سخنرانی در کنگره نهم حزب

رفقا

بخش زیادی از مباحث این قطعنامه مباحثی هستند که حزب قبلا به آنها پرداخته است درنتیجه من خیلی مفصل در مورد آنها صحبت نمیکنم. بلکه سعی میکنم در مورد تزهای اصلی قطعنامه و تاکیدات آن صحبت کنم. قطعنامه همانگونه که خودش میگوید در مورد اوضاع سیاسی امروز ایران است و ملزومات پیروزی طبقه کارگر. قطعنامه در مورد وظایف حزب حکمتیست و اینکه چه اقدامات و سیاستهایی را حزب باید در دستور خود بگذارد، نیست. سند اساسا در مورد خود صورت مسئله اینکه اوضاع سیاسی امروز ایران چیست، مختصات آن و ملزومات پیشروی تا پیروزی طبقه کارگر چیست، است.

تزهای اصلی قطعنامه اینها است:

برجام فقط یک پکیج اقتصادی نبود. برجام همزمان و در عین حال کنار آمدن دول غربی بود با جمهوری اسلامی با تمام قامت سیاسی ایدئولوژی اسلامی اش و با موقعیتی که در خاورمیانه کسب کرده بود. عقب نشینی بود که آمریکا و غرب، در ازاء کسب امتیازاتی از ایران، قبول کردند. توافقات برجام امکان و افقی را در مقابل کل بورژوازی ایران باز کرد. این افق که توافقات برجام و تخفیف کشمکش بین غرب و در راس آن آمریکا با جمهوری اسلامی، بحران اقتصادی را تخفیف خواهد داد و مهمتر اینکه موانع سیاسی ایدئولوژیک اقتصادی منطقه‌ای جذب در بازار جهانی حل کند!

ما گفته بودیم تا آنجا که به طبقه کارگر و بخش محروم آن جامعه برمیگردد، حتی اگر توافقات برجام اجرا شود هنوز این به معنی بهبود اقتصادی و گشایش اقتصادی برای اکثریت محروم این جامعه نیست. علیرغم این بورژوازی توانسته بود جامعه را برای مدتی در حالت انتظار نگاه دارد. گذشت بیشتر از یکسال از برجام، گسترش فقر و بیکاری و بالا رفتن تورم و گرانی و دست انداز امروز پوچی افق بورژوازی را روشنتر کرد. جامعه ای که چندین سال فقر و تعرض به معیشت و فلاکت بیسابقه ای را به آن تحمیل کرده بودند در دیماه آمد و گفت اولا دیگر امیدی به گشایش اقتصادی، با برجام یا بدون برجام، ندارد و دوما جمهوری اسلامی را با کل جناحهایش مسبب این وضعیت میداند. اعلام کرد هیچ یک از جناحها نمیتوانند کمترین بهبود را در زندگی اکثریت مردم ممکن کنند و اینکه هر نوع بهبود رابطه سیاسی و اقتصادی با غرب به معنی بهبود زندگی ما و بهبود رفاه اقتصادی ما نیست.

اینها مهمترین مختصات خیزش دیماه بودند. مسئله رفاه، آزادی و برابری رنگ و مهر خود را به هر اعتراض و تحرک سیاسی و به زندگی آن جامعه زده است. امروز به جامعه نگاه کنید، به ابراز وجود جنبش دفاع از حق زن در تقابل آن با قوانین اسلامی، به اعتراضات کارگران برای دستمزدهای معوقه نگاه کنید، تصویردیگری از رابطه جامعه با بورژوازی ایران و نماینده اش جمهوری اسلامی و توقع دیگری از خود، از اینکه چه می خواهم و چه نمی خواهم را می بینید.

اگر یادتان باشد ما گفتیم جمهوری اسلامی در یک دوره ای، مستقل از معضلات اقتصادی و اختلاف و یا مشکلاتی که لایه های دیگر بورژوازی با روبنای سیاسی آن دارند، اما به دلیل موقعیتی که در خاورمیانه کسب کرده بود و به دلیل اینکه ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را در خاورمیانه نمایندگی میکرد، بخش اعظم بورژوازی ایران را حتی در اپوزیسیون پشت سر خودش برده بود.

امروز جمهوری اسلامی با مشکلات جدیدی روبرو است. کشمکش با امریکا به نظر میرسد در حال تشدید شدن است، همین امر در مقابل متحقق کردن برجام و رکن اصلی آن یعنی قبول جمهوری اسلامی به عنوان عامل ثبات، مشکلات جدی را بوجود آورده است. امریکا و متحدینش  دوباره سیاست "جمهوری اسلامی یکی از عوامل بی ثباتی در منطقه است" را دنبال کرده اند و اروپا علیرغم پافشاری بر برجام اما اینبار فشار به بهانه سلاح های موشکی را در پیش گرفته است.

مجموعه اینها بخشهای مختلف بورژوازی ایران را در مقابل اینکه آیا جمهوری اسلامی نماینده منافع طولانی مدت او است را با تردیدات جدی روبرو کرده و خیزش دیماه این تردیدات جدی را تشدید کرد. خیزش دیماه و اعتراض لایه های پایینی آن جامعه در بیش از نود شهر در ایران و خواسته های رادیکالشان، باردیگر یک بخش از بورژوازی ایران را برای نجات سیستم کاپیتالسیتی به صف سرنگونی طلبی راند. دوباره شاهدیم جریاناتی در اپوزسیون راست و بورژوایی که پشت سر آقای روحانی صف کشیده بودند و میگفتند او اعتدال میاورد، جمهوری اسلامی دارد نقش مثبت تری ایفا میکند، باید به آن وقت داد و ... امروز دوباره رفتند سراغ کنفرانسهای دوره رژیم چینج، کنفرانس میگذارند که دوره سرنگونی جمهوری اسلامی را چگونه مدیریت کنند، دوباره به پارلمان و به ترامپ نامه مینویسند که فشار بیشتری به جمهوری اسلامی بیاورید. اینکه جمهوری اسلامی منشاء ناامنی در جامعه و منطقه است و مسئله اعدامها اساسا برای جلب توجه جامعه به خود است. دست انداز در اجرای برجام و خیزش دیماه و خطر سرنگونی جمهوری اسلامی توسط مردم یک بار دیگر مقبولیت جمهوری اسلامی برای لایه های دیگر بورژوازی در ایران چه در قدرت و چه در خارج قدرت را مورد تردید قرار داد. به همین دلیل شاهد هستیم که نه تنها در اپوزیسیون حتی در صفوف خود حاکمیت از رفتن جمهوری اسلامی حرف میزنند.

اینکه منظور از این "رفتن" چیست یک جدال اصلی ما است و باید در مورد آن صحبت کرد. اما اینکه جمهوری اسلامی دیگر نمی تواند به این شکل به حیات خود ادامه دهد، امری هست که امروز حتی جریانات مختلف بورژوازی راست در مورد آن هشدار میدهند و توافق دارند.

مسئله ای که در خیزش دیماه  و پس از آن اتفاق افتاد و مهم بود و باید به آن توجه کرد، این است که امروز دیگر جامعه نمی گوید یک سری از موازین را قبول ندارم. امروز قوانین اسلامی را رسما و علنا زیر پا میگذارند. یکی از مهمترین مشخصه های جمهوری اسلامی تحمیل حجاب اجباری به جامعه بود که امروز رسما آنرا به چالش میکشند و آنرا رسما لغو کرده اند. زنان و دختران تمام قد و بدون حجاب در میدانهای شهر می ایستند، در مراسم های هشت مارس بدون حجاب به خیابان میایند و مراسم برگزار میکنند. لغو قوانین اسلامی را جامعه و در راس آن جنبش دفاع از حق زن، که از طرف قوانین اسلامی مورد تعرض ترین لایه‌ی آن جامعه و بخش آن جامعه است، راسا اعلام کرده و آبایی از آن ندارد. مهمتر اینکه جمهوری اسلامی از سرکوب خونین آن ناتوان است. دستگیر کردن دوهفته ای در مقابل سرکوب خونین و سنتی جمهوری اسلامی هیچ نیست. دستگیر کردن و گوش کسی را پیچ دادن و وثیقه تعیین کردن آنهم برای کسی که می گوید من حجاب را تحمل نمی کنم و آنرا علنا لغو میکند در مقابل سیسم سرکوبی که جمهوری اسلامی در طی این چهل سال داشته واقعا هیچ نیست. جامعه را نمیترساند، کسی را وادار به عقب نشینی نمیکند مثل نیش پشه در مقابل اژدها است.

این تغییری است که بعد از خیزش دیماه شاهد آن هستیم. اینکه جامعه علنا و رسما، بدون اینکه تظاهرات عظیمی راه بیفتند و کسی را به شور بیاورد یا نیاورد قوانین اسلامی بخصوص قانون حجاب اجباری را زیر پاگذاشت و مهمتر اینکه جمهوری اسلامی نمیداند با این اعتراض چکار کند، نمی تواند آنرا سرکوب کند. از اینکه مثل خرداد شصت و یا هشتاد و شش و یا مثل سالهای بعد از آن این تحرک را سرکوب خونین کند ناتوان است. از اینکه این "قانون شکنی" به اضافه مردمی که در خیزش دیماه به خیابان آمدند، یک جنبش عظیم تر، رادیکالتر، خشمگین تر و میلیتانت تر را علیه حاکمیت به راه بیندازند، هراس دارد. جمهوری اسلامی در مقابل این تحرک بر سر دوراهی قرار گرفته است.

پروژه دیگری که چندین سال برای جمهوری اسلامی وقت خرید مسئله‌ اصلاح پذیری رژیم و امید بستن به آن بود. اما خیزش دیماه به پروژه اصلاح پذیری جمهوری اسلامی، در قالب دوم خرداد یا سبز یا اعتدال، مهر باطل زد و پرونده آنرا بست.

دیگر پرونده اینکه اگر ولی فقیه پایین کشیده شود و اگر جناح دیگر دست بالا را داشته باشد درنتیجه جمهوری اسلامی میتواند به یک رژیم خوش خیم تبدیل شود بسته شد و این را ما نمی گوییم خودشان می گویند، حجاریان می گوید تاج زاده می گوید. میگویند بحران هویتی و بحران مشروعیت داریم. میگویند هم در جامعه مشروعیت خود را از دست داده اند و هم لایه های پایینی شان و حتی لایه های میانی شان را دارند از دست میدهند. امروز تمام صورت مسئله شان این است که چگونه می توانند نشان دهند که هنوز این جنبش اصلاحات خیر و نفعی برای مردمی که گفتند هیچ کدام از شماها را نمی خواهیم و پرونده اصلاحات بسته شده، دارد. درنتیجه رفتن سراغ پروژه های سوخته ای مثل اصلاحات و احیا آن به پروژه "بترسید سوریه ایش میکنیم" رو آورده اند. امروز این ترساندن پروژه بخشی از اصلاحات طلبان است و تاجزاده در راس آن قرار دارد. خیلی روشن اعلام میکند اگر کار ما را یکسره نکنید و بخواهید آهسته، آهسته ما را به زیر بکشید، ایران را سوریه ای خواهیم کرد. مخملباف در آن مصاحبه تلویزیونی اش خیلی روشن می گوید اگر شما دوباره سلطنت را بیاورید، منهم دوباره میشوم محسن چریک و مطمئن باشید تاج زاده هم دوباره در راس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در بخون کشیدن کردستان نقش برجسته ای داشتند، قرار میگیرد و چمران ها را می آورند. این پروژه ترساندن مردم از دست بردن در به زیر کشیدندن جمهوری اسلامی و اعلام این است که اگر شما کار ما را با یک انقلاب توده ای یکسره نکنید، هر دست اندازی در آن وسط، از رفراندم برای بازگرداندن رضا پهلوی یا  "انتخابات آزاد" و .... ما ایران را سوریه ای میکنیم. این پروژه جنبشی است که بن بست خود، بحران مشروعیت و هویتی خود را میبیند و ترساندن تنها ابزار آنها برای برحضرداشتن مردم از دست بردن به قدرت است.

نحوه رفتن جمهوری اسلامی به درجه خیلی زیادی آینده رژیم و نظام بعد از جمهوری اسلامی را تعیین میکند و این جدال امروز در جریان است. صفبندی که امروز بین نیروهای سیاسی شکل گرفته فقط بر سر سرنگونی و نحوه آن نیست، بر سر آینده و نظام آتی هم هست.

طرفداران رفراندم (در بازار رفراندمچی ها همه نوع رفراندوم پیدا میشود. رفراندوم بر سر بازگشت سلطنت، رفراندوم بر سر انتخاب اصلاح طلب و اصولگرا، رفراندوم بر سر محدود کردن اختیارات ولی فقیه، رفراندوم بر سر اینکه نظارت استصوابی را بردارید، و....) یک واژه بی محتوا را روی زبانها انداخته اند و سعی میکنند هر جریانی با تفسیر و پروژه سیاسی و استراتژی متفاوتی شعار رفراندوم را سر دهد. اما کسی نمی داند رفراندم با جمهوری اسلامی بی جمهوری اسلامی؟ چه کسی بر آن نظارت میکند؟ شما چگونه تضمین میکنید نتیجه این رفراندم متحقق می شود؟ همه اینها نامعلوم است. نقطه اشتراک همه این نیروها این است که رفراندم راه "دخالت مردم" از طریق صندوق رای است. اعلام این است که این دخالت فقط از صندوق رای میگذرد.

این سناریوی قطع کردن دست مردم از شرکت در آینده خود و سرنوشت جامعه است. این پروژه مشترک همه نیروهای راست است. صف طویلی از نیروهای سیاسی که یک سر آن روحانی و بخشی از اصلاح طلبان اند و سر دیگر آن طرفداران رژیم سلطنت و کسانیکه می خواهند "گذار را مدیریت" کنند و نیروهایی که طوق لعنت اکثریت را از گردن انداختند، تلاش میکنند با این پرچم، استراتژی و سیاست، هرچه بیشتر دست مردم را از آینده جامعه، از پروسه به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و در تشکیل و تاسیس نظام آتی و تعیین نظام آتی کوتاهتر و کوتاهتر کنند. در جبهه مقابل صف ما طبقه کارگر و کمونیستهایی است که می گوییم هر نیم کلاجی در انداختن جمهوری اسلامی، هر پروسه ای از سرنگونی جمهوری اسلامی و دست بدست شدن قدرت در بالا و بدون یک انقلاب توده ای از پایین، می تواند سناریوهای بدتری را از امروز جمهوری اسلامی به آن جامعه تحمیل کند. هر دست به دست کردن قدرتی در بالا، هر توافقی بین بخشی از حاکمیت با بخشی از ارتجاع منطقه ای یا با بخشی از ارتجاع درونی می تواند آن جامعه و مبارزه اش را برای رفاه و آزادی و برابری به خون بکشد. علیه آن جنگ قومی و مذهبی، که امروز در خاورمیانه بیداد میکند، راه بیندازد. هیچ جامعه یا هیچ جغرافیایی نمی تواند بگوید من از چنین تقسیم بندی مصون هستم. درنتیجه در مقابل راهی که به اسم رفراندم یا انتخابات، نقشه فروپاشی جمهوری اسلامی و دست به دست کردن قدرت در بالا و بدون دخالت مردم، را میکشند فقط و فقط سناریویی و نیرویی میدهد که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق یک انقلاب توده ای است و برای آن تلاش میکند.

انقلابی که اگر ما کمونیست ها قوی باشیم، اگر ما کمونیستها توانسته باشیم افق خود را به افق بخش اعظم آن جامعه و در راس آن طبقه کارگر تبدیل کرده باشیم میتوانیم بگوییم ما قادریم آنرا به انقلاب سوسیالیستی تبدیل کنیم. در غیر اینصورت انقلابی است که جمهوری اسلامی را سرنگون میکند، دستگاه سرکوب را خلع سلاح میکند، اما هنوز جدال بر سر آینده، بر سر اینکه آیا این انقلاب به یک انقلاب کارگری منجر می شود و یا در نیمه راه باید با سناریوهای دیگر مقابله کند ادامه خواهد یافت.

من همین جا به یکی از پیامها اشاره بکنم پیام کسی است که نه به خودش میگوید چپ و نه کمونیست. حرف خیلی خوبی زده گفته: "جامعه دست آخر خط را انتخاب نمی کند قدرت را انتخاب می کند" و اینجا است که مهمترین لازمه پیشروی و مهمترین لازمه پیروزی طبقه کارگر این هست که حزب ما بتواند به اینچنین حزب قابل انتخابی تبدیل شود.

تمام تاکید قطعنامه این است که نه تنها حزب باید در اینراه تلاش کند، بلکه باید طیف وسیعتری از رهبران عملی طبقه کارگر و طیف وسیعتری از رهبران اجتماعی و کمونیستها را در خود متحد و متشکل کند . حرف زدن از ملزومات پیشروی طبقه کارگر بدون حزب قوی در صحنه که حاضر است قدرت را بگیرد و خود را برای گرفتن قدرت آماده میکند و نشان میدهد که قابلیت قدرت گرفتن را دارد، معنی ندارد. تاکید قطعنامه بر ملزومات پیشروی علاوه بر ایفای نقش طبقه کارگر مهم تر از آن تاکید بر وجود حزبی است که نمایندگی استقلال سیاسی طبقاتی طبقه کارگر را میکند و قابل انتخاب است.

 

۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ (۲۱ آوریل ۲۰۱۸)

منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ۲۲۸