متن پیاده شده سخنرانی آذر مدرسی در ١٢ مارس ٢٠١١ – لندن

توضیحی کوتاه:

قبل از جلسه از طرف یکی دو نفر از رفقا سوالی در مورد عنوان سخنرانی طرح شد. اینکه آیا ناسیونالیسم کرد واقعا پایانی دارد، آیا اساسا درست است بگوئیم ناسیونالیسم کرد به پایان رسیده؟

من قول دادم که در ابتدای جلسه در این مورد توضیح کوتاهی بدهم. قطعا ناسیونالیسم کرد مانند هر جنبش اجتماعی دیگری پایانی ندارد، ناسیونالیسم کرد یک جنبش اجتماعی ریشه دار و متکی به یک طبقه اجتماعی است، مثل ناسیونالیسم ایرانی، ناسیونالیسم آلمانی و به این معنی پایانی ندارد. بحث امروز هم این نیست که ناسیونالیسم کرد پایان یافته و ما با جنبشی به نام ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق روبرو نیستیم. اما دوره ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق بعنوان جنبشی که خواهان حل مسئله ملی است، تمام شده. بورژوازی کرد در کردستان عراق به قدرت سیاسی رسیده و در قدرت مرکزی سهیم است و به این معنی مسئله ملی در کردستان عراق حل شده. قطعا هنوز کشمکش و نفاق ملی در عراق موجود است اما مسئله ملی در کردستان عراق حل شده و کردستان عراق مانند هر جامعه دیگری امروز نه حول مسئله ملی و حل مسئله ملی بلکه حول کشمکشهای بنیادی تری صف بندی میکند. به این معنی ناسیونالیسم کرد در عراق بعنوان ناسیونالیسم ملت تحت ستم، بعنوان جنبشی که تلاش میکند ستم ملی را حل کند و جامعه را زیر پرچم حل مسئله ملی بسیج کند پایان یافته. پروسه پایان یافتن ایندوره از حیات ناسیونالیسم کرد در عراق مدتی است شروع شده اما جنبش اعتراضی امروز در کردستان عراق، اعتراض سیاسی که در جریان است اعلام رسمی آن از طرف جامعه است. اعلام اینکه مسئله ملی و رفع ستم ملی مسئله ما نیست، اعلام کنار گذاشتن مسئله ملی بعنوان مسئله و ستم "مشترک" بورژوازی و طبقه کارگر در کردستان عراق و اینکه جنگ امروز جنگ ما با بورژوازی در قامت دولت حاکم است. به این مسئله در بحث میپردازم.

بحث امروز بررسی اتفاقاتی که در کردستان عراق می افتد نیست. بحث اساسا بررسی موقعیت ناسیونالیسم کرد در عراق و جدالهائی که امروز در کردستان عراق در جریان است، وظیفه انترناسیونالیستی جریانات کمونیستی در قبال جنبش اعتراضی در کردستان عراق است در عین حال نگاهی میندازیم به برخورد احزاب سیاسی در ایران به این مسئله.

چند حکم پایه ای

ابتدا چند حکم پایه ای مارکسیستی در مورد اینکه ناسیونالیسم چه هست و چه نیست، ناسیونالیسم ملت تحت ستم چیست، چرا و در چه شرایطی مسئله ملی خلق و بعد حل میشود، تفاوت مسئله ملی با اصطکاکها و کشمکشهای ملی را یادآوری کنیم.

- هویت ملی

هویت ملی امروز به داده ای ابدی و بخش لایتجزای هویت انسانی تبدیل شده که به قول منصور حکمت حتی مثل هویت مذهبی یا جنسی نیست که میتوان آنرا تغییر داد. امروز شما میتوانید در جواب این سوال که چه مذهبی دارید بگوئید آتئیستم و کسی از شما نمیپرسد پیشینه ات چه بوده. حداکثر سوالی که از شما بپرسند این است که خانواده ات یا پدر و مادرت چه مذهبی داشتند؟ شما میتوانید بگوئید پدرم یا مادرم مسیحی، یهودی، مسلمان یا گاو پرست بوده اما من بی مذهبم واینرا از شما قبول میکنند. حتی هویت جنسی که هویتی بیولوژیکی است را امروز میشود با پیشرفت علم تغییر داد و کسی از شما نمیپرسد راستی شما قبلا زن یا مرد بوده اید. اما هویت ملی حتی از هویت بیولوژیکی بنیادی تر شده و قابل تغییر نیست. مهم نیست شما شهروند کجا هستید سوال اینکه پیشینه (background) شما چیست همیشه بالای سرتان است. اینکه شما یا هفتاد نسل قبل از شما در کدام جغرافیا بدنیا آمده باشد هویت شما را تشکیل میدهد. خیلی لطف کنند به شما لقب "افریقائی- امریکائی" یا "آسیائی- اروپائی" میدهند. هزار بار هم بگوئید من هویتم ایرانی، کرد، عرب و .. نیست من حتی انگلیسی یا آلمانی نیستم. من شهروند انگلیس یا المان یا فرانسه هستم کسی قبول نمیکند و شما کماکان در کاتگوری ملی قرار میگیرد. طوق لعنت هر هویت دیگری را بتوانید از گردن بیندازید طوق لعنت هویت ملی را به سادگی نمیتوان انداخت.

هویت ملی هرچند کاذب ترین هویت است اما به بنیادی ترین هویت انسانی تبدیل شده و این نتیجه یکدوره از تاریخ جامعه بشری، دوره عروج بورژوازی است. بورژوازی برای سازمان دادن قدرت طبقاتی و هژمونی طبقاتی خودش به تراشیدن این هویت کاذب، به ایدئولوژی ناسیونالیستی نیاز داشته و دارد.

- ناسیونالیسم:

ناسیونالیسم مستقل از اینکه در چه دوره و بر متن چه روندهائی پا به میدان میگذارد نیازی است که بورژوازی برای سازمان دادن قدرت سیاسی و اقتصادی خود با آن نیاز دارد. تمام خاصیت ناسیونالیسم این است که هویت ملی را به هویت مشترک همه آحاد جامعه تبدیل میکند، مشترک المنافع بودن کل جامعه را زیر چتر هویت ملی نشان دهد تا آشتی طبقاتی را در چارچوب منفت مشترک ملی اعلام کند و مهمتر اینکه خود را نماینده این منفعت همگانی و ملی نشان دهد. این خاصیت همیشگی بورژوازی است که بعنوان نماینده منفعت کل جامعه، (منفعت همگانی ملت، عموم) ظاهر شود و قدرت دولتی خود را با دستگاه بوروکراسی و دستگاه سرکوب آن را نه دولت طبقاتی خودش بلکه دولتی ماوراء طبقاتی، دولتی که حافظ و نماینده منفعت همگانی "ملت" است نشان دهد. این خصوصیت عمومی ناسیونالیسم است و در مورد ناسیونالیسم ایرانی، عرب، کرد، و آلمانی صادق است. تراشیدن یک هویت مشترک برای طبقات مختلف، دادن خصلت ماوراء طبقاتی به قدرت سیاسی خود ویژگی بورژوازی در تلاش تاریخی خود در کسب و حفظ قدرت سیاسی است.

- ناسیونالیسم ملت تحت ستم، مسئله ملی

مسئله دیگر که به تم بحث امروز ما مربوط است مسئله ناسیونالیسم و مسئله ملی است. وجود و خلق مسئله ملی، یعنی کشیدن کشمکشها و تنشهاى ملى و قومى به حاکميت و قدرت دولتی، کار ناسیونالیسم است. بورژوازی هر "ملتی" به خلق مسئله ملی برای کسب قدرت سیاسی یا سهیم شدن در قدرت سیاسی، به شکل دولتهای مستقل یا خودمختار یا فدرال، نیاز دارد و به آن دامن میزند. به قول منصور حکمت: "مادام که تفاوتها، نابرابريها، کشمکشها و تنشهاى ملى و قومى صريحا به مساله دولت و حاکميت ربط پيدا نکرده اند، هنوز مساله ملى به معنى اخص کلمه بروز نکرده است. کار ناسيوناليسم اينست که اين گذار به قلمرو سياست و قدرت دولتى را تضمين کند." (منصور حکمت ملت، ناسيوناليسم و برنامه کمونيسم کارگرى) در نتیجه فاصله ای هست بین وجود کشمکشها و تفاوتها و اصطکاکهای ملی و قومی با مسئله ای به نام مسئله ملی. نمونه روشن اینرا میتوان در ایران مشاهده کرد. در ایران ما ترک، فارس، عرب، بلوچ و ... داریم اما همه اینها مسئله ملی ندارند، ما امروز مسئله ای به نام مسئله ترک یا جنبش اجتماعی برای رفع ستم ملی از ملت ترک نداریم. دلیل آنهم خیلی ساده این است که بورژوازی ترک تاریخا در قدرت سیاسی سهیم بوده و نیازی به مسئله ای یا جنبشی برای رفع ستم ملی ندارد. اما چه امروز و چه در زمان سلطنت پهلوی وچه امروز ما مسئله کرد و جنبش رفع ستم ملی را در کردستان داشته و داریم و تا زمانیکه بورژوازی کرد به نوعی در قدرت سهیم نشود رفع ستم ملی در کردستان مسئله ای است که بورژوازی میتواند حول آن جنبشی راه بیندازد و بخشی از جامعه و طبقه کارگر را زیر پرچم بورژوازی کرد بعنوان پرچم رفع ستم ملی ببرد.

- کردستان عراق و ناسیونالیسم کرد

به این اعتبار است که ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق به پایان دوره خود بعنوان جنبش مدعی رفع ستم ملی رسیده است. مسئله ملی در کردستان عراق حل شده و جامعه امروز کردستان عراق جامعه ای نیست که در آن ستم ملی از طرف دولت حاکم وجود داشته باشد و بورژوازی کرد امروز نه میخواهد و نه میتواند نیروئی را حول رفع ستم ملی بسیج کند. بورژوازی کرد هم به خودمختاری و مشروطه خود رسیده و هم در قدرت مرکزی سهیم است. بورژوازی کرد خواهان این بود که قدرت سیاسی- اقتصادی را در کردستان عراق در دست داشته باشد که دارد، خواهان این بود که زبان کردی زبان رسمی کردستان باشد، خواهان این بود که ارتش، نیروی امنیتی، پلیس، زندان، ماشین سرکوب خود را داشته باشد و امروز به این خواستها رسیده. اینکه احزاب کرد چگونه و به چه شکل فئوادلی و عشیره ای این قدرت را بین خود تقسیم کرده اند تغییری در این واقعیت نمیدهد که بورژوازی کرد قدرت سیاسی و اقتصادی و حاکمیت خود را در کردستان عراق سازمان داده است. کردستان عراق امروز بیشتر به یک جامعه کلاسیک بورژوائی شبیه است و رفع ستم ملی اتفاقا امکانی به طبقه کارگر میدهد تا به دور از هر شائبه بورژوائی و ملی جنبش طبقاتی خود را پیش ببرد. جنبشى که بجاى مبنا قرار دادن هويت مارواء طبقاتی ملى به منافع و آرمانهاى مشترک طبقه کارگر و مردم زحمتکش در کردستان متکى است. آیا حل مسئله ملی در کردستان به این معنی است که هر نوع کشمکش ملی تمام شده؟ آیا به این معنی است که ناسیونالیسم و هویت ملی کلا از اذهان مردم پاک شده و ناسیونالیسم کرد هیچ قدرت بسیجی ندارد؟ و آیا هنوز این کشمکشها نمیتوانند به جدالهای خونین کشیده شوند؟ قطعا نه. هویت ملی، ناسیونالیسم و کشمکشهای ملی کماکان در عراق و کردستان عراق موجود است و پروسه طولانی تری برای ریختن کل پایه های این ناسیونالیسم لازم است. اما همانطور که گفتم به نظر من مسئله ملی در کردستان عراق حل شده.

نگاهی به بیست سال گذشته برای درک موقعیت امروز ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق تعیین کننده است. جنگ خلیج نقطه تعیین کننده ای در عروج ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق داشت. جنگ خلیج به سردمداری امریکا، گسترش میلیتاریسم و قلدر منشی نظم نوینی امریکا، بطور واقعی زمینه مساعدی برای بورژوازی کرد در کردستان عراق ایجاد کرد تا از حاشیه به مرکز بیاید، احیا شود و عروج کند و دوفاکتو به قدرت برسد. احزاب کرد رسما و صراحتا، به امید سرنگونی رژیم بعث و شرکت در حکومت ائتلافی آینده عراق یا تشکیل دولت کرد، از حمله امریکا به عراق در سال ٩١ حمایت کردند، توده زحمتکش مردم در کردستان عراق را به زائیده سیاستهای ارتجاعی نظم نوینی امریکا تبدیل کردند و رسما به دشمنی قومی و ملی بین مردم کرد و عرب دامن زدند، کشتن مردم عرب زبان در شهرهای کردستان در سالهای ٩١-٩٢ توسط ایادی احزاب حاکم در کردستان عراق گوشه ای از رسمیت دادن به این نفرت بود. احزاب کرد نفرت و اعتراض مردم در کردستان عراق به حاکمیت فاشیستی بعث را به نفرت از مردم عرب تبدیل کردند. با بند و بست از بالا با امریکا روند اعتراض مردم به حکومت بعث را قیچی و در خدمت منافع ارتجاعی خود و امریکا درآوردند.

بند و بست و اتحاد احزاب کرد با ارتجاعی ترین جریانات اسلامی و بویژه شیعه، قوانین ارتجاعی مذهبی، قتلهای ناموسی در کردستان عراق را رواج و حاکم کرد و از این نظر جامعه را گامها به عقب کشید. در کنار این اتحاد احزاب کرد به تقابل جدی با اعتراضات مردم و ارگانها و سازمان این اعتراض یعنی شوراهای مردم که از پائین و توسط نیروهای چپ و رادیکال تشکیل شده بود پرداختند و نهایتا موفق به سرکوب جنبش شورائی در کردستان عراق شدند. سال ٩١ مقطعی بود که ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق توانست در سایه نظم نوین جهانی و بعنوان متحد امریکا موقعیت خودش را بهبود ببخشد و به قدرت برسد. اگر مردم عراق و کردستان اولین قربانیان نظم نوین جهانی و جنگ جلیج بودند، اگر مردم زحمتکش عراق قربانی دشمنی و نفرت قومی شدند، بورژوازی کرد در عراق یکی از برنده های این جنگ و حمله نظامی امریکا به عراق بود.

برخلاف تصویری که ناسیونالیسم کرد از پروسه به قدرت رسیدن خود میدهد که گویا این احزاب در اثر قیام توده ای مردم کردستان علیه حکومت بعث به قدرت رسیدند، بطور واقعی ناسیونالیسم کرد و احزاب آن یکی از آن جریانات راست ارتجاعی بودند که زیر سایه چکمه پوشان امریکا، زیر سایه قلدرمنشی نظامی امریکا و بمباران و قتل عام مردم در عراق و بر متن سرکوب اعتراضات توده ای و شوراها در کردستان عراق به قدرت رسیدند. تصویری که احزاب کرد میدهند جعل تاریخ است برای پوشاندن پروسه ارتجاعی و خونین به قدرت رسیدنشان در کردستان عراق. ناسيوناليسم کرد در این مقطع تعيين کننده بعنوان يک ابزار توجيه امپرياليسم و ميليتاريسم بورژوايى عمل کرد و در طول جنگ آمريکا در خليج کنار آمريکا ايستاد و استراتژى خود عليه دولت عراق را به سرنگونى رژيم عراق توسط آمريکا گره زد.

با امن اعلام کردن کردستان از طرف امریکا احزاب کرد بطور دوفاکتو، بدون اینکه رسما اعلام دولت یا استقلال کردستان را بکنند، به قدرت رسیدند . با امن اعلام کردن کردستان از طرف امریکا عملا کردستان عراق به اردوگاه آوارگان احزاب کرد ظاهرا مسئولین این اردوگاه تبدیل شدند. همان زمان جریان ما و بطور مشخص منصور حکمت هشدار دادیم که این طرحی ارتجاعی برای آینده کردستان است. گفتیم تبدیل کردستان عراق به اردوگاه آوارگان، محروم کردن مردم کرد زبان از هرگونه حق شهروندى و تثبيت آوارگى دائمى مردم، تبدیل مردم کردستان عراق به مردم آواره فلسطین، درست کردن نوار غزه دیگری در منطقه است که کسی جوابگوی نیازهای آن نیست. به همین دلیل مسئله استقلال کردستان عراق ، بعنوان راه برون رفت از موقعیتی که طرح ارتجاعی امریکا برای آینده کردستان درست کرده بود، از طرف منصور حکمت طرح شد. طرحی برای بیرون کشیدن مردم کردستان از این نا امنی اقتصادی، اجتماعی و بلاتکلیفی، که اتفاقا بورژوازی کرد به شدت از آن سود میبرد، بود.

بطور واقعی بورژوازی کرد پایه های حکومت امروزش را از همان زمان ریخت. بدون اینکه به خود بگوید دولت یا قدرت حاکمه پایه های دستگاه سرکوب، دولت و قوانین ارتجاعی شان، سرکوب طبقه کارگر و کمونیستهای آن جامعه را از سال ٩١-٩٢ پایه ریزی کرد.

تقابل آشکار ناسیونالیسم کرد که دوفاکتو قدرت را در دست داشت با طبقه کارگر و آزادیخواهی آن جامعه که حزب کمونیست کارگری عراق آنرا نمیاندگی میکرد از همان زمان شروع شد. این تقابل و کشمکش سیاسی خود را در سرکوب شوراها، تعرض نظامی به دفاتر حزب کمونیست کارگری عراق، ترور رهبران این حزب، سرکوب کارگرانی که برای احقاق حقوق خود مبارزه میکردند، در فتوای قتل ریبوار احمد از کمونیستهای برجسته عراق و از رهبری حزب کمونیست کارگری عراق توسط مرتجعین اسلامی و تائید ضمنی احزاب کرد، اشاعه قوانین ارتجاعی اسلامی و ضد زن و مقابله مردم با آنها همگی چالشهائی بود که بعد از سال ٩٢ بین بورژوازی حاکم و طبقه کارگر و مردم در کردستان در جریان بود.

حمله دوم امریکا به عراق در سال ٢٠٠٣ موقعیت ناسیونالیسم کرد را بطور جدی تغییر داد. تشکیل دولت خودمختار کرد در سال ٢٠٠٥ به قدرت رسیدن بورژوازی کرد رسمیت داد. بورژوازی کرد با تشکیل دولت خودمختار قدرت سیاسی در کردستان را تصرف کرد و علاوه بر آن در قدرت مرکزی هم سهیم شد و پست رئیس جمهوری را به جلال طالبانی دادند. این آن مقطعی است که به ناسیونالیسم بعنوان جنبشی برای رفع ستم ملی پایان داد. از این مقطع دیگر حتی بورژوازی کرد برای بسیج جامعه به مسئله ملی و جنبشی برای رفع آن نیازی ندارد و به این معنی مسئله ملی در کردستان عراق با به قدرت رسیدن بورژوازی کرد به پایان میرسد. بورژوازی کرد به مشروطه خودش رسید، دولت کردی است، زبان رسمی مملکت کردی است، پلیس و زندانبان و دستگاه سرکوب همه کرد اند، میدیا به زبان کردی تحمیق میکنند و در یک کلام دولت کردی و "خودی" حاکم شد. قبل از جلسه با رفیق محسن کریم از رفقای حزب کمونیست کارگری کردستان صحبت میکردیم میگفت بیست سال از حاکمیت احزاب کرد در کردستان عراق میگذرد و نسل جوان این جامعه خاطره و تصوری از حکومت بعث و ستم ملی که این حکومت میکرد را ندارد. نسل جوان امروز در کردستان عراق دولت خودمختار کردستان و نیروهای سرکوبگرش را می شناسد. فاصله طبقاتی بین خود و فرعون آبادی که محله میلیونرهای کرد در سلمیانیه است را میبیند، بیکاری و بیحقوقی و قوانین ارتجاعی که پارلمان کرد و دولت کرد به تصویب رسانده اند میبیند. در نتیجه برای این نسل برای رفع ستم ملی از حکومت مرکزی جنگیدن معنی ندارد. قطعا هنوز کشمکش و اصطکاک و نفاق ملی و قومی میان کرد و عرب، کرد و ترکمن وجود دارد و هرچند بورژوازی کرد کماکان به زنده نگه داشتن خاطره و زخم ستم ملی برای تحکیم موقعیت خود و مصون نگه داشتن قدرت دولتی خودش نیاز دارد و مداوما تلاش میکند این زخم را التیام نیافته اعلام کند. اما مسئله ای تحت عنوان مسئله ملی که باید برای رفع آن مبارزه کرد موجود نیست. تشکیل حزب کمونیست کارگری کردستان دقیقا از این واقعیت و این تغییر وضعیت ناشی شد. از اینکه تعیین تکلیف قدرت سیاسی در کردستان عراق از تعیین تکلیف با قدرت سیاسی در عراق مستقل شده و در نتیجه حزبی لازم است تا متوجه همین جغرافیای سیاسی و طبقه کارگر در آنجا باشد و او را برای خلع ید از بورژوازی کرد، با ویژگی ها و عقب ماندگی های خود، با خصلت عشیره ای- نظامی و فئودالی خود، سازمان دهد.

اعتراضات امروز در کردستان رعد و برقی در آسمان بی ابر نبود و از ١٧ فوریه هم شروع نشد. تاریخ بیست سال گذشته کردستان عراق تاریخ اعتراض طبقه کارگر و مردم آزادیخواه علیه فقر، استبداد، بی حقوقی کارگر، بیحقوقی زن، قوانین ارتجاعی است. دولت حاکم در کردستان هم با هر ویژگی که داشته سر سوزنی در سرکوب این اعتراضات تردیدی نداشته و کوتاهی نکرده. با به قدرت رسیدن بورژوازی کرد تقابل طبقاتی در کردستان بی توهم تر و بی شائیه ملی و قومی میان طبقه کارگر و بورژوازی در جریان بود.

تاثیر انقلاب مصر و تونس و تحولات خاورمیانه بر کردستان عراق مانند هر جای دیگری رابطه مردم و قدرت حاکمه را تغییر داد، اعتماد به نفس در اعمال اراده از پائین را در مردم کردستان بالا برد و مهمتر اینکه به اعتراضات جاری رنگی سیاسی و ضد دولتی داد. امروز دیگر کسی از شما قبول نمیکند بگوئید دولت خودی است و حافظ و نماینده کل ملت و باید به او فرجه داد تا پا بگیرد. این اعتراضات اعلام رسمی این است که دولت خودی نداریم، این دولت نماینده بخشی از جامعه، بورژوازی، است و نماینده من کارگر نیست. دولت محلی کرد هم به همه ابزارهای سرکوب و تحمیق دست برد. از سرکوب و به گلوله بستن تا اینکه پیام شما را دریافتیم از طرف بارزانی تا اینکه حقوق من را هم نصف کنید از طرف طالبانی. سیاستی که بورژوازی در هرجائی که مورد تعرض مردم قرار بگیرد پیش میگیرد،از شاه ایران گرفته تا حسنی مبارک و امیر کویت و شاه عربستان. جالب این است که این دولت "خودی کرد" سر سوزنی در سرکوب و به گلوله بستن بچه ١٢ ساله تردید نکرد، مثل هر دولت بورژوائی دیگر تردید ندارد که تا آخرین لحظه و با تمام توان با مردم معترض مقابله و آنها را سرکوب کند. امروز دیگر اسطوره "ملت خودم"، "نماینده ملت" شکسته. این اتفاقات اعلام شکست این اسطوره بود، مردم خود را با بورژوازی و ناسیونالیسم کرد و دولت آن مشترک المنافع نمیبینند.

جنبشی که راه افتاده جنبشی است برای بهبود در زندگی و مثل هر جنبش دیگری احزاب و طبقات مختلف سعی میکنند رنگ خود را به آن بزنند. از جریان "گوران" (تغییر) که نماینده بخشی از بورژوای ناراضی و در قدرت است تا جریانات ارتجاعی اسلامی تا حزب کمونیست کارگری کردستان تلاش میکنند پرچم و افق خود را به افق و پرچم آن تبدیل کنند. جریان "گوران" و اسلامیها تلاش میکنند این اعتراضات را به فشاری برای کسب امتیازاتی تبدیل کنند و حزب کمونیست کارگری کردستان تلاش میکند این جنبش را عمیقتر، رادیکالتر و بی توهم تر به ناسیونالیسم کرد و ماهیت دولت "خودی کرد" کند. آینده این جنبش تماما به توازن قوای میان نیروهای دخیل در آن و قدرت مقابله آن با دولت مرکزی است.

خوشبختانه حزب کمونیست کارگری کردستان علیرغم همه سرکوب و محدودیتهائی که دولت محلی کرد برایش ایجاد کرد امروز در این اعتراضات نقش دارد و رهبران آن بعنوان سازمانده و آژیتاتور در میدان آزادی سلیمانیه نقش ایفا میکنند. چیزی که به نظر من کمونیستهای کردستان و حزب کمونیست کارگری کردستان باید در نظر داشته باشند این است ایندوره فرجه ای برای کمونیستها و طبقه کارگر باز شده. فرجه ای برای قدرتمند تر کردن صف خود و آماده شدن برای جدالهای آتی، میتوان و باید با اتکا به تجربه شوراها در کردستان عراق، تجربه متشکل شدن و اعمال قدرت یکبار دیگر مردم را به سازمان دادن ارگانهای قدرت خود تشویق کرد و تلاش کرد مردم و طبقه کارگر هرچه متحدتر و متشکلتر از این ماجرا بیرون بیایند و مطالبات هرچه بیشتری را به دولت حاکم تحمیل کنند. این آن اعمال فشار از پائین و موثر و نقطه قدرت ما در جدال امروز ما با دولت حاکم و حتی جریان "گوران" و اسلامی ها است. این وضعیت امکانی برای کمونیسم و طبقه کارگر در کردستان عراق باز کرده تا بیشترین گشایش سیاسی-اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را فراهم کند و خود را برای جدالهای آتی برای کسب قدرت در آن جامعه آماده کند.

احزاب سیاسی در ایران و اعتراضات در کردستان عراق

موضعگیری احزاب و جریانات سیاسی در ایران در رابطه با اعتراضات در کردستان عراق مهم است بدلیل اینکه ما در ایران کماکان مسئله کرد را بعنوان معضلی حل نشده داریم،در کردستان ایران بورژوازی و طبقه کارگر بعنوان راست و چپ آن جامعه احزاب خودشان را دارند. برخورد جریانات سیاسی به درجه زیادی محک برخورد آنها به مسئله کرد، ناسیونالیسم علی العموم و بطور اخص ناسیونالیسم کرد است.

در مورد ناسیونالیسم کرد در ایران توضیح یک نکته لازم است. نحوه عروج و به قدرت رسیدن ناسیونالیسم کرد در عراق امیدی را در دل احزاب برادرشان در ایران زنده کرد. امید به سهیم شدن در قدرت زیر سایه حمله نظامی امریکا و غرب. حمایت بی چون و چرای احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد در ایران از حمله نظامی امریکا به ایران ناشی از این امید بود. امید به اینکه این حمله هم به فرجه ای برای به قدرت رسیدن بورژوازی کرد در ایران تبدیل شود و آنها هم بتوانند بعنوان مخالفین رژیم و دوستان و گماشتگان امریکا مانند احزاب کردستان عراق به نان ونوائی برسند. همه رفت و آمد های "دیپلماتیک" احزاب کرد با نمایندگان غرب، شرکت در کنگره خلقها و ..... همگی تلاشهائی بود به امید تکرار تجربه جنگ خلیج و به قدرت رسیدن بورژوازی کرد در عراق. طبیعی بود که ناسیونالیسم کرد از اتفاقاتی که در کردستان عراق می افتد نگران باشد و بترسد. ترس از فروریختن اسطوره ناسیونالیسم کرد بعنوان "مدافع منفعت مشترک ملی همه کردها"، چون زمانیکه هر انسانی، با درجه ای متوسط از آگاهی سیاسی، به اتفاقات کردستان عراق نگاه کند میگوید خوب کردستان عراق خودمختاری خود را گرفت، امروز "دولت خودی" را تشکیل دادند، ستم ملی رفع شد، طبقه کارگر، زن و جوان آن جامعه چه دستاوردی داشتند؟ آیا آزادی در آن جامعه تامین شده؟ آیا فاصله طبقاتی در آن جامعه کمتر شده؟ آیا وضع کارگر چه رفاهی و چه سیاسی و اجتماعی در آن جامعه بهبودی پیدا کرده؟ برعکس، تصویری که میبیند یک دولت عشیره ای و فاسد است که سران آن و اعضا خانواده و بستگانشان کرور کرور پول پارو میکنند و اکثریت جامعه کماکان و مثل سابق و تازه شاید بدتر با فقر و فلاکت، بیکاری و عدم تامین اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند. ناسیونالیسم کرد با به قدرت رسیدن خودش نشان داد که به قدرت رسیدنش و کسب خودمختاری هیچ تغییر بنیادی در جامعه بوجود نمی آید. تنها تغییری که بوجود آمده این است که زبان سرکوبگر کرد است، مالیات بگیر کرد است، زبان میدیائی که وظیفه تحمیق مردم را دارد کردی است، قوانین ارتجاعی که مردم را بیحقوق میکند به زبان کردی است و دیگر از طرف دولت مرکزی دیکته نمیشود بلکه پارلمان و دولت "خودی" آنرا تصویب و اجرا میکنند و اینها قوانین ارتجاعی "خودمان" است. و علاوه بر همه اینها بورژوازی کرد نشان داد چه پتانسیل عظیمی برای تحمیل عقب گرد فرهنگی-اجتماعی به جامعه را دارد. قوانین ارتجاعی شریعه و قتلهای ناموسی نمونه های کوچکی از این پتانسیل است. این تجربه به نفع ناسیونالیسم کرد در ایران نیست و همین زنگ خطری برای ناسیونالیسم کرد در ایران است. علیرغم همه اینها اینبار احزاب کرد به صدا در آمدند چرا که دیگر اینبار ابعاد اعتراض اجازه سکوت را به آنها نمیداد. اگر قبلا میشد در مقابل تک اعتراضات و سرکوب آنها سکوت کرد، اگر میشد در مقابل قتلهای ناموسی زنان، فتوای قتل ریبوار احمد، ترور کمونیستها، سرکوب کارگران در تاسلوجه و دهها مراکز کارگری دیگر، در مقابل قوانین ارتجاعی و ضد زن شریعه سکوت کرد و از آنها بعنوان "تک اتفاقها" گذشت، امروز دیگر در مقابل یک جنبش اعتراضی که ١٨ روز است در جریان است نمیتوان سکوت کرد.

احزاب ناسیونالیست بزرگواری کرده اند و به مردم حق داده اند که اعتراض کنند و اعلام کرده اند که باید به حقوق و مطالباتشان رسیدگی شود همان موضعی که برادر بزرگشان آقای طالبانی گرفته است، اما فوری هشدار میدهند که این دولت "پا نگرفته"، "مستقر نشده" و باید به آن فرصت داد خود را تحکیم کند. و تلاش برای بیرون کشیدن دولت خودمختار و ناسیونالیسم کرد از زیر تیغ اعتراض بر حق مردم و دوباره فراخواندن به آشتی طبقاتی اینبار تحت عنوان فرصت دادن به "دولت خودی". (در این فاصله احزاب ناسیونالیست موضع جدیدی گرفتند، اینکه مردم معترض وابسته به جمهوری اسلامی هستند، این موضع ماهیت ارتجاعی این احزاب را بیش از بیش روشن میکند).

این موضع گیری و دفاع از ناسیونایسم کرد در عراق از طرف جناح راست ناسیونالیسم کرد و احزاب برادر و هم جنبشی طبیعی بود و نباید انتظار بیشتری را هم از اینها میداشت.

چپ ناسیونال- رفرمیست و اتفاقات کردستان عراق

موضع جریانات موسوم به چپ هم قابل توجه و بررسی است. حتما میدانید اولین حزبی که از اعتراض مردم در عراق و بالطبع در کردستان عراق حمایت کرد، دولت خودمختار و دولت مرکزی را بدلیل تحمیل فقر، استبداد و سرکوب محکوم کرد و از دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان بعنوان نماینده کارگر و رادیکالیسم و عدالتخواهی در آن جامعه حمایت کرد حزب حکمتیست بود. ما اعلام کردیم که با تمام نیرو با این دو حزب همکاری میکنیم.

اما فضای جریانات چپ را نگاه کنید، فقط سکوتی مرگبار را میبینید. جریاناتی که در مورد تونس قلم میزنند و از مردم تونس و مصر اعلام حمایت بیدریغ میکنند، که کار خوبی میکنند، در مورد کردستان عراق سکوت مطلق میکنند و لال میشوند. حزب کمونیست کارگری با تاخیر وارد میشود و حمایت میکند، البته اینها هم حاضر نیستند از حزبی که در این اعتراضات نمایندگی چپ و رادیکالیسم را میکند دفاع کنند، جریان اتحاد هم با تاخیر وارد شدند و از حزب کمونیست کارگری کردستان هم حمایت کردند. بقیه چپ لال است. دلیل آن کم اهمیت بودن اعتراضات در کردستان عراق نیست، دلیل آن محلی بودن مسئله و درنتیجه عدم دخیل بودن یا نفوذ کم آنها در کردستان نیست هیچکدام از این بهانه ها دلیل نیست. اگر کسی به تاریخ این چپ مراجعه کند میبیند که اینها در مورد جنگ حزب دمکرات و کومه له، جنگ بورژوازی کرد با طبقه کارگر آن جامعه، مدتها سکوت کرد و زمانی هم که دخالت کردند نقش میانجیگری را برای خود قائل شدند البته با این تذکر به ما که شلوغ نکنید، تحریک نکنید، بعنوان دو حزب هم جنبشی آشتی کنید ظاهر شدند و البته تعدادی از آنها ما را بدلیل تحریک کردن و جنگ افروزی محکوم هم کردند. موضع گیری آندوره اینها دلیل داشت درست مانند سکوت امروزشان.

منصور حکمت بدرستی میگوید چپ ایران ناسیونال- رفرمیست است. از موضع ناسیونالیست فارس همیشه نسبت به "خلقها" و "ملل تحت ستم" لطف دارند، با اغماض به آن نگاه میکنند، همیشه به آنها ترحم کرده اند و همیشه به ناسیونالیسم "ملل تحت ستم" یا "خلقها" امتیاز سیاسی میدهند و مماشات میکنند. درست مثل چپهای اروپائی که به هر ناسیونالیست جهان سومی امتیار میدهد. "در ايران، کل چپ سنتى، از حزب توده پريروز، تا فدايى و راه کارگر و خط ٣ ديروز و چپ هاى تازه دموکرات "پسا - جنگ سردى"، همه در يک بستر قوى ناسيوناليستى و ميهن پرستانه شکل گرفته اند که نه فقط پذيرش مقوله ملت بعنوان يک واقعيت ابژکتيو بيرونى، بلکه تقدس و تقديس آن، و بنا کردن کل کائنات سياسى خويش حول آن، وجه مشخصه اصلى اش است..... براى چپ ايران، مقوله "خلق ها" لاجرم با يک احساس ترحم و رافت و اغماض خاصى هم همراه ميشود." (منصور حکمت ملت، ناسيوناليسم و برنامه کمونيسم کارگرى)

بی دلیل نیست چپ ایران به سیاهی لشگر ناسیونالیستهای ترک و کرد و پلوچ و... تبدیل میشود، در تحرکات ارتجاعی آذربایجان از ناسیونالیستها و فاشیستهای آنجا حمایت میکند، طرفدار فدرالیسم قومی میشود، بی دلیل نیست این چپ در مقابل جنگ حزب دمکرات و کومله یا سکوت میکند یا مبصر میشود و موضع واقعی اش محکوم کردن چپ و کمونیست آن جامعه میشود، و بی دلیل نیست که در مقابل اعتراضات مردم در کردستان عراق لال میشود و گویا اتفاقی بغل گوششان نیفتاده. از نظر این "چپ" باید به "خلق کرد"، به "ملت تحت ستم کرد" و همه "خلقهای تحت ستم" و بدنبال آن همه احزاب بورژوائی آنها احترام گذاشت، باید به جنبش ناسیونالیستی آنها احترام گذاشت و اگر این جنبش به سیاهی لشگر نیاز داشت این "چپ" آماده به کار و حمایت است. برای این چپ خلق پدیده ای بی طبقه است و دفاع از منافع خلقها یعنی دفاع از جنبشها و احزاب ناسیونالیستی "خلق تحت ستم" است. این چپ همیشه در مقابل حزب دمکرات کردستان ایران و هر حزبی که مربوط به این منطقه باشد کرنش کرده و "احترام عمیق" گذاشته است. این چپ در مقابل کومه له امروز هم نه از سر اینکه سازمان کردستان یک حزب ظاهرا کمونیستی است بلکه بعنوان نماینده جناح چپ جنبش ملی کرد کرنش میکند. ناسیونال- رفرمیست بودن چپ در ایران دلیل آوانس سیاسی دادن و مماشات آنها با جریانات ناسیونالیست کرد و ترک و عرب و بلوچ است و دلیل سکوت این جریانات در مقابل اعتراضات در کردستان عراق دقیقا به این دلیل است. این سکوت برای طبقه کارگر و مردم معترض در کردستان عراق هیچ معنائی جز حمایت از دولت خودمختار کرد ندارد.

هر جریانی خود را کمونیست و چپ میداند اولین وظیفه انترناسیونالیستی اش دفاع از مردم معترض در کردستان عراق و دفاع از حزبی است که اعتراض رادیکال و کارگری و چپ را امروز در کردستان عراق نمیاندگی میکند. چیزی که ما شاهد آن نیستیم. حمایت علی العموم از مردم کردستان عراق و عدم حمایت از حزب کمونیست کارگری کردستان، حزبی که سازماندهندگان، رهبران و آژیتاتورهای آن در مقابل جریان گوران و اسلامی در میدان آزادی دست و پنچه نرم میکنند، شانه خالی کردن از تقویت رادیکالیسم در آنجا است.

در میان همه جریانات چپ پرداختن به موضعگیری کومله در قبال این وضعیت مهم است. کومه له خود را نماینده طبقه کارگر در کردستان ایران میداند و مدعی نمایندگی چپ و کمونیسم در کردستان است. این جریان بعد از دوازده روز تاخیر بالاخره زیر فشار مجبور با موضعگیری شد و دیوار سکوت بیست ساله اش را شکست. هر کسی تاریخ بیست سال گذشته کردستان عراق و پرونده ناسیونالیسم کرد در تقابل با اعتراض کارگر و مردم معترض و زن آزادیخواه آن جامعه را مرور کند، سکوت کومله را هم دیده است. متوجه میشود کومله هم مانند حزب دمکرات در مقابل همه این اعتراضات در بیست سال گذشته سکوت کرده و بهانه همیشگی اش دیپلماسی و اینکه با احزاب کرد و دولت کرد رابطه داریم، اردوگاه داریم، رادیو داریم، بوده. اما در این مورد بالاخره بعد از دوازده روز سکوت بیست ساله را شکست.

اما خود شکل شکستن این سکوت هم قابل توجه است. اعلام موضع این سازمان از طرف یکی از اعضا کمیته مرکزی شان اعلام میشود که چهره شناخته شده ای نیست. برای پیام دادن و مذاکره با حزب دمکرات کردستان آقای علیزاده شخصا حاضر میشود، برای مذاکره و ملاقلات با دولت "خودی کرد" و برقراری رابطه دیپکماتیک با مام جلال آقای علیزاده شخصا حاضر میشود اما برای اعلام موضع در مورد اعتراضات مردم علیه احزاب دوست و برادرشان در کردستان عراق یکی از اعضا کمیته مرکزی را میفرستند پشت دوربین که حرفش برای این احزاب و دولتشان وزنه ای نیست.

خود موضع اما تفاوتی با موضع حزب دمکرات ندارد. نماینده کومله هم به مردم حق میدهد که اعتراض کنند و آزادی و رفاه بخواهند، دقت کنید حق میدهند حمایت نمیکنند. اما بلافاصله بعد از "اعطا حق" به مردم، که ظاهرا باید ازشان بابت آن تشکر کرد، یادآوری میکنند که در عراق بی ثباتی هست و باید به آن توجه کرد. زیرکانه عراق و کردستان را یکی میگیرند، کردستانی که همه دنیا میداند امن ترین منطقه عراق است. نماینده کومله مانند حزب دمکرات از مردم میخواهد به دولت وقت بدهند و اوضاع بی ثبات را درک کنند. موضع کومله مانند حزب دمکرات توجیه سرکوب و دفاع از دولت خودمختار و دعوت به آشتی طبقاتی است، اینبار به نام چپ و کمونیسم.

اینبار هم شاه کلید دیپلماسی را به میان میکشند. احمد صالحی، نماینده کومله، میگوید ما نمیتوانیم به مردم کردستان تعیین کنیم چه بکنند چون ما با دولت و احزاب کرد روابطی داریم. مگر کسی از کمونیستی قبول میکرد که بگوید چون من با دولت هیتلر و حزبش رابطه ای دوستانه و دیپلماتیک دارم نمیتوانم از طبقه کارگر و کمونیستهای آلمان دفاع کنم؟ اگر کمونیستی فرانسوی اینرا میگفت جوابش این بود ببخشید شما رابطه دیپلماتیک ندارید، شما با هیتلر هم جنبشی هستید. به کومله هم باید همین را گفت. باید گفت شما محدودیتهای دیپلماتیک ندارید، شما هم جنبشی احزاب ناسیونالیست اید، شما برادر کوچکتر احزاب سنتی کرد هستید، شما جناح چپ این جنبش هستید و طالبانی جناح راست آن. نام انتخاب سیاسی تان را دیپلماسی نگذارید.

کومله در سال ٩٦ هم همین سیاست را اتخاذ کرد. همان دوره هم منصور حکمت به روشنی نشان داد که این دیپلماسی نیست، انتخاب سیاسی است. میگویند اردوگاه داریم، رادیو داریم. بقول منصور حکمت استدلال "رادیو دارم" بچه کلاس دوم دبستان را هم راضی نمیکند و فریب نمیدهد. رادیوئی که از طبقه کارگر در کردستان عراق حمایت نمیکند، سرکوب آنها را توسط دولت خودمختار محکوم نکند تعطیل شود بهتر است. در این رادیو را به گل بگیرید بهتر است. فروختن طبقه کارگر کردستان عراق به بورژوازی تحت عنوان دیپلماسی انتخاب سیاسی است و کومله این انتخاب سیاسی را بیست سال پیش کرد.

اینرا کمونیست های ایران و عراق نباید قبول کنند. کمونیست های عراق باید به کومله بگویند در اردوگاهت را ببندید. مگر در دوره تحرک شوراها در کردستان عراق ما در خاک عراق نبودیم و از آنها در مقابل سرکوب احزاب حمایت نکردیم، مگر دیپلماسی مانع ما شد؟ مگر از آن حزب که ناسیونالیسم در آن عروج کرد بیرون نیامدیم؟ بیست سال پیش انتخاب سیاسی مان را کردیم. سیاست سازش با ناسیونالیسم کرد تحت عنوان دیپلماسی سیاست رسمی بیست سال گذشته کومله و حزب کمونیست ایران شد.

در برخورد به اعتراضات مردم در کردستان عراق کومله حتی از بقیه چپ ایران راست تر ایستاد از حزب کمونیست کارگری ایران و جریان اتحاد راست تر ایستاد. خیلی روشن کنار حزب دمکرات ایستاد اما با ظاهر چپ و به نام چپ و کمونیسم. این بیشتر به طبقه کارگر ایران لطمه میزند و امروز وظیقه حزب ما در قبال افشا چهره ناسیونالیستی این چپ بیش از سابق است. نشان دادن این چهره راست برای کمونیستها و طبقه کارگر یکی از مهمترین وظایف ایندوره ما است.

امروز یک جدال سیاسی وسیع برای کمونیستهای ایران و عراق علیه ناسیونالیسم کرد از راست تا چپ آن باز شده است، باید رسوائی ناسیونالیسم کرد را به طبقه کارگر و مردم معترض نشان داد، باید نشان داد ادعای ناسیونالیسم کرد در مبارزه علیه ستم ملی پوچ است، باید این واقعیت را نشان داد که با قدرت رسیدن بورژوازی کرد طبقه کارگر کماکان استثمار میشود، نشان داد "منافع مشترک"، "دولت خودی"، "دولت حافظ منافع همگان کرد" پوچ است. زدن ریشه ای ناسیونالیسم کرد بعنوان "نماینده رفع ستم ملی" در دستور فوری ما است. این شامل رفقای حزب کمونیست کردستان هم میشود. تعرض به ناسیونالیسم کرد در ایران، تعرض به جریانی که در ایران با نام چپ و طبقه کارگر از دولت بورژوازی کرد حمایت میکند و روشن کردن اذهان طبقه کارگر در ایران وظیفه این رفقا هم هست.