مصاحبه در مورد پلاتفرم تاکتیکی حزب

مقدمه:  در ٢٦ دیماه ١٣٩٨ برابر با ١٧ دسامبر ٢٠١٩ سندی از جانب کمیته رهبری تحت عنوان "پلاتفرم تاکتیکی این دوره حزب حکمتیست (خط رسمی)" منتشر شد. این سند حاوی مسائل متنوعی از موقعیت جمهوری اسلامی و تلاش حاکمیت برای بهبود وضع بالا تا اعتراضات توده ای دیماه ٩٦ و سرانجام اعتراضات وسیع آبانماه امسال و بحران در حاکمیت و توازن قوای موجود اشاره شده است. در این سند بعلاوه و بر اساس ارزیابی کمیته رهبری از اوضاع سیاسی به تاکتیکها و عرصه های معینی از فعالیت و نقشی که حزب حکمتیست باید در این دوره ایفا کند، پرداخته است. این سند به جایگاه تشکل یابی توده ای طبقه کارگر و مردم آزادیخواه، به تحزب کمونیستی و کارگری به سرنگونی و نوع سرنگونی ما، به جایگاه پولاریزاسیون و مفاد اولیه قوانین پیشرو در فردای سرنگونی  و تصمیمات کمیته رهبری و.. پرداخته است. در مورد این سند و تصمیمات رهبری حزب ، سوالاتی را با آذر مدرسی دبیر کمیته مرکزی حزب حکمتیست (خط رسمی) در میان میگذاریم.

کمونیست: آذر مدرسی، به عنوان اولین سوال بگذارید از اینجا شروع کنیم که لزوم چنین سندی در این دوره معین چیست؟

آذر مدرسی: قاعدتا هر حزب سیاسی جدی که وظیفه خودش را پیروزی جنبش خود و کسب قدرت سیاسی میگذارد، لازم است در دوره های مختلف و شرایط جدید مبارزه طبقاتی، سیاست و تاکتیک متناسب با این اوضاع را تعیین کند. طبیعتا این تاکتیک در سطوح سیاسی و سازمانی معنی خواهد شد اما قبل از هر چیز باید روشن کرد در اوضاع ویژه امروز یا ایندوره، با توجه به روندهای سیاسی، با توجه به صفبندی سیاسی و طبقاتی در جامعه، با توجه به سیر تحولات و بویژه با توجه به تناسب قوای وجود میان جنبش کارگری و توده ای با حاکمیت، چه تاکتیکی برای پیشبرد مبارزه طبقاتی باید اتخاذ شود. در سایه این سیاست طبیعتا باید وظایف سیاسی، عملی، جنبشی و سازمانی حزب در سطح جامعه و حزب را برای خود تعریف یا بر روی برخی از سیاستها تاکید مجدد کند.

تا جائیکه به ایران برمیگردد وجود یک حاکمیت مذهبی و دیکتاتوری تمام عیار در کنار اقتصاد به بن بست رسیده و فاسد، بخشهای مختلفی از جامعه را نه الزاما برای رهایی سیاسی- اقتصادی، بلکه برای آزادی، برای خلاصی از حاکمیت مذهبی، برای سکولاریسم، برای درجه ای از بهبود و حتی بخشی از بورژوازی را برای نجات اقتصاد بورژوایی به تحرک در آورده است. امروز ما با طیف متنوعی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی روبرو هستیم که همگی میگویند جمهوری اسلامی باید سرنگون شود و به عنوان نیروهای سرنگونی طلب شناخته میشوند. این تنوع در صف مخالفین جمهوری اسلامی، جنبشهای سیاسی متفاوتی را در صف اپوزیسیون قرار میدهد. جنبشهایی که تصاویر و تعابیر متفاوت و بعضا متضادی از سرنگونی و چگونگی آن و آمال و آرزوها، افقها و آلترناتیوهای متفاوتی را در مقابل سیستم حاکم نمایندگی میکنند. ما به تفصیل در مورد این تنوع و راهها و آلترناتیوهای نیروهای مختلف حرف زده و نوشته ایم.

امروز در ایران شاهد یک زمین لرزه سیاسی تمام عیار هستیم. مهمترین مولفه های این زمین لرزه را میتوان در چند مولفه دید: در تعمیق جنبش سرنگونی، پولاریزه شدن و به چپ چرخیدن آن، در نقش و وزن ویژه طبقه کارگر در این جنبش و در اذهان عمومی، در متمرکز شدن حاکمیت و انزوای آن حتی در میان خود بورژوازی و ریزش از درون آن، و بالاخره در آمادگی حاکمیت برای جدال نهایی با این جنبش! این مولفه ها هم روی صفبندی جنبشهای سیاسی، روی بازتعریف برخی از آنها، حتی روی تغییر توازن قوا میان گرایشات درونی در نیروهای راست و نیروهای منتسب به چپ و هم در درون حاکمیت  تاثیرات خود را گذاشته است. 

در چنین دوره ای لازم است یک حزب سیاسی کمونیستی و کارگری که رسالت خود را نه تشویق مردم به مبارزه، نه صرف افشاگری از جنایات حاکمیت، نه صرف دمیدن در تنور "سرنگونی به هر قیمتی" و نه دنباله روی از مردم تحت عنوان "همراهی با توده ها" و نه صرفا تحلیل اوضاع، بلکه به پیروزی رساندن جنبش خود و طبقه کارگر میداند، برنامه روشن خود برای این جدال را ترسیم و پیروزی جنبش انقلابی و قدرت گرفتن طبقه کارگر و یا نزدیک کردن این طبقه و خود به قدرت سیاسی را تضمین کند. پلاتفرم جوابی به این نیاز است.  پلاتفرم روشن میکند حزب ما چگونه میخواهد این جنبش را به پیروزی برساند. پلاتفرم همزمان توقع از حزب برای ایفای نقش خودش بعنوان حزب رهبر و سازمانده، بعنوان نماینده این جنبش رادیکال و انقلابی را بیان میکند.  

همانطور که گفتم کار رهبری حزب پیاده کردن این پلاتفرم در همه ابعاد سیاسی-اجتماعی و سازمانی آن است.

کمونیست: در بخشی از بیانیه به موقعیت جمهوری اسلامی پرداخته شده است. در این بحث از کمپ بورژوازی جهانی و تششت در این صف و عدم سیاستی یکسان در برخورد به ایران تا بحران حاکمیت در بالا و تشدید آن از دیماه ٩٦، و سپس در آبانماه، مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی و تلاش حاکمیت برای تمرکز در بالا و افزایش حربه سرکوب پرداخته اید. در این فاصله کوتاه پس از انتشار سند تا امروز ما شاهد کشتن قاسم سلیمانی و همراهان او توسط آمریکا، جمع کردن توده وسیعی از مردم در مراسمهای تدفین سلیمانی و تبلیغات کرکننده جمهوری اسلامی و تلاش برای استفاده از این بسیج و قدرت نمایی و بعلاوه تبلیغات بشدت جنگی از جانب طرفین این ماجرا و سرانجام موشک باران پایگان امریکا در عراق از جانب جمهوری اسلامی بودیم. باز با فاصله چند روز شاهد موج اعتراضات آزادیخواهانه در مناسبت مرگ ١٧٦ نفر در هواپیمای اوکرائینی هستیم. ارزیابی شما از اوضاع کنونی چیست؟

آذر مدرسی: همانطور که شما هم اشاره کردید از زمان انتشار این سند تا امروز اتفاقات مهم و تعیین کننده ای افتاد. اما روند تحولات همانی است که ما در این سند و مجموعه مباحث تا کنونی مان به آن اشاره کرده ایم. جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی از دیماه ۹۶ قد علم کرد و با اتفاقات پس از آن و حضور طبقه کارگر خودآگاه و رادیکال با پرچم مستقل و سوسیالیستی خود مهر این طبقه و رادیکالیسم آنرا بر جدال سیاسی با حاکمیت کوبید.

اتفاقات آبانماه و پس از آن اعتراضات به سقوط هواپیمای اوکرائینی و مرگ ۱۷۶ نفر از مردم بیگناه دو ویژگی داشت. اولا طیف بسیار متنوع تری از مردم را به تحرک علیه رژیم به میدان آورد و ثانیا رادیکالیسم آن حتی به نسبت آبانماه بسیار بیشتر بود. شعارهای این اعتراضات حاکی از چپ تر و رادیکالتر شدن این جنبش چه علیه جمهوری اسلامی و چه در مقابل نیروهای بورژوایی و راه حل های آنان در جنبش سرنگونی و آلترناتیوهای آنان برای آینده جامعه بود. شعار نه به رفراندم، نه به سلطنت و همزمان علیه سپاه و نیروهای سرکوب بعنوان دستگاه سرکوب رژیم، همه و همه انتخاب چپ بعنوان جنبش و نیروی رهبری کننده و آلترناتیو جمهوری اسلامی را نشان میدهد. اگر تا دیروز شعار "نان، کار، آزادی، اداره شورایی" از طرف جنبش کارگری حاکی از هژمونی چپ و کمونیسم در جنبش کارگری و حاکی از درجه بالای خودآگاهی طبقاتی در طبقه کارگر بود، تحرکات اخیر و شعارهای رادیکال آن علیه حاکمیت و دستگاه سرکوب و راه حلها و آلترناتیوهای ارتجاعی اپوزیسیون بورژوایی و راست، هژمونی این چپ رادیکال و انقلابی را در ابعاد بسیار وسیعتری را نشان میدهد.

شعارهای اعتراضات اخیر علیه حاکمیت و راه حلهای ارتجاعی و آلترناتیوهای ارتجاعی بود. اما در عین حال با شعارهای رادیکال خود دست رد محکمی به سینه چپ غیر کمونیستی و غیر کارگری زد. اعتراضات اخیر فاصله عمیق خود از "چپ" ملی، که تفکیک قومی مردم را مبنا گرفته و نهایت رادیکالیسم و چپ بودنشان نمایندگی زحمتکشان این "قوم" یا "ملت" است، و "چپ" دیگری که زیر پرچم "اتحاد جنبش سرنگونی" عملا به اپوزیسیون بورژوایی آتش بس اعلام کرده و علیه هر تلاشی که فاصله و تقابل منافع بخش رادیکال و انقلابی جنبش سرنگونی با نیروهای راست را نشان میدهد، شمشیر میکشند، را نشان داد. این جدایی از این نوع از "چپ" و اعلام رسمی آن، نفوذ کمونیسم رادیکال، کارگری و انقلابی و عمق پولاریزه شدن جامعه را نشان میدهد.  

این همان مولفه ای است که من در سوال اول به آن پرداختم آنهم پولاریزه شدن و به چپ چرخیدن این جنبش است. این مهمترین مولفه ای است که یک حزب سیاسی باید به آن توجه کند و به آن معطوف شود. اگر بعد از آبان اینکه جمهوری اسلامی رفتنی است مسجل شد، تحرکات اخیر هژمونی چپ در این جنبش و اینکه سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق یک انقلاب توده ای و رادیکال محتمل ترین نوع سرنگونی است را به داده همگان تبدیل کرده است. اینکه ایران آبستن انقلاب دیگری است و اینکه طبقه کارگر و چپ در این انقلاب نقش کلیدی خواهند داشت، مسئله ای است که روی میز مراکز فکری بورژوازی چه در ایران و چه در سطح بین المللی رفته است. طبیعتا همزمان تقابل با این انقلاب، تلاش در احیا شخصیتها، کاراکترها و راه حل های جدید بعنوان آلترناتیوهای سرنگونی انقلابی مسئله اصلی بورژوازی است. 

تاثیر این اوضاع بر جمهوری اسلامی هم در یکدست و فشرده تر کردن حاکمیت است. نیاز به یکدست شدن و تلاش هیئت حاکمه برای بیرون آوردن حاکمیت از وضعیت متشتت امروز خود، از این واقعیت ناشی میشود. جمهوری اسلامی برای مقابله نهایی با خیزشهای اجتماعی و انقلاب آتی باید روشن ترین، مصمم ترین، بی شبهه ترین بخش خود و هاردکورترین شخصیتها را در قدرت داشته باشد. تجدید آرایش سپاه که از مدتها پیش شروع شد و به دنبال آن تجدید آرایش قوه قضائیه و بالاخره رد صلاحیت بخش اعظم کاندید های جناح رقیب از طرف شورای نگهبان، همه و همه متمرکز کردن قدرت و شکل دادن به یک ارتجاع متمرکز و فشرده را نشان میدهد.

امری که مسلم است سوت سرنگونی جمهوری اسلامی توسط طبقه کارگر و مردم محروم به صدا در آمده است. مشخصه اوضاع بحرانی ایندوره نه صرف سرنگونی جمهوری اسلامی، بلکه چگونگی این سرنگونی، آلترناتیو جمهوری اسلامی و بالاخره اینکه این سرنگونی توسط کدام نیرو و طبقه صورت میگیرد، است. پروسه سرنگونی شروع شده است و این پروسه و جنبش دائما تعمیق میشود، اعتراض در پائین توده ای تر و رادیکال تر میشود. مسئله این است این بحران و اعتراض مهر کدام جنبش و طبقه را به خود میگیرد. انقلاب ۵۷ نشان داد جنبشی رادیکال و قدرتمند اما نا آماده برای کسب قدرت میتواند دستمایه به قدرت رسیدن ارتجاع دیگری شود. "پلاتفرم تاکتیکی" بخشی از تلاش حزب حکمتیست (خط رسمی) برای ایجاد این آمادگی، برای نزدیک کردن طبقه کارگر به قدرت و پیروزی این جنبش به نفع طبقه کارگر و اکثریت محروم جامعه است.

کمونیست: در بیانه به احتمال پیوستن بخشی از اصلاح طلبان به صف سرنگونی طلبان در مقاطع خاصی اشاره شده است. با این وصف چگونه میتوان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را از هم اکنون به عنوان بهترین راه جا انداخت و تضمین کرد؟

آذر مدرسی: طبیعتا یکدست کردن حاکمیت و تصفیه درونی، لایه ها و عناصری را به بیرون حاکمیت پرتاب میکند. ما قبلا شاهد چنین "یکدست کردن" هایی بوده ایم. در دوره ای که جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب، باید قدرت و توحش خودش را نشان میداد و جامعه را عقب میزند، این تصفیه ها به نام دفاع از "انقلاب" و مقابله با "ضد انقلاب" خونین بوده، مانند بیرون انداختن نهضت آزادی، خلع بنی صدر و برنامه دادگاهی و اعدام احتمالی او، اعدام قطب زاده، و.... ، امروز اما با توجه به این مسئله که هر اتفاق و معضلی میتواند منشا یک انفجار اجتماعی شود، این تصفیه ها ظاهرا "آرام" و از طرق انتصاب ها یا رد صلاحیت و ... انجام میگیرد.

سنتا مخالفت و رقابت بخشهای تصفیه شده با جناح دیگر، بلافاصله به مخالفت و ضدیت با کل رژیم معنی میشد و این نیروها به صف نیروهای "مخالف رژیم" رانده میشدند. اینکه خود این بخش تا چه حد در کرنای این "پیوستن" اجباری می دمد و به استقبال آن میرود تماما تابعی از اوضاع سیاسی ایران و توازن قوا میان مردم و رژیم است. آخرین نمونه آن جنبش سبز است که زمانیکه نخست وزیر و روسای سابق حاکمیت برنده صندوقهای رای نشدند، جنبش سهیم شدن خود در قدرت را بعنوان جنبشی "ضد رژیم" و "ضد حاکمیت" بسته بندی کردند و موفق شدند برای دوره ای توده وسیعی را به خود متوهم کنند. 

طبیعتا امروز که سرنگونی طلبی بستر اصلی اعتراض اجتماعی است، مخالفت با رژیم برابر با سرنگونی طلبی است، دوره ای که نه فقط همه توهم ها به "اصلاح رژیم از درون" ریخته و به تبع آن ارزش مصرف جناح "اصلاحات" بعنوان سوپاپ اطمینان رژیم تمام شده، پس از "اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا"، این مخالفت با جناح رقیب و ولی فقیه میتواند به سرعت به "سرنگونی طلب" شدن آنها معنی شود. سرنگونی طلبی از نوع سرنگونی طلبی نیروهای راست پرو غربی یا مجاهد که اساسا علیه بخشی از روبنای سیاسی جامعه و سلب قدرت سیاسی از حاکمیت است. سرنگونی طلبانی که بیشتر از اینکه ضد جمهوری اسلامی باشند، ضد طبقه کارگر و مردم محروم و خیزش و انقلاب آنها هستند. سرنگونی طلبان ارتجاعی که شامل طیف ناسیونالیستهای ایرانی تا انواع احزاب قومی و ملی و باندهای مذهبی و حتی باند سیاهی میشود. نشانه های این نزدیکی را از مطالبات این بخش مانند رفراندم، انتخابات آزاد، ضدیت با ولایت فقیه میتوان دید. تعجب نکنید با تعمیق هرچه بیشتر و رادیکال و چپ شدن هرچه بیشتر این جنبش  و هژمونی طبقه کارگر و کمونیستها در جنبش سرنگونی، ترکیبی از اپوزیسیون راست و "اصلاح طلبان" درون و برون حکومتی برای مقابله با این جنبش و برای خفه کردن انقلاب، "ائتلاف بزرگ ملی" را علم کنند.

تا جائیکه به طبقه کارگر، به مردم محروم و آزادیخواه بر میگردد این نیروها شانس زیادی برای سوار شدن بر موج انقلاب و مصادره آنرا ندارند. به دلایل متعددی منجمله درجه خودآگاهی مردم و در راس آن طبقه کارگر، تشتت درصف ارتجاع بین المللی، عدم مقبولیت این اپوزیسیون راست در تقابل با این جنبش انقلابی و چپ، گوادالوپ دیگری در ایران ممکن نیست. اینها بیشتر آرزوها و رویاهای اپوزیسیون راست است. غرب مدتها است میان اپوزیسیون بورژوایی و حاکمیت بورژوایی دومی را بعنوان آلترناتیو مناسب خود برای مقابله با خطر انقلابی رادیکال و توده ای انتخاب کرده است. دولت امریکا علیرغم تمام کشمکش و جدالش با جمهوری اسلامی برای نشان دادن "حسن نیت" خود به جمهوری اسلامی رسما و علنا دست رد به سینه نیروهای قومی و باند سیاهی که زیر سایه این کشمکش امریکا و ایران، زیر سایه سیاستهای ارتجاعی امریکا، مانند حمله نظامی، فدرالیسم قومی، رژیم چینج و ... "شکوفا" شده و به آن امید بسته بودند، زد.

روی دیگر این اوضاع درجه بالای خودآگاهی سیاسی مردم محروم و بویژه طبقه کارگر به این واقعیات که جدال اصلی امروز بدون فیلتر و واسطه جدال میان طبقه کارگر و قطب آزادیخواهی با حاکمیت است، آگاهی به این امر که دخالت نیروهای ارتجاع منطقه ای و بین المللی در ضدیت با جنبش، اهداف و آمال و آرزوهای آنها است و  دخالت این نیروها انقلاب آتی شان را به خون خواهد کشید، آگاهی به اینکه طبقه کارگر میتواند در راس این جنبش جمهوری اسلامی را سرنگون و آینده ای بهتر را ممکن کند و بالاخره به دلیل وزن اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر و اتوریته، محبوبیت و قبول کمونیسم و کمونیستها بعنوان تنها نیروهای رادیکال، انقلابی، کارگری و مردمی، طبقه کارگر در راس این جنبش آزادیخواهانه "نه!" خود را به هر نوع سرنگونی دیگر، به همه راه حل های ارتجاعی مانند رژیم چینج به مدل عراق، لیبی و سوریه، انقلاب مخملی به مدل چکسلواکی یا قومی و مذهبی کردن جامعه به مدل عراق، لبنان، افعانستان و .....  اعلام کرده است. از زاویه طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران امروز قدرتهای ارتجاعی منطقه ای و بین المللی و متحدین آنها در اپوزیسیون نیروهای ارتجاعی، ضد انقلابی اند که رسالت به خون کشیدن جنبش و انقلاب آتی را دارند. این واقعیتها است که سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی توسط قدرت پائینی ها را به عنوان تنها و بهترین راه در مقابل مردم قرار داده است.

کمونیست: در مقدمه سند کمیته رهبری بر لزوم عروج حزب در بعد اجتماعی و عروج طبقه کارگر برای مقابله های آینده تاکید شده. سوال این است جایگاه عروج حزب و بعلاوه عروج طبقه کارگر و رابطه این دو در دل تحولات امروز و آینده ایران کجای ماجرا است؟

آذر مدرسی: من قبلا اشاره کردم که مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی توسط یک انقلاب توده ای، وزن طبقه کارگر بعنوان نیروی تعیین کننده در این پروسه و آینده ایران، امروز به داده همه، از طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در ایران تا جمهوری اسلامی، دول غربی، اتاقهای فکری آنان و حتی میدیای رسمی در غرب، تبدیل شده است. طبیعتا این پیشروی جنبش و طبقه ما را نشان میدهد. اما طبقه کارگر ایران تجربه انقلاب ۵۷ را دارد. انقلابی با آرمانهای آزادیخواهانه، انقلابی و چپ، که به دلیل عدم آمادگی طبقه کارگر و در راس آن کمونیستها به راحتی توسط ضد انقلاب تصرف و نهایتا به خونین ترین شکل سرکوب شد. انقلابی که بیشترین قربانیها را، علیرغم سرکوب آن توسط رژیم شاه، نه در دوره به زیر کشیدن رژیم سلطنت، نه در روزهای قیام و تصرف پادگانها، که در دوره قدرت گیری ضد انقلاب اسلامی، در دوره سرکوب و باز پس گرفتن دستاوردهای انقلابی خود، داد. ضد انقلاب اسلامی انتقام سیاه خود از انقلاب ۵۷ را اساسا از طبقه کارگر و کمونیستها گرفت. دهها هزار اعدامی، تحمیل جنگی نابرابر به مردم در کردستان، به خون کشیدن اعتراضات کارگری، انقلاب خونین فرهنگی در دانشگاه، کشتار مردم ترکمن صحرا و ..... لحظات دردناک این سرکوب است. انقلاب ۵۷ نشان داد صرف ضدیت با رژیم یا حاکمیت برای انقلابی یا هم جبهه بودن نیروهای سیاسی کافی نیست. نشان داد "انقلاب همه با هم"، مستقل از ناممکن بودن آن، انتخاب طبقه کارگر و کمونیستها نیست و نیروهای مدعی آن شارلاتانهایی هستند که از امروز نقشه سرکوب انقلاب آتی را در سر دارند. انقلاب ۵۷ نشان داد دره ای عمیق آلترناتیو طبقه کارگر و بورژوازی را از هم جدا میکند.

اگر طبقه کارگر درسی از انقلاب ۵۷ گرفته باشد این واقعیت است که بدون آمادگی سیاسی، بدون آمادگی سازمانی، بدون داشتن تصویری روشن از آینده ای که میخواهیم بسازیم، بدون داشتن تصویری روشن از تقابل این طبقه و بورژوازی برون حکومتی و بالاخره بدون یک حزب کمونیستی، رادیکال، قاطع، روشن بین، قوی و اجتماعی شانس پیروزی در جدال با حاکمیت و تضمین آینده ای آزاد و انسانی ممکن نیست.

به بهار عربی و انقلاب در مصر و تونس نگاه کنیم. انقلابهایی با مضمونی کاملا آزادیخواهانه، انقلابهایی که اکثریت عظیم جامعه را به تحرک انقلابی کشاند، انقلاباتی که منشا قدرت و اعتماد به نفس پائینی ها علیه بالایی ها در سرتاسر جهان بود، انقلاب هایی که متکی به شبکه های وسیعی از سازماندهندگان در طبقه کارگر و سایر اقشار محروم بود و بخشا بعنوان نمایندگان انقلاب ظاهر میشدند و به رسمیت شناخته میشدند، در غیاب حضور یک حزب کمونیستی قوی و با نفوذ در جامعه چه سرنوشتی پیدا کردند. در مصر در وهله اول پیروزی این انقلاب به رفتن حسنی مبارک و قدرت گیری اخوان المسلمین معنی شد و بعد کودتای سیسی و سرکوب خونین همان انقلاب، نظم قدیم و "ثبات بورژوایی" را به جامعه باز گرداند. امروز در لبنان و عراق هم ما شاهد تلاش ارتجاع در همین مسیر هستیم، سناریویی که باید تلاش کرد به ثمر نرسد.  

امروز در ایران طبقه کارگر با آلترناتیو سوسیالیستی خود پا به صحنه گذاشته است و این پیشروی عظیمی است. پیشروی که نباید و نمیتواند به همینجا ختم شود. ایستادن در این سنگر و دل خوش کردن به این پیشروی چیزی نیست جز اعلام مرگ آن. برای پیروزی نهایی این اولین سنگر است. همانطور که سنگرهای ما در انقلاب ۵۷، انقلاب مصر، تونس، لبنان و عراق کافی نبوده و نیستند.  

طبیعتا هردرجه از سازمان یافتگی طبقه کارگر، اقشار محروم و مردم آزادیخواه، در هر شکل و ظرفی، به خودی خود مهم است. اما حتی اگر طبقه کارگر صاحب دهها شورای انقلابی در مراکز تولیدی باشد، اگر شما صدها و صدها محفل و شبکه کمونیستی داشته باشید،  در غیاب یک حزب کمونیستی قوی که این مبارزات را به هم وصل میکند، حزبی که نه فقط نقشه پیروزی هر لحظه این جنبش بلکه استراتژی پیروزی نهایی را دارد، حزب کمونیستی که قدرت متحد و متشکل کردن مبارزات سراسری، قدرت دفاع از خود مردم، قدرت سازمان دادن و رهبری انقلاب را دارد، رادیکالترین جنبشها را میتوان به ناکجا آباد برد و آنرا سلاخی کرد. قدرت متمرکز و سازمان یافته بورژوازی را نمیتوان بدون یک قدرت متمرکز و سازمان یافته کارگری، بدون یک حزب کمونیستی قوی و اجتماعی، شکست داد.

حزب حکمتیست (خط رسمی) با علم به حساسیت اوضاع فعلی، با علم به شرایط مناسبی که برای طبقه کارگر و کمونیستهای فراهم آمده، با علم به موقعیت حزب در طبقه کارگر، عروج خود به یک حزب قدرتمند و اجتماعی، حزبی قابل انتخاب، حزبی قدرتمند که نه فقط  پیروزی انقلاب، بلکه دفاع از آن را در دستور خود گذاشته است را امر فوری خود میداند.

کمونیست: بخشی از این سند به تاکتیکهای این دوره حزب اشاره دارد. در این بخش به سه مسئله بطور برجسته تاکید و در خدمت نزدیک کردن طبقه کارگر به قدرت و در سیر سرنگوی جمهوری اسلامی و بعد از آن اشاره دارد. یکی سازمانهای توده ای و سازمانیابی مردم معترض از مراکز کارگری تا محلات و مدارس و کلا مراکز کار و زندگی است. دیگرتحزب و سازمان یافتگی کمونیستهای طبقه کارگر چه در اشکال حزبی و چه در شکل جنبشی در کمیته های کمونیستی و یا انقلابی و یکی هم گسترش سازمان حزب است. جایگاه سازمان و تشکل و اهمیت این موئلفه و تاکیدات حزب حکمتیست بر آنها و چرایی آن در چیست؟

آذر مدرسی: کمونیستها سنتا و تاریخا با سازمان دادن و متکی کردن مردم به قدرت متحد و متشکل خود شناخته شده اند. اما تاکید سند بر اهمیت سازمان دادن کمونیستها و مردم در هر دو بعد حزبی و توده ای صرف اعلام تعهد مجدد به یک "وظیفه تاریخی" و یا "سنت کمونیستی" نیست. حزب ما در هر شرایطی مسئله متحزب کردن کمونیستها از کارخانه تا دانشگاه، محله وهمینطور تشکل های توده ای یا سازمان های توده ای علنی را در دستور خود داشته و برای آن کار کرده است. سند و تاکید ما بر روی این مسئله صرفا تاکیدی بر این "فعالیت روتین" نیست.

ما قبلا در مورد اهمیت متشکل شدن در مراکز کار و تولید گفته ایم و نوشته ایم. امروز شاهد قبول مدل "اداره شورایی" به آلترناتیو اداره جامعه، آلترناتیوی که دخالت مستقیم مردم در آینده و سرنوشت سیاسی-اقتصادی جامعه را تضمین میکند، از طرف بخش وسیعی از جامعه هستیم. این شرایط  ساختن این شوراها یا نطفه های آن در دستور فوری کمونیستها و حزب ما قرار میگیرد. این وظیفه یک حزب سیاسی جدی است. سازمان دادن توده وسیعی از مردم در محل کار و زندگی نه فقط اعتراضات توده ای را سازمان یافته، سراسری، متحد میکند و بخشی وسیعی از مردم را در تصمیم گیری برای پیشبرد اعتراضات امروز خود سهیم میکند، بلکه امکان دخالت نیروهای حاشیه ای، بی نفوذ که اساسا از طریق "عملیتهای" ماجراجویانه با این اعتراضات بازی میکنند و مردم را بدون آمادگی وارد جدالهایی تحمیلی با حاکمیت میکنند، را کم میکند. سازمان یابی توده ای امروز نه صرفا برای بهبود وضعیت در محل کار و زندگی بلکه برای سازماندهی خیزشهای اعتراضی آتی است.  

اما این تصور که شوراها و یا هر تشکل توده ای به خودی خود و به صرف ترکیب طبقاتی آن (کارگری) رادیکال، چپ و انقلابی است ساده لوحی است. تشکلهای توده ای یکی از میدانهای جدال نیروها و جنبشهای سیاسی است و هر حزب و نیروی سیاسی تلاش میکند هژمونی خود را در این تشکلها بدست بیاورد. شوراهای کارگری در روسیه نمونه بارزی از این واقعیت است و شوراهای شکل گرفته در اتقلاب ۵۷ که توسط ضد انقلاب اسلامی ابتدا منحل و سپس تغییر هویت داد، و امروز در مراکز تولیدی به ارگانهای حکومتی تبدیل شده اند، نمونه دیگری از این واقعیت است. حزب ما پا به پای تلاش برای شکل دادن به شوراها ساختن حزب و گسترش سریع سازمان حزب را در میان طبقه کارگر، زنان، جوانان و ... در دستور خود قرار داده است. ما در سند تاکید کرده ایم که:" گسترش سازمان حزب در داخل در دستور فوری رهبری حزب قرار میگیرد."

اگر قبول داریم اوضاع متلاطم و متحولی را پیش رو داریم، قبول داریم که یک انقلاب توده ای و رادیکال یکی از آپشن های فوری و امروز و روی میز است، اهمیت نه صرف تاکید بلکه تعجیل در ساختن حزب در داخل، به کار انداختن همه نیروی حزب برای گسترش سازمان کمونیستی و متحزب کردن کمونیستها در کارخانه، دانشگاه، مدرسه، در میان کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان، بیکاران، دانش آموزان و ...... و دخالت مستقیم رهبری یک حزب در این مسئله امر فوری و عاجل ما است.

توقع ما از حزب این است که باید تضمین کنیم خیزش بعدی سازمان یافته تر، هماهنگ تر، از نظر سیاسی با مطالباتی روشن تر، رادیکال تر و با کمترین لطمات خواهد بود. این بدون اولا حضور فعال و قدرتمند یک سازمان وسیع کمونیستی و ثانیا توده وسیع هرچه متشکل تر و سازمان یافته تر در مراکز کار و زندگی ممکن نیست. و این امر عاجل و روی میز همین امروز ما و کمونیستهای داخل ایران است. سند بر نیاز نه صرف سیاسی، بلکه عملی این امر تاکید میکند و مهمتر بر تعجیل در پراتیک کردن آن توسط حزب تاکید میکند. همانطور که گفتم هدف نه "پیمان مجدد" یا "اعلام تعهد مجدد" با ضرورت سازمان یافتن، بلکه جواب سیاسی و عملی امروز حزب ما به اوضاع فعلی، به قدرتمند کردن طبقه کارگر و نوع سازمان و آلترناتیو آن و نهایتا به قدرت رساندن آن است.

نمیتوان از پیروزی های بعدی، از پیشروی های بیشتر حزب حرف زد بدون اینکه پرچم و قدرت سازمان یافته آنرا ساخت.

کمونیست: در بخش اقدامات سیاسی علاوه بر لزوم نقد و افشای تاکتیکها، راه حلها و آلترناتیوهای حاکمیت، سند بر اهمیت جا انداختن و تاکید بر شکل دادن به ارگانهاى قدرت توده اى به عنوان شرط لازم پیروزی در جنگ نهایی و مقابله با سرکوب از جانب حاکمیت تاکید شده است. لطفا در این زمینه توضیحات بیشتری بدهید.

آذر مدرسی: فکر میکنم اینکه سرنگونی جمهوری اسلامی پدیده ای پیچیده تر از سرنگونی رژیم سلطنت خواهد بود، اینکه اوضاع امروز ایران و دنیا تغییرات جدی کرده است، اینکه جمهوری اسلامی متشکل از نیروها و باندهای مختلفی است که در مقابل انقلاب یکدست ریزش نمیکنند و بخشی از آنها بعنوان باندهای مذهبی مقاومت خواهند کرد و بالاخره اینکه بخشی از نیروهای اپوزیسیون نقش "ارتش آزاد ایران" را برای خود تعریف کرده اند، امروز همه داده همگانی است. قبلا اشاره کردم که سناریوی کلاسیک و سنتی راست یعنی دست بدست کردن قدرت بدون دخالت پائین و "کنفرانس گوادالوپ دوم" امروز در ایران بی معنی است.

اولین نتیجه این مولفه ها این است که طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران نه فقط برای پیروزی بر جمهوری اسلامی بلکه برای مقابله با آلترناتیوهای راست از پاستوریزه ترین آن یعنی حمایت ارتش از شاهزاده و انتقال قدرت به او (البته در یک انتخابات "آزاد") و "حفظ تمامیت ارضی" تا مقابله با آلترناتیوهای غیر پاستوریزه فدرالیسم قومی و سهم خواهی باندهای مذهبی و ... نیازمند قدرتی اجتماعی و سازمان یافته است. قدرتی که از امروز این جدالها را میبیند و خود را برای آن آماده میکند. این آمادگی را باید از همین امروز بوجود آورد.

امروز دیگر صرف دعوت مردم به متشکل شدن برای اعتراض، برای اعتصاب، برای تظاهرات، برای کنترل محله و .... کافی نیست، جوابگو نیست. باید مردم را به تشکیل شوراهایی که از حالا خود را برای سازمان دادن اعتراض امروز و اعمال قدرت فردا آماده میکنند، دعوت کرد و دست به ساختن آنها شد. شوراهایی که از امروز خود را پایه های قدرت آتی میبینند. شوراهایی که از حالا باید به دفاع از زندگی و امنیت مردم، به مقابله با ماجراجویی های نظامی نیروهای قومی-مذهبی فکر کنند و ظرفیت بالقوه آنرا داشته باشند. ارگانهایی که آلترناتیو هر نوع "دولت در تبعید" و "شورای گذار و مدیریت" و "رئیس جمهور در سایه" و ... است. این معنی عملی "ادراه شورایی" است. شورا بعنوان ارگان اعمال قدرت و ارگان حاکمیت!

کمونیست: در بخش پایانی این سند از طرفی بر پولاریزاسیون جامعه و مقابله با ذهنیت "انقلاب همه با هم" تاکید دارد، و بعلاوه بر منشور سرنگونی بعنوان پرچم نوع سرنگونی مد نظر کمونیستها و بیانیه "حقوق جهانشمول انسان" بعنوان مبنای قانون اساسی آتی حکومت شوراها اشاره میکند. خیلی ها این سیاست را انشقاق در جنبش سرنگونی و تضعیف آن میدانند. لطفا هم این بحث و هم جایگاه منشور و سند حقوق جهانشمول انسان را توضیح دهید.

آذر مدرسی: فکر میکنم هرچه جامعه قطبی تر شده ذهنیت "انقلاب همه با هم" حاشیه ای تر شده. اینرا در آخرین اعتراضات توده ای (پس از سقوط هواپیمای اوکراینی) دیدیم و نیروهای سیاسی اپوزیسیون، البته به جز بخشی بسیار حاشیه ای و پرت، دیگر از "انقلاب همه با هم"، ضرورت "حفظ اتحاد جنبش سرنگونی" حرفی نمیزنند. "ممانعت از انشقاق در جنبش سرنگونی" پرچم نیروهای راست علیه پولاریزه شدن و بطور مشخص چپ شدن جنبش سرنگونی و جامعه است. این پرچم آشتی طبقاتی است که معمولا پرچم بورژوازی است. اینها ادعاهایی است که تنها خاصیتشان تعرض به چپ است.

نیروهای راست یک لحظه از تعرض به چپ و کمونیستها، از شانتاژ و پروپاگاندهای کثیف علیه کمونیستها کوتاه نمی آیند و نام آنرا دفاع از "ایران" و "ایرانیت" می نامند اما زمانیکه مردم به سلطنت نه میگویند یاد "اتحاد در جنبش سرنگونی" می افتند. باید به این نیروها گفت چرا برای حفظ اتحاد جنبش سرنگونی زیر پرچم چپ و کمونیستها متحد نمیشوید؟

جنبش سرنگونی جنبشی یکدست با یک هدف و تصویر مشترک از سرنگونی، از آینده جامعه، از آزادی، رفاه، برابری و ... نیست. تصویر نیروهای راست از سرنگونی تحویل گرفتن قدرت از ولی فقیه بدون دخالت مردم است. اینکه این قدرت تحویل شاه یا رئیس جمهور یا سپهبدی داده شود، مسئله ثانوی است مسئله حفظ تمام سیستم اقتصادی-سیاسی و صرف تغییراتی در روبنای سیاسی است. رادیکالترین شان امروز سکولار شده و خواهان جدایی مذهب از دولت اند.

در مقابل تصویر و نقشه ما برای سرنگونی، از اینکه ابعاد این به زیر کشیدن تا کجا پیش میرود، از اینکه دخالت مردم در تعیین آینده جامعه را چگونه باید تضمین کرد در منشور سرنگونی فرموله شده است. ما قبلا در مورد منشور مفصل حرف زده و نوشته ایم. منشور به روشنی نه فقط در مورد اینکه سرنگونی رژیم یعنی خلع ید از همه ارکانهای قدرت از ولی فقیه تا حوضه علمیه، از سپاه و ارتش تا وزارت اطلاعات و زندانها و اوباش بسیجی، از آلترناتیو ما در مقابل ارتش حرفه ای، از چگونگی قدرت دفاع مردم از خود (میلیس توده ای)، از تضمین آزادیهای بی قید و شرط سیاسی برای دادن حق انتخاب و تصمیم گیری مردم، از ضرورت لغو کمکهای مالی به باندهای مذهبی و قومی، از لغو دیپلماسی سری تا تضمین بیمه بیکاری برای اینکه باندهای ارتجاعی روی فقر مردم سرمایه گذاری نکنند و بالاخره تعیین نظام حکومتی آینده ایران و تهیه قانون اساسی توسط مجمع نمایندگان مستقیم مردم حداکثر ظرف ۶ ماه پس از سرنگونی، همه و همه یک سرنگونی انقلابی با اتکا به قدرت مردم، سلب قدرت کامل از بورژوازی حاکم و تضمین اعمال اراده و حاکمیت مردم را در مقابل آلترناتیوهای بورژوایی قرار میدهد.

بیانیه حقوق جهانشمول قانون اساسی پیشنهادی ما به حکومت آتی است. بند بند این بیانیه چگونگی ممکن بودن و عملی بودن مطالبات، خواسته های انسانی و عدالتخواهانه انسان امروز را نشان میدهد. حقوق جهانشمول معنی عملی یک زندگی انسانی، مرفه، آزاد و وظیفه و تعهد جامعه به تک تک شهروندان آن جامعه در تامین چنین زندگی است.

 

منتشر شده در کمونیست ماهانه شماره ۲۴۷