کمونیست: یکی از مباحث پلنوم اخیر کمیته مرکزی اوضاع سیاسی و تقابل راست و چپ درایران بود که شما به پلنوم ارائه دادید. بحران اقتصادی، تلاطمهای سیاسی، انتخابات، اعتصابات کارگری، برجام، بحران برق، بحران کرونا و ناکارآمدی حاکمیت در قبال آن، رابطه با کشورهای منطقه کدامیک شاخص اوضاع سیاسی امروز در ایران است؟

آذر مدرسی: قطعا برای بررسی اوضاع سیاسی امروز در ایران و روندها و صفبندی نیروهای سیاسی میتوان به مولفه های متعددی، چه در داخل ایران و چه در سطح منطقه ای و جهانی، پرداخت. ما اساسا با ارجاع به دو اتفاق سیاسی مهم در ایران به بررسی این اوضاع، موقعیت جمهوری اسلامی، رابطه طبقه کارگر و مردم معترض به حاکمیت و روندها و صفبندی نیروهای سیاسی پرداختیم و مولفه های دیگر را در حاشیه این دو مسئله بررسی کردیم. انتخابات و اساسا برخورد مردم به آن و اعتصابات کارگری، بخصوص اعتصاب کارگران نفت، گاز و پتروشیمی، دو مولفه ای هستند که مهر خود را بر اوضاع امروز زده اند.

تا جائیکه به انتخابات برمیگردد، ارزیابی و پیشبینی همه از جمهوری اسلامی تا حزب ما این بود که اکثریت مردم در این نمایش شرکت نمیکنند. سران و مقامات رژیم از اعتراف به اینکه این انتخابات، انتخاباتی بی رونق و بی رونق ترین انتخابات جمهوری اسلامی خواهد بود، ابایی نداشتند. اما صرف عدم شرکت مردم در انتخابات نبود که این انتخابات را ویژه کرد، واقعه مهمتر استفاده مردم از این فرصت برای بحث علنی و رسمی بر سر آینده جامعه و سرنوشت خود، برای اعتراض به فقر، کمبودها، بی لیاقتی حاکمیت در جوابگویی به نیازهای ابتدایی شهروندان  و عملا تبدیل شدن روزهای "مبارزه انتخاباتی" به روزهای محاکمه حاکمیت بود. استفاده مردم از "تریبون های آزاد" برای اعلام انزجارشان از حاکمیت، سخنرانی های پرشور زنان و مردان علیه کلیت جمهوری اسلامی و محاکمه سران آن، اعلام اینکه دیگر فرصتی برای وقت خریدن به رژیم نخواهند داد و .... همه و همه آن اتفاق مهمتری بود که ما بر آن تاکید داشتیم و فراخوان آنرا داده بودیم.

این استفاده مردم از "مبارزه انتخاباتی" و "تریبونهای آزاد"، این محاکمه شجاعانه و علنی جمهوری اسلامی و عجز دستگاه سرکوب در مقابله با آن و فراتر از آن تبدیل به روزهای اعتراض توده ای به رژیم، دقیقا اتفاقی بود که  جمهوری اسلامی به طور جدی از آن هراس داشت. جمهوری اسلامی به صرف عدم شرکت مردم در انتخابات راضی بود. اگر به خاطر بیاورید تعدادی از سران رژیم از اینکه انتخابات بی رونق اشکالی ندارد و به مشروعیت نظام ضربه ای نمیزند و اصرار نکردن به ضرورت "شرکت پرشور" بطور واقعی رضایت دادن به تب بود از ترس مرگ!

استفاده مردم آزادیخواه از این فرصت برای عقب راندن رژیم، برای تغییر توازن قوا میان خود و حاکمیت، آن اتفاق مهمی است که در روزهای انتخابات افتاد که مهر خود را بر شکست رژیم در نمایش انتخابات، بر رابطه مردم و طبقه کارگر با بالا زد.

روزهای "انتخابات" جمهوری اسلامی با این واقعیت روبرو شد که مردم از هر امکان، فرصت و شانسی برای عقب راندن جمهوری اسلامی و برای پیشروی خود استفاده میکنند. این امکان روزی خیزش خیابانی است، روزی اعتصاب کارگری است و روزی "نه به انتخابات" و تبدیل آن به محاکمه جمهوری اسلامی است. نشان داد مردم در ایران از همه ترفندهای رژیم برای فرصت خریدن عبور کرده اند و با اعتماد به نفس بالایی "کنار بروید" را از پشت تریبونهای رژیم اعلام میکند.

مولفه دیگری که باعث شد بعد از انتخابات "برنده" این نمایش و همینطور نیروهای سیاسی، که دنیا را از دریچه تحولات در بالا نگاه میکنند، فرصتی برای تبریک و تهنیت و ارزیابی از آینده جناح ها و .... نداشته باشند، اعتصابات کارگری و بویژه اعتصاب سراسری کارگران نفت و گاز بود که به سرعت فضای سیاسی را تحت تاثیر خود قرار داد و صحنه سیاسی جامعه را تغییر داد.

اعتصاب سراسری کارگران نفت، گاز و پتروشیمی پس از اعتراضات وسیع کارگران برای حقوقهای معوقه، خصوصی سازیها، فساد مالی کارفرمایان در هپکو، فولاد، آذر آب، معادن و بالاخره اعتصابات چند ساله هفت تپه، پس از اعتراضات بازنشستگان، فرهنگیان، مالباختگان، کشاورزان، رانندگان اتوبوسرانی، رانندگان کامیون و کامیونداران و ....، جامعه را وارد فاز جدیدی از تقابل کرد و اعتماد به نفس بالایی به طبقه کارگر و مردم محروم در ایران داد. اعتصاب عمومی نزدیک به صدهزار کارگر در مهمترین مراکز تولیدی یکبار دیگر قدرت این طبقه در تقویت صف آزادیخواهی و جنبش توده ای برای رفاه و آزادی را نشان داد. قدرت طبقه ای که پرچم سیاسی و رادیکال آنرا مدتها پیش کارگران هفت تپه برافراشتند.

امروز شاخص وضعیت سیاسی در ایران دیگر نه برجام و رابطه دو جناح و نه حتی شکست رژیم در انتخابات که اعتصاب و اعتراضات کارگری در سرتاسر ایران است. با شروع اعتصاب کارگران نفت در جزیره خارک، آنهم در روز "انتخابات"، و بدنبال با اعتصاب سراسری کارگران نفت دوباره این سوال روی میزها رفت که آیا تجربه انقلاب ۵۷ و حضور کارگران نفت در آن تکرار میشود؟ مستقل از جواب هر نیرویی به این سوال، صرف طرح این سوال، و این نگرانی برای بورژوازی، شاخصی برای تشخیص موقعیت تضعیف شده و نابسامان بالا، مسجل بودن رفتن آن و سمبه پر زور طبقه کارگر در این جدال است. طبقه ای که پرچم سیاسی خود را مدتها است در مقابل جامعه قرار داده است.

تاثیر اعتصابات کارگری و بویژه سراسری کارگران نفت نه فقط بر بالا رفتن اعتماد به نفس پائین، بر تضعیف موقعیت رژیم در برابر مردم، بلکه بر صفبندی نیروهای سیاسی نیز بوده است و شاخص اوضاع سیاسی امروز در ایران است. اعتصاب دهها هزار کارگر نفت، گار و پتروشیمی نه فقط وزن و نقش طبقه کارگر در جدال بر سر رفاه و آزادی را تقویت کرد که شانس کمونیسم این طبقه را برای زدن مهر خود به آینده تحولات و سرنگونی جمهوری اسلامی بسیار بیشتر از قبل کرد.

 کمونیست: اجازه بدهید قبل از پرداختن به تاثیرات این اعتراضات بر فضای سیاسی در ایران ابتدا نگاهی بیندازیم به وضعیت حاکمیت و تاثیرات این جابجایی بر وضعیت درونی رژیم و رابطه آن با مردم معترض و طبقه کارگر. شما انتخاب رئیسی بعنوان سمبل قدرت و اتحاد، حداقل در میان اصولگرایان، تاثیر آن بر وضعیت رژیم چه در داخل ایران و چه در قبال دولتهای منطقه و قدرتهای جهانی را چگونه ارزیابی میکنید؟ طیفی از اپوزیسیون روی بازگشت جمهوری اسلامی به سرکوب وحشیانه در داخل و سیاستهای "تنش آمیز در منطقه" و منتفی کردن برجام و .... تاکید میکنند. شما تا چه حد این امر را ممکن میدانید؟

آذر مدرسی: از منظر مردم، جمهوری اسلامی بعد از این انتخابات، مستقل از اینکه چه کسی از صندوق رای بیرون آمده، موجودی بسیار ضعیفتر از گذشته است. برخورد مردم به انتخابات چیزی از حاکمیتی که شبهه ای از اقتدار منطقه ای و داخلی آن وجود داشت باقی نگذاشت.

تا جائیکه به بالا برمیگردد، ما قبلا گفته بودیم که رئیسی تنها چهره ای بود که میتوانست "اجماع" بالا را ممکن کند و امکان حفظ ظاهر باثبات و مستحکم از جمهوری اسلامی بدهد. "اجماع" نه به معنی اتحاد حول رئیسی، حتی میان اصولگرایان، بلکه رئیس جمهور شدن مناسب ترین فرد برای تخفیف معضلات درونی کمپ اصولگرایان است! عدم توافق بر سر یک کاندید، دخالت شورای نگهبان و رد صلاحیت چهره های شاخص اصولگریان و سپاه و بالاخره کنار رفتن جلیلی بدون اعلام حمایت از رئیسی، تشتت در درون این کمپ را نشان میداد. به همین دلیل اصولگرایان بعد از انتخابات از اختلافات و شکافهای درون این کمپ، از وظیفه رئیسی برای حفظ وحدت درونی اصولگرایان می گویند. بهرحال تا جائیکه به این کمپ برمیگردد، انتخاب رئیسی، علیرغم "اجماع" درونی و تلاش حاکمیت برای نشان دادن یک حاکمیت منسجم و بی مشکل و یکدست خود، نه اصولگرایان را یکدست کرد و نه تصویر قدرتمندی از آنان در مقابل جامعه قرار داد.

اصلاح طلبان با این انتخابات بطور کامل از دایره قدرت کنار و شانس تاثیرگذاری بر فضای سیاسی جامعه، در خریدن فرصت برای رژیم و دعوت مردم به امید بستن به بخشی از حاکمیت، کنار گذاشته شدند. این انتخابات افق بهبود در رژیم را در طیفی و بخشی از این جناح و طرفدارانشان در اپوزیسیون بست! تلاشهایی چون دعوت مردم به شرکت در انتخابات برای " دفاع از جمهوریت نظام" و رای دادن به همتی از طرف تاجزاده و نگهدار و طیف وسیعی از این جناح، اعلام بسته شدن شانس "تغییرات دمکراتیک در جمهوری اسلامی" پس از انتخابات، از طرف "متفکرین" و "کارشناسان" این طیف، بن بست یا قطع امید طیفی از اصلاح طلبان از رسالت و شانس این جناح برای تاثیرگذاری بر سیاست و فضای سیاسی است. پس از انتخابات و وخیم شدن وضعیت رژیم باید آماده ریزشهای بیشتر در درون اصلاح طلبان باشیم.

اصلاح طلبان برون حکومتی، "خطر" یک جمهوری اسلامی یکدست، "تندرو" و شمشیر از رو بسته و قادر به سرکوب بیرحمانه مردم، جمهوری اسلامی منشاء تشتت در منطقه و .... را گوشزد میکنند و روی آن سرمایه گذاری میکنند تا یکبار دیگر مطلوبیت خود را برای "لیبرالیزه" کردن فضای سیاسی و "ثبات" و "آرامش" نشان دهند و از صحنه سیاسی کاملا حذف نشوند. این بخش هنوز روی خطاهای آینده رئیسی، عدم موفقیت و نفرت توده ای از وی حساب باز میکند و در انتظار آن است. البته اگر مردم پرونده رئیسی و کل حاکمیت جمهوری اسلامی را با هم برای همیشه نبندند.

همانطور که گفتم پس از انتخابات، مردم در ایران با یک جمهوری اسلامی ضعیفتر، محتاط تر در برخورد به مردم و مطالبات و اعتراضات آنها، روبرو هستند. برخلاف هشدار این جریانات که با انتخاب رئیسی و اصولگرایان ما شاهد تشنج آفرینی جمهوری اسلامی چه در سطح منطقه و چه در رابطه با غرب و امریکا و احتمال بهم خوردن برجام و ... خواهیم بود، برخلاف تلاش این طیف بر تمرکز روی ولی فقیه و برداشتن تمرکز مردم از کل حاکمیت، سیاستهای بنیادی و ماکروی جمهوری اسلامی چه در داخل و چه در سطح منطقه ای و بین المللی را نه رئیس جمهور، نه ولی فقیه (بعنوان فرد) و نه جناح ها تعیین نمیکنند. سیاستهای بنیادی جمهوری اسلامی را کل هیئت حاکمه ای که تامین منافع کوتاه مدت و بلند مدت بورژوازی در قدرت را در دستور دارد، تعیین میکند و از این نظر ما شاهد تغییر اساسی در سیاستهای بنیادی رژیم نخواهیم بود. تاکید رئیسی بر اینکه جمهوری اسلامی از برجام خارج نخواهد شد، تاکید بر سیاست تاکنونی "مذاکرات نتیجه محور" رژیم و بر "دکترین حفظ امنیت همه کشورها در خاورمیانه"، همگی حاکی از این واقعیت است. بورژوازی ایران بدلیل بحران و بن بست اقتصادی، بدلیل بحران سیاسی در داخل ایران از اعتراضات توده ای تا امکان طغیانهای اجتماعی، به آرام کردن فضای متشنج با غرب و کنار آمدن با رقبای منطقه ای خود نیاز دارد. حفظ برجام، لغو تحریمهایی که بحران اقتصادی را تشدید کرده، بهبود رابطه با عربستان و .... ربطی به سیاست رئیسی یا روحانی ندارد، بلکه نیاز کل بورژوازی در قدرت است. بورژوازی باید میان صرف نیرو وانرژی خود بین کشمکش با رقبای منطقه ای و یا با غرب و تقابل با مردمی که برای به زیر کشیدنش به میدان آمده اند، انتخاب کند و طبیعتا اولویت را به مقابله با "خطری" میدهد که هست و نیست و بنیادهای اقتصادی و اجتماعی حاکمیتش را تهدید میکند. "خطری" که جنگیدن در چند جبهه را برای بورژوازی در قدرت غیرممکن کرده است. "آرام" شدن جمهوری اسلامی در مقابل رقبای منطقه ای و دول غربی برای تمرکز بر وضعیت اقتصادی و معیشتی میلیونها نفر انسان در ایران و همزمان تقابل با این "خطر" است. معضل اصلی حاکمیت این است که مردم دیگر از تقابل و رودرویی با حاکمیت هراسی ندارند و برعکس به استقبال آن میروند. مسئله ای که خود سران و مقامات رژیم علنا به آن اعتراف میکنند.

اگر "انتخاباتهای" قبلی و دست بدست شدن پست رئیس جمهوری از جناحی به جناح دیگر، بر متن موقعیت و میدان مانوری که رژیم داشت، میتوانست با جدل و کشمکش در بالا پیش برود و جناح ها ابایی از علنی کردن شکافهای درونی خود نداشتند، امروز وضعیت بحرانی و موقعیت ضعیف و نابسامان جمهوری اسلامی و فشار جنبش اعتراضی میلیونی علیه فقر و استبداد این میدان مانور را محدود و محدودتر و هر دو جناح را در علنی کردن اختلافات و تشدید آن محتاط تر کرده است. اظهار امیدواری روحانی و ظریف به موفقیت رئیسی و اعلام ضرورت حمایت همه جناح ها از او حاکی از موقعیت ضعیف و نابسامان جمهوری اسلامی در مقابل جنبش آزادیخواهانه مردم است. از نظر جمهوری اسلامی، مردم آزادیخواه در ایران دشمن اصلی و خطر اصلی اند  و جنگ با این دشمن جنگ اصلی و جنگ هست و نیست حاکمیت است. جنگی که نه فقط روی سیاستها و اولویتهای حاکمیت تاثیر گذاشته است، بلکه صفبندی نیروهای سیاسی، سیاستها و دوری و نزدیکی آنها را تحت الشعاع خود قرار داده است.

کمونیست: با توجه به این مولفه ها شما موقعیت راست و چپ، احزاب و نیروهای آن، امکانات، شانس و موانع هر یک برای تاثیر گذاری بر سرنوشت و آینده جامعه را چگونه ارزیابی میکنید. موقعیت حزب را در این اوضاع چگونه میبینید؟ پلنوم بر چه مسائلی برای پیشروی بیشتر تاکید داشت؟

آذر مدرسی: اجازه بدهید ابتدا به موقعیت راست بپردازم. امروز با طیف وسیعتری از نیروهای راستی که حول افق اپوزیسیون بورژوایی راست پرو غرب جمع شده اند، روبرو هستیم. طی چند سال گذشته پا به پای اعلام حضور قدرتمند طبقه کارگر و کمونیسم آن ما شاهد پیوستن بخشهایی از حاکمیت و اپوزیسیون به کمپ راست، به رهبری رضا پهلوی، هستیم.

دامنه ریزش در میان اصلاح طلبان، با تغییر اوضاع، با شکست اصلاح طلبی در درون جامعه و در نتیجه تضعیف موقعیت آن در درون حاکمیت، دائما رو به گسترش است. امروز شاهد این ریزش در سطوح بالای اصلاح طلبان از نماینده مجلس و امام جمعه تا طیف روشنفکران و .... هستیم. این قطع امید کامل از اصلاح طلبی رژیم برمتن پیشروی جنبش آزادیخواهانه مردم و طبقه کارگر در ایران و مسجل بودن رفتن جمهوری اسلامی این بخش را به طرف اپوزیسیون جمهوری اسلامی سوق میدهد و در میان نیروهای اپوزیسیون، این طیف جذب اپوزیسیون بورژوایی پرو غرب میشوند. همانطور که تا بحال شده اند. همانطور که بعد از شکست دو خرداد ما شاهد رانده شدن طیفی از دو خردادی ها، مانند گنجی و سروش و ...، به اپوزیسیون جمهوری اسلامی شدیم، امروزهم باید منتظر پیوستن بخش دیگری از شخصیتهای این جناح به اپوزیسیون راست بورژوایی شویم. اپوزیسیون راست اساسا از این طیف نیرو میگیرد و به جذب تعداد هرچه بیشتری از ناراضیان حکومتی امید بسته و روی آن سرمایه گذاری میکند.

نیروهای راست در اپوزیسیون با کنار رفتن سناریوهایی مانند حمله نظامی، رژیم چینج، از دستور امریکا، با کنار آمدن با جمهوری اسلامی و خطر بی خاصیت شدنشان بعنوان آلترناتیوی برای امریکا، در کنار گسترش اعتراضات اجتماعی و بیربط بودن این اپوزیسیون به این اعتراضات و با قوی شدن وزن اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر و سوسیالیسم آن ، در سیاست خود تغییرات جدی و بنیادی داد. اگر دقت کنید مدتی است که این نیروها و در راس آن رضا پهلوی علاوه بر لابیسم همیشگی خود در محافل قدرت در امریکا، به همرنگ شدن با اعتراضات و تلاش در وصل کردن خود به مسائل و مصائب مردم و اعتراضات آنان روی آوردند. بطور نمونه تلاش کردند دنباله روی خود از عدم شرکت مردم در این مضحکه را بعنوان "رهبر"، "فراخوان دهنده" این عدم شرکت جا بزند و شرکت نکردن مردم در این نمایش را جواب مثبت به فراخوانهای "کمپین نه به انتخابات، نه به جمهوری اسلامی" خود دوباره تحویل مردم دهد. روی یخ گذاشتن پروژه های قبلی مثل رفراندم زیر نظر مراجع بین المللی، ققنوس برای "جایگزین کردن مدیریت بهتر با مدیریت فاسد" پروژه هایی که مستقیما مخاطبش امریکا برای سناریوهای رژیم چینجی بود، ناشی از این نیاز و ضرورت بود.

اینها با تاخیری چند ده ساله از فاز اعتراضات توده ای، کمپین "نه به جمهوری اسلامی" را راه انداختند و در لباس مبتکر این خواست و رهبری جنبش توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی به میدان آمدند. اعلام میکنند ما با سوسیالیستها مشکلی نداریم و فراخوان اتحاد همه نیروها حول "نه به جمهوری اسلامی"، البته زیر پرچم شیروخورشید و عکس رضا پهلوی، برای "نجات" ایران را میدهند. از توجه ویژه این نیروها به طبقه کارگر و فاصله گرفتن از تصویر بورژوایی و گند دماغی این نجیب زادگان دنیای سیاست تا دمکرات شدن رضا پهلوی و کنار گذاشتن تلویحی سلطنت و لقب شاهزاده و ... همه و همه چرخشی در سیاست و نحوه ابراز وجود این راست است. نیروهایی که طی چهل و چند سال گذشته جز در مراسم یادبود شاه به زیر کشیده شده شان هیچ جا اثری از آنها دیده نمیشد، امروز با رشد اعتراضات در ایران تلاش میکنند جا پای نیروهای چپ و کمونیست در اعتراض به جمهوری اسلامی بگذارند و تصویر نیرویی قوی، با قدرت بسیج بالا و میلیتانت را از خود نشان بدهند. تصویری که از طریق میدیای راست چندین برابر نشان داده میشود. روی آوردن این نیرو به "خیابان" و آژیتاسیونهای ظاهرا میلیتانت اما توخالی اینها برای تشویق مردم به اعتراض تشابه زیادی به آژیتاسیونهای توخالی مجاهدین دارد.

تمرکز اخیر رضا پهلوی روی پروسه فروپاشی جمهوری اسلامی، تقابل جنبشها و نیروهای سیاسی، تقابل پلاتفرمهای سیاسی مختلف احزاب سیاسی در این پروسه، قبول احتمال قدرتگیری سوسیالیستها، با آرمانهای عدالت اجتماعی، در چند دهه اول پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، دعوت از نیروهای خود برای آمادگی ورود به این پروسه و شناخت سایر نیروهای سیاسی دخیل در جامعه و برگرداندن سرها از محافل غربی به نیروهای سیاسی در ایران و ...، مخاطب قرار دادن نیروهای خود که در زمانیکه جامعه برای نان، معیشت و آزادی به میدان آمده و سوسیالیستها را حامیان و نمایندگان خود میدانند، مشغول بحث بر سر مطلوبیت پادشاهی و بازگشت سلطنت شوید و این درجه بیربط به زندگی باشید، همه این تغییر سیاست را نشان میدهد. این تلاشی است برای سوق دادن نیروهای خود به عرصه ها و میدانهایی است که برایشان ناشناخته است. باید این تغییر و شیفت در سیاست را دید و برای افشا تا مقابله با آن در همه ابعاد وارد شد. 

به نظر میرسد تصویر راست و در راس آن رضا پهلوی از به قدرت رسیدن شان تکرار سناریوی به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی است. چیزی که به نظر من به دلایل متعدد ممکن نیست. اینها نه جنبشی جدی و اجتماعی و ریشه دار در ایران هستند، نه سازمان و شبکه های اجتماعی که نیروهای اسلامی زیر پوشش مساجد داشتند را دارند، نه علیرغم تلاش برای فاصله گیری از رژیم سلطنت با افق و آینده ای بهتر تداعی میشوند. جامعه حول آلترناتیو رژیمی شکست خورده جمع نمیشود. نشابه این راست با جریان اسلامی در انقلاب ۵۷ اولا جمع شدن نیروهای راست حول رضا پهلوی است، مانند خمینی، و ثانیا حمایت غرب و میدیای آن از این راست در مقابل آلترناتیو چپ و سوسیالیستی است. شانس این جریان برای به قدرت رسیدن نه نفوذ اجتماعی و از پائین که مطلوبیتشان برای غرب و حمایت غرب برای مقابله با چپ و کمونیسم است. 

علاوه بر این، پیوستن دو جریان شناخته شده چپ به کمپ راست، کومله به ناسیونالیسم کرد و "حزب کمونیست کارگری"(حکاکا) به ناسیونالیسم پرو غرب، کمپ راست را تقویت کرده است. ناسیونالیسم کرد بطور واقعی منتظر فرصت و امکانی برای سهیم شدن در قدرت است و اینکه این سهیم شدن توسط جمهوری اسلامی است یا اپوزیسیون بورژوایی ممکن شود، اهمیت چندانی ندارد. به همین دلیل ما شاهدیم که این جریانات همزمان با تلاش برای مذاکره با جمهوری اسلامی، بر طبل فدرالیسم قومی میکوبند، عضو ائتلافهای گوناگون با نیروهای قومی میشوند و در "شورای مدیریت گذار" اپوزیسیون راست حضور دارند. ناسیونالیسم کرد برای رسیدن به هدف خود، سهیم شدن در قدرت، به هر وسیله و ابزاری متوسل میشود. این امر نمیتواند بر کومله که آینده خود را به ناسیونالیسم کرد بسته است بی تاثیر باشد.

حککا هم امروز دیگر کمترین ربطی به چپ، کارگر و کمونیسم ندارد و از نظر سیاسی فاصله ای با این اپوزیسیون راست ندارد و تنها معضل و مشکل آنها سلطنت و شخص رضا پهلوی بعنوان نماد سلطنت است و همه تبلیغات و جدالشان با نیروهای راست حول رضا پهلوی حول سلطنت و شخص رضا پهلوی است. اینها نه مشکلی با لابیسم نیروهای راست در محافل قدرت در غرب دارند و برعکس همین لابیسم به بخشی از کار و سیاست آنها تبدیل شده است، نه با دفاع اینها از تحریم اقتصادی جمهوری اسلامی و جنگ اقتصادی امریکا با مردم ایران دارند و آنرا تحت عنوان "بایکوت جمهوری اسلامی" پیش میبرند و ادعایشان در دفاع از منافع کارگر، کمونیسم کارگری و سوسیالیسم همانقدر واقعی است که ادعای آقای پهلوی در "کنار گذاشتن سلطنت" و مدافع کارگر شدن واقعی است.

با پولاریزه شدن اوضاع و نیاز جامعه به جوابها و آلترناتیوهای روشن، نیروهای چپ ملی حاشیه ای شده اند، مهم نیست نام خود را شورای همکاری یا حزب حکمتیست یا راه کارگر و...... میگذارد، امروز جای پای این چپ را در هیچ تحرکی، هیچ جدل جدی نمیبنید. سیاست انتظار زیر پوشش تبلیغات میلیتانت و پرشور سیاست اینها است. آینده این چپ به درجه زیادی تابعی از قدرت و وزن طبقه کارگر و کمونیسم آن است. اگر ما و کمونیسم ما بتواند به یکی از بازیگران اصلی سیاست در ایران تبدیل شود میتوان به آینده این طیف امیدی داشت در غیر اینصورت میتوانند حتی به اهرم فشاری بر گرایش رادیکال- سوسیالیست در جنبش کارگری تبدیل شوند.

امروز اینکه طبقه کارگر با سوسیالیسم خود صرفا در مبارزات جاری قدرتنمایی نمیکند، بلکه پتانسیل خود را برای رقم زدن صحنه سیاست را در مقابل چشم همگان قرار داده است، داده بورژوزای، چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون، است. امروز از جمهوری اسلامی تا رضا پهلوی به رابطه مستقیم کارگر و کمونیسم ما اعتراف میکنند، به اینکه کمونیست ها و بطور ویژه حکمتیستها چپ جامعه و نیروی قابل اعتنا که تاثیرش در جنبش کارگری قابل مشاهده اند، اذعان میکنند.  امروز هم سرنوشتی، همسنگری این حزب و گرایش سوسیالیستی در جنگهایی که به این طبقه و گرایش تحمیل میشود، از چشم کسی پوشیده نیست. از این بابت حزب ما کم مورد حملات و شانتاژ و ..... قرار نگرفته است.

اینگه بگوئیم امروز در راس قطب چپ، کارگر و کمونیسم حزب ما قرار دارد اغراق نیست. امروز اتوریته سیاسی این حزب روی نیروهای سیاسی نیز قابل چشم پوشی نیست.

تقابل راست و چپ در جامعه یعنی تقابل ما، حزب ما، جنبش ما، با راست بورژوایی به رهبری رضا پهلوی است. این تقابل تعیین کننده آینده جدال مردم در ایران برای رفاه، آزدی و عدالت اجتماعی است. ما باید با شناخت این موقعیت جدال علیه بورژوازی حاکم و بورژوازی در اپوزیسیون را پیش ببریم.

امروز اینکه جمهوری اسلامی دیگر به این شکل امکان ادامه حیات ندارد و باید برود مسجل است. مسئله این است چگونه و بدست چه نیرویی!

پلنوم علاوه بر اینکه در مورد سرعت بالای تحولات در جامعه و متناسب کردن  سرعت و شتاب تلاش حزب ما برای ایفای نقش در اوضاع پرتلاطم امروز، بر ایفای نقش این حزب بعنوان نیرویی که قدرت و توان متحد و رهبری کردن بخشهای هرچه وسیعتری از مردم را حول پرچم حکومت شورایی و آلترناتیو کارگری را دارد، تاکید داشت.

قطعا برای اینکار باید با امکانات و ظرفیتهای بسیار بالاتری از امکانات امروز حزب وارد جدال شد. امکان سازی، تشخیص فرصتها برای پیشروی جنبش آزادیخواهانه مردم ایران، ایجاد فرصتها، توده ای کردن حزب، متحد و متحزب کردن کمونیستها و سوسیالیستهای طبقه کارگر در حزب و همزمان تبدیل شدن به حزبی که میتواند بعنوان آلترناتیوی قوی، قابل دسترس در مقابل حاکمیت عرض اندام کند. در این رابطه وظایف جدی و مهمی در دستور رهبری منتخب کمیته مرکزی قرار میگیرد.

 

۱۴ ژوئیه ۲۰۲۱

 

منتشر شده در کمونیست ماهانه شماره ۲۵۵