاد نیروگاه برق و راه آهن است، جوابگوی نیاز سرمایه در ایران و توسعه اقتصادی آن نیست. هژمونی بازار و مدیریت سرمایه جهانی کماکان در تصرف غرب است.

اما مهمتر از همه در دنیای امروز و با مختصات سرمایه داری امروز، با بی افقی و بی الگویی سرمایه داری بین المللی، توسعه اقتصادی سرمایه داری در کشوری مانند ایران پوچ است. بن بست اقتصادی ایران راه حل بورژوایی ندارد تنها راه حل اقتصادی سوسیالیسم است. انقلاب کارگرى- سوسياليستى، تنها پاسخ براى اقتصاد ايران است.

شکست سیاسی - ایدئولوژیک جمهوری اسلامی

اگر پروژه "اسلام زدایی" از حکومت، فاصله گرفتن از تصویر تروریسم اسلامی در منطقه و ..... پروژه آگاهانه بورژوازی و با هدف تسهیل ورود ایران به لیگ "جوامع متمدن" است. "اسلام زدایی" در جامعه  و از پائین نتیجه شکست سیاسی -  ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در مقابل مردم است. جمهوری اسلامی عیلرغم سی و چهار سال سرکوب و اختناق در زدن رنگ اسلامی به فرهنگ و زندگی اجتماعی مردم ناموفق بود. این شکست نه نتیجه فشار دول غربی و "مراجع بین المللی" و حقوق بشری که نتیجه جدالی سخت، مقاومت هر روزه، قبول نکردن، نرفتن زیر بار تهدیدات اوباش رسمی و غیر رسمی جمهوری اسلامی، است. امروز سلاح سرکوب و کشتار و ارعاب قدرت و کارآیی سابق خود را از دست داده.

جمهوری اسلامی سی و چهار سال با اتکا به سرکوب، اختناق، تحمیق و ....تلاش کرد که اسلام و خود را به بخشی از ارزشهای زندگی چند میلیون نفر در ایران تبدل کند و شکست خورد. جمهوری اسلامی نتوانست عطش به آزادی، به تمدن، به شادی، به حرمت انسانی، به موسیقی و زیبایی را،  در جامعه بکشد. امروز حتی میدیای غربی از ایرانی که دیگر زندگی علنی و بیرونی مردم آن با اروپا فاصله ای ندارد، حرف میزنند. از معنای سیاسی این نزدیکی، از شکست و بن بست ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بخصوص در مقابل نسل جوان مینویسند. جمهوری اسلامی امروز ناتوان از دخالت در زندگی خصوصی مردم و رنگ اسلامی زدن به آن است. دستش از تعرض عریان کوتاه شده. سران رژیم تا روشنفکرانی که به نان و نوایی رسیده اند تلاش میکنند این عقب نشینی و شکست را به پای اعتدال دولت روحانی و پروسه لیبرال شدن حاکمیت و اسلام بنویسند. اینرا ممکن است به کند ذهن ترین آدمها در خارج ایران بتوان فروخت اما مردمی که این عقب نشینی را به جمهوری اسلامی تحمیل کرده اند، مردمی که در زندگی روزمره خود جمهوری اسلامی را شکست داده اند،  بهتر از هر خرده روشنفکر لیبرالی رابطه خود را جمهوری اسلامی را تشخیص میدهد.

جمهوری اسلامی و اپوزیسیون بورژوایی

برای نیروهای بورژوایی که افق اجتماعى و برنامه اقتصادى شان با جمهوری اسلامی یکی است، چرخش اخیر بار دیگر سوت پیوستن به صف یاران روحانی را به صدا در آورد. اینها از اپوزیسیون لیبرال تا جمهوری خواه و سلطنت طلب و ملی که قبلا لقب ناجى جديد ملت را به خاتمی داده بودند و "پرزیدنت" رفسنجانی را نماینده "اسلام ميانه رو"، "معقول" معرفی میکردند، امروز برای کمک به دولت "اعتدال" برای توسعه اقتصادی کفش و کلاه کرده اند.

امروز روحانی برای بورژوازی ایران سمبل شکوفایی سیاسی و اقتصادی و بهبود رابطه با غرب است. جمهوری اسلامی از خامنه ای و احمدی نژاد تا روحانی همگی آرزوی دیرینه بورژوازی بی کفایت ایران را در تبدیل ایران به "قدرتی منطقه ای"، "ایران هسته ای"،  را متحقق کرده است. بورژوازی در اپوزیسیون مدتها است در مقابل جمهوری اسلامی آچمز و مقهور شده است. مدتها است جمهوری اسلامی پرچم سیاسی عظمت طلبی ناسیونالیسم ایرانی را بدست گرفته است. یک نمونه از نهایت نق نقی که بورژوازی در اپوزیسیون میتواند بزند،  را میتوان در پیام رضا پهلوی دید. رضا پهلو برای اینکه عقب نیفتد پز میدهد که  ایران هسته ای قبل از انقلاب داشت متحقق میشد و انقلاب ٥٧ مانع آن شد. در مسابقه ایران هسته ای، رضا پهلوی و ناسیونالیسم محافطه کار پرو غرب به جمهوری اسلامی باخته اند. بخشی از این بورژوزای آرزوی داشتن "جسارتی" مثل سران رژیم را داشتند که در مقابل امریکا بایستد و عیلرغم  همه فشارها به قدرتی در منطقه علیه "عربها" تبدل شود! امروز فاصله این جریانات با روحانی، از فاصله کیهان شریعتمداری با او کمتر است.

روشنفکران، آکادمیسین ها و متفکرین "چپ" ناسیونالیسم ایرانی به مشاورین روحانی برای توسعه اقتصادی و سیاسی تبدیل شده اند. این طیف که در اتوپی توسعه اقتصادی و پیوستن ایران به لیگ سرمایه جهانی به اندازه روحانی و بورژوازی در حاکمیت سهیم اند،  تلاش میکنند راه های مناسب توسعه اقتصادی، راه باز کردن برای سرمایه صنعتی، حمایت از پروژه اسلام زدایی جمهوری اسلامی را به روحانی نشان دهند. در مقابل و در عین حال در دامن زدن به توهم به دولت "اعتدال"، امید به بهبود در زندگی در کنار دستگاه تحمیق جمهوری اسلامی قرار میگیرند.

فعالین اجتماعی این طیف از "فعالین زنان" تا "حقوق بشری" های داخل و خارج کشوری امروز تماما لال شده اند و  به "اصلاحات" و "بهبود" هایی که قرار است زیر سایه معصومه ابتکار  روحانی متحقق شوند دل خوش کرده اند. پرچم بورژوازی در جنبشهایی چون جنبش حق زن بیش از بیش رنگ باخته و فعالین فمیسنیست اسلامی و سکولار هم درست مانند احزاب مادر زیر پرچم دولت "اعتدال" رژه میروند و مردم را به صبر و انتظار دعوت میکنند.

کل صف بورژوازی در پوزیسیون و اپوزیسیون را اما یک واقعیت بزرگتر با هم متحد کرده است. واقعیت و خطر طبقه کارگری که بدون توهم به دولت "اعتدال"، بدون رفتن زیر پرچم صبر و انتظار برادر کوچکترهای روحانی، بدون اینکه وقعی به تئوری های کارشناسان اقتصادی مبنی بر امید به شکوفایی اقتصادی،  امروز به خطری جدی و بالفعل تبدیل شده است. این خطر کل این صف را با همه امکانات سرکوب تا تحمیق علیه طبقه کارگر در کنار هم قرار داده است.

طبقه کارگر و جمهوری اسلامی

علیرغم همه وعده های روحانی مبنی بر توافق با دول غربی، پایان دادن به تحریمها و سرازیر شدن سرمایه، پدیده روحانی و دولت اعتدال، کمترین گشایش سیاسی و اقتصادی برای مردم به ارمغان نیاورده است.  افزایش اعدام ها، بیکاری عنان گسیخته، گرانی و فقر و دورنمای گنگ و مبهم بهبود اقتصادی، صدای خودشان را هم در آورده است. نرخ تورم ٣٢ درصدی، بیکاری بالای ١١ درصد، افزایش سریع و بیسابقه هزینه زندگی بخصوص مایحتاج اولیه زندگی مردم در کنار دستگیری و پایمال کردن سیستماتیک حق کارگران برای برخورداری از کمترین حق تشکل مستقلی، رشد و گسترش اعتراضات کارگری واقعیاتی است که رنگ خود را نه فقط به تقابل طبقه کارگر با دولت و کارفرما که بر روحیه عمومی جامعه و بویژه بخش محروم آن در مبارزه برای معیشت، زده است. امروز مبارزه برای بهبود زندگی، حداقل معیشت به اصلی ترین و محوری ترین مبارزه طبقه کارگر و بخشهای دیگر جامعه تبدیل شده است.

شکاف طبقاتی در ایران میان اکثریت محروم و اقلیتی ناچیز هیچوقت به اندازۀ امروز نبوده است. هیچوقت مانند رابطه طبقاتی در ایران به اندازۀ امروز قطبی نبوده است.

ایران بیشتر از هر زمانی آبستن انفجارهای اجتماعی بر سر معیشت و رفاه است. هیچ اعتراضی علیه فقر و برای رفاه، هیچ اعتراض و مصافی نیست که در ایران سیاسی نشود و پای طبقه کارگر و سوسیالیستها را به میدان نکشد. این حکم امروز که اپوزیسیون بورژوایی بیش از بیش موضوعیت خود را از دست داده صد چندان صادق است. امروز بیش از هر زمانی طبقه کارگر و مردم محروم به جریانات، احزاب بیرون حکومت و مخالف کلیت رژیم، به رادیکالترین، سازش ناپدیرترین، ماگزیمالیست ترین و انقلابی ترین نیروها نگاه میکنند. نیرویی که نه به وعده اصلاحات، نه به سبز، نه به توسعه اقتصادی، نه به حمله امریکا، نه به رژیم چینج دل خوش کرد و همیشه و همیشه بر استقلال طبقاتی طبقه کارگر در جدالهای اجتماعی تاکید کرده و تلاش کرده است که  آنرا سازمان داده است.

به اعتقاد من امروز نیروهایی چون حزب ما، که در تمام تحولات سه دهه گذشته، رادیکال ترین، انقلابی ترین و کمونیستی ترین نقد را به جمهوری اسلامی ایران داشته است و همواره بر استقلال طبقه کارگر در تقابل های حاد طبقاتی در جهان، در خاورمیانه و در ایران پای فشرده است، تاریخی از شکل دادن به کمونیسم متشکل در جامعه دارد، شانس دارند. حزب ما یکی از مهمترین سنگرهایی است که کمونیسم و طبقه کارگر ایران طی سه دهه گذشته برپا کرده است و امروز شرایط برای تعرض و پیشروی به اتکا این سنگر بسیار فراهم است. از این رو فراخواندن همه کمونیست های و پیشروان طبقه کارگر به گرد آمدن حول این حزب و سیاست ها و برنامه هایش، برای ما امر فوری روز است.

امروز طبقه کارگر و کموینستها، زنان و مردان آزادیخواه بیش از هر زمانی برای زدن مهر خود به تحولات آتی، برای تعیین تکلیف قدرت سیاسی در ایران به متحد شدن در چنین حزبی نیاز دارند.

 

آذر مدرسی

١مارس ٢٠١٥

منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ۱۹۳