سخنرانى در مراسم بزرگداشت منصور حکمت، استکهلم، آگوست ٢٠٠٢

چهارم ژوئيه بشريت معاصر نماينده بلامنازعش را از دست داد، جنبش کمونيستى رهبرى بزرگ و همه ما فعالين احزاب کمونيست کارگرى ايران و عراق علاوه بر آن رفيقى عزيز و دوست داشتنى. انسان بزرگى که سنگينى غم از دست دادن را هميشه و در لحظه به لحظه زندگيمان احساس خواهيم کرد. صحبت در مورد شخصيتهاى بزرگ، کسانيکه در تاريخ و سعادت و خوشبختى انسانهاى عصر خودشان نقش موثرى داشتند کار آسانى نيست. به همين دليل صحبت در مورد منصور حکمت، در مورد نقش و جايگاهى که اين انسان بزرگ و عزيز که در دو‌دهه

گذشته در عروج مجدد مارکسيسم، تبديل کردن کمونيسم از جريانى حاشيه اى، بى خاصيت و ضعيف به جريانى موثر، قوى، دخيل در صحنه سياست ايران، کسى که بشر دوستى، راديکاليسم و کمونيسم را در سخت ترين دوران ها چه در ايران و چه در جهان نمايندگى کرد و پرچم آنرا بلند نگه داشت کار چند دقيقه و حتى چند ساعت نيست. براى پى بردن به نقش چنين شخصيت بزرگى بايد تاريخ دوره معاصر را نوشت و در تمام لحظات اين تاريخ نشان داد که چگونه منصور حکمت در روندهاى تاريخ تاثير داشته و آنرا تغيير داد، چگونه زندگى يک نسل از کمونيستها را در ايران و عراق تغيير داد، چگونه پرچم اومانيسم، راديکاليسم، پرچم مقابله با هر نوع نابرابرى و تبعيضى را بلند کرد و نشان داد که کمونيسم نه تنها شکست نخورده که نماينده‌اى به عظمت مارکس دارد آنهم درست در دوره سرکوب و کشتار در ايران و اعلام شکست تلاش براى يک زندگى انسانى و سوسياليسم در جهان بلند شده بود.

زندگى منصور حکمت کوتاه بود اما صفحات پر افتخارى از مبارزه و تلاش خستگى ناپذير براى بلند نگه داشتن پرچم مارکسيسم و کمونيسم، بلند نگه داشتن پرچم مبارزه آزادى و سعادت و برابرى، مبارزه براى سوسياليسم را به تاريخ مبارزات مردم براى رسيدن به يک زندگى انسانى را به خودش اختصاص داده. براى همه ما که سعادت آشنائى و فعاليت مشترک با او را داشتيم صحبت در مورد انسان نازنينى که با صميميت و دوستيش، با تيز هوشى و طنز زيبا و شيرينش، با جسارت و اعتماد به نفسش، با نقد تيزش و بالاخره با اومانيسمش زندگى و حتى مبارزه در سخت ترين شرايط را آسان، ممکن و شيرين کرده بود صد چندان سخت است.از منصور حکمت بعنوان اومانيست بزرگ، بزرگترين متفکر مارکسيست عصر حاضر، رهبرى تيز بين و با درايت، هوشيار و عميق و .... اسم برده اند. من ميخواهم از کمونيسم پراتيک، کمونيسم دخالتگر و اجتماعى منصور حکمت بگويم، ميخواهم بگويم منصور حکمت يک انقلابى بزرگ بود به اين معنى که تغيير راديکال و بنيادى در اوضاع، تغييرى که منجر به يک زندگى مرفه، آزاد و برابر و سعادتمند براى انسان شود را ميخواست و براى آن تلاش ميکرد. انقلابى که ملاکش فقط و فقط انسان بود. راديکاليسم عميقى داشت که در آن انقلابى و راديکال بودن براى او نه يک ماجراجوئى ساده و سطحى بلکه تلاش دائم، جدى و عميق براى تغيير بنيادى وضعيت موجود بود.در کمونيسم منصور حکمت مانند مارکس که نقش انسان در تغيير بوجود آوردن تعيين کننده بود، تغيير جهان امرش بود هيچگاه انسان را نظاره‌گر بى اراده تاريخ نميديد و مهمتر اينکه مارکسيسم و کمونيسم برايش نه صرفا يک مکتب فکرى که در دالانهاى دانشگاه فقط در موردش بايد حرف زد که ابزارى براى تغيير بوجود آوردن و سعادت بشر بود.

او نماينده کمونيسم مارکس، کمونيسم پراتيک بود کمونيسمى که هيچ چيز برايش ابدى نبود، هيچ واقعيتى ابدى و ازلى نبود، هيچ چيز در اين دنيا، هيچ سنت، فرهنگ، عقيده، قانون و ........ در دنيا نبود که مقدس باشد. هيچ چيز مقدس نبود جز انسان و حرمت انسانى. و هيچ چيز راديکال و با ارزش نبود جز تلاش براى سعادت انسان. چرا گذاشتن در مقابل هر موضوعى، نقادانه نگاه کردن به هر پديده اى و بلافاصله سوال در مورد اينکه خوب چگونه بايد اين واقعيت را تغيير داد و نقش من يا ما در اين تغيير چيست از خصوصيات بارز منصور حکمت و کمونيسم او بود.زندگى کوتاه ولى پر ثمر خود او نمونه اى بود از نقش يک انسان، انسانى بزرگ، در تاثير گذارى روى تاريخ دوره خودش است. (تاثيرات بسيار عظيمتر روى جهان معاصر و آينده است.)کمونيسم او کمونيسم پراتيک، کمونيسم دخالتگر، کمونيسم اجتماعى بود، کمونيسمى بود که سرنوشت بشريت را در تمام ابعاد و لحظاتش امر خودش ميدانست. هر نوع نابرابرى در جامعه به کمونيستها مربوط بود اگر بيسوادى در جامعه هست ما بايد جوابش را بدهيم، اگر تبعيض جنسى هست ما بايد آنرا از بين ببريم، اگر کودکى مورد اذيت و آزار قرار ميگيرد اين ما هستيم که بايد به فکر چاره اى براى آن باشيم. اگر مبارزه مسلحانه اى در کرستان هست و سنت ناسيوناليستى بر آن حاکم است اين ما هستيم که بايد سنت کمونيستى و انسانى را در مقابل آن قرار دهيم. اگر تروريسم اسلامى در آن گوشه دنيا قربانى ميگيرد اين کمونيسم منصور حکمت است که پرچم انسان متمدن را بلند ميکند. کشتار مردم فلسطين و پيدا کردن راه حلى براى حل معضل فلسطين که مردم اسرائيل و فلسطين هردو در آن سعادتمند و رها از تعصبات کور مذهبى و قومى باشند امرش بود و پرچم راه حلى راديکال و انسانى در دست منصور حکمت بود. هيچ چيزى در دنيا نبود که به کمونيسم منصور حکمت بيربط باشد و کمونيسم منصور حکمت خودش را در مقابل آن مسئول نداند.

حق دارم بگويم بشريت نماينده بلامنازع خودش را از دست داد.کمونيسم منصور حکمت کمونيسم در دسترش مردم بود، ديگر کمونيسم صرفا مقولاتى پيچيده که صرفا بايد در محافل روشنفکرى در موردش صحبت کرد نبود، کمونيسمى بود که کارگر آنرا مال خودش ميدانست و با آن احساس قدرت ميکرد، کمونيسمى بود که زن جواب مسائلش را در آن جستجو ميکرد، کمونيسمى بود که هر انسان مدرنى مدرنيسمش را در آن پيدا ميکرد، کمونيسمى بود که جوانان در ايران رهائى خودشان را از هر نوع قيد و بندى و سعادت امروز و فردايشان را در آن ميديدند و نقطه اميدى براى جنبش آزاديخواهانه و برابرى طلبانه مردم در ايران بود. منصور حکمت کمونيسم را به مردم و تلاش آنان براى آزادى و يک زندگى بهتر دوباره چفت کرد. قوى شدن و باز هم قوى شدن صورت مسئله کمونيسم منصور حکمت است چرا که نميشود بدون قدرت جهانى را تسخير کرد و تغيير داد. کمونيسم منصور حکمت کمونيسم صاحب جامعه، کمونيسم منشا اثر بودن بود. به تاريخ سياسى دوره معاصر ايران نگاه کنيد، تاريخ احزاب و اپوزيسيون در ايران نگاه کنيد به روشنى نقش منصور حکمت را در آن، در ايجاد يک جبهه قوى کمونيستى ميبينيد. اگر امروز چپ در جامعه حرمتى دارد مديون منصور حکمت و تلاشهاى بيست و چند ساله او است. کدام جنبش اجتماعى را در ايران ميبينيد که اثرى از منصور حکمت در آن نباشد؟منصور حکمت را از صحنه سياسى ايران حذف کنيد تا ببينيد آيا ميشد از کمونيسم مارکس در اين جامعه حرفى زد؟ آيا ميشد از اينکه سوسياليسم و رهائى انسان همين امروز ممکن است و حزبى قوى دست اندرکار آن است اثرى ديد؟ از برابرى زن، از ضرورت اسلام زدائى، از حرمت کارگر، از آزادى بدون قيد و شرط، از سعادت جوانان، از لغو حکم اعدام، از حقوق کودک، اثرى ديد؟ چه کسى جز منصور حکمت ميتوانست چنين با جسارت بيست و چند سال خلاف جريان بايستد و هميشه قويتر از قبل دوباره قد علم کند، چه کسى جز منصور حکمت ميتوانست در ايران اينطور به چپ اعتبار و احترام و اعتماد به نفس بدهد؟ و بالاخره چه کسى جز منصور حکمت و کمونيسمش ميتوانست حزب سياسى چنين قوى، فراگير، ماگزيماليست، موثر، دخيل و مهمتر از همه مدعى قدرت سياسى در ايران را بوجود بياورد.

متاسفانه نادر عزيز از ميان ما رفت اما آرمان و افکارش، صدها کمونيستى که در احزاب کمونيستى کارگرى متشکل شده اند تا آرمانهاى او را متحقق کنند و راهش را ادامه دهند وجود دارند منصور حکمت از ميان ما رفت اما يکى از دستاوردهاى زندگيش حزب کمونيست کارگرى ايران با قدرت در صحنه سياست ايران هست و مصم است راه او را ادامه بدهد و قدرت را بگيرد و دنياى بهتر منصور حکمت را پياده کند. منصور حکمت از ميان ما رفت اما در ميان ماست همانطور که مارکس هميشه در ميان ما است.

زنده باد منصور حکمت
زنده باد کمونيسم کارگرى