مصاحبه رادیو نینا با آذر مدرسی

هیمن خاکی: در چند هفته گذشته، بعد از تحریم ایران، روسیه و کره شمالی از سوی امریکا و بعد از آزمایش موشکی جدید کره شمالی و تهدید به موشک باران کردن جزیر گوام در اقیانوس آرام، ترامپ کره شمالی را به "آتش و خشم" تهدید کرد. در یک هفته گذشته احتمال جنگ بین امریکا و کره شمالی بسیار بالا رفت. هرچند که دیروز سه مقام ارشد امریکایی در اظهارات جداگانه اعلام کردند که هرچند نسبت به یکدهه گذشته با کره شمالی به جنگ نزدیگتر شده ایم اما راه حل دیپلماتیک گزینه مناسب تری است و از سوی دیگر اعلام میشود که اگر سیاستهای تحریم علیه کره شمالی شکست بخورد، گزینه نظامی روی میز است.

رئیس جمهور امریکا و چین در مکالمه ای تلفنی بر ضرورت عاری ساختن کره شمالی از سلاحهای اتمی حرف زده اند و همچنین رئیس جمهور چین دو طرف این منازعه را به خویشتنداری دعوت کرده است. از سوی دیگر امروز خبر رسید که سران ارتش کره شمالی طرح حمله به جزیره گوام را به رهبر کره شمالی داده اند و او نیز هنوز فرمان حمله را صادر نکرده و اعلام کرده که منتظر واکنش امریکا در شرایط موجود خواهد بود.

با این توضیحات سوال اولم را اینطور شروع میکنم. ژورنالیسم نوکر، کاخ سفید، سازمان ملل و کل دارو دسته های نان به نرخ رزو خور روایتی که از این جنگ اعلام میکنند حاکی از آن است که هدف امریکا خلع سلاح اتمی کره شمالی و امن کردن جهان است. اگر واقعا هدف امن کردن جهان از سلاح اتمی باشد باید امریکا قبل از همه خلع سلاح شود. واقعیت ماجرا چیست و نظر شما در رابطه با این مسئله چیست؟

آذر مدرسی: همانطور که گفتید اگر قرار است جهان خلع سلاح اتمی شود اولین کشوری که قاعدتا باید خلع سلاح اتمی شود آمریکا است. چرا که امریکا اولین کشور و تنها کشوری است که از سلاح اتمی علیه بشریت استفاده کرده است. در نتیجه صورت مسئله برخلاف تصویری که خود هیئت حاکمه آمریکا و کاخ سفید میدهد، برخلاف تصویری که بخش زیادی از میدیای رسمی بخصوص در آمریکا میدهند، نه خطر کره اتمی است و نه اینکه گویا کره شمالی امکان حمله به نه فقط جزیره گوام بلکه به کشور آمریکا را دارد. در طرح این صورت مسئله مثل همیشه خود هیئت حاکمه آمریکا، کاخ سفید ومیدیای رسمی در آمریکا تلاش میکنند تصویر یک خطر بزرگ جهانی چه برای دنیا و چه برای آمریکا را بدهند برای اینکه بتوانند سیاستی را که دارند و معضلاتی که دارند از این کانال خود را به عنوان "حل کننده" یک مشکل جهانی عرضه بکنند.

ما رسما هم گفته ایم "خطر کره هسته ای" همانقدر واقعی است که "خطر ایران هسته ای" واقعی بود، همانقدر واقعی است که ادعای مسلح بودن صدام حسین به سلاحهای شیمیایی و کشتار دسته جمعی واقعی بود، همانقدر واقعی است که "دخالت بشردوستانه" آمریکا در سوریه و لیبی به منظور "دفاع از مردم" واقعی بود. بطور واقعی کشمکش امریکا با کره شمالی، کشمکشی که امروز دنیا را به خود معطوف کرده و همه از احتمال یک خطر، یک جنگ و یا حمله نظامی آمریکا به کره شمالی حرف میزنند، قرار است معضلات دیگر آمریکا در رابطه با هژمونی خود، در رابطه با قدرت و موقعیت خود در جهان بخصوص در خاور دور را حل کند. همانطور که "خطر ایران هسته ای" قرار بود معضلات دیگری و مسائل دیگری را جواب بدهد، همانطور که حمله به عراق به بهانه "مسلح بودن صدام به سلاحهای کشتار جمعی" قرار بود معضلات بنیادی تری را در قطب بورژوازی جهانی جواب بدهد، "خطر کره اتمی" قرار است کشمکش بنیادی تر دولت و هئیت حاکمه آمریکا با قدرت اقتصادی، سیاسی  و نظامی چین بخصوص در خاور دور که بطور روزافزونی افزایش پیدا میکند را به نفع امریکا حل کند. رقابت آمریکا با چین قرار است از طریق به اصطلاح خطر کره اتمی حل و فصل شود.

کشمکش، رقابت و معظلات بنیادی که آمریکا با قدرت گیری چین دارد مختص به امروز نیست، هر کس که فقط نگاهی به میدیای رسمی و دستگاه تبلیغاتی هیئت حاکمه آمریکا و قدرتهای دیگر انداخته باشد، متوجه میشود که رقابت اقتصادی بین آمریکا و چین مدتهاست شروع شده است. قدرت گیری  اقتصادی چین همیشه خطر جدی برای آمریکا بوده و آمریکا در این رقابت همه آپشن ها را روی میز دارد، آپشن جنگ اقتصادی، آپشن جنگ سیاسی و آپشن جنگ نظامی. امریکا مدتهاست جنگ سیاسی و اقتصادی اش با چین را شروع کرده است. تهدید و یا تلاش برای به رسمیت شناختن تایوان به عنوان یک کشور بخشی از این جنگ بود. ابلاغ لایحه ای در رابطه با تحقیق در مورد استفاده قانونی یا غیر قانونی دولت چین از تکنولوژِی خارجی از طرف ترامپ، بخش دیگری از این جنگ است. کشمکش سیاسی- اقتصادی قدیمی هیئت حاکمه امریکا دوباره امروز روی میز آمده و ترامپ سعی میکند این جنگ را از این طریق و "خطر کره هسته ای" پیش ببرد. در نتیجه معضل نه "خطر کره اتمی" که اساسا کشمکش و رقابت اقتصادی، سیاسی میان آمریکا و چین است که امروز به رقابت نظامی در منطقه تبدیل شده است.

اما اوضاع تغییر کرده و آمریکا چنان دست بازی، که در دوره "نظم نوین جهانی" و حمله اول به عراق و یا حمله دوم به عراق داشت را ندارد. اوضاع حتی با دوره ای که تحریمهای اقتصادی علیه ایران به بهانه خطر ایران هسته ای اعمال شد، متفاوت است. امریکا امروز با محدودیتها و فشارهای بسیار بیشتری، نه از طرف کره شمالی بلکه از طرف قدرتهای اصلی اقتصادی، از طرف بورژوازی اروپا و چین و روسیه روبرو است. دوره متفاوتی است وآمریکا امکان اینکه یک تنه جنگی را به کل قدرتهای امپریالیستی در جهان تحمیل کند، ندارد. شاید بتوانیم در طول مصاحبه بیشتر به این موضوع بپردازیم.

هیمن خاکی: شما اشاره کردید که اوضاع تغییر کرده است. ما چه در مورد تحریم ایران، روسیه و کره شمالی که چند هفته گذشته مظرح شد و چه امروز در طرح جنگ علیه کره شمالی ما دیدیم آلمان، روسیه و سایر دول و حتی سازمان ملل سعی کردند امریکا را به خویشتنداری در مورد این مسئله تشویق کنند و وارد جنگ نشود. شما از تغییر اوضاع حرف زدید. این تغییر اوضاع چیست و چرا اتفاق افتاده و چه پارامترهایی را در بر میگیرد؟

آذر مدرسی: وقتی به تغییر اوضاع اشاره میکنیم، منظور تغییر اوضاع در عرض یک ماه یا یک سال و یا حتی دو سال گذشته نیست. منظور از تغییر اوضاع، وضعیت دنیا بعد از پایان جنگ سرد و شکستن بلوک شرق و غرب است.

دوره جنگ سرد و تقابل بلوک غرب و شرق، به آمریکا این امکان را میداد که در راس بلوک غرب قرار بگیرد و با استفاده از قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی خود کل بلوک غرب را به دنبال خودش بکشد و هژمونی بلامنازعی در دنیای غرب داشته باشد. فروپاشی بلوک شرق و شکسته شدن جهان دوقطبی حول بلوک شرق و غرب، زمینه از دست دادن نه فقط هژمونی امریکا بلکه حتی زمینه اتحاد بلوکی به اسم بلوک غرب مقابل بلوکی به اسم بلوک شرق از بین رفت. این مهمترین مولفه ای است که امروز میتوانید تاثیرات آنرا در هر کشمکش جهانی ببینید. در اتفاقاتی که در خاورمیانه می افتد، در رابطه ای که بورژوازی کشورهای مختلف در خاورمیانه با قدرتهای جهانی دارند، در رابطه ای که قدرتهای جهانی و دول بلوک غرب با هم دارند، در همه اینها رنگ این تحول بنیادی، که بعد از فروپاشی بلوک شرق بوجود آمده است، را میتوان دید.

این مهمترین مولفه ای است که همانطور که گفتم مهر خودش را به هر اتفاقی میزند. بلوک موجود نیست که آمریکا بتواند با اتکاء به تقابل با آن، منفعت به اصطلاح همگانی بورژوازی غرب را نگه دارد و حافظ منافع مشترک شان باشد. با فروپاشی بلوک شرق بلوک غرب و اتحاد آنها نیز شکست و با شکستن بلوک غرب، قدرتهای اقتصادی و بورژوازی مناطق مختلف سهم خواهی مجددی میکنند. در نتیجه امروز ما با دنیای که یکی از کشورها بتواند هژمونی مطلق را داشته باشد و بتواند قدر قدرتی مطلق خودش را حاکم بکند روبرو نیستیم. قدرتهای متعدد خواهان سهم متفاوتی هستند و ما با یک دوره گذار به دنیای چند قطبی روبرو هستیم، از دنیای دو قطبی شرق و غرب ما وارد دنیای چند قطبی شده ایم که قطبهای مختلف از قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی خودشان برای تقسیم مجدد قدرت و آرایش مجدد جهان استفاده میکنند. در این فاصله چین به عنوان یکی از این قدرتهای اقتصادی و اخیرا نظامی عروج کرده، اروپا تلاش میکند خود را به عنوان یک قدرت یکدست اقتصادی ،سیاسی و نظامی در مقابل آمریکا سازمان دهد. بحث نیاز اروپا به ارتش واحد خود مطرح است. موجودیت و خاصیت ناتو امروز زیر سوال است، نه به این دلیل و بهانه هایی که ترامپ میگیرد که اعضای ناتو به اندازه کافی پول نمیدهند، بلکه به این دلیل که ناتو اتحاد نظامی بلوک غرب در مقابل بلوک شرق بود، زمانی که بلوک شرقی و اتحاد نظامی اش، پیمان ورشو، موجود نیست، ناتو و دول غربی قرار است در برابر چه کسی از خود دفاع کنند؟ شما نمیتوانید ناتو را با اتکا به "خطر کره اتمی" و "خطر ایران هسته ای" سرپا نگاه دارید و به حیات ناتو ادامه دهید. ناتو یک موجودیتی است ناشی از نیاز بنیادی تر است که بلوک غرب در مقابل بلوک شرق داشت.

بهرحال اساسی ترین پارامتری که تغییر کرده است فروپاشی دو بلوک شرق و غرب است. امروز ما از جهان دو قطبی عبور کرده ایم، تلاش امروز آمریکا برای "نظم نوین جهانی" و جهان یک قطبی که میتواند به رهبری آمریکا ادامه حیات دهد عملا شکست خورد. امروز دوره گذار جهان به جهان چند قطبی است. در نتیجه در این جهان چند قطبی شما شاهد عرض اندام نه فقط قدرتهای مثل چین در مقابل آمریکا و تهدید آمریکا که اگر به کره شمالی حمله کنید و بخواهید آرایش شبه جزیره کره را عوض کنید با مقابله نظامی من مواجه خواهید شد، نه فقط قدرتهای اروپایی در مقابل آمریکا می ایستند، بلکه حتی بورژوازی ایران میتواند ادعا کند با توجه به شکاف اروپا و آمریکا و با اتکاء به پشتیبانی اروپا، آمریکا را در غرب ایزوله میکنم و چنین استراتژی را برای خود تعریف کند. ترکیه میتواند عرض اندام بکند و اردوغان به عنوان نماینده بخشی از بورژوازی ترکیه در مقابل آلمان، در مقابل اروپا، در مقابل آمریکا و در مقابل روسیه عرض اندام کند. در این دوره جا برای بازی و برای ابراز وجود بورژوازی در تمام کشورها حتی در خاورمیانه باز شده چه برسد به قدرتهای اقتصادی جهان. این مهمترین مولفه ای است که تغییر کرده است.

در یکی دو سال اخیر مولفه های دیگری هم تغییر کرده اند. اگر کمی به عقب برگردیم، شاهد این بودیم که اوباما و هیئت حاکمه آمریکا، با برسمیت شناختن این واقعیت تلاش کردند این پروسه گذار به دنیای چند قطبی را با کمترین کشمکشها و با کمترین به اصطلاح درگیریهای نظامی، با کمترین هزینه، با کمترین اصطکاک با رقبای خود طی کنند. ترامپ ظاهرا به سنت همیشگی هیئت حاکمه آمریکا برگشته است. سیاست اتکا به اینکه میلیتاریسم و قدرقدرتی نظامی تنها راه و مهمترین راه به دست آوردن هژمونی مجدد و تثبیت کردن موقعیت خود در جهان است. اما همانطور که گفتم مولفه ها، منجمله آرایش قدرتهای اقتصادی در دنیا تغییر کرده است. آمریکا هژمونی سابق را ندارد. در اروپا هم انگلیس، یکی از متحدین آمریکا در اروپا که با بوش با اتکاء به حمایت بلیر موفق شد به عراق حمله کنند، امروز موقعیت سابق را در اروپا ندارد و خود با معضلات جدی تر اقتصادی و سیاسی درونی روبرو است و حاضر نیست بهای یکبار دیگر رفتن به  بازی آمریکا را بپردازد. حاضر نیست و نمیتواند در حمایت از ترامپ خود را درگیر جنگی کند که به گفته سران چین ابعادی بسیار بسیار و حشتناکتر از جنگهای تاکنونی به دنبال خود خواهد داشت.

هیمن خاکی: اجازه بدهید قبل از اینکه وارد ابعاد جنگ بشویم، به مسئله دیگری بپردازیم. زمانیکه به دیدگاههای متفاوت در مورد علل این بحران نگاه میکنید، هرچند در میان جریانات سیاسی ایرانی من هرچه تعقییب کردم جریان دیگری غیر از حزب حکمتیست (خط رسمی) را ندیدم که در این رابطه حرفی بزنند، بحثی که مطرح شده این است که امریکا در شرایط کنونی در خاورمیانه شکست خورده و در منجلاب خاورمیانه گیر کرده است. طرح حمله به کره شمالی نتیجه شکست امریکا در خاورمیانه است و امریکا میخواهد با جنگ در خاوردور هژمونی خود را بدست آورد و به اصطلاح با این جنگ شکست خود در خاورمیانه را جبران کند. شما این مسئله را چگونه میبینید و تا چه حد شکست امریکا در خاورمیانه و موقعیت آنرا در بحران امروز میان امریکا و کره شمالی تاثیرگذار میبینید؟

آذر مدرسی: فکر نمیکنم شکست آمریکا در خاورمیانه نقش خیلی اساسی در کشمکش امروز آمریکا با کره شمالی در خاور دور داشته باشد. فکر نمیکنم این یک مولفه اساسی یا یک فاکتور اساسی باشد.

همانطور که گفتم مولفه اساسی تر رقابت آمریکا با چین و مسئله نفوذ امریکا در این منطقه، اعمال اتوریته و اعمال هژمونی در خاور دور است. بطور واقعی خاور دور چه ازنظر اقتصادی چه از نظر سیاسی و اخیرا نظامی، منطقه تحت نفوذ چین است. خاوردور در تقسیم بندی، تقسیم و آرایش جهانی جزء منطقه تحت اتوریته و تحت نفوذ چین بوده است. روشن بود با بحرانی شدن خاورمیانه و از بین رفتن اهمیت استراتژیک خاورمیانه برای آمریکا و عروج چین و هژمونی چین در خاور دور، مسئله دسترسی آمریکا به بازار خاور دور هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی برای آمریکا روی میز آمد. در نتیجه فکر نمیکنم شکست آمریکا در خاورمیانه دلیل بحران امروز در خاوردور باشد. ممکن است در روانشناسی جامعه ای که سنتا یاد گرفته راه اعمال هژمونی، قلدری نظامی و قدر قدرتی نظامی است این مولفه بتواند تاثیری داشته باشد، اما فکر نمیکنم هیئت حاکمه آمریکا برای جبران شکستهای خود در خاورمیانه سراغ خاوردور رفته است. به مولفه دیگری که میتوان اشاره کرد، برخورد است که مقامات مختلف آمریکا به مسئله جنگ با کره شمالی میکنند که شما در ابتدای صحبتتان به آن اشاره کردید. ببینید ترامپ عموما خیلی عروتیز میکند و خیلی قلدرمنشانه و لمپن مابانه قدرت نظامی آمریکا را در هر کشمکشی به رخ میکشد. اینکه ما میتوانیم حمله کنیم و حمله نظامی همیشه روی میز ما هست و غیره، اما سایر مقامات آمریکایی مثل مدیر سازمان سیا، مثل مشاور امنیتی کاخ سفید، مثل رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، فوری اعلام کرده اند که خطر جنگ محتمل نیست. تعداد زیادی از سناتورهای آمریکا چه هم حزبی های ترامپ چه مخالفین او جنگ طلبی ترامپ و تحریکات نظامی، تحریکات لفظی ترامپ را محکوم کردند و گفته اند که با این لفظ نمیتوان با کره شمالی و در حقیقت با چین وارد صحبت شد. به ترامپ هشدار میدهند که نمیتوانید تهدیدهای توخالی کنید، آنهم زمانی که از حمله کردن عاجزید و نمیتوانید همانطور که به عراق حمله کردید، در سوریه دخالت کردید، لیبی را به خون کشاندید نمیتوانید به راحتی در شبه جزیره کره دخالت کنید. علنا میگویند که این جنگ لفظی و این تحریکات لفظی حرف مفت است، که هیچ پشتوانه ای ندارد و اینکه امکان حمله نظامی واقع بینانه نیست. در نتیجه هیئت حاکمه آمریکا با این معضل که چگونه میتوان این تشنج را کمتر کرد، روبرو است و تلاش میکند برای حل معضل به قول خودشان "راههای دیپلماتیک" را از طریق چین و مذاکره با چین و روسیه و تلاش برای فشار آوردن به کره شمالی حل کنند. حتی متحدین آمریکا در منطقه مثل کره جنوبی و ژاپن هم عقب نشسته اند و اعلام کرده اند که باید به دنبال راه حل دیپلماتیک بود و راه حل نظامی را از دستور خارج کرده اند.

هیمن خاکی: پس شما احتمال جنگ را ضعیف میدانید. اما اگر فرض کنیم این جنگ اتفاق بیفتد تاثیر آن چه خواهد بود؟ بدون شک با شروع جنگ استرالیا از یکطرف، ونزوئلا، کره جنوبی، ژاپن و حتی چین و روسیه وارد این نزاع خواهند شد و اگر این جنگ به جنگ اتمی تبدیل شود خسارتهای بسیار بزرگی را وارد خواهد کرد. اگر جنگی اتفاق بیفتد چه تاثیری در اوضاع کنونی خواهد گذاشت؟

آذر مدرسی: من جنگ اتمی دیگری را محتمل نمیبینم. به این سادگی و دلیل که در چنین جنگ اتمی محتملی همه به سلاحهای اتمی مسلح هستند و شروع یک جنگ اتمی به معنای نابودی بشریت است. اما اینکه ترامپ پتانسیل یک ماجراجویی و  قلدری نظامی را، همانطور که تا امروز داشته، دارد واقعی است. اما جنگ در خاور دور، همانطور که چین به حق اخطار داده، جنگ در خاورمیانه نیست و ابعاد بسیار وحشتناکتر انسانی و عواقب بین المللی وسیعتری خواهد داشت. امریکا در دوره ای میتوانست خاورمیانه را، بعنوان منطقه سنتا تحت نفوذ خود، با حمله به یک کشور، و در خلاء قدرت دیگری که ادعای جدی در خاورمیانه داشته باشد، از طریق جنگهای کوچک محلی به خاک و خون بکشد که کشیده است، امروز چنین امکانی را حتی در خاورمیانه ندارد. در همین چند سال اخیر شاهد بودیم که با عروج و به میدان آمدن روسیه و چین و کشورهای دیگر و ابراز وجود و سهم خواهی و قدرتگیری دوباره اتحادیه اروپا، عملا امریکا در سوریه عقب زده شد.

خاور دور خاورمیانه نیست که امریکا بتواند چنین قلدری کند. خاور دور به قول معروف صاحب دارد و صاحبش چین است. چین اخطار را داده که اگر کره شمالی به آمریکا حمله کند دخالتی نخواهد کرد اما اگر آمریکا به کره شمالی حمله بکند قطعا دخالت خواهد کرد و اجازه نخواهد داد آمریکا آرایش شبه جزیره کره را تغییر دهد، همزمان روسیه بلافاصله به دفاع ضد موشکی خود در شرق روسیه آماده باش داده و رسما، هرچند خیلی آرام، اما رسما اعلام کرده که اگر جنگی در آن شبه جزیره شکل بگیرد به عنوان متحد چین دخالت خواهد کرد و علیه آمریکا میایستد. همینطور کشورهای اروپایی رسما اعلام کرده اند که خواهان جنگ نیستند و در قبال حمله آمریکا به کره شمالی اخطار داده اند که باید مسئله را از طریق دیپلماتیک حل کرد.

همه قدرتهای اصلی دنیا به این امر واقفند و هشدار داده اند که چنین جنگی، جنگی بسیار بسیار جدی تر از جنگ در خاورمیانه خواهد بود و بلافاصله صورت مسئله از جنگ آمریکا با کره شمالی به جنگ آمریکا با چین، با روسیه و در بهترین حالتش بی طرفی اتحادیه اروپا تغییر خواهد کرد و جهان با یک معضل جهانی به شدت عظیم تر و بنیادی تر روبرو خواهد شد. جنگ در خاور دور بشریت را با یک دوره خانمانسوز و آینده خیلی وحشتناکی در درجه اول در خاور دور و بعد در تمام دنیا روبرو خواهد کرد، دوره ی از جنگها و میلیتاریزم، قلدرمنشی و کشتار روبرو خواهیم شد که ابعاد بسیار بسیار وحشتناک تری  از خاورمیانه پیدا خواهد کرد.

هیئت حاکمه امریکا کاملا به این امر واقف است که حمله به کره شمالی حمله به چین است و چین در مقابل آن ساکت نخواهد نشست. امروز دیگر همه به قدرت نظامی چین اذعان دارند و میدانند که چین براحتی میتواند جنگ را به مناطق دیگری بکشد. همین واقعیت باعث شده ایدئولوگها و متفکرین کاخ سفید از غیرمحتمل و ناممکن بودن حمله به کره شمالی بدلیل قدرت هسته ای بالای آن حرف بزنند. تلاش میکنند در میدیای رسمی شان تصویری بدهد که گویا قدرت اتمی بالای کره شمالی دلیل اصلی عدم ورود به جنگ و حمله نظامی به این کشور است. اما پشت این تبلیغات واقعیت عظیمی تری خوابیده است. اینکه حمله به کره شمالی عملا شروع جنگ با چین، روسیه و همانطور که گفتم در بهترین حالت عدم حمایت اروپا است، امریکا امروز نمیتواند یک تنه وارد چنین جنگی شود. همه این مولفه ها به اضافه معضلات داخلی که ترامپ در خود آمریکا با آن روبرو است، ورود به چنین جنگی وارد شدن به میدانی هست که هیچ تضمینی نه فقط برای پیروزی ندارد بلکه شکستهای جدی تر برای آمریکا خواهد داشت.

هیمن خاکی: بعنوان آخرین سوال. شما به این اشاره کردید که ما در دنیای چند قطبی قرار داریم، دنیایی که قدرتهای بورژوایی در صدد کسب هژمونی در سطح جهان هستند. در این شرایط ما میبینیم هر روز در یک نقطه از جهان بحث جنگ به میان می آید و اینکه امریکا تصمیم دارد به کشوری حمله کند. در این دنیای چند قطبی تب و تاب جنگ قدرتهای جهانی برای کسب هژمونی در جهان هر روز بالاتر میرود. در شرایط کنونی وظیفه ما کمونیستها چیست؟ ما بعنوان یک حزب کمونیستی چه باید بکنیم و کجای این ماجرا باید بایستیم؟

آذر مدرسی: ما کمونیستها همیشه علیه قدر قدرتی و جدالی که بین قطبهای جهانی است، جدالهایی که از طریق تحمیل فقر و جنگ به مردم پیش میرود، ایستاده ایم. اما ما پاسیفیستهایی نیستیم که صرفا علیه جنگ و خواهان صلح هستیم. ما کمونیستها همیشه علاوه بر نشان دادن خطرات واقعی این کشمکشها و جنگها راه مقابله با انرا نشان میدهیم. ما مبشر و عامل بسیج  طبقه کارگر و بشریت آزادیخواه و متمدن علیه قلدری نظامی، علیه ارتجاعی که امروز در دنیا حاکم است، علیه عقبگردهای سیاسی، فرهنگی، ارزشی و جنگهای که به بشریت چند ده سال گذشته تحمیل شده است هستیم.

امروز مهمترین قطبی که میتواند نه از طریق بند و بستها بین قدرتهای جهانی، نه از طریق امتیاز دادنهایی که چین و روسیه وآمریکا و اروپا، بر سر تقسیم مجدد مناطق نفوذ خود، بهم میدهند، بلکه از طریق فشار از پایین به قدرتهای جهانی در خود کشورهای غربی در خود آمریکا، در آلمان، فرانسه، روسیه، چین و.... علیه توحشی که حاکم کرده اند ایستاد.

فکر میکنم مهمترین وظیفه کمونیستها این است که همه واقعیتهای پشت این جدالها را به جامعه نشان دهند، که طبقه کارگر را برای مقابله با چنین سناریوهایی، که امروز به سناریوی روزانه ای که شما درهر گوشه از جهان میبینید، تبدیل شده آماده کرد. باید طبقه کارگر و مردم آزادیخواه را در قلب قطبهای اصلی بورژوازی جهان به تحرک درآورد در مقابل نه فقط جنگ طلبی و میلیتاریزم، نه فقط خطر هسته ای و یا جنگهای هسته ای بین قدرتهای جهانی بلکه علیه کل حاکمیت بورژوازی که جز این هیچ ارمغانی برای بشریت ندارد به تحرکی عظیم درآورد.

کمونیستها علیرغم تمام پیشرویها که امروز راست و ناسیونالیسم و قومیگری در دنیا کرده، شرایط مناسبی برای متحد کردن طبقه کارگر علیه بورژوازی دارند. امروز شاید بیشتر از هر زمانی میتوان طبقه کارگر را علیه ناسیونالیسم، راسیسم، علیه جنگ طلبی و فقر، علیه فلاکتی که به این طبقه و اکثریت مردم محروم تحمیل میکنند، علیه تفرقه ای که به بشریت تحت عنوان ملیتها و قومیتهای مختلف تحمیل میکنند به میدان آورد و متحد کرد. هیچ دوره ای مانند امروز بورژوازی ماهیت کثیف و ارتجاعی خود را چنین بی پرده در مقابل جامعه به نمایش نگذاشته است.

اگر راهی برای بیرون آمدن از این اوضاع نابسامان که ناامنی، فقر و آینده تاریک را در مقابل بشریت قرار داده، وجود دارد، اگر راه و امید یک آینده ای انسانی برای بشریت هست، امید به کمونیستها و طبقه کارگری است که بتواند با قدرت و با اتحاد خود، با قدرت اجتماعی خود در مقابل کل این بورژوازی بایستند. امروز دیگر صرف کم شدن تشنج ها کافی نیست، چرا که سهم ما به عنوان طبقه کارگر و به عنوان میلیونها انسانی که در این جوامع زندگی میکنیم چیزی جز ادامه وضعیت فعلی با کمی بهبودی و انتطار و هراس از کشمکشهای دیگر و جنگها و بحرانهای دیگر نیست. این شایسته بشریت امروز نیست. مردم شایسته یک زندگی امن، امنیت کامل، آزادی کامل، برابری کامل در همه وجوه زندگی اند و این کاری است که دست ما کمونیستها را میبوسد.

 

١٦ اوت ٢٠١٧

* با تشکر از رفیق عزیر وریا نقشبندی برای کمک به پیاده کردن این مصاحبه

 

منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ٢٢١