انتخاب روحانی و "طلوع آفتاب اعتدال"، روح تازه ای در بدن نیروهای سیاسی اپوزیسیون طرفدار رژیم، منتقدین درباری حکومت و فعال شدن طیفی از روشنفکران و دگر اندیشان و کنشگران دمیده است.

قرار است یکبار دیگر از دل تجدید آرایش درونی جمهوری اسلامی، از دل بهبود رابطه با غرب و کم کردن فشار به خودی هایی که در دوره های مختلف از حوزه قدرت بیرون رانده شده بودند و از دل بازی دادن عموزاده های کوچکتر، پروژه جمهوری اسلامی لیبرال، خوش خیم و معتدل به خرد جامعه داده شود. پروژه ای که در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی، دوره های سازندگی و دو خرداد، در جریان بود و شکست خورد.

بورژوازی ایران امیدوار است اینبار بر متن سرکوب وسیع، فقر و فلاکت، فضای جنگی، تحریم اقتصادی و خطر سناریوی سیاه قبل از انتخابات بتواند پروژه جمهوری اسلامی خوش خیم و لیبرال را به فرماندهی شوالیه خود روحانی به پیروزی برساند. برای اینکار آماده قربانی دادن است. کل این کمپ از دولت تا اپوزیسیون و میدیای نان به نرخ روز خور تلاش میکنند با قربانی کردن احمدی نژاد، البته اگر او اجازه بدهد، کلیت جمهوری اسلامی را از زیر تعرض و نفرت توده وسیع محروم جامعه نجات دهند. از قوه قضایه و رئیس آن تا اپوزیسیون پرو روحانی و پاسدار دگراندیشی چون گنجی، احمدی نژاد را سیبل حمله و مسئول تمام نابسامانی سیاسی و اقتصادی سی و چند سال حاکمیت جمهوری اسلامی کرده اند. گویی قبل از دوره احمدی نژاد ازفساد مالی و رشوه خواری تا فقر، سرکوب، خفقان، بی حقوق زن، اعدام و استبداد خبری نبود و سایر سران جمهوری اسلامی و دستگاه سرکوب آن در تمام این سی سال خواب نما شده بودند.

امروز دوباره ائتلاف سیاسی جدیدی از جریانات درون وبیرون حکومتی شکل گرفته است. ائتلافی که از خامنه ای و دولت روحانی، جبهه سازندگی، جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و بالاخره اصولگرایان معتدل تا بورژوازی خارج از حکومت ناراضی از فعال مايشائى "جناح تندرو" و خواهان بهبود رابطه سیاسی و اقتصادی با غرب، بازی داده شدن در حیات سیاسی و اقتصادی جامعه، خیل دگراندیشان، کنشگران سیاسی و مدنی، کنشگران زن و جریانات سیاسی چون توده و اکثریت و طیف وسیعی از جریانات لیبرال و جمهوریخواه، را در بر میگیرد. ائتلافی از معتدلین هر دو جناح حاکم و دنبالچه های آنان در اپوزیسیون. در راس این ائتلاف بر خلاف تبلیغات میدیا و دول غربی نه روحانی که شخص ولی فقیه قرار دارد.

اگر در دوره دو خرداد اصلاحات اسمی برای تقسیم قدرت در میان جناحهای جمهوری اسلامی بود. امروز "اعتدال" کلمه رمز این تجدید آرایش و اتحاد بخش وسیعتری از بورژوازی حاکم و جناح های درونی جمهوری اسلامی و دنبالچه های آنان در اپوزیسیون است. از زاویه این ائتلاف جدید اعتدال پرچم تقابل با "تند روی" جناحی است که باعث ضعیف و شکننده شدن پایه جنبشی جمهوری اسلامی، در میان خود بورژوازی، شده بود. اعتدال پرچم آشتی دادن جناح های رانده شده از حکومت، از اصلاح طلب تا سبز و لیبرال و کل جریانات ملی اسلامی با بخش "معتدل" حاکمیت و بیرون آوردن جمهوری اسلامی از موقعیت نابسامان اقتصادی و رفع موانع سیاسی و اقتصادی جذب آن در بازار جهانی است. اعتدال دولت روحانی نه بر سر آزادی و رفاه کارگر، نه بر سر برابری زن و نه بر سر آزادی سیاسی و فرهنگی برای بخش اعظم جامعه است. در دولت اعتدال قرار نیست معیشت طبقه کارگر بهبودی پیدا کند، و یا حق تشکل و اعتصاب وآزادی فعالیت سیاسی به طبقه کارگر و کمونیستها داده شود، قرار نیست تبعیضی در این جامعه رفع شود. در دولت اعتدال قرار نیست آزادی بیان و فعالیت سیاسی بی قید و شرط ممکن شود، قرار نیست دستگیری فعالین سیاسی و کمونیستها متوقف شود. قرار نیست مجازات اعدام لغو شود، قرار نیست قوانین ضد زن لغو شود. قرار نیست کارگر معترض و خانواده اش مورد تعرض اوباش جمهوری اسلامی قرار نگیرند و زندانی نشوند.

شعار اعتدال دولت روحانی نه اعتدال در سرکوب و استبداد جمهوری اسلامی، نه تضمین حقوق فردی و مدنی شهروندان که اتفاقا برعکس در مقابل خواستهای آزادی و برابری کل جامعه، در مقابل "زیاده خواهی" جامعه علیه جمهوری اسلامی است. اعتدال دولت روحانی پرچم تقابل جمهوری اسلامی با خواستهای رادیکال جامعه، خواست آزادى بی قید و شرط، رفاه، رفع تبعيض، برابرى زن و مرد، آزادی تشکل، بالاترین حقوق فردى و مدنى، جدایی دین از دولت، سکولاريسم و سوسياليسم است. اعتدال درونی بورژوازی برای بیشترین استبداد علیه جامعه و طبقه کارگر. این نهایت اعتدال جمهوری اسلامی لیبرال و خوش خیم، کعبه آمال بخش اعظم نیروهای سیاسی لیبرال و ملی - اسلامی و لشگر کنشگران و دگراندیشان شان است.

همان صفی از نیروهایی که در دوره سازندگی برای رفسنجانی غش کردند و هیاهوی لیبرال و معتدل شدن جمهوری اسلامی به رهبری یکی از مرتجعترین سران آنرا راه اندخته بودند، همان صفی که در خرداد ۷۸ خاتمی برایشان نوری در انتهای تونل نا امیدی و استیصال بود و همگی همراه سید خندان شعار جامعه مدنی را سر میدادند و بالاخره همراه موسوی و کروبی دوره حضیض را طی کردند. انتخاب روحانی و دولت اعتدال آخرین امیدشان در صحنه سیاست شده است. از "کنشگران" زنی که برای دخیل شدن درمدیریت سیاسی و اقتصادی به هر دری میزنند و "دگراندیشانی"که کعبه آمالشان چندر غاز آزادی در چارچوب قانون اساسی است تا نیروهایی چون توده و اکثریت و جمهوریخواهان رنگارنگ.

این طیف از بدو به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی یک خط در میان از دائره خودی های حکومتی بیرون اندخته شده و به صف اپوزیسیون رانده شده است. از نظر جنبشی، افق و آرمان سیاسی و اقتصادی تفاوتی با جناح های درونی جمهوری اسلامی ندارد. خاصیت ائتلافی جمهوری اسلامی همیشه به بورژوازی ایران و بویژه این طیف این امکان را داده است که بعنوان "قربانی" "انحصار طلبی" جناح راست جمهوری اسلامی و رانده از حکومت در صف اپوزیسیون قرار گیرند و مخالفت خود با جناحی از حاکمیت را به عنوان تقابل با جمهوری اسلامی قلمداد کنند و بعنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی برای خود اعتباری بخرد. در دنیای واقعی اما این طیف بعنوان بخشی از بورژوازی ایران افق سیاسی و اقتصادی متمایزی از بخشی از جناحی از جمهوری اسلامی ندارد و جنبشی متعلق به جناحی از جمهوری اسلامی است. جدال امروز این طیف با بخشی از جمهوری اسلامی از تعریف میزان اعتدال دولت روحانی تا دعوا بر سر حقوق شهروندی تا اقتصاد دولتی یا خصوصی، از سهم سپاه در اقتصاد، از ضد امریکایی گری تا نزدیکی به بلوک روسیه و چین همگی در درون جناح های جمهوری اسلامی نمایندگان اصلی خود را دارد. این طیف بازوی غیر حکومتی و رانده شده جناحی از جمهوری اسلامی امروز است که امروز با به قدرت رسیدن روحانی دوباره امید به سهیم شدن در قدرت سیاسی و اقتصادی را پیدا کرده است. اعتماد به نفس امروشان ناشی از قدرت نمایندگان اصلی شان در حاکمیت است. به سایتها و ادبیاتشان نگاه کنید تا متوجه نزدیکی این طیف به روزنامه های آرمان، ابتکار و اعتماد در ایران شوید.

لیبرالهایی که رفسنجانی،"سردار سازندگی"، برایشان سمبل بهبود رابطه با غرب، اعتدال و کم شدن اسلامیت جمهوری اسلامی، رشد سرمایه در ایران، باز گشت به آغوش غرب، و گشایش سیاسی- فرهنگی و ثبات اقتصادی بود و با همین امید تلاش کردند پروژه لیبرال شدن جمهوری اسلامی را به خرد جامعه بدهند با شکست پروژه رفسنجانی سرخورده دوباره به صف اپوزیسیون رانده شدند. در سال ۷۸ همین صف راه نجات خود و جمهوری اسلامی از موج اعتراض جامعه برای تغییرات بنیادی و سرنگونی جمهوری اسلامیرادر حمایت از خاتمی دید. اینبار نیروهای ملی- اسلامی و ناسیونالیستهای وطنی که ازهراس قدرتگیری کارگر و سوسالیسم به آغوش هر ارتجاعی پناه میبرند به صف حامیان جامعه مدنی خاتمی پیوستند. "جامعه مدنی" پرچم جناحی از جمهوری اسلامی و نیروهای اپوزیسیون برای تقابل با اعتراض رادیکال جامعه برای آزادی و برابری بود. جامعه مدنی خاتمی سرنوشتی بهتر از سازندگی رفسنجانی نداشت. حامیان خارج حکومتی هم یکبار دیگر سرخورده تا اطلاع ثانوی در قالب اپوزیسیون به حیات خود ادامه دادند.

اگر انتخابات سال ۸۸ و امید به اعتدال و گشایش برای این صف در همان نطفه خفه شد، انتخابات سال ۹۲ و پیروزی روحانی امیدی تازه را در دل این اپوزیسیون ایجاد کرد. حمایت ولی فقیه آس این صف در مقابل تندروهای درون حکومتی بود و ضدیت با ولی فقیه هم امروزدیگر چیزی بیش از یک غرولند حاشیه ای نیست.

امروز این صف فعالین، تئوریسین ها و مبلغین پروژه جمهوری مشروطه اسلامی، لیبرال، خوش خیم و بالاخره آشتی دادن جمهوری اسلامی با مردم اند. وظيفه بزک کردن دولت اعتدال، مشروعیت دادن به آن و تئوری تراشیدن برای پروسه لیبرالیزه شدن جمهوری اسلامی و بالاخره ممانعت از دخالت توده وسیع مردم زحمتکش و طبقه کارگر و زن و جوان در سیاست و بالاخره دعوت همگان به انتظار و وقت دادن به دولت اعتدال برای تثبیت خود و جمهوری اسلامی، قانع بودن به وضع موجود، کم توقعی و مقابله با "زیاده خواهی" و "توقعات غیر معقول" مردم به عهده این لشگر شریف از نیروهای سیاسی و روشنفکران آن قرار گرفته است.

هنر بورژوازی و روشنفکران آن این است که آزادی خود را بعنوان آزادی جامعه قلمداد کنند، گشایش سیاسی، بهبود اقتصادی، رفاه و سعادت خود را بعنوان آزادی و رفاه و سعادت جامعه و طبقه کارگر تحویل جامعه بدهد."من آزادم پس جامعه آزاد است"!، من به شرکت در مدیریت سیاسی و اقتصادی با حفظ حجاب اسلامی قانعم پس زن کارگرهم به شرکت در پروسه استثمار شدن با حفظ حجاب اسلامی قانع است. من زیر سایه دولت اعتدال میتوانم آزادانه سرمایه ام را به گردش بیندازم و امنیت دارم، پس طبقه کارگر هم امنیت اقتصادی دارد. "ما همه با هم خوشبخت میشویم"!. این لشگر رضایت خود از وضع موجود، رضایت از سهیم شدن و بازی داده شدن خود را به رضایت توده وسیع مردم و نرمش قهرمانانه در سیاست خارجی را به اعتدال در رابطه با مردم تبلیغ میکند.از دگراندیشان ملی-اسلامی تا کنشگران لیبرال همگی مبلغین صبر و تحمل و فرصت دادن و "درک اوضاع خطیر" برای پشیبرد سیاستهای معتدل دولت تدبیر و اعتدال اند.

دولت اعتدال روحانی قطعا میتواند دست دوستی به طرف "شیطان بزرگ"دراز کند و آشتی کند، میتواند بر سر موقعیت خود و سهم خود در خاورمیانه با دول غربی به توافق برسد، میتواند رقبایی چون عربستان و ترکیه را خنثی کند و پیمان خواهری و برادری ببندد، میتواند در اجلاسهای مجامع بین المللی در کنار سایر سران ارتجاع بین المللی در باب حقوق بشر و آشتی ملل و قطعنامه "جهان عاری از خشونت و افراط گری" روحانی اراجیفی را سر هم کرد و آنرا به تصویب رساند و میدیای نوکرهم آشتی این دو قطب ارتجاع را بعنوان پایان استبداد و خفقان در ایران اعلام کنند.

روحانی و سران جمهوری اسلامی میتوانند اوضاع را برای اقلیتی از جامعه مناسب کنند. میتوانند لایه های مختلف بورژوازی ناراضی و از قدرت رانده شده را دوباره بازی دهند. زنان تکنوکرات را با مشارکت در مدیریت جامعه صاحب نقش در تحمیل فقر و استبداد به جامعه کنند. میتوانند در دهن چهار روشنفکر دگر اندیش را با اجازه دادن به ابراز وجود در چارچوب قانون اساسی ببندند. میتوانند جریانات سیاسی مانند توده و اکثریت و لشگر جمهوری خواهان و لیبرالها را راضی کنند. میتوانند "پایان دوره کدروتها" با بخشهای دیگر بورژوازی از قدرت رانده شده را اعلام کنند و صف عاشقان پشت در مانده برای ایفای نقش در قدرت را به هلهله بکشند. اما آشتی طبقه کارگر و مردم محروم با جمهوری اسلامی غیر ممکن است.

شادی سران دول غربی و نامه های فدایت شوم کنشگران لیبرال و ملی- مذهبی و انتظار اپوزیسیون پرو رژیم در گشایش سیاسی- فرهنگی و اقتصادی و ثبات در منطقه همگی از سر منافع زمینی آنها است. کل این صف مستقل از تمام غرولندها، قهر و‌آشتی های سی ساله خود با جمهوری اسلامی ولی فقیه آن، یک افق، یک‌آرمان مشترک دارند و در مقابل طبقه کارگر و مردم محروم این جامعه و در مقابل آزادی، رفاه، برابری، سعادت و شادی آنان صفی متحد اند.

اپوزیسیون پرو روحانی که وظیفه تطهیر دولت" اعتدال و تدبیر" را به عهده گرفتهفراموش میکند که در تاریخ مبارزه طبقه کارگر برای آزادی و رهایی جمهوری اسلامی با ولی فقیه مشروطه یا غیر مشروطه، مانند سلطنت پهلوی سمبل استبداد و سرکوب و تحمیل بیشترین فقر و فلاکت به آنها و تقابل با آزادی، شادی، و رفاه است. در تاريخ مبارزه مردم برای آزادی و برابری، جمعه سیاه شهريور سال۵۷ به ٣٠ خرداد سال ۶۰، کشتار کارگران جهان چیت سال ۵۰ به کشتار کارگران خاتون‌آباد سال ۸۲ وصل است.

جدال طبقه کارگر و مردم در ایران بر سر‌آزادی و برابری و نظام اجتماعی که میتواند آزادی، برابری، رفاه وسعادت را برای اکثریت این جامعه تضمین کند. این جدال بدون داشتن تصویری روشن از صف دشمن، ازصفی که امروز امید به تغییر بنیادی در چارچوب جمهور اسلامی را دامن میزند، بدون صفی از کارگران کمونیست و کمونیستهایی که در مقابل ارتجاع حاکم و دنبالچه آن در اپوزیسیون حقایق و واقعیات را میگویند ممکن نیست. پیشروی طبقه کارگر و مبارزه او برای آزادی در گروزدن تمام تمام توهماتی است که امروز از روحانی تا اپوزیسیون بورژوازیی و دول غربی و میدیای نوکرآن تلاش میکنند به خورد جامعه بدهند. این اولین قدم در شکل دادن به طبقه کارگری خودآگاه است که اجازه نمیدهد هر روز بخشی از بورژوازی به نام جامعه مدنی، سبز یا اعتدال او را به سیاهی لشگر خود بتدیل کند. این خودآگاهی پی شرط هر پیشروی است و میتواند تضمین کند که روحانی و دولت اعتدال او سرنوشتی بهتر از سردار سازندگی، سید خندان و دولتهای آنان ندشته باشند.

آذر مدرسی

۲۸ دسامبر ۲۰۱۳

 

منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ۱۸۱