در این دعوا مردم حرف آخر را میزنند!

مصاحبه کمونیست با آذر مدرسی

کمونیست: دوره اخیر شاهد تحرکاتی توده ای و بسیار انسانی در شهرهای ایران بودیم. متأخر ترین آن اعتراضات توده ای علیه اسید پاشی به صورت زنان در اصفهان و تهران است. این ماجرا انعکاس وسیعی در خود رسانه های جمهوری اسلامی داشت، در شرایطی که این اولین بار نیست که از طرف جمهوری اسلامی چنین تعرضی به زنان می شود.

در خود اصفهان افرادی از قوه قضائیه ظاهر شدند و به مردم قول پیگیری و یافتن مجرم و محاکمه آنها را دادند و تلاش کردند مردم را قانع و آرام کنند و مردم با "دروغ میگوئید" جوابشان را دادند. بخش زیادی از شخصیتهای جمهوری اسلامی از روحانی تا نمایندگان مجلس به سخن آمدند کار به جای کشیده شد که روزنامه کیهان و شخص شریعتمداری از چهرهای شنیع ضد زن هم به سخن آمده است. همه میگویند اسید پاشی کار افراد خودسر است. کلا ماجرا چیست و چرا یک شبه همه مخالف اسید پاشی شدند، ارزیابی شما از این عکس العمل ها چیست؟

آذر مدرسی: تعرض به زنان و منجمله اسید پاشی به زنان در ایران نه فقط اتفاق تازه ای نیست که یکی از مهمترین ابزارها و حربه های جمهوری اسلامی در سرکوب انقلاب و پروسه به قدرت رسیدنش بوده است. جمهوری اسلامی قتل های زنجیره ای، سرکوب و اعدامهای سال ٦٠، حمله به کردستان، حمله به کارگران، کشتارهای دسته جمعی، سنگسارها، ترورها در داخل و خارج از کشور را داشته.

هنوز خاطره حملات "فالانژهای" اوائل انقلاب به زنان، پونز کوبیدن به پیشانی زنان "بدحجاب"، اسید پاشی "حزب اللهی ها"ی دیروز، آمرین امر به معروف و نهی از منکر امروز، در ماههای اول پس از انقلاب در ذهن جامعه هست و با پزهای "لیبرال" ماآبانه همان فالانژها و حزب اللهی هایی که سازماندهندگان این تعرض بودند، این خاطره از حافظه جامعه پاک نمیشود.

اسید پاشهای امروز تربیت شده دست سران رژیمی اند که با توحش و قتل و اسید پاشیدن و سرکوب به قدرت رسیده اند. اسید پاشهای دیروز، امام جمعه ها، حجت السلام ها، فرماندهان سپاه و نمایندگان مجلس امروزاند که در مجلس مشغول تصویب لایحه دفاع از "امر به معروف و نهی از منکر" و خارج کردن ماشین و منزل از لیست حریم خصوصی مردم اند و فتوای تعرض چاقو کشان به زنان "بدحجاب" را میدهند. هاردکرهایشان در خیابان به روال رهبران و سران شان در سالهای ٦٠ اسید بدست در خیابانها حمله به زنان را راه می اندازند.

حمله اسید پاش ها نه اتفاق جدیدی است و نه  تعرضی نا آشنا و غریب در جمهوری اسلامی. اینکه صدای همه سران جمهوری اسلامی را درآورده است و هر کسی انگشت اتهام را به طرف دیگری و یا "ضدانقلاب خارج کشور" و اسرائیل و.... متوجه میکند، ناشی از واقعیتی دیگر و توازن قوایی است که مردم و جمهوری اسلامی دارند. مسئله ای که تازه است دوره ای است که این تعرض در آن اتفاق می افتد. دوره ای که ظاهرا چه سران جمهوری اسلامی در مجلس و دولت و چه اوباش شان در خیابانها قدرت تشخیص آنرا نداشتند و به همین دلیل هم انتظار چنین عکس العمل سریع، وسیع و تقابل جدی از طرف مردم را نداشتند. انتظار نداشتند مردم در این سطح وسیع، با این درجه از اعتماد به نفس و تا این حد جسور نفرت خودشان را نه فقط از اسید پاش ها که از کل قوانین ضد زن جمهوری اسلامی اعلام کنند. انتطار نداشتند مردم از این فرصت برای لغو همه قوانین ضد زن به میدان بیایند. اسیدپاشان و سران شان توازن قوا و موقعیت ضعیف جمهوری اسلامی در مقابل مردم را تشحیص ندادند.

این آن اتفاق جدیدی است که امروز شاهد آن هستیم. عکس العمل سریع، اعتراضات وسیع مردم و تقابل آشکار جامعه با احیای این شنیع ترین نوع تعرض به زنان جمهوری اسلامی را ترساند. رفع اتهام همه از کیهان شریعتمداری گرفته تا فرمانده نیروهای انتظامی و رئیس دولت و مجلس و .... این هراس را نشان میدهد. اگر اعتراض وسیع مردم و خطر گسترش این اعتراضات نبود امروز شاهد این بودیم که بیت امامی ها با افتخار از عدم تحمل "مردم مسلمان" از "بدحجابی" حرف میزدند و شاخ و شانه میکشیدند و رئیس جمهوری اعتدال هم خواهان "ملایمت" در اسیدپاشی و حمله به زنان میشد و با پز اعتدال و ملایمت در دعوای درون جناحی دست بالا را پیدا میکرد. اما اعتراض وسیع مردم صحنه بازی جناح ها را بهم زد و آنرا از دعوای درون جناحی و کش و قوس های درون خانوادگی بیرون آورد و به جدال مردم متنفر از قوانین اسلامی، زنانی که دیگر تحمل نمیکنند، با کل جمهوری اسلامی، از دولت اعتدال تا بیت امام و قوانین اسلامی حاکم در مملکت، کشاند. رفع اتهام سران جمهوری اسلامی از اصولگرا تا معتدل و اصلاح طلب ناشی از این فشار بود و نشان داد در این دعوا مردم حرف آخر را میزنند.

اعتراضات اخیر در ایران و منجمله اعتراض مردم در اصفهان و تهران نشان داد جامعه دارد سرش را از هیاهوی دیپلماسی خارجی، وعده های جمهوری اسلامی در مورد پذیرفته شدن در "جامعه جهانی"، دایره مذاکرات و قهر و آشتی های امریکا با ایران و .... برگردانده و بار دیگر به زندگی امروز و روی زمین خودش و واقعیات سیاه زندگی در جامعه معطوف است و به آن عکس العمل نشان میدهد.

این اتفاقات نشان داد جمهوری اسلامی ممکن است بتواند در منطقه یکی از نیروی های قوی باشد، میتواند سر میز مذاکره با امریکا از موضعی به اصطلاح قوی ظاهر شود، میتواند با امریکا و غرب آشتی بکند، اما هنوز در رابطه با مردم روی بمب ساعتی نشسته است. این آن واقعیتی است که اعتراضات اخیر در ایران نشان داد و سران جمهوری اسلامی را به دست و پا انداخته است.

کمونیست: علاوه بر ماجرای زنان در اصفهان در همین دوره ما شاهد تحرکاتی توده ای در دفاع از مردم کوبانی و علیه داعش در شهرهای مختلف و دانشگاهها بودیم. علاوه بر جمع آوری کمکهای مالی و... برای آنها در سنندج، تهران، تبریز، مریوان، کرمانشاه، سقز، کامیاران، مهاباد و ... نیز تحرکات نسبتا وسیعی صورت گرفت، در سنندج هزاران نفر به خیابان آمدند. آیا فکر میکنید ما شاهد دوره ای جدید از رویارویی مردم با جمهوری اسلامی هستیم؟ آیا مردم فکر میکنند دولت نمی تواند سرکوب کند؟ کلا ارزیابی شما از کل این تحرکات چه است و کجای رابطه مردم با حاکمیت قرار میگیرد؟

آذر مدرسی: به نظر من شاهد دوره ای جدید از رویارویی مردم با جمهوری اسلامی هستیم و اینرا نه فقط در این اعتراضاتی که شما اشاره کردید بلکه در تعرض جمهوری اسلامی به معیشت و آزادیهای سیاسی در جامعه، بویژه به طبقه کارگر و بخشهای محرم جامعه، دارد و تقابل طبقه کارگر و مردم به تنگ آمده میتوان دید. خود سران و روسای جمهوری اسلامی خطر انفجار اعتراضات توده ای را به همدیگر گوشزد میکنند.

تا جائیکه اما به دو تحرکی که اشاره کردید برمیگردد ظاهرا این دو تحرک ربط زیادی به هم ندارند و از یک جنس نیستند. یکی در حمایت از قربانیان شنگال و مقاومت کوبانی بود، که ظاهرا علیه جمهوری اسلامی نبود، و دیگری علیه حزب اللهی های اسید پاش است که بازهم ظاهرا جمهوری اسلامی آنرا محکوم کرده است. اما هر دو اعتراض از طرف جمهوری اسلامی سرکوب شد!  چرا که نقطه اشتراک هر دو تحرک اعتراض علیه داعشی ها است.

اوج توحشی که داعش از خود نشان داده، تبلیغ این توحش اسلامی و صحنه های فجیع جنایاتی که توسط این کانگسترهای سیاسی روی صحنه تلویزیونها و میدیای اجتماعی پخش میشود تنفر و انزاجار دنیا را به همراه داشته.  حتی جمهوری اسلامی مجبور به محکوم کردن جنایات داعش شده است. اما هر درجه تبلیغ و ضدیت جمهوری اسلامی با داعش، که سران جمهوری اسلامی به شدت در آن محتاط هستند، هر حمله ای به این جریان، هر توجیهی در مورد "روایت غلط و ارتجاعی" داعش از اسلام، مردم را در تعرض به قوانین اسلامی محق تر، این اعتراضات را عادی تر و مجاز میکند. دیگر نمیتوان جلوی مردم را گرفت که علیه داعش های خودی شعار ندهند. پشت محکومیت کشتار داعش در شنگال، پشت محکومیت توحش اسلامی داعش، محکومیت توحش داعشی های خودی و جمهوری اسلامی خوابیده است.

اگر سی سال پیش هم صحنه های توحش اسلامی در ایران، صحنه اعدامهای دسته جمعی، صحنه تجاوز به زنان در زندانهای جمهوری اسلامی، صحنه تیربارانها، قتل عام مردم بیگناه روستاهای کردستان، اسید پاشیدن و پونز کوبیدن به پیشنانی زنان از تلویزیونها و میدیای اجتماعی پخش میشد دنیا میدید که بنیاد توحش امروز را جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی سی سال پیش بر متن سرکوب انقلاب در ایران پایه ریزی کرد. ممکن است دنیا این صحنه ها را ندیده اما مردمی که سی سال زیر حاکمیت سیاه داعشی های خودی زندگی کرده اند این واقعیت را با گوشت و پوست خود و روزانه تجربه کرده اند و هارت و پورتهای سران حکومتی که داعش "رویات ارتجاعی و نادرست از اسلام" دارد را به سخره میگیرند. و به حق ضدیت و تنفر از داعش عین تنفرشان از جمهوری اسلامی است. دامنه وسیع بازار داخلی ایران در تولید و توزیع علنی جوک در مورد اسلام و داعش ها وطنی در حکومت تنها گوشه ای از این نفرت و در عین حال بی یال و کوپال شدن رژیم را نشان میدهد.

پشت حمایت مردم از قربانیان شنگال، حمایت از کوبانی و محکومیت داعش، تعرض به داعشی های خودی بود.  این دلیل اصلی سرکوب این اعتراضات بود. جمهوری اسلامی میداند بر مردمی حاکمیت میکند که هر نوع ابراز وجود جمعی آنان، هر نوع تجمع و تحرکی میتواند برایش مشکل آفرین شود. مهم نیست این تجمع در دفاع از تیم فوتبال باشد یا در حمایت از مقاومت مردم کوبانی! چه برسد به اینکه مردم در حمایت از مقاومتی به میدان آمدند که در دل خاورمیانه سیاه نقطه امیدی به تغییر از پائین، به قدرت توده متحد و متشکل و مسلح آنهم در مقابل یکی از شاخه های خانوادگی اسلام در حاکمیت ایران، است. تاثیر مقاومت در کوبانی بازگردندان این اعتماد و امید به تغییر به قدرت خود در جامعه است و هراس جمهوری اسلامی، مقابله با آن و دستگیری حامیان کوبانی و شنگال ناشی از این است. دلیل هراس همه دول ارتجاعی منظقه از حمایت از مقاومت کوبانی در این واقعیت نهفته است.

مقاومت کوبانی روی رابطه مردم با جمهوری اسلامی، روی توزان قوای میان مردم و جمهوری اسلامی تاثیرات جدی داشته. چه کسی فکر میکرد در اصفهان مردم شعار "اسید پاشی قطع نشه ایران غوغا میشه" را سر بدهند. اعتماد مردم به نیروی خودشان، به ممکن بودن بهبود در زندگی و سرنگونی جمهوری اسلامی بدون اتکا به غرب و انواع سناریوی ارتجاعی آن بیشتر شده و این به درجه زیادی اعتماد به نفس مردم در مقابل جمهوری اسلامی را بالا برده. دولت روحانی و جمهوری اسلامی علیرغم هارت و پورت شان در موقعیت بدی به سر میبرند.

در مورد اینکه آیا جمهوری اسلامی میتواند سرکوب کند، فکر میکنم نباید پتانسیل توحش و سرکوب جمهوری اسلامی را دستکم گرفت اما با توجه به مولفه هایی که اشاره کردم، با توجه به تغییراتی که در رابطه مردم با حاکمیت بوجود آمده، با توجه به میزان نارضایتی از کل وضعیت سیاسی اقتصادی و اجتماعی که در جامعه هست، امروز قدرت سرکوب  جمهوری اسلامی به شدت محدود است. سرکوب مستقیم و از این راه عقب راندن مردم در این شرایط برای جمهوری اسلامی مطلقا ساده نیست.

کمونیست: با سر کار آمدن دولت روحانی ما شاهد یک دوره کاهش جدال میان جناحهای مختلف در حاکمیت بودیم. همه میگفتند که بورژوازی ایران بیش از هر دوره ای حول این دولت متحد شده است. دولت روحانی قول بهبود رابطه با غرب، برداشتن تحریمها، حل مسئله هسته ای و جلب سرمایه و رشد اقتصادی، رشد تولیدات صنعتی و به این اعتبار کاهش بیکاری و بهبود معیشت مردم و کنترل قیمتها را داد. شخص خامنه ای با اما و اگر پشت این پروژه رفت و بحث دفاع از تولید ملی و رشد بخش صنعتی را به میان کشید. مردم ایران در ابعاد توده ای امیدوار شدند که با این برنامه ها در دولت روحانی بهبودی حاصل شود و حتی توهم به گشایش سیاسی رشد کرد. بخش اعظم اپوزیسیون بورژوایی امید خود را به تحول در درون جمهوری اسلامی بست و همه آچمز شدند. رابطه با غرب بهبود یافته است، محاصره اقتصادی بخشا برداشته و بخشا در پروسه است، بخشی از سرمایه های ایران آزاد شد، اما نه از رشد اقتصادی خبری هست و نه از افزایش کار و بهبود معیشت طبقه کارگر و مردم. همزمان شاهد شروع شاخ و شانه کشیدن جناحهای مختلف جمهوری اسلامی علیه همدیگر هستیم. آیا اوضاع کنونی و اعتراضات مردم که به نمونه هایی آن اشاره شد به همراه اعتراضات بسیار زیاد و البته پراکنده طبقه کارگر، نشانه های ریختن توهم به دولت روحانی و افزایش فضای اعتراضی نیست؟ آیا اینها گواه نگرانی بالائیها و امیدواری توده مردم به تغییر به قدرت خود نیست؟ آینده را چگونه میبینید؟

آذر مدرسی: به نطر من نمونه هایی که اشاره کردید قطعا نشان از قطع امید مردم از روحانی و گسترش فضای اعتراضی در جامعه است.

همان موقع که دولت "امید و اعتدال" با وعده های "گشایش سیاسی و اقتصادی" سر کار آمد ما گفتیم گشایش اقتصادی برای اکثریت جامعه پوچ است. گفتیم گشایش اقتصادی بورژوازی بدون تحمیل فشارهای مضاعف به طبقه کارگر و مردم کارکن آن جامعه ممکن نیست، گفتیم گشایش اقتصادی بورژوازی جهنم طبقه کارگر و مردم زحمکتش آن جامعه است. ما همان زمان گفتیم تحت حاکمیت جمهوری اسلامی از اعتدال سیاسی و فرهنگی خبری نیست، گفتیم بورژوازی بدون سرکوب و استبداد نمیتواند در ایران حاکمیت کند، گفتیم "جمهوری اسلامی لیبرال و آزاد" سرابی بیش نیست. گفتیم آشتی با غرب به معنی بهبود در معیشت و آزادی های اجتماعی-سیاسی نیست. امروز بیکاریهای وسیع، دستمزدهای پرداخت نشده، تورم، گرانی، حل نشدن مسئله مسکن، بیش از ٨٠٠ اعدام در دوره حاکمیت دولت اعتدال، دهها قوانین ضد زن، ادامه خفقان سیاسی برای اکثریت مردم، دستگیری معترضین و .....درستی تشخیص ما را نشان داد. ما گفتیم حباب دولت اعتدال میترکد، گفتیم موج برگشت شروع میشود امروز شاهد این موج برگشت هستیم.

پروژه بورژوازی ایران در قالب "دولت اعتدال"، "جمهوری اسلامی لیبرال" و قابل قبول و جذب شده در دنیای غرب با مشکلات جدی روبرو شده است. تا جائیکه به تلاش برای زدودن اسلامیت رژیم برمیگردد، علیرغم توافق ولی فقیه با این "چرخش" و علیرغم کارت سبز خامنه ای به این سیاست که یک سرش آشتی با غرب و سر دیگرش "دگردیسی" در جمهوری اسلامی نه فقط در میزان قدرت و دامنه نفوذ دستگاه مذهبی بلکه کم کردن نقش اسلام در روبنای سیاسی و فرهنگی جامعه بود، اما جمهوری اسلامی در پروسه دگردیسی خود با مشکلات جدی روبرو است. هنوز مقاومت در مقابل حاشیه ای کردن دستگاه مذهب و روحانیت در درون خود جمهوری اسلامی قوی است. بخشی از خود جمهوری اسلامی در مقابل این "دگردیسی" هنوز مقاومت میکند. لایحه های پشت سر هم در تعرض به حریم خصوصی مردم، به زنان، قانونی کردن هر نوع تعرضی به مردم تحت عنوان حمایت از "امر به معروف و نهی از منکر"، باز گذاشتن دست اوباش اسید پاش و چاقوکش شان در تعرض به حریم خصوصی مردم،  و ... همگی مقاومت این بخش از جمهوری اسلامی در مقابل این دگردیسی است. از طرف دیگر جمهوری اسلامی با جامعه ای روبرو است که  نه فقط تنفر خود را از حاکمیت قوانین ضد انسانی و استبداد مذهبی نشان داده که امروز با اعتماد به نفس بیشتری برای مقابله با این قوانین و حاکمیت به میدان آمده است. جامعه ای که علنا خواهان لغو قوانین ضد زن، رفع تبعیض از اقلیتهای مذهبی، عدم دخالت حاکمیت در زندگی خصوصی مردم و آزادی تشکل و بیان است. مهار جامعه ای که علنا علیه قوانین پایه ای و بنیادی جمهوری اسلامی به حرف آمده است ، ساده نیست. و این آن فاکتوری است که دولت روحانی مرتبا به رقبای خود هشدار میدهد. خطر انفجاری اجتماعی علیه حاکمیت مذهب و استبداد حاکم جدی و واقعی است. باید اینرا ضربدر وضعیت فلاکت بار معیشت و زندگی میلیونها انسان کارکن در آن جامعه کرد تا متوجه وخامت اوضاع جمهوری اسلامی در برابر مردم و طبقه کارگر شد.

دولت روحانی در منگنه دو اهرم فشار قرار گرفته است. یکی  مردم متنفر از حاکمیت اسلام و منتظر فرصتی برای تعرض به همه قوانین اسلامی و حاکمیت و دیگری "هاردکرهایی" در حاکمیت که به اصطلاح حرف سرشان نمیشود و حاضر نیستند شمشیر ها را از زیر ببندند و مانند دولت تدبیر و اعتدال،  تعرض را نه به این شکل خشن، علنی و با صدای بلند،  بلکه "قانونی" با وعده و تحمیق و در عین حال ریشه ای و در بنیاد سازمان دهند.

هشدار روحانی در مورد غیر سیاسی کردن دانشگاهها زمانیکه با اشاره به جمعیت بالای چهارمیلیونی دانشجویان، به رقبای خود در حاکمیت هشدار میدهد که دانشگاه همیشه آئینه اوضاع جامعه و "پیشتاز" تحولات اجتماعی است و باید فضای "آرام" غیر سیاسی و صرفا علمی را در دانشگاهها حاکم کرد. هشدار تیم روحانی در مورد اینکه به زور نمیتوان مردم را متعهد به اسلام نگاه داشت، گرفتن پز دفاع از آزادی تشکل های مستقل کارگری و ...... بیان این نگرانی و هراس از این موج بازگشت و گسترش اعتراضات است.

در ایران هیچوقت حکومت کردن برای جمهوری اسلامی آُسان نبوده و همیشه هراس از اعتراض مردم بالای سر آنها بوده است. جمهوری اسلامی توانست انقلاب را سرکوب کند، توانست خفقان را برقرار کند، توانست وحشیانه ترین شکنجه های جسمی و روانی را اختراع کند اما هرگز قادر نشد مردم به تمکین و رضایت دادن به حاکمیت خود بکشاند. به همین دلیل هر اعتراضی میتواند سرآعاز یک بحران سیاسی در جامعه شود. هر تقابلی با سرکوب میتواند منشا یک تحرک جدی شود. حمایت از یکی از جناحهای درونی خودشان میتواند دردسرآفرین شود.  حتی حمایت از مردم کوبانی و شنگال و اعلام تنفر از داعش میتواند برای جمهوری اسلامی خطرناک باشد. از این زوایه جمهوری اسلامی علیرغم سرکوب، علیرغم وعده ها و توهماتی که دامن زده، روی یک بمب ساعتی نشسته است.

کمونیست: اطلاعیه های حزب حکمتیست از جمله بر سر اسید پاشی به حفظ امنیت و دفاع از خود توسط زنان و جوانان و مردم مبارز در محل کار و زندگی تاکید دارد؟ چرا و چگونه میتوان این دفاع را سازمان داد؟  

آذر مدرسی: اعتراض مردم به اسید پاشی ها، خواست مجازات عاملین آن و حفظ امنیتشان در مقابل باندهای حزب اللهی، جمهوری اسلامی را غافلگیر و دستپاچه کرد. قطعا باید فشار تامین آسایش و امنیت مردم را روی جمهوری اسلامی نگاه داشت. اما امروز در کنار عر و تیز مجلس و دولت و قول پیگیری فعلا مهمتر از هرچیزی به جان مردم معترض به جنایات اوباش اسید پاش، افتاده اند.  همزمان مشغول صدور لایحه حمایت از اوباش انصار و لمپنهای  شان به بهانه "امر به معروف و نهی از منکر" و قانونی کردن اسید پاشی و تعرض به مردم اند.

این جمهوری اسلامی است که  با تمام دم و دستگاه حکومتی و قضایی و قانونی آن، عامل اصلی نا امنی در جامعه است. مهم نیست از سر استیصال یا از سر دعواهای درون جناحی است اما تعرض به زندگی مردم را دارند سازمان میدهند و باید در مقابل آن ایستاد. و این ایستادن با سازمان دادن خود برای تامین امنیت خود در مقابل چاقوکشان و لمپنهای حکومتی ممکن است.

تجربه زنان هند تجربه بسیار ارزنده ای در این زمینه است. زمانیکه دولت عملا از تامین امنیت زنان در مقابل تجاوزهای دسته جمعی از خود سلب مسئولیت کرد زنان هند با تشکیل بریگادهای سرخ اعلام کردند که امنیت مان را خودمان تامین میکنیم. اوباش را خودمان گوشمالی میدهیم. امروز در ایران حاکمیت نه فقط از تامین امنیت مردم و زنان سرباز میزند که خودش عامل اصلی این ناامنی است. میتوان و باید کنتزل محلات را به عهده گرفت و هر لمپن حزب اللهی را که جرات تعرض به زنی را میکند چنان گوشمالی داد که از کرده خودش پشیمان شود. این امروز ممکن است. مردم باید خود تحریک کنندگان، دستور دهندگان و مجریان همه کیس های اسیدپاشی را شناسایی و مجازات کنند. میتوان در مقابل این تحرکات داعشی در ایران هم بریگاد سرخ زنان و مردان را سازمان داد.  اگر در اصفهان بریگاد سرخ زنانی بود قبل از هر کسی امام جمعه اصفهان را به جرم تحریک لمپنهای اسلامی گوشمالی میداد.

کمونیست: همزمان با تعرض به زنان و افزایش اعدامهای در دولت روحانی، شاهد تلاش برای تعرض به طبقه کارگر هستیم. امروز هر کارفرمایی خود قاضی و پاسبان محل کار است. حکم اخراج میدهد، قراردادهای دائمی را به موقت تغییر میدهد، کارگر معترض را به نام اخلال در تولید تحویل پلیس میدهد. از طرف دیگر طرح تغییر قانون کار باز هم به نفع کارفرما مورد بحث است، پیداست که قراردادهای به اصطلاح جمعی که در قانون کار است و سه جانبه نگری تا کنونی هم کنار برود. بحث دستمزدها سال آتی از امروز در مراکز دولتی پیش کشیده شده است. این در شرایطی است که ما شاهد اعتصاب بزرگ معدن چغارت بودیم و شاعد اعتصابات پراکنده در سایر مراکز صنعتی هستیم. آیا نطفه هایی از امید به تحرکات کارگری در نپذیرفتن این تدابیر در چشم انداز هست؟ اینجا چه باید کرد؟

آذر مدرسی: تعرض امروز دولت "اعتدال و امید" به طبقه کارگر ادامه تعرضهایی است که دولتهای قبلی به طبقه کارگر کرده است. تعرضی که ناشی از نیاز پایه ای بورژوازی و سرمایه در ایران است.

وضعیت معیشت طبقه کارگر چنان اسف بار است که دیگر سران رژیم از مسئولین خانه کارگر تا فراکسیون کارگری مجلس و وزیر کار و ....  هم مرتب از آن میگویند. خود سران رژیم و میدیای آنان از چهار میلیون بیکار در جامعه، از "کوچکتر شدن سفره مردم" میگویند. کارشناسانشان از از پیوستن بخش وسیع تری از طبقه متوسط به جمع فقرای جامعه و گسترش حاشیه نشینی حرف میزنند.

زیر سایه دولت "امید و اعتدال" تعرض وسیع و جدی علیه طبقه کارگر در جریان است. همانظور که شما هم اشاره کردید کنار گذاشتن همان قانون کار ضدکارگری امروز در دستور دولت قرار گرفته. قانون کاری که همیشه مورد اعتراض طبقه کارگر بوده امروز برای "گشایش اقتصادی" مورد نظر بورژوزای ایران دست و پاگیر شده. باز گذاشتن دست کارفرما در اخراج کارگران به بهانه تقصیر در کار یا راندمان پائین کار، کنار گذاشتن قراردهای به اصطلاح جمعی موج جدید اخراجها شروع شده است. اخراج کارگران به دلیل مخالفت با تغییر قرارداد کارشان از دائمی به موقت و اخراج  ١١٠٠کارگر در یک هفته‌ نشانه های تعرضی است که در راه است.

امروز پوچی وعده های روحانی و کل بورژوازی دیگر نیازی به استدلال ندارد. اینرا طبقه کارگر در زندگی روزمره خود لمس میکند. معلوم شد نتیجه لغو تحریمها، آشتی با غرب، معلوم شد نتیجه آزاد شدن سرمایه های بلوک شده نه فقط باعث بهبود وضعیت معیشت طبقه کارگر نشد که برعکس نتیجه بلافصل همه این رفع موانع جذب سرمایه در ایران به بازار غرب تعرض بیشتر به طبقه کارگر و تحمیل بیحقوقی بیشتر به این طبقه است.  تعرضهای اخیر از این زوایه ادامه منطقی سیاستهای دولتهای قبلی جمهوری اسلامی و مورد قبول کل بورژوازی ایران است. پیش شرط گشایش اقتصادی برای سرمایه در ایران تحمیل فقر به طبقه کارگر، نیروی کار ارزان و استبداد سیاسی است.

اما وعده های بورژوازی و دولت نماینده آن در مورد گشایش اقتصادی، تلاشی که کل این جبهه میکند تا دریچه امید به بهبود وضعیت اقتصادی را برای جامعه باز نگاه دارد و مانع گسترش اعتراضات توده ای شود، تیغ دولبه ای است. این وعده ها در کنار امیدوار نگاه داشتن مردم به دولت روحانی، که دوره اش به پایان رسیده، توقع جامعه و بخصوص طبقه کارگر از بهبود وضعیت معیشت اش و سهم بردن از این "گشایش اقتصادی و سیاسی" بالا برده است.  دوره "وقت دادن به دولت اعتدال" در طبقه کارگر تمام شده. بافق اعلام پایان ایندوره بود.

ظاهرا اعتراضات کارگری امروز صنفی است اما در جامعه ای که حتی شادی قانونا ممنوع است، در جامعه ای که کارگر اعتصابی را دولت به  دادگاه میبرد و حکم شلاق برایش صادر میکنند، در جامعه ای که بیحقوقی بخش اعظم جامعه قانونی است و دهها نهاد سرکوب به نام نیروی انتظامی و قوه قضائیه و انصار حزب الله و .... در آن وظیفه سرکوب جامعه را به عهده دارند، کوچکترین اعتراض صنفی طبقه کارگر مستقیما علیه دولت چه بعنوان یک کارفرمای اصلی و چه بعنوان ابزار سرکوب بورژوازی است. این آن پتانسیلی است که اعتراض کارگر برای پرداخت دستمزد معوقه دارد و بورژوازی از کارفرما تا دادگاه و مجلس و خانه کارگر و نیروهای انتظامی و ..... علیه آن می ایستد.

به نظر من نقطه ضعف و پاشنه آشیل اعتراضات کارگری پراکندگی آن است.

پراکندگی در مطالبه نقطه ضعف جدی جنبش کارگری و اعتراضات کارگری است. طبقه کارگر ایران کماکان و کماکان نیازمند متحد شدن حول مطالباتی محوری و سراسری است. مطالباتی که بتواند بخش اعظم طبقه کارگر را حول آن متحد کرد. مطالباتی چون بیمه بیکاری، تامین شغلی، دستمزد متناسب با نرخ تورم مطالباتی است که کارگر بیکار و شاغل، کارگران بخشهای مختلف تولیدی را میتواند متحد کند.

علاوه بر این تجربه نشان داده در جامعه ای که هر نوع تشکل مستقل کارگری ممنوع است، در جامعه ای که رهبر کارگری را شناسایی، دستگیر و به شلاق محکوم میکنند، تنها راه متحد کردن، دخالت دادن کارگران در مبارزات، تنها راه حفظ رهبران کارگری و تنها شکلی از تشکل که هیچ قدرتی نمیتواند آنرا غیرقانونی کند مجمع عمومی کارگران در محل کار است. بدون متکی شده به مجمع عمومی در مملکت خفقان زده ای مانند ایران که کارگر از هیچ حقوقی برخوردار نیست متحد کردن بخش وسیعی از کارگران، دخالت مستقیم آنان در مبارزه و تصمیم گیری، حفظ سازمان کارگری و رهبرانش ممکن نیست. اینرا تجربه پتروشیمی ها، بافق، هفت تپه و كارگران نورد و لوله ساوه نشان داده است.

طبقه کارگر در ایران برای سد بستن در مقابل این تعرض وسیع و سازمان یافته به چنین اتحاد وسیعی نیاز دارند.

 

۴ نوامبر ۲۰۱۴

منتشر شده در کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ۱۸۹