هیمن خاکی: با شروع اعتراضات در دیماه در ایران و گسترش این اعتراضات در شهرهای مختلف ایران در اولین واکنش به این اعرتاضات شاهد سرکوب وحشیانه رژیم جمهوری اسلامی، از جمله دستگیری نزدیک به سه هزار نفر و کشته شدن تعدادی زیر شکنجه و باطوم در بازداشتگاههای رژیم تحت عنوان "خودکشی" و "اعتیاد" و ... بودیم.

در سطح دیگری و همزمان با سرکوبها با واکنش فقها و دست اندرکاران نظام از خامنه ای تا روحانی و خاتمی، از تقسیم مردم معترض به "خشونت گرا و صلح طلب" بودیم. در همین سیر شاهد بودیم که چگونه بی بی سی و اصلاح طلبان حکومتی و انواع و اقسام ایدئولوگها، منجمله تاجزاده شروع کردند به تولید یک نوع ادبیات مشخص و یک بحث مشخص تحت عنوان "خطر سوریه ای شدن جامعه ایران" و به بیانی تسلیم کردن خواست و مطالبات مردم به اصلاحات و برنامه های اصلاح طلبان.

اگر اجازه بدهید با این توضیحات سوال اول را اینطور شروع کنیم. بعد از اینکه این اعتراضات به اصطلاح در خیابان نماند، ما دور جدیدی از فعالیت اصلاح طلبان را میبینیم که شروع کرده اند به بیانه دادن، پاسخ دادن به اظهار نطرات و یا بحثهایی که ایدئولوگهای مختلف رژیم طرح کرده اند، و به نوعی ادبیان مشخص و راه حل مشخصی را بیان میکنند. دوست دارم شما ابتدا در مورد اینکه هدف اصلاح طلبان از اینکار چیست یا چه واقعیت عینی پشت تلاشهای ایندوره  اصلاح طلبان خوابیده است؟

آذر مدرسی: این جنبش اعتراضی، همزمان و در کنار سرکوبی که در خیابانها توسط نیروهای  سرکوبگر جمهوری اسلامی شد، با یک تعرض سیاسی و جنگ جدی از طرف همه جناحها، از اصولگرا تا معتدل و اصلاح طلبان، چه حکومتی و چه اصلاح طلبانی که از حاکمیت بیرون افتاده اند و به اصطلاح ممنوع التصویر و ممنوع النظر شده اند، روبرو شدند. در همان ابتدا اصلاح طلبان تندتر از نیروهای سرکوبگر به مردم معترض حمله کردند. گفتند "اینها کرکس های ضد انقلابی" اند که باید سرکوب شوند. اینکه باید بطور جدی با مردم مقابله کرد را قبل از همه اصلاح طلبان در بوق و کرنا کردند و به جنگ این جنبش اعتراضی رفتند. امری که امروز سعی میکنند آنرا فراموش کنند و با بیانیه هایی در "حمایت از حق اعتراض مردم" و .... آنرا وصله پینه کنند.

این هم جهتی و یک دستی بالا در تقابل با این اعتراض، خصلت این جنبش اعتراضی را نشان میدهد که برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی و برای آزادی و رفاه به خیابان آمده بود. این جنبش همزمان اعلام شکست پروژه  اصلاح طلبی، پروژه امید بستن به تغییر گام به گام در دورن جمهوری اسلامی بود. وقتی مردم در خیابانها "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر روحانی"، "مرگ بر قاسمیانی" و..... را سردادند و فریاد زدند که آزادی و رفاه میخواهند، وقتی به حق همه جناحهای جمهوری اسلامی را کنار هم گذاشتند، این اعلام شکست اصلاح طلبی، اعلام شکست این جنبش و اعلام شکست افق تغییر گام به گام، از درون و تدریجی جمهوری اسلامی بود. این نقطه ای است که تمام لایه های مختلف حاکمیت را به هراس انداخت و اتحاد بنیادی شان  را در مقابل جامعه قرارداد. نشان داد زمانی که جنبشی در آن جامعه راه می افتد که همه آن را با انقلاب ۵۷ مقایسه میکنند، جنبشی که کل سیستم را زیر سوال میبرد و برعکس تلاش اصلاح طلبان، نوک تیزحمله اش فقط لایه رقیب را نشانه نمیگیرد، آنوقت کل جبهه اصلاح طلبان و اصولگرایان فاصله هایشان را فراموش میکنند و در کنار هم، در یک سنگر و در مقابل این اعتراض قرار میگیرند.

نخواستن کلیت جمهوری اسلامی و اعلام شکست اصلاح طلبی از طرف مردم چیزی بود که اصلاح طلبان در کنار جناح دیگر در برابرش ایستادند. بعد از تعرضی که اینها تک تک از عبدی، رئیس یکی از احزاب  اصلاح طلب، تا خاتمی و زیباکلام و بقیه به مردم معترض و این خیزش کردند، امروز تلاش میکنند صفوف پائین خود را جمع کنند. مخاطب اصلی سخنرانیها و جلسات و بیانیه ها و ..... خود اصلاح طلبان و اساسا لایه های پایئینی شان اند نه توده میلیونی که از پرونده اصلاح طلبی را بسته اند. لایه های پایینی که به "تغییر گام به گام"،  "بد از بدتر بهتر است" امید بسته بودند و با این امید به دنبال اصلاح طلبان افتاده بودند. لایه های پائینی که تحت تاثیر خیزش اخیر ظریفت میلیتانت تر شدن را دارد. امروز موج اعتراضی و انتقادی درصفوف اصلاح طلبان علیه ادعاهای پوچ اصلاح‌ پذیری رژیم و تلاش اصلاح طلبان برای کاتالیزاتوری تبدیل جمهوری اسلامی "خشن و بدخیم" به جمهوری اسلامی "لیبرال و خوش خیم" و ... به راه افتاده است. انتقادهای که فقط در کوچه  و خیابان شنیده نمیشود، بلکه حتی میدیای اصلاح طلبان هم به آن پیوسته اند و علنا شکست پروژه اصلاح طلبی را اعلام میکنند. امکان کنده شدن بخشی از بدنه پایین اصلاح طلبان از آنها برای این جنبش خطری جدی است. هدف اصلی مجموعه این مرورها، این نگاهها، این جمعبندی ها، این هشدارها و جلسات پی در پی که متفکرین، استراتژیست ها و رئیس احزاب و جریان اصلاح طلبی، مقابله با این خطر است.

اصلاح طلبان میدانند که جبران آن شکست در ابعاد میلیونی  برایشان ممکن نیست. بحث بر سر این است امروز چطور میتوانند نیروی خود را جمع کنند تا در کشمکشها و تقابلهای آتی با همین مردم، همین جامعه و همین بخش محروم و استثمار شده برای بزیر کشیدن کل حاکمیت، صفی متحدتر، منسجم تر، کمتر لطمه دیده و کمتر هزینه داده داشته باشند.

هدف اصلی امید مجدد دادن به لایه های پایینی خودشان است. اینکه ما هنوز خاصیت داریم و هنور میتوانیم کنترل کنیم، هنوز میتوانیم از این اعتراضات به عنوان اهرم فشاری علیه جناح رقیب استفاده کنیم. جلوگیری از کنده شدن لایه های پایینی، حفظ انسجام درونی خود و نشان دادن خاصیت خود به دورن خودشان فعلا مسئله اصلی است.

جلب توجه و اعتماد مردمی که پرونده اصلاح طلبی و اصلاح طلبان را بسته است فعلا در دستور اینها نیست. موقعیت اینها چندین پله پایئن تر است. امروز بحث بر سر کم کردن هزینه در صفوف خودشان است که علنا علیه پروژه اصلاح طلبی و علیه اصلاح طلبان و ادعاهایشان که" ما خواهان آزادی هستیم" و "خواهان گشایش سیاسی هستیم" راه افتاده است.

هیمن خاکی: اگر از موقعیت اصلاح طلبان یک پله بالاتر بیائیم. بحث سوریه ای شدن ایران در یکی دو هفته گدشته یکی از بحثهای اصی بوده که از جانب اصلاح طلبان مطرح شده است. در مورد بحث سوریه ای شدن ایران بحثها و تزهای مختلفی را طرح کرده اند. اول میخواهیم شما در مورد این صحبت کنید که چرا اصلاح طلبان بحث خطر سوریه ای شدن ایران را مطرح میکنند. ابتدا کوتاه به این بخش بپردازیم و در سوالهای بعدی تزهایی که مطرح میشود را بررسی کنیم.

آذر مدرسی: هدف از طرح خطر سناریو سیاه یا سوریه ای شدن در ایران از طرف طیفی از اصلاح طلبان اساسا ترساندن جامعه است. ترساندن از اینکه هر تلاشی برای سرنگونی جمهوری اسلامی میتواند و نه فقط میتواند بلکه اتوماتیک برابر با سوریه ای شدن ایران است. اینکه شما احتمالات و سناریوهای مختلف در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی را ببینید و به آن آگاه باشید، برای آن جواب و راه حلهای پیدا کنید یک بحث معتبر است اما این حکم که از طرف اصلاح طلبان داده میشود که هر تلاشی برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی، هر تلاشی برای انقلاب و بزیر کشاندن جمهوری اسلامی اتوماتیک برابر است با سوریه ای شدن و این را در بوق و کرنا میکنند، بطور واقعی برای ترساندن جامعه و برای این است که جلوی  این جنبش اعتراضی، که میگویند بدون رهبر و بدون افق است، را بگیریند. تلاش میکنند افق انقلاب و بزیر کشاندن حاکمیت را از این جنبش بگیرند و بر عکس افق سوریه ای را در مقابل مردمی که برای بزیر کشاندن حاکمیت  امروز به میدان آمده اند و دیگر قبول نمیکنند قرار دهند و آنها را به خانه بفرستند. برای این است که از ترس سوریه ای شدن دست از تغییر نزنند و قبول کنند که راه حل گام به گام و تدریجی، که اینها چهل  سال است در مقابل جامعه قرار داده اند، هنوز مقبولیت دارد و هنوز موضوعیت دارد و آنرا بعنوان مناسبترین و کم هزینه ترین راه برای بهبود و تغییر در زندگی خود انتخاب کنند. این بحث اساسا برای کور کردن افق تغییر بنیادی در ساختار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی جامعه، غیر ممکن نشان دادن آن، رضایت دادن به وضع موجود از طریق ترساندن و به خانه فرستادن مردم و دوباره مطرح کردن خود به عنوان آلترناتیو در مقابل جامعه ای است که پرونده شان را بسته است.

هیمن خاکی: چند تز اصلی هست که در بحثها مطرح شده و بر اساس این تزها نتیجه میگیرند که ایران سوریه ای خواهد شد. مایلم نظر شما را در مورد این تزها بدانم و بعدا در ادامه بحث قطعا به خطر سناریوی سیاه و نیروهایی که میتوانند در این سناریو نقش ایفا کنند خواهیم پرداخت.

یکی از تزهایی که در صحبتها مطرح میشود این است که چون ما در ایران نیروهای متعدد سیاسی داریم از چپ تا راست از ملی ها گرفته تا سوسیالیستها و اپوزیسیون یک رهبر واحدی ندارد، در نتیجه ایران سوریه ای میشود. یعنی اگر جمهوری اسلامی برود ایران سوریه ای میشود. این تز اول  است.

تز دیگری که دارند این است که چون جامعه ایران، جامعه ای قومی و مذهبی است و اگر جمهوری اسلامی برود یا اعرتضات گسترش پیدا کند امکان اینکه این گسلها باز شود و شدت پیدا کند و در نتیجه جامعه به سوی سوریه ای شدن سوق پیدا میکند.

تز دیگر این است که چون هنوز معلوم نیست بعد از جمهوری اسلامی چه نیروی سیاسی سر کار می آید و به قدرت میرسد،که فکر میکنم یکی از تزهای اصلی شان است و بیشتر روی آن تاکید دارند، بحث بر سر رهبری نداشتن این اعتراضات است. میگویند چون آلترناتیو مشخصی در مقابل جمهوری اسلامی وجود ندارد، سرنگونی جمهوری اسلامی بستر سوریه ای شدن ایران خواهد بود.

نهایتا تز شان دخالت نیروهای خارجی است. میگویند چون نیروها و دول خارجی از غرب و امریکا تا عربستان تمایل به دخالت در ایران دارند، نتیجه میگیند با بالاگرفته اعتراضات ایران سوریه ای میشود.

آذر مدرسی: قطعا میتوان در مورد تک تک این تزها به تفصیل صحبت کرد و به تفصیل جواب داد که خاصیت طرح این تزها چیست و جواب ما به آنها چیست. من با توجه به وقتی که داریم سعی میکنم کوتاه و مختصر جواب بدهم.

تصویری که اینها در مقابل جامعه قرار میدهند این است که پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب پروسه ای است که در آن از لحظه اول تا لحظه آخر فقط یک جریان نقش دارد، تعیین کننده است و این مسیر را تا آخر ادامه پیش میبرد. تصویری که اینها از انقلاب 57 هم میدهند به دروغ این است که گویا جریان ارتجاع اسلامی از روز اول رهبری و راه اندازی آن خیزش توده ای علیه رژیم سلطنت را داشت و تا آخر این جریان بود که انقلاب را به پیروزی رساند. میشود در وقت دیگری به بررسی انقلاب 57 رسید ولی این تصویر یک تصویر دروغین و وارونه از سیر انقلاب نه تنها در ایران بلکه در هر کشوری است. اگر شما به سابقه هر انقلابی نگاه کنید متوجه میشوید هیچ انقلابی اینطور شکل نگرفته و پیش نرفته است. وجود چپ و راست و نیروهای مختلف و جنبش های سیاسی مختلف در پروسه بزیر کشاندن دولتهای دیکتاتوری و برای یک انقلاب در همه کشورها بوده است، شما هیچ کشور و انقلابی را نمیتوانید ببینید و نمونه تاریخی اش ندارید که از اول چپ در آن قوی بوده و چپ بوده که انقلاب را  پیش برده است و یا تنها فقط چپ بوده که رهبری واحد جنبش سرنگونی را داشته و یا راست و چپ، نیروهای بورژوایی و نیروهای کمونیست و طبقه کارگر و بورژوازی همه و همه حول یک افق و یک رهبری جمع شده اند و انقلاب کرده اند. انقلاب 57 هم اینطور نبود، ارتجاع بورژوایی و ارتجاع اسلامی توانست نیروی چپ و طبقه کارگر را شکست دهد. یک پروسه چند ساله از جنگ با چپ و طبقه کارگر در آن جامعه حاکم بود تا آنها توانستند واقعا انقلاب را سرنگون کنند. در نتیجه این تصویر که گویا چون در ایران تعدد احزاب و جنبش های سیاسی داریم و یکی طرفدار غرب است و دیگری طرفدار مثلا روسیه است، یکی چپ و کمونیست است و یکی سلطنت طلب و در نتیجه این باعث سناریوی سیاه در ایران میشود یک دورغ محض است. بطور واقعی تاریخ تمام انقلابات در دنیا، در عین حال که تاریخ بزیر کشیدن حاکمیت مطلق یا هر حاکمیتی است، در عین حال تاریخ جدال جنبشها، گرایشها و احزاب سیاسی مختلف است. هیچ وقت این جدال و این کشمکش منجر به سناریو سیاهی یا سوریه شدن هیچ جامعه ای نشده است.

در مورد قومی و مذهبی بودن هم همینطور است. اولا این حکم که ایران جامعه قومی و مذهبی است پوچ است. این خیزش اخیر نشان داد که اتفاقا تمام تلاش چند ده ساله گذشته نیروهای قومی و مذهبی منجمله جمهوری اسلامی، منجمله آمریکا برای قومی و مذهبی کردن آن جامعه شکست خورده است. خود جمهوری اسلامی یکی از عوامل قومی و مذهبی کردن آن جامعه است، یکی از عواملی است که تلاش کرده آن جامعه را به جامعه ای مسلمان، شیعه و فارس تبدیل کند و جامعه را شقه شقه کند. آمریکا و طرحهای که ناسیونالیستها مختلف، از ناسیونالیستهای کرد، تا فاشیستهای ترک، تا فاشیستها و ناسیونالیستهای که به عنوان ملت عرب و آذربایجانی، زیر سایه سیاست "رژیم چینج" امریکا به میدان آمده و طرح فدرالیسم قومی، طرح کنگره های ملی آوردند، کنگره ملیتها را، به امید اینکه پایین جامعه را با پرچم قومی و مذهبی علیه حاکمیت جمهوری اسلامی به تحرکات قومی و مذهبی بکشانند، پیش کشیدند با شکست روبرو شدند. اتفاقا خیزش اخیر دی ماه نشان داد جامعه ایران نه قومی و نه مذهبی است و آن چیزی که آنرا علیه استبداد، علیه فقر و علیه فلاکت متحد میکند، نه قومیت و مذهبی و هویتهای کاذبی که برای او  درست میکنند بلکه هویت طبقاتی و هویت انسانی اش است. این هویت است که آن جامعه را مانند زنجیربهم پیوسته و در عرض یک چشم بهم زدن اعتراض را از یک شهر به هشتاد شهر می کشاند. در نتیجه اینکه جامعه ایران قومی و مذهبی است و نتیجه سرنگونی جمهوری اسلامی بلافاصله جنگ قومیتها و مذاهب مختلف در ایران راه میافتد و نتیجتا به جمهوری اسلامی دست نزنی ، گویا جمهوری اسلامی حافظ اتحاد داوطلبانه همه مردم ایران است یک حرف پوچ است.

اینکه چه آلترناتیو یا چه نیرویی به قدرت میرسد و سرکار میاید قبلا گفتم جدال و کشمکش جنبشهای مختلف آنرا تعیین میکند. هر جریانی بتواند افق و آلترناتیو و جریان خود را به عنوان آلترناتیوی که سعادت، آزادی و بهبود، رفاه و برابری را در جامعه متحقق میکند در جامعه جا بیندازد و مردم را حول این افق و آلترناتیو متحد کند و جریانات دیگر را حاشیه ای کند میتواند آن انقلاب را رهبری کند. در نتیجه این هم که چون از امروز این آلترناتیو روشن نیست پس سرنگونی جمهوری اسلامی بلافاصله به معنی سوریه ای شدن ایران است حرف پوچی است.

در مورد دخالت نیروی های خارجی باز بستگی دارد به اینکه مهره های درونی چقدر بخواهند در این میدان بازی کنند. اگر آقای تاجزاده و حجاریان و جریانات اسلامی، احزاب ناسیونالیست کرد و سلفی های که همگی سالها است تلاش میکنند جامعه را قومی و مذهبی کنند، مهره و عنصر این دخالتها نشوند، انقلاب آتی ایران اتوماتیک دست مایه هیچ نیروی خارجی نمیشود. امروز دخالت نیروها و قدرتهای خارجی بدون نیروهایی که در داخل هر مملکتی مهره این دخالت میشوند، ممکن نیست. دوره حمله نظامی  مستقیم و ..... گذشته است.

در نتیجه این تزها و این حکم که دست بردن برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی اتوماتیک به معنی سناریو سیاهی و سوریه ای شدن ایران میشود. همانطور که در ابتدا گفتیم برای ترساندن مردم از رفتن جمهوری اسلامی و رضایت دادن به حاکمیت سیاه آن است.

خطر سوریه ای شدن ایران اما یک خطر واقعی است و باید به آن بپردازیم. اما این نتیجه و یا داده طبیعی جنبش برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی، داده طبیعی و نتیجه طبیعی انقلابی برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی نیست. بلکه یکی از امکاناتی است که مهره ها و شخصیتها ، چهره ها و جنبشها و جریانات خود را دارد. بحث بر سر این است که چگونه نگذاریم این جریانات در روند طبیعی اعتلای جنبش انقلابی در ایران برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی، نقش ایفا کنند. چگونه باید این جریانات را منزوی و خلع سلاح کرد. چگونه باید از اینکه در آینده جامعه ایران میدان داری کنند محرومشان کرد و نگذاشت که میدانداری کنند و نقشی ایفا کنند. برخلاف ادعاهای افرادی چون تاجزاده سوریه ای شدن نتیجه منطقی و طبیعی جنبشی که برای بزیر کشیدن جمهوری اسلانی و برای انقلاب کارگری به میدان میآید نیست. اتفاقا سناریوی سوریه ای شدن ایران سناریو و طرح تقابل با این انقلاب است که چهرها و شخصیتها و جریانهای خود را دارد. باید این نیروها را شناخت، آنها منزوی و خلع سلاح و سناریوی شان را خنثی کرد. این چیزی است که میتوان مانع سوریه ای شدن ایران شود.

هیمن خاکی: همچنانکه خودتان اشاره کردید در چند سال گذشته حداقل جریان ما یکی از جریانات اصلی بوده که بحث خطر سناریوی سیاه در ایران را طرح کرده. تقابل با این سناریو و اینکه باید برای این مقابله آمادگی داشته باشیم یکی از سیاستهای پراتیکی ما بوده. در این بخش در مورد بحث سوریه ای شدن و محتمل بودن آن، که یکی از احتمالات است، بپردازیم. قاعدتا باید شرایط عینی برای متحقق شدن این سناریو وجود داشته باشد. قاعدتا باید نیروهایی در این سناریو نقش ایفا کنند. امروز چه نیروهایی چه در اپوزیسیون و چه در خود حکومت نیروی این سناریو هستند؟ آیا خود جمهوری اسلامی و خود سپاه پاسداران و دارودسته های آنان نیمتوانند یکی از عناصر سناریوی سیاه باشند؟ آیا مسئله برعکس اگر جمهوری اسلامی برود تازه یک پایی از سوریه ای شدن سوریه و یکی از عناصر دخیل در سوریه ای شدن سوریه هم کم میشود؟ در مورد این حرف بزنیم که چه نیروهایی در ایران میتوانند نقش سناریو سیاهی را ایفا کنند. قطعا در سوال بعدی میتوانیم به اینکه آلترناتیو ما در مقابل این سناریو چیست و چگونه میشود با این سناریو مقابله کرد بپردازیم.

آذر مدرسی:  قطعا جمهوری اسلامی یکی از عاملین اصلی سوریه ای شدن ایران است. جمهوری اسلامی چه در قالب حاکمیتی که تلاش چهل ساله ای کرده که جامعه ایران را یک جامعه مسلمان، شیعه، طرفدار ولی فقیه معرفی کند و در آن انشقاق و تفرقه بوجود بیاورد و چه بعنوان نیروهای اولترا مذهبی و فالانژ از سپاه پاسدارن تا بسیجی ها و سپاه قدس و ........، مهمترین و اتفاقا یکی از اصلی ترین عاملین سناریو سیاه در ایران است.

ببینید سوریه  اتوماتیک سوریه ای نشد، سوریه بخاطر وجود "اقوام" و "عشایر" مختلف سوریه ای نشد بلکه پروژه سوریه ای کردن در دستور دولتهای غربی و جمهوری اسلامی قرار گرفت و "سوریه ای" شد. اینطور نبود که نتیجه طبیعی اعتراض مردم سوریه  علیه استبداد بشار اسد اتوماتیک آنرا قومی مذهبی کرد و وضعیت امروز سوریه نتیجه طبیعی آن اعتراض بود. برعکس قومی و مذهبی و عشیره ای کردن آن اعتراض واحد و یکپارچه علیه دیکتاتوری حاکم، توسط غرب و دول ارتجاعی منطقه مانند ایران و عربستان و ترکیه بود که جنگ و وضعیت سیاه امروز را در سوریه بوجود آورد. اتفاقا یکی از مهره های سوریه ای شدن سوریه جمهوری اسلامی است که به اسم طرفداری از بشار اسد و به عنوان نیروی شیعه در مقابل سنی در سوریه میجنگد و جامعه را به وضعیتی کشانده که امروز همه شاهدش هستیم.

در نتیجه بله جمهوری اسلامی یکی از عوامل سناریو سیاه یا سوریه ای شدن ایران است. چه بعنوان حاکمیت و چه بعنوان دار و دسته هایی چون بسیج و سپاه و نیروهای قدس و چه نیروهای دیگر که امروز اصلاح طلب شده اند. اینهای که امروز فوکول کراوات زده اند از آقای تاج زاه و حجاریان و بهزاد نبوی و سروش و همه که امروز طرفدار جامعه مدنی هستند و فراخوان میدهند که راه حل "مسالمت آمیز" برای تغییر انتخاب کنید، در روزهای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی نیروی سوریه ای کردن ایران خواهند شد. اینها اعضا و بنیادگذاران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اند که در کشتار و سرکوب خونین دهه 60 نقش اساسی و اصلی را داشتند. اتفاقا همین آقایان و جریان و سازمانشان از مهمترین عناصرسرکوب انقلاب در دهه 60 بودند. اینها فکر میکنند جامعه آن تاریخ ، نقش خونین اینها را در مقابله با طبقه کارگر و مردمی که برای آزادی انقلاب کردند را فراموش کرده و محسور فوکول کراوات امروزشان و سخنرانی های غرایشان که "اجازه بدهید جریانات سیاسی مختلف ابراز نظر کنند" و طرفداری شان از "جامعه مدنی" و هارت پورتهایشان شده اند.  اینها ازعوامل مهم سرکوب خونین آن انقلابی بودند که نتیجه آن شده جمهوری اسلامی امروز. در نتیجه خود اینها اتفاقا جز آن جریاناتی هستند که اگر ببیننند حاکمیت جمهوری اسلامی به خطر میافتد فوکول کراواتشان را کنار میگذارند و کلاشینکف هایشان را دوباره برمیدارند و این بار به اسم فلان شاخه شیعه به جان مردم میافتند و جنگ خانه به خانه راه میاندازند. درنتیجه بله، جمهوری اسلامی با تمام لایه ها، شاخه ها و با تمام نیروهایش یکی از عوامل سناریو سیاه یا سوریه ای کردن ایران است.

به نظر من هر جریانی که مهر قومی، مهر مذهبی به خود و مبارزه مردم برای سعات و رفاه و آزادی میزند، هر نیرویی که حمایت و دخالت نیروهای خارجی و قدرتهای ارتجاعی منطقه و قدرتهای امپریالیستی را کم هزینه ترین و مناسب ترین راه برای سرنگونی جمهوری اسلامی قلمداد میکنند، نیروها و عناصر سناریو سیاه یا سوریه ای شدن در ایران هستند. مهم نیست خود را  نماینده خلق کرد، یا نماینده خلق ترک، عرب یا سلفی و شیعه و سنی و هر شاخه مذهبی یا قومی دست ساز دیگری معرفی میکنند. هر جریانی که امروز خود  را به عنوان نماینده یک قوم و جامعه را به قوم و مذهبی و ملیتهای مختلفی که منافعشان در مقابل هم قرار گرفته تقسیم میکند به این جبهه تعلق دارند. جریاناتی مانند نیروهای ناسیونالیست کرد که در رابطه با خیزش اخیر مردم گفته بودند این اعتراض اعتراض ما "کردها" نیست و مردم کردستان را به عدم شرکت در آن دعوت کرده بودند، اینها پتانسیل تبدیل شدن به نیروی چنین سناریو سیاهی را دارند.

در نتیجه سناریو سیاه یا سوریه ای شدن مدتها است که ما خطر آنرا هشدار داده ایم و گفته ایم اگر جمهوری اسلامی با یک انقلاب کارگری بزیر کشیده نشود و یک پروسه فروپاشی و دست به دست شدن قدرت در لایه های مختلف بورژوای را، سناریوی که اتفاقا آقای تاجزاده آنرا توصیه میکند، به آن تحمیل شود، خطر سوریه ای شدن ایران را بلا میبرد. در نتیجه سناریو سوریه ای شدن، سناریویی محتمل در سیر دست به دست کردن قدرت در درون و در بین لایه های مختلف بورژوازی، نه انقلابی که مردم برای آن بپاخواسته اند. انقلابی طبقه کارگر  و کمونیستها برای بزیر کشیدن و تغییر بنیادی در آن جامعه میکنند، انقلاب کارگری که میتواند اکثریت مردم را حول مطالبه رفاه، آزادی و امنیت متحد بکند، تنها سناریوی سفید و سعادتمند است. انقلاب کارگری سناریو سیاه و سوریه ای شدن نیست برعکس، تغییر گام به گام و تدریجی و حالا فرصت بدهید یک انتخابات آزادی بشود که ما این دفعه در آن نقش بازی بکنیم، وقت خریدن برای جمهوری اسلامی برای اینکه خودش را در مقابل جامعه قوی کند، سناریوی سوریه ای شدن ایران است. اتفاقا قومی کردن جامعه، و انگ قومی و ملی یا مذهبی زدن به بخشهای مختلف جامعه اتفاقا سناریویی است که جامعه را به سیر سوریه ای شدن میبرد و این امکان را به جریانات قومی چه پایه داخلی داشته باشد و چه نداشته باشند، چه پول از کشورهای منطقه ای و قدرتهای بین المللی چه بگیرند و یا نگیرند میدهد که در آن فضای استیصال، فضای اینکه نمیدانیم در آینده چه میشود روحیه اینکه برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی "به هر کسی امید ببندیم غیر از قدرت مستقل خود" را حکم کنند و جامعه را بطرف سوریه ای شدن ببرند.

من همین جا به صحبتهای که به آلترناتیوی که اینها در مقابل سوریه شدن ایران میگذارند اشاره میکنم. تاجزاده که ظاهرا نگران وریه ای شدن ایران است خیلی روی این مسئله که در مقابل به خیابان آمدن برای سرنگنی جمهوری اسلامی باید برای "انتخابات آزاد" به خیابان آمد، تاکید میکند. نکته مهم و طلایی این است که از نظر ایشان همیشه بعد از انتخابات آزاد بوده که آزادی سیاسی در جامعه متحقق شده. معلوم نیست "انتخابات آزاد" در جامعه ای که خفقان زده است، در جامعه ای که کارگر را برای اضافه دستمزد به شلاق میکشند و زندانی اش میکنند و در زندان هم اجازه نمیدهند هیچ خدمات پزشکی به او برسد، جامعه ای که طبقه کارگر را برای بهبود زندگی خودش  سرکوب میکند، جامعه ای که کمونیستها آزاد نیستند حرف بزنند، جامعه ای که زنان آزاد نیستند حتی به ورزشگاه ها بروند، جامعه ای که نیمی از آن مورد تبعیض و آپارتاید جنسیتی قرار میگیرد یعنی چه؟! قرار است تازه بعد از "انتخابات آزاد" آقای تاجزاده این آزادیها، البته اگر حمل بر "زیاده خواهی" طبقه کارگر و زنان و... نشود، متحقق شود؟ غیر از این است که "انتخابات آزاد" این طیف اسم رمز به قدرت رسیدن جناح من است؟! تاجزاده پرچم دروغین "انتخابات آزاد" را به عنوان مقابله با سناریو سیاه و سوریه ای شدن ایران بلند میکند تا به جناح مقابل فشار بیاورد و همزمان به صفوف خود بگوید ما هنوز شانس ایفای نقش داریم، به ما شانس بدهید که یک توسعه سیاسی آبکی بوجود بیاوریم و به جامعه میگویم این نهایت سعادت و آزادی است که شما خواستار آن بودید. "انتخابات آزاد" پرچم پوچ و پوسیده ای است که اینها بلند میکنند.

برعکس، مقابله با سوریه ای شدن ایران نه انتخابات آزادی که قرار است این دفعه آقای تاجزاده یا نبوی یا هر کس دیگری را به جای روحانی یا احمدی نژاد به قدرت برساند، بلکه انقلابی کارگری است که کل حاکمیت بورژوایی را بزیر میکشد. جامعه ایران چهل سال شاهد دست به  دست شدن قدرت بین جناحهای مختلف جمهوری اسلامی بوده و خیزش دیماه اعلام این بود که ما دیگر به این سناریو امیدی نداریم، ما دیگر به اتکاء به خودمان جلو میرویم. هدف این تلاش برای ترساندن مردم ازسوریه ای شدن ایران، کشاندن مردم به استیصال و رضایت دادن به انتخاب بین "بد و بدتر" و ظاهرا اینبار مردم باید در مقابل "بدتر" یعنی سوریه ای شدن ایران، "بد" که اصلاح طلبان اند را انتخاب کنند.

نفس اینکه تاجزاده و اصلاح طلبان بطور دائم انقلاب را مترادف با سناریو سیاه نشان میدهند، اعلام این واقعیت است که من آن نیروی هستم که حاضرم برای مقابله با شما، طبقه کارگر و مردم محروم، ایران را سوریه ای کنم. میگویند به خانه هایتان بازگردید، وگرنه من هم که در کنار قاسم سلیمانی دست به اسلحه خواهم برد و اینبار به اسم شیعه و سنی و ..... به انقلابتان خون میپاشانم. اینها خود عاملین سناریو سوریه ای شدن ایران هستند و جزء اولین جریاناتی هستند که باید امکان میدان داری در آینده جامعه ایران و در آینده بزیر کشیدن جمهوری اسلامی را به آنها نداد.

هیمن خاکی: به عنوان سوال آخر راه مقابله و راه جلوگیری از اینکه سوریه ای شود و همزمان خواست مردم باری رسیدن به آزادی و رفاه و سرنگونی جمهوری اسلامی ممکن و متحقق شود چیست و نقش ما کمونیستها در این سیر چیست؟

آذر مدرسی: من قبلا اشاره ی کوتاهی کردم که نیروی مقابله با سوریه ای شدن ایران فقط طبقه کارگر و کمونیستها و انقلاب کارگری است. انقلاب کارگری که میتواند این اکثریت محروم و استثمار شده جامعه را حول همین مطالباتی که امروز، هر چند خودجوش و هر چند بدون رهبر و هر چند بدون تصویر روشنی از آینده، به صحنه آمده و فریاد میزند که رفاه، آزادی و امنیت میخواهد، را متحد کند. انقلاب کارگری تنها راه مقابله با سوریه ای شدن است و برعکس سناریوی "تغییر گام به گام و تدریجی"، "انتخابات آزاد" اتفاقا بالا بردن امکان سوریه ای شدن ایران است.

نیروی این انقلاب امروز پتانسیل عظیم خود را نشان داده و این چیزی که کل بورژوازی را ترسانده است. جواب ما و تلاش ما برای ممانعت از سوریه ای شدن ایران، هر چه متحد کردن، هرچه هم افق کردن و هر چه متشکل کردن این بخش محروم از جامعه با طبقه کارگر حول یک افق روشن، حول یک آینده روشن که در آن آزادی و برابری و سعادت، رفاه و امنیت برای همه شهروندان است، جامعه ای که در آن آزادی های بی قید و شرط سیاسی و حق اعتراض و تشکل وجود دارد. متحد کردن طبقه کارگر و اکثریت محروم حول این افق و برای متحقق کردن جامعه سوسیالیستی که در آن طبقه کارگر استثمار نمیشود جامعه ای که در آن آزادی و برابری در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اش متحقق شده است، مانع هر طرح ارتجاعی برای آینده ایران خواهد شد.

برای این کار چه باید کرد؟ به نظرم من علاوه بر تلاش برای هم افق کردن و هم تصویر کردن، برای امیدوار کردن این بخش محروم که به صحنه آمده و حاضر نیست به این راحتی به خانه برود، علاوه بر نشان دادن راه پیشروی این جنبش یکی از کارهای مهم ما کمونیستها مقابله با جریاناتی است که میتوانند باعث و بانی این مخاطرات باشند. مخاطراتی که اتفاقا همین نیروها تلاش میکنند آن را به عنوان مخاطرات طبیعی و صد درصد در مقابل این جنبش قرار دهند. این کاری است که حزب ما مدتها است در دستور خود گذاشته و به آن مشغول است. باید نشان داد که نیروی سناریو سیاه و سوریه ای شدن چه جریاناتی هستند و باید از امروز به مقابله با آنها رفت و به آنها امکان ابراز وجود نداد. باید اینها را خلع سلاح کرد و اجازه نداد دست به اسلحه ببرند و جامعه را با جنگهای قومی و مذهبی به خون بکشند.

مولفه دیگری است که شاید بیست سال پیش جامعه به آن حساسیت زیادی نداشت اما امروز یکی از مولفه های مهم است، تداعی شدن و هم جبهه ای نیروهای سیاسی، بخصوص اپوزیسیون، با یکی از قدرتهای خارجی و چه در منطقه و چه در قدرتهای امپریالیستی است. بخشی از نیروهای قومی، ملی و مذهبی امروز به سادگی اعلام میکند آماده اند بعنوان مهره و در حمایت ارتجاع جهانی یا منطقه ای در آینده ایران ایفای نقش کنند. باید این نیروها از مجاهد و سلطنت طلب تا ناسیونالیستهای کرد و ترک و عرب را از همین امروز منزوی کرد و امکان اینکه در آینده جامعه ایران نقشی ایفا کنند را از آنها گرفت.

مولفه دیگر قدرت دفاع مردم از خودشان است، مردم باید از امروز بتوانند و قدرت آنرا داشته باشند که در مقابل هر دار و دسته و جریان قومی و مذهبی، سپاه، یا فلان جریان کرد و ترک و بلوچ از زندگی و امنیت خود دفاع کنند. این قدرت دفاع بیشتر از هر چیزی میتواند مجموعه این نیروها را متوجه کند که هر تلاشی برای سوریه ای کردن ایران بازی با آتش و هست و نیست خودشان است. متوجه شوند اگر بخواهند دست از پا خطا کنند و به مبارزه مردمی که برای به زیر کشیدن کل این سیتم به میدان آمده اند، خون بپاشند، با مقاومتی توده ای روبرو میشوند و جواب درخور خود را خواهند گرفت.

در نتیجه همانطور که گفتم سوریه ای شدن نتیجه طبیعی انقلاب آتی مردم ایران نخواهد بود، یکی از مخاطراتی است که اتفاقا جمهوری اسلامی با اصلاح طلبان و اصولگرایان و جریانات قومی و مذهبی میتوانند بوجود آورند. راه مقابله با خطر نه تن دادن به جمهوری اسلامی، نه "تغییر گام به گام"، نه پرچمهای پوسیده "رفراندم" و "انتخابات آزاد" بلکه یک انقلاب کارگری است که اکثریت محروم جامعه را حول مطالبات آزادی خواهانه و برابری طلبانه و متحقق کردن آن متحقق میکند.  حزب ما تلاش میکند در همه ابعاد این مبارزه  در خط اول مبارزه طبقه کارگر و جامعه برای رسیدن به این آزادی و برابری باشید.

 

مصاحبه رادیو نینا با آذر مدرسی ۲۷ ژانویه ۲۰۱۸  (۷ بهمن ۱۳۹۶)

با تشکر از وریا نقشبندی برای کمک به کتبی کردن این مصاحبه

 

منتشر شده در نشریه کمونیست ماهانه، دور دوم، شماره ۲۲۵