گفتگو با آذر مدرسى

بی خدایان: فمينيستها مى گويند اگر زنان مذاهب را خلق مى کردند برابرى زن ومرد در مذاهب بيشتر بود، در اين مورد چه مى گوئيد؟

آذر مدرسی: این ادعا مانند ادعای دیگر فمینیستها مبنی بر اینکه اگر دنیا دست زنان بود دنیای برابرتری میداشتیم، پوچ است. این نقد بسیار سطحی و صنفی (از زاویه "صنف" زن) به مذهب است و به ریشه های اجتماعی و مادی ضد زن بودن مذاهب و بخصوص جامعه ای که مذهب محصول آن است کاری ندارد. ضدیت مذاهب با زن بسیار عمیقتر و پایه ای تر از این است. ریشه نابرابری زن در مذاهب در این نیست که پیامبران مذاهب مرد بوده اند. مسئله کاملا برعکس است، پیامبران همه مذاهب مرد هستند چون این مذهب محصول جامعه مرد سالار است. درست مانند ادبیات و فرهنگ همان دوره که ادبیات و فرهنگی به شدت ضد زن و مردسالار است، مذاهب مختلف هم تئوریزه کننده و بیان "الهی" موقعیت زن و فرهنگ زمان تولد خودشان هستند. ضد زن بودن مذهب بعنوان یکی از نقاط اشترک همه مذاهب را باید در جامعه و دوره ای که مذاهب در آن خلق شدند جستجو کرد و نه در جنسیت پیام آوران و نمایندگان الهی این بیحقوقی. فکر نمیکنم اگر در اسلام فاطمه یا عایشه پیامبر میشدند اسلام کمتر ضد زن میشد. مذاهب در درجه اول انسان را بی اراده و تسلیم قوانین الهی میکند. اگر فمینیستهای ما از این زاویه هم به مذاهب نگاه کنند بیحقوقی انسان را چه مرد و چه زن در مذهب میبینند. در ضمن شاید بد نباشد به این دوستان یادآوری کرد که درست است پیامبران همگی مرد هستند اما مردان مذهب را خلق نکرده اند. ریشه خلق مذهب در جهل و نادانی انسان در توضیح محیط پیرامون خود است و از طرف دیگر خود مذهب هم به جهل و خرافه دامن میزند. دستگاه مذهب را باید در کنار دولتها و سیستم موجود برای به تمکین کشیدن انسان به سرنوشت محتوم گذاشت.

بی خدایان: چرا اسلام مشخصا بعنوان دين ضد زن شناخته شده است؟ آيا اسلام از اين لحاظ با اديان ديگر تفاوت دارد؟ آيا تحميل حقوق زنان به اسلام امکان پذير است؟

آذر مدرسی: در مورد ضد زن بودن اسلام و تفاوت آن با ادیان دیگر باید بگویم همه مذاهب ماهيتا ضد زن هستند، موقعیت فرودست زن و بی حقوقی زن در اسلام کمتر از مسیحیت و یا دین یهودی نیست و همانطور که گفتم نقطه اشتراک همه مذاهب در ضدیت آن با حقوق و حرمت و کرامت زن است. قوانين ضد زن در مسيحيت هم وجود دارد. در قوانین مسیحیت هم حجاب زن و جدائی زن و مرد هست. در یهودیت هم زن موجودی کثیف و نجس است. در مسیحیت ما دوره تفتیش عقاید را داشته ایم، آتش زدن زنان نافرمان بعنوان جادوگر و ..... . اما به یمن رشد جامعه بشری و مبارزات اجتماعی و فرهنگی و انقلاب و رنسانسی که در اروپا (مشخصا در فرانسه) مسیحیت را به زیر کشید، و تعرض به نقش مذهب در جامعه و بخصوص دخالت آن در دولت دامنه نفود و نقش این مذاهب در جامعه بطور دائم محدود شد. در دوره ای از رشد بورژوازی در غرب، مذهب با این درجه از قدرت و نقش در دولت مانعی بر سر راه رشد بورژوازی بود و با رشد جامعه و رشد علم در تناقض قرار گرفت. به همین دلیل یکی از اهداف تحرکات اجتماعی، فرهنگی و یکی از نتایج رشد علم، کوتاه کردن دست مذهب از زندگی در ابعاد وسیع آن بود. یکی از نمونه های این تعرض کمون پاریس بود که فرمان جدائی مذهب از دولت را صادر کرد.

مجموعه این تعرضات به مذهب هم باعث کوتاه شدن دست مذهب از زندگی مردم شد و هم بطور نمونه باعث رفرمهایی در مسیحیت شد. پروتستانیسم محصول رشد جامعه بورژوائی و تلاشی برای انطباق مسیحیت با مقتضیات زمان خود بود. در جوامع اسلامی نشانی از چنین تحرکات اجتماعی و فرهنگی نیست. بورژوازی این جوامع به دلایل تاریخی هیچوقت آن نقش انقلابی و بوجود آورنده تغییر انقلابی، به نسبت فئودالیسم، را نداشت. در شرق ما شاهد رشد بورژوازی و به قدرت رسیدن آن از طریق انقلابات اجتماعی و مردمی نیستیم.
هیچوقت تقابل با فئودالیسم و مظاهر آن از مذهب گرفته تا سیستم حکومتی آن صورت نگرفت. به همین دلیل اسلام همیشه یکی از ارکان دولت و قوانین حاکم بر جامعه در دوره حاکمیت بورژوازی هم بوده. نبود تحرکی اجتماعی قوی برای پاک کردن اسلام، باعث شد علیرغم تعرضهایی که مثلا در ایران در دوره مشروطیت به اسلام و نقش آن میشود اما هنوز اسلام و دستگاه مذهبی کماکان یکی از ارکان دولت و قوانین است. ریشه اینکه امروز کماکان ما شاهد حکومتهای مذهبی و اسلامی در شرق هستیم را باید در این مسئله جستجو کرد.

اسلام برعکس مسیحیت مورد حمله انتقادی–ایدئولوژیکی در بعد اجتماعی، آنطور که مسیحیت در اروپا مورد تعرض قرار گرفت، قرار نگرفته و مصون ماند. به این دلیل است که قدرت تخریبی آن از مسیحیت بیشتر است. انتقاد و حمله به اسلام را هنوز هیچ جنبشی به جوامع بشری تحمیل نکرده است. این فقط میتواند حاصل یک انقلاب ضد اسلامی، یک رنسانس دیگر اینبار علیه حاکمیت اسلام و دخالت آن در زندگی مردم، باشد.

اینکه آیا امکان تحمیل حقوق زن به اسلام ممکن است. به نطر من نه! به این خاطر که برخلاف دوران انقلاب فرانسه آلترناتیو اجتماعی– سیاسی رادیکال تری به انتخاب های مردم اضافه شده است و آن جنبش سوسیالستی و مقبولیت آتئیسم است. از طرف دیگر خود سرمایه داری پس از تجربه انقلاب کبیر فرانسه و در خطر جنبش سوسیالیستی، بیش از زمان تولدش و بسیار بیش از فرانسه و انگلیس در دوران انقلابات بورژوایی مذهب را به کار گرفته و آن را مطابق نیازهای امروز طبقه حاکم، صیقل داده و به خدمت گرفته است. امروز برخلاف اوایل قرن گذشته، مذهب عصای دست سرمایه داری و بورژوازی است و به سادگی از آن دست نمی شوید. به این معنی دوره تاریخی اصلاح مذاهب که امر بورژوازی و طبقات حاکم بود، تمام شده است. امروز دوره پاک کردن همه مذاهب و بویژه اسلام از صحنه زندگی مردم مستقیما در دستور زندگی مردم قرار گرفته است.

به این دلیل است که اساسا جریان اسلام سیاسی میتواند در عصر ما، روبنای حکومتی بورژوازی در کشورهایی چون ایران باشد! ضدیت با زن یکی از پایه های اصلی اسلام و جریانات اسلامی است. امروز اسلام خود را خیلی روشن در قالب جنبش اسلام سیاسی در جامعه نشان میدهد و هویت همه جریانات اسلامی بیحقوقی زن و ضدیت آشکار با حقوق زن است. اسلام اصلاح پذیر نیست، تنها راه، پاک کردن اسلام از زندگی مردم و از صحنه جامعه است.

بی خدایان: بيشتر احکام اسلامى در مورد زنان هم بلحاظ علمى و هم در زندگى روزمره بى پايگى خود را نشان داده است. چه چيزى باعث مى شود که عقيده به فرودستى زن در بين مردم رايج باشد؟

آذر مدرسی: کلا ریشه رایج بودن مذهب و عقاید مذهبی که فرودستی زن یکی از ارکان آن است را باید در وضعیت واقعی و سیستمی که حاکم است دید. تا زمانیکه در جامعه زن موجودی است فرو دست، تا زمانیکه جامعه قوانین و فرهنگ مردسالار دارد، تا زمانیکه در قوانین جامعه برابری زن و مرد بطور کامل و در همه ابعاد زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی تامین نشده و در یک کلام تا زمانیکه سرمایه داری که یکی از ارکان آن بیحقوقی زن و فرودستی زن است و فقر و نقش دولت و مذهب سازمان یافته که در اشاعه این فرودستی و تثبیت آن نقش بسیار فعالی دارند وجود دارد، ریشه مادی برای اینکه بیان الهی این فرودستی هم تحکیم شود و به قول شما رایج شود هست.

لازمه ریشه کردن کردن فرودستی زن مبارزه ای اجتماعی و انقلابی سوسیالیستی علیه نظم موجود و سیستم موجود است. اگر این شرایط مادی تغییر کنند آنوقت مبارزه علیه تصویر و عقیده رایج به فرودستی زن را هم میشود بسیار راحت پیش برد.

بی خدایان: عده اى معتقدند آنچه در جوامع تحت سلطه اسلام بر سر زنان مى آيد، ربطى به اسلام ندارد بلکه فرهنگ مردسالار است. شما چه فکر مى کنيد؟ مرز فرهنگ و مذهب در تحکيم ستم بر زن کجاست؟

آذر مدرسی: ببینید اینکه فرهنگ کشورهای اسلام زده مردسالار و ضد زن است یک واقعیت است اما دیوار چین این دو را از هم جدا نمیکند. این دو به عنوان یک مجموعه در تحکیم موقعیت فرودست زن نقش ایفا می کنند. اسلام هم بخشی از همین فرهنگ مردسالار و ضد زن است و در واقع مهمترین و قویترین بخش آن است. در جوامع تحت سلطه اسلام دولت حامی و مجری قوانین اسلامی است و خودش یکی از ارکان حاکم کردن قوانین ضد زن اسلامی است. در این جوامع قوانین اسلامی و هر فرهنگ مردسالار و ضد زنی مورد حمایت دستگاههای تبلیغاتی و میدیا و آموزش و پرورش قرار میگیرد. بر متن وجود چنین وضعیتی یعنی حاکمیت و سلطه اسلام است که فرهنگ مردسالار سنتی در این جوامع به زندگی خود ادامه بدهند و حتی احیا شوند. به یمن وجود حکومتهای اسلامی است که این قوانین مردسالارانه و ضد زن میتواند به قوانین مدنی جامعه تبدیل شود. ببینید زمانیکه در یک جامعه قانون، میدیا، آموزش و پرورش و ..... از حکم "زنان کشتزار شمایند"، از حکم "مردان بر زنان تسلط و حق نگهبانی دارند" و احکام ضد زن دیگر اسلام پیروی کنند دیگر گفتن اینکه "زن خوب و فرمانبر پارسا کند مرد درویش را پادشاه" لطف زیادی به زن کرده است.
بطور واقعی در جوامعه اسلام زده فرهنگ مردسالار به یمن حاکمیت اسلام و قوانین اسلامی و سلطه اسلام بر زندگی مردم است که میتواند به حیات خودش ادامه بدهد.

بی خدایان: شما چگونه بى دين و بى خدا شديد؟ از اسلام چه کشيده ايد؟

آذر مدرسی: من به دلیل اینکه شانس داشتم و در خانواده ای مرفه زندگی میکردم احتیاجی به توسل به مذهب برای رسیدن به نیازها، خواسته ها و آرزوهایم نداشتم. در عین حال مادرم زنی شاغل بود و به قول معروف دستش در جیب خودش بود و همین مسئله در خانه هم موقعیت نسبتا برابری با پدرم را به او میداد. از این نظر فرودست بودن زن در خانواده ما جائی نداشت و اتفاقا برابری بین دختر و پسر در خانواده ما فرض بود. علاوه بر این فضای روشنفکری خانواده و نقش علم در خانواده باعث شد که من هیچوقت معتقد به خدا و اسلام نباشم و در نتیجه بیخدا شدن پروسه پیچیده ای نبود. فکر میکنم 14 ساله بودم که دیگر رسما خودم را بیخدا میدانستم و در دبیرستان آنرا رسما اعلام میکردم. از این نظر در چارچوب خانواده من از دست اسلام چیزی نکشیدم. من هم مثل بسیاری از دختران هم نسل خودم اسلام را در دوره جمهوری اسلامی مزه کردم و قوانین ضد انسانی، تحقیر و بیحرمتی روزمره زن را از نزدیک لمس کردم که خوشبختانه این هم دوره طولانی نبود.

۱۶ مارس ۲۰۰۵