اینروزها هیاهوی آلترناتیو سازی و مسابقه و رقابت بر سر آلترناتیوهای مختلف از "شورای ملی ایرانیان"، "پارلمان مهاجرین در تبعید" گرفته تا "شورای انقلاب سوسیالیستی" و اتحاد برای آلترناتیوی به نام سوسیالیسم در جریان است. راست کنفرانس استکهلم و واشنگتن و بروکسل را برگزار میکند و با پرچم انتخابات و دمکراسی قد علم میکند. رقبای چپ آنها کنفرانس کلن را برگزار میکنند و پرچم انقلاب و بدیل سوسیالیستی را علم میکنند.

داور این مسابقه برخلاف تبلیغات پوچ و هیاهوی این جریانات نه مردم تشنه آزادی و برابری که ارتجاع جهانی است. هر دو رقیب بر متن یک شرایط و با دل بستن به یک سناریو تلاش میکنند در میان بورژوازی امپریالیستی و دوستانشان در "مجامع بین المللی" بعنوان مطلوبترین آلترناتیو، جایی برای خود باز کنند. رقابت همه این جریانات بر سر جلب توجه دول غربی و در راس آن امریکا است و نام مردم، کارگر، آزادیِ، رفاه و دمکراسی تزئينی بیش برای این رقابت و مسابقه شوم نیست.

در این مسابقه نزدیکترین و طبیعی ترین متحد غرب بورژوازی لیبرال از رضا پهلوی گرفته تا انواع جریانات پرو غرب، سبزهای سرنگونی طلب، است. بورژوازی لیبرالی که همه تلاشهای مسالمت آمیزش برای سهیم شدن در قدرت به شکست کشیده شد و بطور دائم دست رد به سینه اش زده شد و مدتی است سرنگونی طلب شده است. سرنگونی طلبی که روزی خواهان سرنگونی به ضرب حمله نظامی به ایران اند و روزی خواهان" دخالت بشردوستانه" ناتو و امروز خواهان جایگزینی جمهوری اسلامی با حمایت شورای امنیت اند. سرنگونی طلبان متکی به ناتو و شورای امنیت! شرکت دادن جریانات دیگری که به نام چپ و سوسیالیسم و کمونیسم در این مسابقه، تنها چاشنی تلخی است برای گرم کردن بازار این مسابقه آلترناتیو دوانی ارتجاعی است.

انقلابات تونس و مصر یکبار دیگر افق انقلاب توده ای، دخالت مستقیم مردم و امکانپذیر بودن سرنگونی انقلابی ارتجاع حاکم را در مقابل توده وسیع مردم باز کرد. بار دیگر نشان داد که اراده کارگران و مردم جان به لب رسیده که از اعماق جامعه میتواند پیام آور رهایی از فقر و ستم و از استبداد و اختناق باشد. انقلاباتی که اعتماد مجدد به تغییر از پائین را در میان طبقه کارگر و مردم معترض تقویت کرد و پوچی امید و چشم دوختن به تغییر از بالا و از طریق دست بدست شدن قدرت میان جناحهای مختلف بورژوازی را بیش از بیش روشن کرد. این انقلابات اهمیت و حیاتی بودن داشتن صفی متحد، متشکل، مستقل و رادیکال، ضرورت وجود یک حزب کمونیستی کارگری برای تضمین و تامین منافع طبقه کارگر در این انقلابها و هر تحرکی در جامعه بود. درسهای لیبی و سوریه برای طبقه کارگر و کمونیستها علاوه بر اهمیت و ضرورت این صف مستقل طبقاتی و حزبی، ضرورت مقابله با جریانات ارتجاعی و سناریوی ارتجاع امپریالیستی برای سترون کردن تحرکات انقلابی مردم برای سرنگونی دیکتاتورهای حاکم بود.

اما این انقلابات برای بورژوازی و ارتجاع محلی و جهانی زنگ خطری علیه کل موجودیت شان بود. قدرت متحد مردم به همان اندازه که برای طبقه کارگر و توده وسیع امید بخش بود٬ برای بورژوازی محلی و جهانی هراسناک و تهدید آمیز بود. بهار عربی برای بورژوازی پیام آور خطر و تهدیدی جدی علیه کلیت سیستم موجود بود. اتحادی نامقدس برای پایان دادن به موج انقلابات ضروری بود. مسئله چگونگی مقابله با انقلابات توده ای، چگونه سترون و مهار کردن آن، یکبار دیگر و پس از سالها فراغ خاطر بورژوازی از خطرانقلابات توده ای، مجددا روی میز بورژوازی جهانی قرار گرفت. لیبی و سوریه، پروژه های آزمایشی بود برای مهار کردن این انقلابات طبق مولفه های جدید محلی و جهانی.

پس از تجربه لیبی و سوریه سیاست بورژوازی جهانی و در راس آن امریکا، شکل دادن به آلترناتیو های پرو غرب پیش از شکلگیری هر تحول و انقلابی است. تجربه لیبی نشان داد حمله نظامی صرف، بدون متحدین محلی، که از قبل آماده ایفای نقش اند و توسط غرب به رسمت شناخته شده اند، جوابگو نیست. حمله پیشگیرانه ارتجاع جهانی در مقابله با انقلابات توده ای شکل دادن به یک قطب متحد ارتجاع محلی، تحت عنوان نماینده مردم، و تضمین کنترل هر تحولی از جانب این جبهه ارتجاع است. تجربه مصر و تونس و هراس از قيام و انقلاب توده‌ ای، ‌ترس از رادیکالیسم کارگری، مبناى تلاش امروز بورژوازی در جايگزينى جمهورى اسلامى است. تجربه سوریه نشان داد که برای رقابت با روسیه و چین و حفظ هژمونی غرب در خاورمیانه باید فوری و همین امروز آلترناتیوی را سرهم بندی کرد. امروز ایران به محمل این تسویه حساب دو بلوک ارتجاع جهانی تبدیل شده است.

آلترناتیو سازی امروز در اپوزیسیون فقط بر متن این سناریوی عمومی تر، قابل درک است. اپوزیسیون ایران از جناح راست آن، رضا پهلوی و طیف انحلال طلبان سکولار و لیبرال انحلال طلب گرفته، تا جناح چپ این جنبش، که اخیرا نشست مشترک برای تشکیل شورای آلترناتیو چپ و سرنگونی طلب داشته اند، بازیگران این سناریواند. قرار است کل اپوزیسیون پرو غرب، از راست تا چپ آن، با پرچم های سه رنگ یا سرخ، خود را بعنوان آلترناتیو مطلوب به مردم ایران حقنه کنند، همانطور که در انقلاب ۵۷ با کنفرانس گوادالوپ ارتجاع اسلامی و در راس آن خمینی را بعنوان آلترناتیو مردم حقنه کردند.

در این سناریو قرار است بخشهای مختلف جامعه را به نام دمکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، انتخابات، انقلاب توده ای، جمهوری، سلطنت یا سوسیالیسم و کمونیسم، به دست بدست شدن قدرت از بالا، بدون دخالت مستقیم مردم و با اتکا به حمایت ارتجاع بین المللی، امیدوار کنند. کل این اپوزیسیون به مردم نوید میدهد که قرار نیست شما کاری بکنید، کافی است منتظر بمانید تا ما، نیروها و شخصیتها و جریاناتی که در دنیای واقعی جایی در جامعه ندارند، انواع باندهای فاشیستی قومی و ملی، بعنوان نمایندگان شما در نشست با دول غربی و شورای امنیت جایگزینی جمهوری اسلامی وبه قدرت رسیدن خود را برنامه ریزی کنیم. قرار است در زمان مناسب به جای کنفراسهای استکهلم، واشنگتنِ٬ بروکسل و کلن، "کنفرانس دوستان ایران" با حضور نمایندگان "جامعه جهانی" (شورای امنیت) و با هدف اعلام برنده مسابقه نامقدسی که در جریان است و اعلام جانشین جمهوری اسلامی برگزار شود. تنها نقشی که مردم و طبقه کارگر در کل این سناریو دارد گوشت دم توپ شدن ارتجاع محلی برای بهانه دادن به دول غربی برای دخالت نظامی یا ریختن پول و اسلحه در انبان آلترناتیوهای دست سازش است.

غرب و در راس آن امریکا برای شکل دادن به چنین آلترناتیوی، که ظاهرا "همه" مخالفین جمهوری اسلامی از لیبرال و سکولار گرفته تا مذهبی وقومی و سلطنت طلب و جریانات موسوم به چپ را جمع کرده و برای شکل دادن به آلترناتیو دست ساز خود سرمایه گذاری سیاسی و مالی جدی کرده است.

فعلا ستاره این سناریو، رضا پهلوی است. که وظیفه متحد کردن کل این اپوزیسیون را بر عهده گرفته است. میدیا و انواع و اقسام متحقیقن و متخصصین مسائل ایران و خاورمیانه، او را تنها امید‌ آینده ایران میدانند و با حرارت تمام از رشادت ایشان که با تاخیری چند ده ساله قدم رنجه کرده و از سران جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت شکایت کرده است را در بوق و کرنا میکنند. این واقعیت که خواست محاکمه سران جمهوری اسلامی بدلیل جنایت علیه بشریت دهها سال پیش از طرف کمونیستها و آزادیخواهان در ایران طرح شده است، را زیر فرش میکنند. قالب کردن شکایت اخیر رضا پهلوی از سران جمهوری اسلامی بعنوان اقدام و ابتکاری خارق العاده و جسورانه و در بوق و کرنا کردن آن فقط ناشی از جایگاهی است که اخیرا رضا پهلوی در سناریوی آلترناتیو سازی غرب پیدا کرده است. رضا پهلوی امروز در بورس است. چرا که دول غربی به یک اپوزیسیون متحدتر و مقبولتر نیاز دارند و رضا پهلوی ستاره و متحد کننده بخش راست این اپوزیسیون پروآمریکا است. وظیفه متحد کردن بخش چپ آن ظاهرا به عهده جریانات دیگری گذاشته شده است.

اما بازار گرمی برای این سناریو، برای آلترناتیو پرو ناتوئی، و مقبول جلوه دادن آن بدون وجود فضای بحرانی و متشنج میان غرب و جمهوری اسلامی، ممکن نیست. بی دلیل نیست زمانیکه دنیا از فروکش کردن خطر حمله نظامی به ایران صحبت میکند، زمانیکه طرفین جدال تلاش جدی میکنند به توافقاتی برسند، زمانیکه راست ترین ژورنالیستها اذعان میکنند که مسئله هسته ای محمل حل اختلافات بنیادی تر قدرتهای امپریالیستی است، زمانیکه حتی سران فاشیست اسرائیل بر حل "بحران هسته ای" از طریق مذاکره تاکید میکنند و جاروجنجال "حمله خواهیم کرد" شان خوابیده، راست و چپ این جنبش خطر حمله را در بوق و کرنا میکنند، یاد مخالفت با حمله نظامی افتاده، هشدار میدهند که حمله نظامی ممکلت را ویران خواهد کرد. بی دلیل نیست رضا پهلوی رسما و علنا عصبانیت و نارضایتی خود را از "کوتاه آمدن" های اوباما در مقابل سران جمهوری اسلامی اعلام میکند و از اینکه "اوباما در مبارزه با جمهوری اسلامی عقب نشسته و از اپوزیسیون پرو دمکراسی جمهوری اسلامی (اسم رمز خود شاهزاده و اپوزیسیون پرو امریکا و ناتو است) بعنوان طبیعی ترین متحد خود، دست شسته است" عصبانی است. بی دلیل نیست رضا پهلوی پرو اسرائیلی تر میشود و "سیاست قاطع" نتانیاهو و راست ترین محافل ارتجاعی در اسرائیل را می پسندد و دست کمک و یاری را به سوی دوستان خود در دولت اسرائیل دراز میکند.

مولفه تشنج و بحران میان جمهوری اسلامی و غرب، دخالت، سیاسی یا نظامی، دول غربی و در راس آن امریکا در اوضاع سیاسی ایران و دست بدست کردن قدرت در ایران مبنای دائمی و ثابت افق اپوزیسیون ناسیونالیست پرو غرب برای قدرت گیری و ایفای نقش در صحنه سیاست در ایران است. این اپوزیسیون فقط بر متن رابطه متشنج و بحرانی میان جمهوری اسلامی و غرب، بر متن فشارهای غرب بر جمهوری اسلامی، بر متن بی افقی، هراس و استیصال مردم، فعال میشود، جان میگیرد، به آینده خود خوش بین میشود، برای دست بدست شدن قدرت از بالا و بدون دخالت مردم امیدوار میشود و افق پیروزی اش باز میشود. هر درجه تخفیف این بحران، هر درجه از توافق و کم شدن فشار غرب و امریکا بر جمهوری اسلامی را سازش غرب با ایران میدانند. از کوتاه آمدن غرب در مقابل آکروبات بازیهای نقض حقوق بشری در ایران انتقاد میکنند. خطر ایران هسته ای یا اسلامی یا تروریست را گوشزد میکنند. ضد رژیمی تر میشوند و به تکاپو می افتند که غرب باید فشارهای خود را بر جمهوری اسلامی بیشتر کند و طبعا همگی در لفافه دفاع از آزادی و آسایش مردم و برای متحقق کردن دمکراسی در ایران!

آقای پهلوی پرچم دمکراسی و انتخابات آزاد، یک نظام "سکولار و دمکراتیک" و پارلمانی، را بلند میکند و این واقعیت را که متحقق شدن انتخابات آزاد ایشان بدون حمایت و دخالت و فشار های سیاسی و نطامی دول غربی ممکن نیست را در تردستی تمام پنهان میکند.

اما پرده ساتر این ظاهر لیبرال، مردمی و دمکرات سناریوی رضا پهلوی زمانی کنار میرود که مدل و الگوی رضا پهلوی در اجرای این سناریور رو میشود. ایشان در مقابل این سوال که چگونه انتخابات آزاد تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ممکن است، با خونسردی تمام اعلام میکند که " اگر در پروسه خواست انتخابات آزاد جمهوری اسلامی دست به سرکوب زد، که حتما خواهد زد، آنوقت طبیعتا شورای امنیت در دفاع از این خواست مردم دخالت خواهد کرد". این هسته اصلی سناریوی رضا پهلوی است. سناریوی انقلاب مخملی هزاربار خونین تر از یوگوسلاوی، سناریوی سوریه و لیبی! رضا پهلوی ظاهرا مخالف حمله نظامی به ایران است اما خواهان دخالت شورای امنیت و ناتو در حمایت از جنبش خود تحت عنوان "انتخابات آزاد" است. انتخابات آزاد، جنبشی از جنس تحرکات ارتجاعی در سوریه و دخالت شورای امنیت از نوع دخالت آن در سوریه و عراق و افعانستان است. بی دلیل نیست که به دوستان خود دلگرمی میدهد که: " در ضدیت با جمهوری اسلامی تنها نیستیم. مخالفین بشار اسد در سوریه هم با ما هستند." منظور رضا پهلوی از مخالفین بشار اسد در سوریه نه مردم معترض سوریه که برای رهایی از استبداد بشار اسد دست به اعتراض زدند که سران عشایر و فاشیستهای قومی مذهبی متشکل در شورای انقلاب سوریه و مرتجعینی چون برهان غلیون و عبدالباسط سیدا است. دوستانی که قاعدتا در پروسه انتخابات آزاد رضا پهلوی قرار است او را مورد حمایت سیاسی و نظامی خود قرار دهند. قرار است انواع جریانات فاشیست قومی و مذهبی را حول ایشان متحد نگاه دارند و تضمین کنند که پروسه "انتخابات آزاد" در ایران مانند خواست انتخابات آزاد سوریه با حمایت سیاسی مالی و بویژه نظامی دول غربی و با از هم پاشیدن شیرازه جامعه پیش خواهد رفت. وگرنه معلوم نیست چگونه میتوان جمهوری اسلامی را سرنگون، یا به قول لیبرالهای امروز منحل، کرد و پس از آن پروسه انتخابات آزاد را برپا کرد؟ اگر مولفه حمایت نظامی غرب را از این پروسه خارج کنید پوچی کل سناریوی انتخابات آزاد و دخالت مردم در تعیین حکومت آتی را میتوان دید. در دنیای واقعی پروسه به قدرت رسیدن و انتخابات آزاد رضا پهلوی و کل اپوزیسیون راست پرو غرب پروسه "انتخابات آزادی" است که امروز شورای انقلاب سوریه و نیروی نظامی آن پیش میبرند.

سناریوی قدیمی رضا پهلوی و کل اپوزیسیون بورژوایی راست پرو غرب به قدرت رسیدن در سایه حمایت دول غربی و بویژه امریکا است که هر دوره آشکار یا پنهان آنرا طرح میکنند، دوره ای تحت عنوان رفراندم، دوره ای در دفاع علنی از حمله نظامی، و امروز تحت عنوان انتخابات آزاد با حمایت شورای امنیت (نام مستعار ناتو) نقطه اشتراک کل این اپوزیسیون است. اگر تا دیروز چلبی و شیوه به قدرت رسیدن او الگو و مدل رضا پهلوی و جنبش ایشان بود امروز شورای انقلاب لیبی و سوریه و عبدالجلیل و عبدالباسط سیدا الگوی قدرتگیری اپوزیسیون بورژوائی در ایران است.

جناح چپ این اپوزیسیون بورژوایی که در دوره ای به عنوان جناح چپ جنبش سبز وارد میدان شد امروز هم با عاریه گرفتن نام کمونیسم و چپ وارد این مسابقه شده است. اگر راست با پرچم انتخابات با حمایت شورای امنیت در این مسابقه شرکت میکند و چپ با پرچم "انقلاب و سوسیالیسم". راست با دامن زدن به امید به انتخابات، مردم را به بی تحرکی و تمکین و تسلیم ناتو شدن میکشاند و چپ به نام "انقلاب" و به امید شکل گرفتن "انقلابی" بر متن فقر و فلاکت و استیصال مردم را به انقلاب ناتویی مدل لیبی و سوریه فرا میخواند. انقلاب های مردمی و انقلاب کارگری از سر خوشبینی به آینده ای بهتر، از سر امید به پیروزی بر کل ارتجاع و امید به سرنگونی انقلابی ارتجاع حاکم و قدرتگیری مردم و طبقه کارگر شکل میگیرد. نام تحرکات ارتجاعی را انقلاب گذاشتن و دخالت مردم و طبقه کارگر و سیاهی لشگر شدن آنها را دخالت انقلابی گذاشتن خدمتی است که کل این جریانات به نام چپ، کارگر و انقلاب به بورژوازی میکنند. در دنیای واقعی راست و چپ اپوزیسیون بورژوایی چشم امید به تکرار سناریوی سوریه در ایران بسته اند. بی دلیل نیست راست و چپ این اپوزیسیون به جریانات و باندهای قومی و عشیره ای دست ساز غرب در سوریه پیام همبستگی میدهند و هر دو اعلام میکنند پس از بشار اسد نوبت خامنه ای است. اولی روشن و سر راست دخالت نظامی را طرح میکند و دومی به نام چپ و کمونیسم و کارگر به آلترناتیو ارتجاع امپریالیستی مهر انقلاب و انقلابیگری میزند همانطور که به تحرک ارتجاعی سبز مهر جنبش توده ای و انقلابی زد.

کنفرانس کلن که رسما از طرف برگزارکنندگان آن بعنوان تلاشی در رقابت با جناح راست اعلام شد، ورود رسمی آنها به نام چپ، به نام کارگر و کمونیسم، در مسابقه آلترناتیو سازی است. مسابقه ای که شرکت کنندگان در آن زمینه و مفروضات و قواعد و موازین مشترکی را دارند. مسابقه ای که شرط شرکت در آن قبول جایگزین کردن جمهوری اسلامی به کمک و حمایت بورژوازی غرب است و موازین مشترک آن ممانعت از دخالت انقلابی مردم و طبقه کارگر در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و تسليم، تمکين و بى تحرکى کامل طبقه کارگر و توده وسیع مردمی است که خواهان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. مهم نیست به نام سلطنت در این مسابقه شرکت میکنید یا جمهوری یا سوسیالیسم، بدون داشتن این مفروضات مشترک و قبول این موازین، شرکت در این مسابقه غیر ممکن است. مهم نیست چه ملقمه ای به نام چپ دور هم جمع شدند. مهم این است که در رقابت با لیست سازمانها و شخصیتهای راست، باید برای جلب توجه دول غربی و نشان دادن قدرت و مطلوبیت خود به غرب، لیستی به نام نماینده "چپ و کمونیست و کارگر" را هم علم کرد. این جریانات تا دیروز به نام چپ و کمونیسم، کمونیسم نوع رنجبرانی، مشاورین بنی صدر در سرکوب انقلاب بودند و خواهان تقویت ارتش جمهوری اسلامی در تقابل با کارگر و کمونیسم بودند. لازم نیست کسی توضیحی بدهد که بالاخره نقطه اشتراک و بدیل سوسیالیستی این ملقمه، "سوسیالیسم" نوع بنی صدراست یا "سوسیالیسم مائو" یا "سوسیالیسم روسی" یا "سوسیالیسم ناتوئی"! چرا که قاضی و داور این مسابقه طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی مردم نیست. داور بورژوازی بین المللی و شورای امنیت و ناتو است. این چپ در کنار آقای پهلوی بازیگران سناریوی لیبیايزه کردن ایران اند.

اما پیاده کردن سناریوی لیبی یا سوریه در ایران ممکن نیست. سرهم کردن آلترناتیوهای دست ساز به سادگی سوریه و لیبی نیست. جامعه ایران به شدت سیاسی و تحزب یافته است. سی سال مبارزه سیاسی علنی علیه جمهوری اسلامی در جریان است و نمیتوان مانند افغانستان، سوریه یا لیبی سران عشایر را بعنوان نمایندگان اپوزیسیون جا زد. بورژوای و طبقه کارگر در ایران تجربه تقابلهای سیاسی و جدی را دارند. بورژوازی حاکم در ایران محصول همین آلترناتیو سازی و پروژه مشترک بورژوازی برای سرکوب خونین انقلاب ۵۷ است. جامعه ایران جامعه ای است که دو انقلاب را از سر گذرانده، طبقه کارگر تجربه آلترناتیو سازی و سرکوب انقلاب به نام انقلاب را تجربه کرده، دو خرداد و سبز و تلاشهای بورژوازی برای سترون کردن تحرکات انقلابی خود را بارها تجربه کرده و هیچگاه فریب لفاظی های راست و چپ را نخورده. به همین دلیل از نظر طبقه کارگر این آلترناتیوها و سناریو شانس و آینده ای برای پیروزی ندارند. خطر این سناریو نه متحقق شدن آن که دادن افقی به جامعه است. استیصال، بی افقی، بی تحرکی، دست روی دست گذاشتن و عدم خوش بینی به امکان پیروزی به اتکا به قدرت مستقل خود و چشم دوختن به قدرتهای امپریالیستی است. این خطر واقعی این سناریو و کل آلترناتیو سازی است که در جریان است. کل میدیا و بلندگوهای بورژوایی امروز در تلاش حقنه کردن این تصویر به جامعه ایران و طبقه کارگر ایران است.

کمونیسم و بویژه حزب حکمتیست باید بتواند در مقابل این تصویر یکبار دیگر افق، امید و ضرورت دخالت مستقیم مردم برای هر تغییر رادیکالی را نشان دهد. باید در مقابل اتحاد نا مقدس ارتجاع بین المللی و اپوزیسیون بورژوائی، صف مستقل سیاسی و طبقاتی خود، قطب رادیکال، چپ و کمونیستی که قوی و قابل مشاهده را شکل دهد.

حزب حکمتیست و طبقه کارگر نیروی مقابله با این افق و به شکست کشاندن این سناریواند. در مقابل سناریوی ناتو و امریکا در سرنگونی جمهوری اسلامی بدون کمترین لطمه به قدرت بورژوازی در ایران و به تباهی کشاندن زندگی میلیونها انسان، در تقابل با آلترناتیو بورژوازی برای دست بدست کردن قدرت از بالا و بدون دخالت مردم، در مقابل سناریو خون پاشیدن به اعتراضات مردم معترض و متنفر از جمهوری اسلامی، طبقه کارگر و توده وسیع مردم زحمتکش سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را به نیروی متحد و متشکل خود را پیش خواهند برد.

آذر مدرسی

۳۰ ژوئیه ۲۰۱۲